کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
يونس: آيات 1 تا 109 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 123
سورة يونس [ع‏]

مكية و هى مائة و تسع آيات‏

 [سوره يونس (10): آيات 1 تا 6]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (1) أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ (2) إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (3) إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (4)

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5) إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 124

كسى بقدر استعدادش از فيض رحمت خدا كامياب ميگردد زيرا كه بخل در مبدء فياض نيست.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ خطاب (تولوا) بكفار و مشركين است كه اگر از حق تعالى اعراض كنيد و از كفر و شركتان طلب آمرزش نكنيد و رو باو نياوريد پس ميترسم بر شما از عذاب يوم كبير.

بقول بعضى از مفسرين مقصود از عذاب روز كبير جنگ بدر است و بقول ديگر قحطى است لكن شايد مقصود بقرينه (يوم كبير) كه روز عذاب را متصف بكبير نموده عذاب قيامت باشد زيرا كه تمام عذابهاى دنيوى نسبت بعذاب اخروى كوچك مينمايد.

إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بازگشت شما بسوى او است (اليه الرجعى و اليه المنتهى) سر انجام امور و پاداش اعمال نيكوكاران و كيفر و عذاب بدكاران همه بدست قدرت او انجام ميگيرد كه هر ذى فضلى را بحسب استعدادش بوى تفضل مينمايد و گنهكار ناسپاس را بكيفر اعمالش ميرساند زيرا كه او بر هر چيزى توانا است.

أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ آيه خطاب برسولش نموده و باو از حال مشركين خبر ميدهد كه اينان جنينند كه مؤكّدا دلهاى خود را بر عداوت تو جمع ميگيرند زيرا كسيكه بر چيزى اقبال كند بقلبش اقبال ميكند و كسيكه اعراض كند آن نيز بقلبش اعراض كرده و كفار چون از حق تعالى اعراض كرده‏اند سينه‏هاى خود را بر عداوت رسولش جمع ميگيرند چنين ميكنند تا اينكه عداوت خود را بپوشانند آگاه باشيد كه آنان خود را بلباس ميپوشانند چنانچه گفته‏اند وقتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه‏ئى ميخوانده مشركين لباس بسر خود ميكشيدند كه صداى حضرتش را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 125

 (توضيح آيات)

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ در جاهاى ديگر گفته شد كه حروف مقطعه از متشابهات قرآن بشمار ميرود و عملش نزد خدا است اين است كه سكوت از آن و محول گردانيدن علم آنرا براسخين اولى است لكن بعضى در توجيه آن گفته‏اند آنها نامهاى سوره‏اند يا نامهاى قرآن است، و اكثر مفسرين گفته‏اند (الر) بمعنى [انا اللّه الرحمن‏] يا [انا اللّه ارى‏] است و بعضى گفته‏اند قسم است يعنى سوگند ميخورم بآلاء خود بر تو در ازل و لطف من، و (تلك) تا آخر آيه جواب قسم است (الحكيم) صفت كتاب است، الف و لام (الكتاب) ميشود جنس باشد كه شامل شود تمام كتابهاى آسمانى را از تورات و انجيل و زبور و قرآن و غير آنها، و شايد مقصود الف و لام عهد باشد كه خداى جليل بعظمت خود قسم ياد نموده كه اين سوره از قرآن از آيات كتب الهيه است كه پيش از اين فرود آمده از طرف حكيم و اين آيات مشتمل بر حكمت است و از نزد حكيم مطلق نازل گرديده.

 (تلك) اشاره بمطلب بزرگ و دور است و دلالت دارد بر عظمت و ارتفاع و علوّ مقام قرآن و مقصود از آيات اجزاء و كلمات و حروف قرآن است و آيت بمعنى نشانه است و مقصود از (كتاب حكيم) قرآن است و حكيم بر وزن فعيل بمعنى محكم و ثابت است يعنى قرآن كتابى است محكم و ثابت و دست تحريف و تغيير از دامن آن كوتاه است قوله تعالى در سوره الحجر آيه 9 (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) و بقولى مقصود از كتاب حكيم لوح محفوظ است و آيات قرآن از آيات او است نظر بقوله تعالى (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) سوره بروج آيه 22، و قوله (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ) سوره واقعه آيه 78.

أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاس‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 126
(همزه) استفهام انكارى است راجع بتعجب آنها و شنوندگان سخن آنها است و در شأن نزول آيه گفته‏اند اين آيه در باره كفار مكه فرود آمده و در مقام رد آنها است كه اين تعجب آنها در غير محلّ واقع گرديده زيرا كه آنها جسم رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ميديدند كه او مردى است از آنها و مثل آنها است لكن آن گوهر گران بهائى كه در حقيقت روحيه آن بزرگوار بود مشاهده نميكردند زيرا كه چشم حقيقت بين نداشتند.

