کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث سی و هفتم2 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

و سوای اینها اخباری که بر ادعای ما (مولف) دلالت داشته باشد بسیار است ولی کلام را به آوردن آنها طولانی نمی کنیم و اگر ی خواهید بر آنها اطلاع یابید به محل خودش رجوع کنید.
اما عقل: عقل به خودی خود درک می نماید که برای مخلوق انجام وظایف بندگی و اظهار تذلل و فروتنی و انقیاد در پیشگاه آفریدگار لازم است و چون ما بر چگونگی بزرگداشت و سپاس گزاری خالق متعال نا آگاه هستیم بر خدای تعالی است که از روی مهربانی و بخشندگی و بزرگواری بر بندگان با فرستادن پیامبران و کتبهای آسمانی ایشان را به این موضوع ارشاد کند. تا به تعلیم آنها مردم شیوۀ و به وسیلۀ انقیاد و بندگی و فرمان برداری از دستورهای آفریدگار پاک تا سر حد عبودیت بالا روند که فرموده اند: ( العبودیه جوهره کنهها الربوبیه) (25) و این مرتبه ای است بزرگ و درجه ای است والا که خداوند به لطف و احسان و بندگی خود ما و جمیع مومنان را بر آن موفق گرداند تا پس از تبلیغ رسول و تشریع احکام برای ما درک برخی از علل و حکم و خواص و آثار نماز ممکن شود و بر هر مومن نماز گزار واجب است که آثار و خواص نماز را به اندازۀ عقل و فهم خود دریابد و بر اثری که از نماز برای او حاصل شده است آگاهی پیدا کند و کسی که از نماز اثری در روحش پدیدار نگشته نشانۀ آن است که نمازش به درجۀ قبول نرسیده است زیرا آثار و خواص یاد شده بر نمازی مترتب است که پذیرفته شده باشد نه بر مطلق نماز.
و در علت تشریع نماز چند وجه محتمل است:
اول: تعظیم و تواضع و تذلل. و خضوع و خشوع و اظهار بندگی زیرا نماز مصداق کامل جمیع این اوصاف است، چون به نیت و امتثال امر و خلوص در آنها معنای عبودیت در نفس نمازگزار پدیدار و به رکوع و سجود نسبت به خداوند بزرگ متواضع می گردد و اظهار ذلت می نماید و به حمد و ثناء وتهلیل به صفات خضوع و خشوع متصف می شود و نیز به وسیلۀ مقدمات نماز یعنی تطهیر بدن و لباس و تطهیر نفس از حدث ظاهری و باطنی پاک می گردد و از توجه نمودن به کعبۀ معظم قابلیت حضور و ایستادن در پیشگاه الهی را پیدا می کند.
دوم: معرفت که نتیجه عبودیت است یعنی اگر نماز گزار تمام شرایط نماز را از شرایط صحت و کمال و قبول رعایت نماید در قلبش نور بصیرت و یقین به وجودمی آید و به این وسیله معرفت خدا برای او حاصل می گردد.
سوم: قرب به خد ا که مترتب بر معرفت است و معرفت از نماز کامل به وجود می آید زیرا نماز گزار به توسط نماز که شامل نیت و توجه است روحاً به سوی خدا گرایش پیدا می کند و به اندازه ای توجه و میل به اوقلب وی روشن می شود و نور معرفت در آن تابیدن می گیرد و به این نور خدا را می شناسد و به اندازۀ شناسائی ومعرفتش به او نزدیک می گردد و کسی که بخواهد بداند تا چه درجه نزدیک گشته است باید به دل و ضمیر خود مراجعه کند و بداند که به همان اندازه در بارگاه قدس الهی قربت یافته است که او را می شناسد.(26)
عالم جلیل شیخ طنطاوی الجوهری در مجلد اول تفسیر خود در صفحۀ (184) در مورد تفسیر آیه: ( حافظوا علی الصلوات و الصلوه الوسطی) چنین گفته است: باید دانست که نفوس انسانی که متصرف در این جسد است دارای قوا و استعدادهای بسیار و احتیاجات مختلف و اعمال فراوان است و مردم دو دسته هستند گروهی این قوا را در اثر غفلت ها ترک نموده از هوای نفس پیروی می نمایند پس زبان آن چه را به ذهن خطور می نماید بیان می کند و چشم آزادانه و بی پروا به هر چه مایل است می نگرد و اعضاء و جوارح در تصرفات خویش آزادند و هیچ مانعی از عقل و دین و وجدان آنها را مهار و محدود نکرده است البته این افراد روحاً پژمرده و ضعیف الاثر می گردند.
اما دسته دیگر کسانی هستند که این قوا را حفظ نموده و در نفس خویش ذخیره می نمایند و در آنها افراط نمی ورزند پس کلامشان متناسب و دیدن و شنیدن و حرکات و سکنات آنان همه موزون و شایسته است و این دسته هستند که نیروی الکتریکی مثبت و منفی و نیروی مغناطیسی حیوانی را که کسب نموده اند در نفس خویش حفظ کرده با زیاده روی ها از دست نمی دهند و به طور ناخود آگاه به بقاء و حفظ آنها کمک و مساعدت می نمانید به خلاف گروه اول که قوا و نیروی خود را پراکنده و پریشان می سازد در صورتی که بقاء این قوا در نفس موجب احترام و جذب قلوب و محبت دیگران است.
چنان که اطلاع یافتم( طنطاوی) علماء معرفت النفس شاگردان خود را از تجربیات خویش آگاه می ساختند تا آنها را در حصر فکر و اندیشه و نیرومند کردن اراده عادت دهند مثل این که دستور می دادند چند لحظه فکر خود را در امری محدود سازند و یا در هر زمانی مخصوص چند دقیقه کلماتی را تکرار کنند و مدتی کوتاه هوا را در داخل ریه های خود محسوس نمایند و نگذارند خارج و داخل گردد و نیز سفارش می نمودند که از حدثی نفس و فخر در مجالس و ذکر وقایع و حکایات بر اظهار عواطف مختلف بر حذز باشند و از شرب خمر اجتناب ورزند و از اظهار گناهان و ارتکاب شهوات بپرهیزند و می گفتند با گفتن هر کلمه وگرایش به هر میل و هر گونه لهو و لعب و آلتی قوه ای از قوای مغناطیسی که در نفس به ودیعه گذاشته شده است تحلیل می رود پس باید آنها را حفظ نمایند و هم چنین پوشاندن اسرار و سکوت و آرامش را به آنها تعلیم می دادند و می گفتند نتیجۀ همۀ اینها قوی شدن نیروی اراده است چون در نظر آنها نیروی اراده یعنی همه چیز این بود عبارات علماء روان شناس آمریکا.
و باز از گفتار آنها این است که شاگردان خود را دستور می دادند در اطاقی تنها بنشینند و یا بایستند و یا آمد و شد کنند و یک شخص خیالی را به کلمات با معنا یا بدون معنا مخاطب قرار دهند در حالی که قلبشان با هر کلمه ای حاضر باشد و آن کلمات را با لخنی نافذ و رسا و از روی جزم ادا نمایند مانند یک فرد خطیب و این عمل را به اندازۀ نیم ساعت انجام دهند و البته اگر این کلمات مربوط به منظوری خاص باشد تحصیل آن نیک تر و سودمندتر است.
مقصود از این کارها نزد آنها تقویت نیروی عزیمت و اراده و همت است چون این اعمال را برای تحصیل اغراض موثر می دانند و نیز سخنان و اعمال زیاد دیگری دارند که وقت بیانش نیست.
و من نه این که در مقام عیب جوئی و تقبیح آنها باشیم بلکه می خواهم شما را بر عمل آنها آگاه سازم چون نظیرش در دین ما هم دیده می شود آیا خدای تعالی نفرموده است: « ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً» به گمان مردم این مسئولیت تنها در آخرت است ولی حق آن است که در دنیا و آخرت با هم است. تا آن جا که گفته است : و البته در قرآن ذکر همت و علو آن و ذکر اولوا العزم دیده می شود چنان که فرموده است: ( فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل) که صبر را مدار اولوالعزمی قرار داده است و می دانیم که در نماز حفظ قوۀ فکر و منحصر نمودن آن در یک مقصد واجب است آیا نماز ما خوب تر و بالاتر از آن نیست که علماء روان شناس به جهت تقویت نیروی اراده و تصرف و سعادت گفته اند؟
آیا خدای تعالی نفرموده است: ( واستعینوا بالصبر و الصلوه) ملاحظه کنید چگونه صبر را با نمازی که فکر منحصر در آن و متوجه آن است مقارن نموده نه نماز بیشتر مردم که امروز در خواب غفلت به سر می برند آیا تمرین آن گروه آمریکائی در اطاق تنها و با حضور قلب در ضمن کلماتی که می گویند به خاطر علو همت و تقویت اراده تقلید از نماز ما نیست. تا این که گفته است:
( پس حق تعالی که فرموده است: ( ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ) به خاطر آن است که حصر فکر و حضور قلب و مواجه شدن با پروردگار عالم را به ما بیاموزد و در نتیجه نیروی ارادۀ ما تقویت شود و قوای مغناطیسی درونی کامل گردد.