و شايد تعجب و انكار نمودن آنها از اين جهت بوده كه در صورتى كه بتهائى را پرستش مينمودند كه ميدانستند كه آنها گوش و چشم ندارند و جمادند و نيز قوه دراكه در آنها مفقود است با اين حال آنها را شفعاء خود قرار ميدادند و چنين گمان ميكردند كه بپرستش آنها قرب بحق تعالى پيدا مينمايند و آن كسى را كه آثار صدق و امانت و حقيقت از او پديدار بود و معجزاتى از او مشاهده مينمودند در دعوى وحى و اظهار اينكه اين آياتى است كه از طريق وحى بر من فرود آمده تعجب ميكردند و انكار آنها نبود مگر از روى حقد و حسد و منيّت كه گويا بر خود عار ميدانستند كه مطيع كسى گردند كه در صورت جسميت مثل خودشانست.

وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ و اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مژده و بشارت بده بكسانيكه ايمان آوردند كه همانا براى آنها قدم صدق و راستى است نزد پروردگارشان.

از كافى نقل ميكنند كه بدو واسطه از ابى عبد اللّه ع روايت كرده كه فرموده (و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق) صدق او رسول است، و طبرسى در مجمع گفته كه گفته شده است (قدم صدق) شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است از براى اهل ايمان و اين معنى از ابى سعيد خدرى است، و همين طور از ابى عبد اللّه ع روايت شده.

 [پايان‏]                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 127

 مؤمن وقتى متصف ميگردد بصفت صدق كه ايمان در قلبش نفوذ نموده و آثار ايمان در ظاهرش از اطاعت و عبادت پروردگارش هويدا گردد امّا ايمان صورى كه نفوذ در قلب ننموده و لو اينكه بزبان اظهار ميكند و ببدن نيز عباداتى مثل نماز و روزه و باقى عبادات عمل مى‏نمايد آيه شامل چنين كسى نميگردد در آخر سوره قمر در وصف متصفين بتقوى فرموده (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) آرى كسى متصف بقدم صدق گرديده كه نمونه‏ئى از آثار اوصاف كمال الهى در آينه وجودش نمايان و در اين مقام تمكن و استقامت يافته يعنى در جايگاه صدق و راستى نزد سلطان مقتدر قرار گرفته و آن كسى خواهد بود كه در معرفت و محبّت بمقام تمكن رسيده و ظاهرش مرآت باطن و باطنش مرآت صفات الهى و اوصاف ربوبى گرديده و حقيقت و معنى بندگى را در خود مشاهده مينمايد و معنى حقيقى تقوى همين است چنين مؤمن كاملى مانند كوه راسخ ثابت و پا بر جا است كه بادهاى مخالف هر قدر قوى باشد وى را ذره‏ئى تكان نخواهد داد و معلوم است كه چنين مؤمن كاملى بسيار كمياب است.

و كفار چون ميديدند معجزات را مثل آيات قرآن كه از عهده آنها خارج بود كه آيه‏ئى مثل آنرا بياورند و نيز اعمال و افعال معجز نماى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مشاهده مينمودند و نميخواستند قبول كنند كه اينها معجزه است براى اثبات نبوّت و رسالت او اين بود كه معجزات را حمل بر سحر مينمودند و ميگفتند اين ساحرى است آشكارا.

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ چون در آيه بالا در مقام بيان اين بود كه كافرين تعجب ميكردند در اينكه بمردى كه مثل خودشانست وحى نازل گردد و قرآن از جانب خدا باشد آيه براى رفع تعجب آنان و استبعاد آنها اشاره بدو مطلب مينمايد: اول پروردگار شما آنكسى است كه آسمانها و زمين را در مقدار شش روز آفريده پس از آن بر عرش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 128

 مستولى گرديد آنخدائى كه خالق آسمانها و زمين است و تمام موجودات تحت عرش اقتدار و عظمت اويند و تدبير امور عالم نيز بدست قدرت او انجام ميگيرد او ميداند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد و چه كسى را مخصوص بوحى گرداند و اين تعجب شما بى‏مورد است.

دوم- ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ اى مشركين كه عبادت بتها را ميكنيد باميد اينكه شفيع شما باشند و در اثر پرستش آنها شما را بمقام قرب برسانند بايست بدانيد كه شفيعى نيست مگر باذن خدا يعنى تدبير امور عالم بدست او است و كسى بدون امر و اجازه او كارى از او ساخته نميگردد و آن كسى كه همه امور بدست او است و كسى را حق تصرف در مملكت او نيست آن خدا است كه پروردگار شما است فقط او را عبادت بنمائيد و از جانب او حاجات خود را بخواهيد.

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ همزه (افلا) براى تعجب است و شايد اشاره باين باشد كه شما تعجب ميكنيد كه بمردى مثل خودتان وحى نازل گردد در صورتى كه تعجب در اين است كه شما غير پروردگار خود را پرستش مينمائيد و آنرا منشأ اثر ميدانيد و از غير خدا حاجت مى‏طلبيد چرا متذكر نميشويد و رجوع بفطرت اوليه خود نمى‏نمائيد تا اينكه بدانيد تمام امور بدست قدرت او انجام ميگيرد و اذن شفاعت نيز بدست او است و نيز بدانيد كه:

إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا آيه پس از توبيخ و سرزنش بآنها خبر ميدهد و مردم را متذكر ميگرداند كه چرا متذكر نميگرديد، تذكر را در جائى ميآورند كه از مطلب دانسته شخص غافل باشد، و تفكر را در جائى ميآورند كه مجهولى را بخواهد معلوم كند و در اينجا بقرينه آيه بالا (أَ فَلا تَذَكَّرُونَ) بهمزه استفهام انكارى تنبيه بر اين است كه شمائى كه بفطرت توحيدتان رو بخدا داريد متذكر باشيد كه بازگشت تمام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 129

 شما بسوى او است و اين وعده خدا است و آن وعده ايست حق و حقيقت كه تخلف پذير نخواهد بود.

إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ همانا كه او است ابداء كننده، ابداء بمعنى ايجاد از عدم است شما را از عدم و نيستى بوجود آورده و پس از مرگ و نيستى جسمتان باز برميگرداند شما را بحالت اول، اشاره به اين كه گمان نشود انسان بمردن فانى ميگردد بلكه عود و بازگشت مينمائيد بهمان مبدئى كه شما را از نيستى بهستى آورده معاد و بازگشت شما نيز بدست قدرت او است هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و اليه المصير.

و لام (ليجزى) كه در مورد علت ميآورند اشاره باين است كه گمان نشود ابداء و معاد شما بيهوده باشد بلكه پس از حيات دنيا شما را در سراى ديگر برميگرداند تا اينكه پاداش و جزاء نيكو دهد بعدل كسانى را كه ايمان آوردند و اعمال شايسته نمودند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (حميم) بر وزن فعيل آبى را گويند كه ميجوشد شديدا (و الذين) عطف است (بيجزى) يعنى شما را عود ميدهد تا اينكه آنهائيكه كافر شدند مجازات نمايد بآشامانيدن از آب حميم جهنّم و عذاب دردناك و همان كفر آنها است كه عذاب اليم و شراب حميم را ايجاب نموده زيرا كه مجازات از روى عدل و قسط انجام ميگيرد (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) آل عمران 178- انفال 53- حج 10 آرى در دادگاه الهى ظلم و جورى نيست هر كس بفراخور اعمال و اخلاق و رويه‏ئى كه داشته مقامى و منزلتى براى او مهيا است.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ بقولى ضياء ميشود مصدر باشد از ضاء يضوء ضياء و ضوءا مثل عاذ يعوذ عياذا و عوذا، و بقولى ميشود (ضياء) جمع ضوء باشد مثل سياط جمع سوط                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 130

 و در هر دو صورت مضاف در تقدير است و در معنى (جعل الشمس ذات ضياء و القمر ذا نور).

 (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ) يعنى قرار داديم براى قمر در مسيرش منازلى كه در هر شبى در منزلى است از منازل و چنين كرديم تا شما عدد سال و حساب را بدانيد.

آيه ارشاد مينمايد بتوحيد حق تعالى و ربوبيت و علم و تدبير او در نظام كه خداى تعالى شمس و قمر و باقى اوضاع شمسى را بيك نظام و ترتيب معجز نمائى مرتب گردانيده و اينها آفريده نشده‏اند مگر بحق و از روى حكمت و اين طور آيات خلقت را تفصيل داده براى جماعتى كه آثار ربوبيت را بچشم دل مشاهده نمايند و بدانند و آگاه باشند.

إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ در مجمع گفته اختلاف رفتن هر يك از دو شيئى است در جهتى غير از جهت ديگر و اختلاف شب و روز رفتن يكى از آنها است در جهت ضياء و روشنى و ديگر در جهت ظلام و تاريكى.

 [پايان‏] در تفسير الميزان گفته اختلاف شب و روز از جهت وارد گرديدن آنها است عقب يكديگر در زمين در اكثر بقاع مسكونه و شب و روز در اعتدال ربيعى متساويند و در مناطق شماليه هر روزى بر روز ديگر زياد ميگردد تا برسد باول صيف زمستان پس شروع ميكند در نقيصه تا ميرسد باعتدال خريفى بهار و اول خريف شب و روز متساوى ميگردند تا آنجا كه گفته آيه مشتمل است بر حجت تامه بر توحيد در ربوبيت او زيرا كه اختلاف شب و روز و آنچه در آسمانها و زمين آفريده دليل است بر نظام عالم كه متقن گردانيده تدبير امور موجودات ارضيه و سماويه را مخصوصا عالم انسانى و وحدت نظام و ارتباط موجودات بنيكوتر از آنچه بشود تصور نمود كاشف بر اين است كه مربى آن واحد است كه هر چيزى را تربيت مينمايد و از آن جمله وجود انسانى است پس نيست پروردگارى مگر او و در ربوبيت او شريكى نيست، بيان آن مفصل است مختصر نموديم.