آیا این همان نیست که علماء روان شناس آمریکا انجام می دادند برای حصر افکار شاگردان خویش در یک نقطۀ معین از 5 تا 15 دقیقه به طوری که چشم آنها به طرف چپ و راست تمایل پیدا نکند؟ و می گفتند به حصر فکر و اراده نیرو می گیرید و به این تمرین و تکرار انسان  بر حفظ قوای خویش قادر می گردد و در نتیجه از اسراف و زیاده روی در آنها به وسیله شهوات محفوظ می ماند و احیاناً برای دوستان و نزدیکان خود عضو قابل و موثری خواهد بود؟
آیا محافظت بر نماز با حضور قلب از تکبیر تا سلام چنان نیست که نماز گزار را از پلیدی ها و زشتی ها باز می دارد؟
امتیاز این نماز از آراء علماء النفس آمریکائی این است که این جا حصر فکر در توجه به باری تعالی واجب شده است و به جای این که کسی فکر خود را در نقطۀ مقابل چشم محصور سازد با پروردگار عالم مواجه است پس به دو امر نائل می آید حصر فکر و روبرو بودن با خدا با ایمان و اعتقاد به او پس به یاری خداوند قوای مغناطیسی او کامل می گردد و البته چنین کسی قابل کمک و مساعدت است از جانب کسانی که به اذن حق تعالی اطراف او هستند و نیروی نفسانی او قوی می شود این بود آن چه در موقع نوشتن این موضوع به ذهنم رسید. پایان مقصود از کلام طنطاوی.
اما مقام سو ه در شرایط قبول نماز است.
می گوئیم (مولف) از جملۀ شرایط قبولی نماز تهذیب اخلاق است، چنان که اخبار زیادی گویای این شرط هستند واز آنها چنین استفاده می شود که وجود هر یک از صفات ذمیمه مثل کبر و حسد و عجب و غیر اینها مانع از صعود نماز و رسیدن به درجۀ قبول می باشند.
و دیگر از شرایط قبولی آن خلوص نیت است که در قبول آن و سایر عبادات بسیار مهم شمرده شده و سزاوار است نماز گزار بعد از انجام شرایط لازم خود را اولاً از شوائب ریا پاک نماید زیرا ریاء موجب بطلان آن می شود ثانیاً خوف از عقاب ، ثالثاً طمع در ثواب نداشته باشد و نیت خود را در اطاعت امر خدای تعالی و اظهار بندگی و انقیاد در پیشگاه با عظمتش و کسب رضایت او در امتثال فرمایش منحصر سازد که گفته اند.( لکل امرء مانوی) پس هر کسی به منظوری که از اعمال خود دارد نائل خواهد آمد ، چون اگر غرض و نهایت آرزوی کسی از نماز خویش امن از عقاب یا رسیدن به ثواب است همان بر نماز اوم ترتب خواهد بود یعنی نماز او محل امن از عقاب و رسانندۀ او به ثواب می شود و اگر مقصود او اطاعت امر خداوند و بزرگداشت فرمان او و مناجات باا و است از روی محبت لقاء او پس به قرب لا محاله خواهد رسید چنان که خدای سبحان فرموده است: ( فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک به عبادت ربه احداً)(27)
و سخن در نیت و اقسام منویات و خلوص در آن در شرح حدیث بیستم گذشت که در صورت تمایل باید به آن رجوع شود. و اینجا غرض آن است که اگر داعی و محرک انجام نماز و سایر عبادات امتثال و بزرگداشت ا مر پروردگار باشد چون شایسته عبادت است یا امتثال امر او باشد برای دوست داشتن قیام به این طاعتش یا برای شکر نعمت های او تقرب بر آن مترتب می گردد، پس قبول به این معنا یعنی به معنائی که تقرب مترتب بر آن باشد اخص از قبولی است که اجر مترتب بر آن است زیرا اغلب می شود که مقصود از قبولی نماز آن است که اجر بر آن مترتب است و لکن قرب به خدای تعالی از ان حاصل نیست و گاهی می شود که امر در این موضوع  بر  انسان مشتبه می گردد و شک می کند که آیا عمل او خالصاً برای خاطر خدا و رضای او انجام شده است یا نه؟ به این معنا که امتثال امر او محرک انجام عمل شده است به طوری که آیا اگر از ترس کیفر و امید پاداش نبود به خاطر امتثال امر و بزرگداشت او عمل را انجام می داد یا نه؟
بنا بر این سزاوار است انسان خود را امتحان کند و میل نفس را بیازماید و توجه به غرض و خواستۀ خود داشته باشد و بداند چگونه صفاتی در باطن او یافت می شود زیرا هر فردی به کسب آن چه ملایم و سازگاز طبیعتش باشد تمایل دارد چون اغراض از صفات نفسانی بر انگیخته می شود پس کسی که متصف به صفات پسندیده و اخلاق برگزیده باشد به آن چه سازگار طبع وی است توجه پیدا می کند و همین طور است حال کسی که به صفات ناپسند متصف باشد که او هم به ملایمات ذات خویش روی می آورد. پس کسی که متابعت شهوات نفسانی- از قبیل حب شهرت – بر نفسش روی می آورد ممکن نیست غرض او از انجام اعمال غیر از آن باشد که بر نفس وی غالب است هر چند حین عمل به آن التفاتی ندارد و به گمان او عملش خالص و برای خدا انجام شده است و اگر حب خدای تعالی و رسیدن به مقام قرب او بر نفسش غالب باشد هر عملی که از او صادر می شود به خاطر خدا و رضایت او انجام می گردد. اگر چه در موقع عمل از آن غافل باشد زیرا با ضمیر ناخود آگاه او و با نفس او سازش دارد و این است ملاک و معیار تشخیص  نیت در انجام اعمال. 
و دیگر از شرایط قبولی نماز حضور قلب است در جمیع افعال نماز از تکبیر تا سلام چون بسیاری از اخبار گویای این است که آن قسمت از نماز مورد قبول واقع می شود که قلب نماز گزار حاضر ومتوجه آن باشد.
در کافی روایتی است از حضرت باقر(علیه السلام) بدین مضمون که: از نماز بندگان گاهی نصف و گاهی ثلث و گاهی ربع و یا یک پنجم آن به درجه قبول می رسد زیرا از نماز قبول نمی شود مگرهمان قسمتی که قلب و ضمیر متوجه آن است و دستور به انجام نافله به خاطر آن است که نواقص نماز را جبران کند.
محدث کاشانی (قدس سره) در کتاب مسمی به حقایق در ضمن بیاناتش گفته است:
فصل- اگر گفته شود از آیات و اخبار چنین استفاده می شود که کسی که از آن چه ضمن نماز می گوید و انجام می دهد غافل باشد نمازش قبول نیست مگر تنها آن قمستی که بدان توجه دارد ، در صورتی که فقها حضور قلب را تنها در تکبیره الاحرام شرط دانسته اند پس چگونه با هم سازش پیدا می کند؟
و نیز چنان که روشن است و در اخبار هم آمده نماز و دعای نماز گزار مناجات با پروردگار است و شک نیست که کلام با غفلت مناجات نخواهد بود.
چون کلام اظهار همان چیزی است که در باطن انسان پنهان می باشد و اظهار باطن جز با حضور قلب صحیح نیست پس اگر قلب غافل باشد : ( اهدنا الصراط المستقیم) چگونه تقاضائی خواهد بود؟ و تردیدی نیست که مقصود و مخاطب خدای تعالی است در قرائت و اذکار و حمد و ثناء و تضرع و قلب بنده که در حجاب غفلت و بی خبری پوشیده است او را نمی بیند و مشاهده نمی کند و البته از مخاطب غافل است و زبانش به حکم عادت حرکت می کند پس چه دور است این نماز گزار از مقصود اصلی در صورتی که تشریع نماز به خاطر صفای قلب و تجدید ذکر باری تعالی است و پایداری و استواری پیوند ایمان به واسطۀ نماز در قلب انسان، این بود حکم ذکر و قرائت.