 [پايان‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 131

 [سوره يونس (10): آيات 7 تا 14]

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7) أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (8) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (9) دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (10) وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11)

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (12) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (13) ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (14)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 132

 [ترجمه‏]

همانا كسانيكه بملاقات دار كرامت ما اميدوار نيستند و بحيات دنيا راضى هستند و بآن مطمئن گرديدند و آنهائيكه از نشانه‏هاى ما غافلند [7]

آن گروه جايگاه آنها دوزخ است بسبب اعماليكه ميكردند [8]

بحقيقت آنهائى كه بخدا ايمان آوردند و اعمال نيكو كردند پروردگارشان بسبب ايمانشان آنها را رهبرى مينمايد (ببهشتى) كه نهرها از زير درختهاى آن جريان دارد و آنان در بهشتهاى پر نعمت ميباشند [9]

خواندن آنها در بهشت اين است كه گويند خدايا تو منزه و مبراء از هر عيب و نقص ميباشى و تحيت آنها بيكديگر در بهشت سلام است و آخر دعاء آنها اين است، حمد و ستايش مخصوص خداى عالميان است [10]

و اگر خدا تعجيل كند براى مردم باجابت نفرين آنها بيكديگر مثل عجله داشتن مردم باجابت شدن دعاء خيرشان آنها بسوى اجل رانده ميشدند پس كسانى را كه بآخرت ايمان ندارند واميگذاريم در طغيانشان حيران روند و در گمراهيشان سرگردان [11]

وقتى بانسان ضررى اصابت نمايد ما را در حال خوابيده بپهلو يا نشسته يا ايستاده ميخواند و چون سختى را از وى برداشتيم ميرود (و غافل ميگردد) مثل اينكه هرگز ما را نخوانده بود براى آن سختى كه باو رسيده بود اين چنين اعمال اسراف كنندگان نزد آنها زينت داده شده [12]

و بحقيقت اهل قريه‏هائى را كه پيش از شما بودند ما هلاك گردانيديم چون آنها ستم نمودند در حاليكه رسولان با معجزه‏ها بر آنها آمده بودند كه ايمان بياورند اين طور ما جماعت گنهكاران را مجازات مينمائيم [13]

پس از هلاكت آنها شما را در زمين خليفه گردانيديم تا اينكه بنگريم چگونه عمل ميكنيد [14]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 133

 (توضيح آيات)

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ ظاهرا آيه در مقام حال كسانى است كه بمعاد و بازگشت بسوى پروردگار ايمان ندارند و حشر و نشر و حساب و عقاب را انكار مينمايند كه از جمله اوصاف نكوهيده آنان چنين است كه بحيات فانى دنيا راضى شدند و بآن مطمئن گرديدند و چشم اميد از آن مقاماتيكه براى مؤمنين مهيا گرديده از قرب جوار احدى و نعمتهاى بهشتى پوشيده‏اند و پشت پا زدند آنها كسانى ميباشند كه از آيات ما غافلند، بعضى آيات را تفسير بقرآن كرده‏اند و بعضى بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لكن آيات بطور اطلاق عموم دار تمام آيات تكوينى و تشريعى را شامل ميگردد خلاصه آيه در مقام اين است كه آنهائيكه اميد برحمت خداى تعالى و دار آخرت ندارند و بزندگانى دنيا از مال و جاه و اولاد و رياست و باقى عناوين دنيوى دل بسته‏اند همين علاقه بدنيا و اطمينان بحيات فانى آنان را از آيات الهى باز گردانيده و آب گل آلوده دنيا چشم و گوش آنها را پر كرده آنان چشم دارند لكن نمى‏بينند گوش دارند و نميشنوند (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا) سوره فرقان آيه 46 و همين محبّت دنيا است كه غفلت آنها را ايجاب نموده و از آيات خدا غافل گرديده‏اند.

أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (اولئك) اشاره بهمان كسانى است كه اميد برحمت خدا ندارند و تمام همشان همين حظوظات طبيعى است مأوى و جايگاه آنان آتش است و اين محلّ عذاب را خودشان براى خود مهيا نموده‏اند و بمحبّت دنيا خود را باسفل سافلين دوزخ پرت نموده‏اند (جزاء وفاقا).

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ الخ همانا كسانيكه ايمان آوردند و عمل شايسته نمودند پروردگارشان بسبب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 134

 ايمانشان آنها را رهبرى مينمايد ببهشتهاى پر نعمت كه نهرهائى از زير درختهاى آن روان است.

باء (بايمانهم) ظاهرا باء سببيت است يعنى ايمانشان چنين مقامات عالى را براى آنان ايجاب مينمايد و بقرينه آيه قبل مؤمنين كسانى ميباشند كه بلقاء و قرب جوار احديت اميدوارند و همان اميدوارى آنها است كه وسائل و مدارج است بسوى صراط مستقيم كه منتهى ميگردد بجوار رب العالمين، قوله تعالى در سوره نجم آيه 43 (وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏) و اين هدايتى است كه از ايمان پديد ميگردد و درجات بهشتى و جريان نهرها ناشى از ولايت الهيه است كه در باره ابرار و نيكوكاران است و در سوره انسان آيه 5 فرموده (إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً) و در سوره مطففين آيه 22 (إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ- تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ- يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ- وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ- عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ).

دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ از جمله شئون و خصوصياتى كه براى هدايت يافته‏گان بلقاء پروردگارشان در اين آيه تذكر ميدهد اين است كه در آن بهشتها كه دار كرامت الهى است چون محبّت حق تعالى در قلب و جانشان ريشه دوانيده على الدوام بتسبيح و حمد پروردگارشان مشغولند و چون در آنجا مثل دنيا موانعى در كار نيست كه آنها را از ياد حق تعالى باز دارد هميشه از روى شعف و ميل قلبى نه براى پاداش او را بپاكى ياد ميكنند و آخر خواندن آنها ستايش او است باوصاف جمال و جلال و آيه مشعر بر اين است كه نعمتهاى جسمانى بهشتى اميدواران بلقاء پروردگار را بخود مشغول نگردانيده بلكه بالاترين حظوظ روحانى و جسمانى آنها توجه بمبدء و حمد و ستايش او است، و قوله تعالى (وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ) شايد مقصود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 135

 چنين باشد كه وقتى چنين اشخاص بيكديگر ميرسند تحيت و تعارفشان بهم مژده سلامتى روحانى آنها است كه يكديگر را باين نحو ستايش مينمايند، يا تحيت خدا بآنها سلام است چنانچه در آيات ديگر است.