اما رکوع و سجود که قطعاً مقصود از آنها تعظیم و بزرگداشت پروردگار است چگونه با غفلت جمع خواهد شد؟ و اگر از حالت بزرگداشت و احترام نهاددن خارج شود جز حرکت دادن سر و دیگر اعضاء بدن چیز دیگری نیست و در این گونه حرکات سختی آزمونی که از آن مقصود است وجود ندارد ، پس چگونه عمود دین و فاصل بین کفر و اسلام و بالاتر از سایر عبادات خواهد بود؟ و نیز چگونه موجب قتل کسی می شود که آن را عمداً ترک نماید؟
جواب : بدان که فرق است بین نمازی که به درجه قبول برسد یا تنها در رفع تکلیف مجزی باشد چون عبادتی قبول است که در آخرت ثوب بر آن مترتب باشد و عابد را به پروردگار خویش مقرب و نزدیک سازد ولی عبادت بسنده و مجزی آن است که برای رفع تکلیف کفایت می کند هر چند ثواب و پاداشی ندارد و طاقت و تحمل مردم در اداء تکلیف مختلف است و تکلیف هر کسی به اندازۀ طاقت و تحمل و قابلیت او است در سعۀ صدر یا نارسائی های استعدادی و شرط حضور قلب در جمیع افعال نماز برای تمام افراد مردم ممکن نیست زیرا به طور کلی تمام افراد بشر از انجام چنین عملی عاجزند مگر گروهی اندک و چون در تمام حالات نماز شرط حضور قلب ممکن نیست پس چاره ای نیست جز این که شرط حضور قلب طوری باشد که اطلاق اسم بر آن کافی باشد هر چند در یک لحظه فرض شود و بهترین لحظات برای توجه و حضور قلب همان لحظۀ تکبیره الاحرام است از این جهت تکلیف حضور قلب به همین مورد اقتصار و اختصاص یافته است ولی ما امیدواریم حال کسی که در جمیع حالات نماز غافل است مانند حال کسی که به کلی تارک نماز است نباشد زیرا او ظاهراً در انجام نماز قدمی برداشته و در یک لحظه توجه و حضور قلب داشته است و چگونه نباشد؟ در صورتی که می دانیم آن نمازی که با حدث فراموش شده انجام پذیرد نزد باری تعالی باطل است و لکن برای او به هر حال پاداشی هست به حسب عملی که انجام داده بنا بر قصور و عذری که دارد. تا این که گفته است: خلاصۀ کلام این که: حضور قلب روح نماز است و کمتر چیزی که روح نماز به وسیلۀ آن حفظ می شود حضور قلب در وقت تکبیره الاحرام است پس اگر نقصانی در آن پیدا شود موجب تباهی نماز می گردد و به هر اندازه که حضور قلب و توجه نماز گزار بیشتر باشد روح ننماز در اجزاء آن مبسط می گردد ، پس نماز کسی که در تمام حالات نماز در حال غفلت است جز در حال تکبیره الاحرام زنده ای است که از ضعف نیروی حرکت ندارد و چه بسا زندۀ  بی حرکتی که به مرده نزدیک تر است. پایان کلام آن بزرگوار.
البته محدث کاشانی حق کلام را در این موضوع اداء فرموده است ولی علماء اعلام برای معانی باطنی نماز که حیات نماز بستگی به آن دارد هفت وجه گفته اند حضور قلب، تفهم، تعظیم، هیبت، حیاء ، خوف و رجاء.
اما حضور قلب : عبارت می باشد از توجه نفس به عملی که انسان به آن مشغول است و فراغت از غیر آن یعنی از آن غافل نباشد .
و تفهم: و آن التفات به معنی کلام است و امری است وراء حضور قلب زیرا اغلب می شود که انسان قلبش با لفظ حاضر است ولی از معنای آن غافل می باشد.
تعظیم: که آن چیزی است وراء حضور و تفهم و ازعلم و معرفت به بزرگواری و اقتدار پروردگار سرچشمه می گیرد. و دانش ناتوانی و نیازمندی و مقهوریت نماز گزار را در برابر وجود با عظمت و کبریائی خداوند نشان می دهد.
اما هیبت: و آن هم چیزی استوراء حضور و تفهم، و تعظیم: و عبارت است از غوطه ور شدن عبد در دریای عظمت خدا و محور در استیلای او در ظاهر و باطن به طوری که نفس و قوای خود را در حال مناجات فراموش کند.
اما حیاء: و آن احساس شرم است به جهت تصور و کوتاهی در عبادت و احساس ناتوانی بر قیام به شکر نعمت های باری تعالی به گونه ای که شایسۀ او باشد با اگاهی کامل به این که خدا عالم و آگاه است بر ظاهر و باطن هر کس پس در این هنگام نزد سطوت و جلال و جمال او شرمنده و ماخود می گردد.
و اما خوف (28) و آن از دانش انسان است به قصور عمل خود و این که نمی داند از عهدۀ تکلیف بر آمده است یا نه پس عبد به اندازه ای که از حقارت و قصور عمل خویش آگاه است و نیز از عظمت پروردگار جل جلاله شناسائی دارد ماخوذ به خوف و حیاء می گردد.
و اما : و آن ناشی از معرفت به لطف خدای تعالی و کرم و عموم فضل و احسان او است نسبت به مخلوقات مخصوصاً مومنین که این شرایط هفت گانه از معانی باطنی نماز شمرده شده است.
و البته جز حضور قلب و تفهم شرایط دیگر مختص به نماز تنها نیست و هر وقت علت آنها در نفس انسان موجود گردد معانی آنها نیز وجود پیدا می کند پس سزاوار است مومن همیشه متصف و مشغول به کسب اسباب آنها باشد. خداوند ما را برای کسب این گونه اسباب موفق و موید گرداند به جود و کرم خودش.
..................................
(1)- ما را به راه مستقیم هدایت فرما.(ه)
(2)- خدا ایمان را وسیله تطهیر از شرک و نماز را وسیلۀ پاکی از کبر و زکات را سبب توسعۀ رزق قرار داده است.(ه)
(3)- سوره 7 آیه 94- اگر اهل شهرها ایمان آورده بودند و پرهیزکار بودند البته درهای برکات آسمان و زمین را برایشان می گشودیم.(ه)
(4)- نور چشم ممن در نماز است.(ه)
(5)- نماز پایۀ دین است ار قبول درگاه پروردگار واقع شود همۀ اعمال قبول می گردد و اگر نماز رد شود همۀاعمال رد می شود. (ه)
(6)- سوره 2 آیه 43- باید نماز را بر پا دارند و زکات بدهید.(ه)
(7)- سوره 2 آیه 42- باید از نماز و روزه و صبر و شکیبائی یاری بجوئید.(ه)
(8)- سوره 31 آیه 2 و 3 – قرآن هدایت و رحمت است برای نیکوکاران و آنها کسانی هستند که نماز را بر پا می دارند.(ه)
(9)- سوره 27 آیه 2 و 3- قرآن فقط برای مومنین هدایت و بشارت است و مومنین کسانی هستند که نماز بر پا می دارند.(ه)
(10)- سوره 98 آیه 4- مردم امر نشده اند جز آن که باید آفریدگار خویش را پرستش نمایند و دین خود را برای او خالص نمایند و نماز را به پای دارند و زکات مال خود را بدهند و این است دین پا بر جا و راه مستقیم.(ه)
(11)- سوره 29 آیه 4- فقط نماز است که انسان را از زشتی ها و پلیدی ها دور می دارد.(ه)
(12)- نماز پایۀ دین است و مثل آن مثل پایۀ خیمه است که اگر ثابت باشد میخ و طنابها ثابت هستند و اگر متزلزل شود یا بشکند میخ و طناب های ان ثابت نمی مانند و در هم فرو می ریزند.(ه)
(13)- در مجمع گفته است: ( و الکبد بالتحریک الشده و المشقه من المکابده لا شیء و هو تحمل المشاق فی شیء الخ).