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ پس از آنكه در آيات بالا خداى متعال مردم را باصول ديانت از توحيد و معاد و طريق سعادتشان و وجه خذلانشان بطريق ارشاد عقل فطرى آنها را رهنمائى مينمايد و بآنها خبر ميدهد كه آنهائيكه از آيات ما غافلند جايگاه آنان عذاب است در مجمع البيان گفته اگر خدا عجله ميكرد اجابت دعاء آنها را بشر مثل عجله نمودن دعاء آنها را بخير همانا هلاك ميشدند و لكن خدا در هلاكت آنها عجله ميكرد در عقاب كه مستحق ميشدند بنافرمانى همچنانچه براى آنها خير دنيا را عجله ميكند و بسا دعاء خير آنها را زمانى كه مصلحت اقتضاء كند اجابت ميكند اگر چنين ميكرد آنها تمام نيست ميشدند پس آنهائى را كه اميد بلقاء ما ندارند و از بعث و حساب نميترسند واميگذاريم كه در كفرشان و عدولشان از حق بباطل متحير باشند.

 [پايان‏] اين آيه اشاره باين است كه مهلت آنها و عجله نكردن ما در عذاب آن طورى كه كفار در امور طبيعى مثل جمع آوردن مال و عناوين ديگر عجله ميكنند قولى تعالى (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ) كه طبيعت بشر در شتاب زدگى است ما بر خلاف مقتضيات طبيعت آنها عمل نموديم زيرا اگر ميخواستيم در مجازات آنها عجله كنيم بايد اجل آنها را نزديك كنيم كه بعذاب موعود برسند لكن آنهائيكه اميدوار بلقاء ما نميباشند آنانرا واگذاشتيم كه در طغيانشان سرگردان باشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 136

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ آيه اشاره بخباثت نوع انسانى است و شايد مقصود از (الانسان) همان كسانى باشند كه اميدوار بلقاء رحمت حق تعالى نيستند كه از اوصاف نكوهيده آنها چنين است كه وقتى سختى و امر ناگوارى بآنان اصابت نمود بمقتضى فطرتشان كه بر توحيد است در همه حال خوابيده و نشسته و ايستاده خدا را ميخوانند و از او رفع سختى را مى‏طلبند و وقتى سختى كه شايد مقصود مرض باشد ما از او برداشتيم و اگر مبتلا بمرض بود او را شفا داديم يا آفات و بليات ديگرى بود از او برداشتيم اين انسان (ظلوما جهولا) چنان نعمت صحت از مرض را فراموش ميكند كه گويا هيچ وقت نه مبتلا بوده و نه از ما رفع سختى طلبيده و رفع كرديم.

كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ماء (در ما كانوا) مصدريه است يعنى همچنين زينت داده شده است براى مسرفين اعمالشان، و شايد مقصود اين باشد كه شيطان عمل زيانكاران را كه از حد خود تجاوز نموده‏اند در نظرشان آراسته ميگرداند يعنى باغواى شيطان چنان فريفته شده‏اند كه كارهاى بدشان را خوب نمايش ميدهند و آنچه عمل قبيح ميكنند خوب ميپندارند قوله تعالى (وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) آيه ارشاد بمؤمنين است كه مواظب حال خود باشند كه در حال نعمت و رحمت و رهائى از محذورات شكر گذار باشند و در حال آفات و بليات صابر و راضى باشند يعنى بايستى در همه حال چشم دلشان بسوى رحمت حق تعالى باشد كه اميد لقاء او را دارند و در هيچ حالى غافل نگردند.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا از ابن عباس نقل شده كه قرن هشتاد سال است، آيه اخبار است به اين كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 137

 عذابى كه باهل قرنهاى پيشين مثل قوم عاد و ثمود و فرعونيان وارد گرديد در اثر اين بود كه آنان بخود ستم نمودند زيرا كه پيمبران و سفراء الهى آمدند با آن همه معجزات كه از پيمبران مشاهده نمودند آنان چنين نبودند كه پيغام آوران را تصديق نموده ايمان آرند بلكه تكذيب كرده و بآنها زجر مينمودند.

كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ و اين چنين ما مجازات مينمائيم جماعت گنهكاران را، اشاره به اين كه همان طورى كه پيشينيان را در اثر ظلم و ستمشان كه آيات خدا را تكذيب نمودند و معجزات پيمبران را حمل بسحر كردند بعذاب گرفتيم همين طور مجازات ميكنيم جماعت گنهكاران را زيرا عمل ستمكاران است كه هلاكتشان را ايجاب مينمايد چون بمقتضاى عدل الهى بايستى مجازات مطابق عمل باشد وقتى سبب عذاب كه ظلم و تعدى باشد پديد گرديد هلاكت نيز عقب آن ميرسد، و شايد مقصود تهديد كفار و مشركين اهل مكه باشد.

ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ظاهرا (كم) در (جعلناكم) خطاب بجماعتى است كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنها مبعوث گرديده كه بآنها خاطر نشان ميكند كه شما را در زمين خليفه‏ها و جانشين گذشته‏گان از آنهائيكه بعذاب هلاك گرديدند قرار داديم تا اينكه ببينيم عمل شما چگونه است از خير و شرّ و مطابق عملتان شما را جزاء و پاداش دهيم.

گويند (كيف) معمول (تعملون) است يعنى (تعملون) در كيف عمل نموده زيرا كه استفهام حاجب است كه ما قبل در او عمل كند و معنى آيه چنين ميشود تا اينكه نظر كنيم چگونگى عمل كردن شما را.

در مجمع گفته ذكر (لننظر) براى اين است كه دلالت كند بر اينكه معامله حق تعالى با بنده‏گان چون معامله مخبرى است كه عالم بشيئى نباشد تا اينكه او را مجازات دهد بر وفق آنچه ظاهر شود از او نه بر آنچه در علم ازلى دانسته اين طور ميكند براى اينكه عدل ظاهر گردد و اطلاق نظر بر معنى حقيقى بر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 138

 حق تعالى روا نيست زيرا كه نظر يا بمعنى تفكر است كه صدور آن از قلب است و يا بمعنى عين است يعنى گردانيدن حدقه و نسبت هيچكدام از اين دو معنى بر خدا روا نيست چه نظر براى طلب رؤيت باشد يا غير اين الفاظ بر حق تعالى اطلاق نميشود مگر بطور مجاز و اتساع و مقصود لازم آن است خلاصه بيان طبرسى بپايان رسيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 139

 [سوره يونس (10): آيات 15 تا 21]

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (18) وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (19)

وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (20) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (21)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 140

 [ترجمه‏]

چون بر مشركين آيات ما خوانده شود (قرآن) در حاليكه واضح و روشن است آنهائيكه اميد بملاقات ما ندارند گفتند براى ما غير از اين قرآن بياور يا اين قرآن را بغير آن تبديل گردان اى رسول بآنها بگو مرا نرسد كه از پيش خود آنرا تبديل نمايم پيروى نميكنم مگر آنچه را كه بمن وحى گردد همانا من اگر نافرمانى كنم پروردگارم را از عذاب روز بزرگ ميترسم [15]

بگو اگر خدا نميخواست من قرآن را بر شما تلاوت نميكردم و خدا شما را بقرآن دانا نميگردانيد من قبلا پيش از نزول قرآن زمان طولانى بين شما مكث كرده‏ام آيا چرا شما تعقل نميكنيد [16]

كى است ظالم‏تر از كسيكه بر خدا افتراء زند يا آيات خدا را تكذيب كند بدرستيكه گنهكاران رستگار نميگردند [17]

 (مشركين) بغير خدا پرستش ميكنند چيزى را كه نه بآنها ضرر ميزند و نه نفع مى‏بخشد و ميگويند اين بتها نزد خدا شفعاء مايند اى رسول بآنها بگو آيا خدا را خبردار ميكنيد بچيزيكه در آسمانها و زمين علم بآن ندارد (يعنى نيست) منزه و بلند مرتبه‏تر است خداى تعالى از آنچه براى او شريك قرار ميدهند [18]

و مردم يك طائفه بيش نبودند پس اختلاف كردند (يعنى فرقه فرقه) شدند و اگر نبود كلمه (يعنى آن حكم ازلى) كه از طرف پروردگار تو سبقت گرفته همانا بين آنها در آنچه اختلاف ميكردند حكم ميشد [19]

كفار ميگويند چرا بر رسول از نزد پروردگارش معجزه‏ئى نازل نگرديد در پاسخ بگو همانا داناى غيب خدا است شما منتظر (عذاب) باشيد من هم منتظر (مظفريت) ميباشم [20]

و چون مردمان را رحمتى بچشانيم پس از محنتى كه بآنها رسيده در آن هنگام براى آنان مكرى است كه در آيات ما ميكنند بگو سياست الهى سريع‏تر است همانا رسل ما آنچه مكر ميكنيد مينويسند [21]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 141

 (توضيح آيات)

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ نصب (بينات) براى حال است، آيه از خباثت و لجاجت مشركين و كافرين خبر ميدهد كه اينها وقتى آيات ما يعنى آيات معجزه نماى قرآن را در حاليكه واضح و روشن است و معجزه بودنش براى آنها معلوم است براى آنها خوانده ميشود آنهائيكه اميد بلقاء رحمت ما و دار جزاء ندارند چون نتوانند ايراد ديگرى بقرآن وارد بياورند زيرا كه ميدانستند آيات قرآن از مرتبه فهم آنها خارج است آنها برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگفتند قرآن ديگرى بياور يا آنرا تبديل كن بقرآن ديگر.