مولف: پس فرمایش حضرت: کابدوا اللیل بالصلوه یعنی خود را برای تهجد و انجام نافلۀ شب به زحمت اندازید. (مولف).
(14)- ای مردم گرایش یابید به نماز و نماز را بر پای دارید که پایۀ دین شما است و خود را برای نماز شب به زحمت اندازید و خدا را بسیار یاد کنید که گناهان شما را می پوشاند. و بدانید که نماز پنج گانه مانند نهر آبی است که در برابر هر فردی جریان داشته باشد و آنهاهر روز و شب پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهند پس همان گونه که با شستن پلیدی های بدن زدوده می گردد در اثر مداومت نماز گناهان آدمی نیز پاک می شود به طوری که هیچ از آنها باقی نمی ماند.(ه)
(15)- بین کفر و ایمان فاصله ای جز ترک نماز وجود ندارد.(ه)
(16)- کسی که وضوء را شاداب و نماز را نیکو انجام دهد و زکات مالش را رد کند و در حال غضب خود داری نماید و زبانش را حفظ کند و برای گناهان خویش طلب مغفرت نماید و امت پیامبر را موعظه کند البته ایمانش را تکمیل نموده و درهای بهشت به روی او باز است.(ه)
(17)- سوره 19 آیه 32- بعد از معرفت و شناسائی خدا عبادتی برتر و مهم تر از نماز پنج گانه سراغ ندیدی بنده صالح خدا عیسی بن مریم (علیه السلام) گفت: و اوصانی بالصلوه و الزکوه ما دمت حیاً. یعنی خدا مرا تا پایان حیاتم به انجام نماز و دادن امر فرموده است.(ه)
(18)- چون بنده مومن در نماز بایستد تا وقتی تمام شود خداوند نظر توجه به او می نماید و رحمت الهی بر سر وی تا افق آسمانها سایه افکنده است و فرشتگان در اطراف او تا اوج آسمان در پروازند و ملکی بر سر او موکل ایستاده می گوید ای نماز گزار اگر بدانی چه کسانی متوجه تو هستند و برای تو نجات می خواهند هرگز از نماز به چیزی دیگر التفات نمی کنی.(مترجم ه)
(19)- مردی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) از اصل و فرع و درجات و علو اسلام مرا آگاه سازید ؟فرمودند: اصلا اسلام نماز است و فرع آن زکات و درجات وارتفاع آن جهاد در راه خدای ت عالی پرسید ابواب خیرات چیست؟ فرمودند: روزه سپر است در برابر آتش دوزخ و صدقه کفارۀ خطاء و نماز شب مناجات است با پروردگار عزوجل و این آیه را تلاوت فرمودند: ( تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً و طمعاً مما رزقناهم ینفقون) یعنی از خواب گاه ها بیرون می آیند در حالی که خدا را از روی امید و بیم می خوانند و از رزق خود انفاق می نمایند. سوره 32 آیه 16.
(20)- نماز پایۀ دین است کسی که عمداً ترک نماید دین خود را تباه نموده و کسی که در اوقات نماز تاخیر اندازد در ویل است و ویل محلی است در جهنم چنان که خدای تبارک و تعالی فرموده است: ( ویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون) و بعد فرمودند: نماز را حفظ نمائید زیرا خدای تبارک و تعالی در روز قیامت ازاول چیزی که سئوال می کند نماز است که اگر کامل نباشد ساهی در آتش سرنگون می گردد.(مترجم)
(21)- توجه داشته باشید که خواندن این آیه موجب سجده واجب برای پروردگار عزوجل است.(مولف)
(22)- علت مقرر شدن نماز اقرار به ربوبیت خدای عزوجل است و خالی شدن از شرک و ایستادن در پیشگاه الهی در حال خضوع و انقیاد و ذلت و مسکنت و اعتراف به گناه و یاری خواستن برای بازگشت و هر روز پنج مرتبه صورت روی خاک نهادن برای عظمت و بزرگداشت پروردگار عالم و به یاد او از حال غفلت بیرون شدن و به حالت خشوع در آمدن در حالی که زیادتی دین و دنیا را می طلبد با این که از آن بیزار است و در شب و روز به ذکر خدا بودن که مبادا عبد آفریننده و مدبر و آقای خود را فراموش سازد و از آن دور شود و طغیان ورزد پس با قیام در پشیگاه الهی بیاد گناهان و نافرمانی ها به خود زجر و خجالت دهد تا به این شیوه از انواع فساد جلوگیری شود.(ه)
(23)- در بحار و در دو نسخه مخطوط و مطبوع (العلل) چنین نوشته ولی به نظر می رسد که کلمۀ (یک) از قلم نساخ افتاده است و دلیل بر این ادعا روایتی است در ذیل همین حدیث از قزوینی که می گوید: خدمت حضرت باقر (علیه السلام) عرض کردم: چرا بعد از نماز عشاء دو رکعت نشسته می خوانید؟ فرمود : خدای تعالی هفده رکعت نماز واجب و مقرر فرموده است ولی حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) دو برابر آنها بر آن ها افزودند و این دو رکعت را یک رکعت به حساب آوردند پنجاه و یک رکعت شد.(ه)
(24)- چون خداوند آدم را از بهشت خارج نمود خال سیاهی سر تا پای او را گرفت و آدم از این موضوع نگران بود و گریه می کرد مدتی به طول انجامید. جبرئیل آمد و پرسید:ای آدم چرا گریه می کنی؟ جواب داد : برای این سیاهی که سر تا پایم را فرا گرفته است. جبرئیل گفت: برخیز نماز بگذار که وقت نمازاول است آدم به نماز پرداخت پس سیاهی تا گردنش پائین آمد.
جبرئیل دو مرتبه وقت نماز دوم آمد و گفت : ای آدم وقت نماز دوم است برخیز و نماز بگزار پس آدمه به اقامۀ  نماز مشغول شد سیاهی تا نافش پائین آمد.
باز جبرئیل وقت نماز سوم آمد گفت: ای آدم برخیز نماز بگذار که وقت نماز سوم است و آدم نماز را انجام داد و سیاهی تا زانوهایش پائین آمد.
بار دیگر جبرئیل وقت نماز چهارم آمده گفت: ای آدم نماز وقت چهارم است برخیز و مشغول نماز شو ، آدم نماز گذارد و سیاهی تا پایش پائین آمد.
دفعۀ دیگر جبرئیل وقت نماز پنجم آمده گفت : ای آدم برخیز و نماز بر پا نما که هنگام نماز پنجم است آدم انجام داد سیاهی از پاهایش خارج شد آدم حمد و ثناء پروردگار به جای آورد . جبرئیل گفت: ای آدم مثل فرزندانت نسبت به نماز مثل تو است نسبت به این خال سیاه از فرزندان تو ، کسی که در هر شبانه روز پنج مرتبه نماز بگذارد از گناه خارج می شود چنان که تو از این خال.
(25)- در مصباح الشریعه در باب حقیقت عبودیت از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده است یعنی کنه و حقیقت عبودیت ربوبیت است.(مولف)
(26)- و شاهد بر این ادعاء روایتی است در عده الداعی از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمودند: من اراد ان به نظر منزلته عندالله فلینظر عنده فان الله ینزل العبد مثل ما ینزل العبدالله من نفسه) (مولف)
یعنی کسی که بخواهد منزلت خود را نزد خدا بداند باید منزلت خدا را نزد خویش به نظر آورد زیرا منزلت عبد نزد پروردگار مانند منزلت خداوند است در نفس عبد.(ه)
(27)- سوره 18 آیه 110- کسی که امید لقاء پروردگار خویش را دارد باید عمل صالح انجام دهد و عبادتش را برای او خالص نماید. مترجم.
(28)-صدوق (قدس سره) گفته است: خوف پنج گونه است: خوف، خشیت، وجل ، رهبت، هیبت:
خوف مخصوص معصیت کار است که خدای تعالی فرموده: ( و لمن خاف مقام ربه جنتان)
و خشیت مختص علماء است چنان که باری تعالی فرموده: انما یخشی الله من عباده العلماء و درباره کسانی که متصف به وجل هستند فرموده است: ( الذین اذا ذکرالله و جلت قلوبهم) و در مورد راهبین فرموده است: ( یدعوننا رغباً و رهباً)
و هیبت برای عارفین است که خدای عزوجل فرمود: (یحذرکم الله نفسه) مولف.