شايد از باب توبيخ و سرزنش ميخواستند بگويند تو كه ميتوانى اين آيات را از پيش خود بگوئى قرآن ديگرى نظير اين قرآن بياور يا آيات آنرا تبديل نما بآيات ديگر، و بقولى آنها كه چنين ميگفتند مشركين و بت پرستان بودند كه آنها اعمال ناشايسته‏ئى داشتند مخالف آيات و غرض آنها اين بود كه اگر آيات ديگرى بياورى كه مخالف عمليات ما نباشد ما ايمان ميآوريم.

قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ آيه در مقام پاسخ گفتار مشركين و كفار خطاب برسول خود نموده كه باينها بگو من چنين قدرتى ندارم كه بدلخواه خود قرآن بياورم يا اينكه اين آيات را بآيات ديگرى تبديل نمايم يا بدلخواه شما آياتى از خود انشاء نمايم كه مطابق رويه و عمل شما باشد من رسول پروردگارم و مطيع امر اويم هر طورى كه مأمور گردم و بطريق وحى آياتى بر من فرود آورد بشما تذكر ميدهم من بيش از اين وظيفه‏ئى ندارم و چگونه توانم مخالفت امر حق تعالى را بنمايم در                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 142

 حاليكه از عذاب روز بزرگ قيامت ترسناكم.

آرى حضرتش اوضاع بزرگ قيامت را بقلب شايد معاينه و مشاهده مينمود اين بود كه با آن مقام عظمت از طريق بندگى با اينكه در باره او فرموده (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏) سوره و النجم آيه 3 و 4، با اين حال نظر ببزرگى مطلب كه از پيش خود بدون وحى آيه‏ئى انشاء نمايد اظهار خوف مينمايد.

ظاهرا آيه ارشاد بدو مطلب است يكى ميخواهد بآن ملحدين تذكر دهد كه شما گمان نكنيد قرآن را من ساختگى كرده‏ام و از پيش خود آورده و بخدا نسبت ميدهم من چنين قدرتى ندارم، و ديگر شايد در مقام تهديد كافرين حضرتش ميخواهد بآنها بفهماند كه در قيامت عذاب شخص گنهكار در آنروز بسيار عظيم و ناگوار است قدرى بخود آئيد و پيرامون چنين سخنان نگرديد.

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ آيه ارشاد بحكم عقل است و خلاصه مطلب چنين است كه شما رجوع بعقل و دانش خودتان كنيد و ميدانيد من سالهائى قبل از بعثت نزد شما بودم و مرا بخوبى ميشناختيد با خود فكر كنيد آيا اين آيات كار من است و از عهده من بر ميآيد كه چنين آياتى از خود انشاء نمايم هرگز چنين نيست آيا نميدانيد كه اگر خدا ميخواست من اين آيات را بر شما تلاوت نميكردم و نيز خدا شما را دانا بفهم قرآن نميگردانيد (أَ فَلا تَعْقِلُونَ) باستفهام انكارى بمشركين اعتراض مينمايد كه چرا تعقل نميكنيد و بدون فكر و تدبر بدلخواه خود ايراد ميگيريد فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ آيه تأكيد آيه بالا است و شايد اشاره باين باشد كه اگر شما رجوع بعقلتان كنيد چنين نسبت ناروائى را بمن نميدهيد كه من چنين باشم كه از پيش خود آيات قرآن را ساختگى كرده باشم و نسبت بخدا دهم كى است ظالم‏تر و ستمكارتر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 143

 از كسيكه بخدا دروغ ببندد يا آيات خدا را تكذيب نمايد همانا محققا گنهكاران رستگار نميگردند.

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ پس از نقل سخنان ركيك مشركين در بيان عمل آنان فرموده كه آنها عبادت ميكنند بغير خدا آنچه را كه نه در پرستش نمودن آنها نفعى بحالشان دارد و نه در عبادت نكردن آنها ضررى عايدشان ميگردد و چنانچه در جاى ديگر گفته شد وقتى از آنها سؤال ميشد براى چه اينها را پرستش مينمائيد ميگفتند چون ما چنان لياقتى نداريم كه مستقيما راهى بسوى خدا پيدا نمائيم اينها شفيع ما ميباشند نزد خدا زيرا كه اينها نزد خدا مقام و منزلتى دارند ما هم بعبادت اينها بخدا نزديك ميگرديم عقيده سخيف آنها چنين بود با اينكه هيچ دليلى بر اثبات مدعاى خود نداشتند.

قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ ترجمه تحت اللفظى آيه اين است كه اى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بطور تحكم و سرزنش باين مشركين بگو آيا خدا را بچيزى كه در آسمانها و زمين علم بآن ندارد خبردار ميكنيد منزه و بلند مرتبه‏تر است از آنچه بر او شريك قرار ميدهيد چون نميشود حتّى بطور تحكم و سرزنش بمشركين نسبت بى‏علمى بخدا داد زيرا آنچه در آسمانها و زمين و آنچه در سينه‏هاى مردم است خواه حقيقت و واقع باشد و خواه موهوم و خيال هر چه باشد خدا عالم بر او است اين است كه در توجيه آيه ممكن است گفته شود شايد مقصود از عدم علم خداى تعالى به اله مشركين نفى موضوع علم باشد زيرا كه علم بامر وجودى تعلق ميگيرد نه بامر عدمى و شريك خدا ممتنع الوجود است و در اينجا نفى علم از خود بلحاظ نفى موضوع است يعنى چون در هيچ عالمى شريكى براى خدا نيست اين است كه                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 144

 علم باو ندارد اگر در الوهيت يا در تدبير امور عالم كه مشركين نسبت بموضوع بتهايشان ميدهند بگمان اينكه اينها تمثال مدبرين عالمند و باين لحاظ بتهائى ميساختند شبيه آنها و در مهماتشان از آنها كه جمادى بيش نبودند حاجت ميطلبيدند امكانى تصور داشت خدا عالم بآن بود.

وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا خداى تعالى در اين آيه خبر ميدهد كه اول تمام مردم بر يك ملّت بودند يعنى بر فطرت توحيد قوله تعالى در سوره روم آيه 29 (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) و مضمون حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين است كه فرموده‏

 (كل مولود يولد على الفطرة فابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه)

گويند از زمان آدم تا وقتى كه قابيل هابيل را كشت مردم بر يك طريقه بوده يا بعد از طوفان نوح ع مردم چنين بودند و بعد از آن بين مردم اختلاف پديد گرديد بعضى كافر شدند و بعضى بر ايمان باقى ماندند، از ابن عباس روايت شده كه بين آدم و نوح عليهما السّلام ده قرن فاصله بوده و بين آنها اختلاف واقع نشد تا بعد از طوفان نوح كه مردم فرقه فرقه گرديدند و هر يك دينى و رويه‏ئى اختيار نمودند، و بقولى مقصود اتحاد آنها است در عالم ذر كه همه بيك منوال بودند و نظر بهمين معنى دارد عارف رومى كه گفته:

         متحد بوديم و يك گوهر همه             بى‏سر و بى‏پا بديم آن سر همه‏

         يك گوهر بوديم همچون آفتاب             بى كره بوديم و صافى همچو آب‏

 اشاره باتحاد روح و نشاه ذر است.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ در حديث قدسى فرموده‏

 (سبقت رحمتى غضبى)

يعنى رحمت من بر غضبم پيشى گرفته، شايد در اينجا اشاره باين باشد كه اگر نبود آن حكم سابق كه گنهكاران را در دنيا مهلت بدهيم و پاداش اعمال آنها را بقيامت اندازيم همانا در همين دنيا در آنچه اختلاف كرده‏اند بين آنها حكم ميكرديم و هر كسى را بپاداش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 145

 اعمالش ميرسانيديم تا اينكه اختلاف از بين آنان برطرف گردد لكن حكمت الهى شايد نظر بنظام عالم باشد كه بايد مردم در رأى و سليقه و عمل مختلف باشند آنها را بحال خود گذاريم كه در سراى ديگر روى ميزان عدل بين آنها حكم صادر گردد وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ مقول قول كافرين و مشركين است كه آنها از روى تحكم و جزاف گوئى ميگفتند چرا معجزه يا علامتى يا آيه‏ئى غير از اين آيات و اعجاز ديگر بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل نگرديد شايد مقصودشان اين بوده چرا معجزه‏ئى كه ما را ملجأ گرداند بر او نازل نگرديده پس برسولش امر ميفرمايد كه باينها بگو من عالم بغيب و حكمت الهى نيستم غيب مخصوص بخدا است شما انتظار ببريد شايد آيتى بيايد كه شما را ملجأ نمايد و من هم همين طور با شما منتظرم.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ خداى متعال در اين آيه از حال كفار خبر ميدهد (الناس) عموم دارد لكن بقرينه (إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا) مخصوص بكفار است يعنى كفار چنينند كه پس از آنكه سختى‏هائى از قحطى و تنگى و فقر و مرض بآنها اصابت نموده رحمتى يعنى نعمتى بآنها چشانيديم كه از غم برهند (إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا) اذا، فجائيه است و جواب (اذا) ى اول است كه پس از جمله فعليه ميآيد زيرا كه (اذا) اول ظرف است و ظرف عامل ميخواهد و عامل در او جواب او است و بايد عامل يا فعل باشد يا چيزيكه مأخوذ از فعل است.

 (ابو الفتوح) شايد مقصود اين باشد كه پس از اين همه نعمتيكه بآنها عطاء نموديم آنها در آيات ما مكر نمودند و به پيمبر ما طعنه زدند و ايرادات بى‏مورد گرفتند اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها بگو خدا سريع‏تر جزاء مكر شما را ميدهد زيرا كه رسولان يعنى كرام الكاتبين تمام اعمال و گفتار شما را مينويسند و در قيامت بشما

  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 146

 ارائه ميدهند از مقاتل نقل شده كه مكر آنها اين بود كه وقتى باران ميآمد ميگفتند (سقينا بنو كذا) فلان ستاره ما را آب داد و نسبت بستاره ميدادند.

 [سوره يونس (10): آيات 22 تا 27]

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (22) فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23) إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (24) وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (25) لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (26)

وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (27)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 147

 [ترجمه‏]

خدا آنكسى است كه شما را در بيابان و دريا سير ميدهد تا چون شما در كشتى ميباشيد و كشتى بباد پاكيزه (يعنى باد ملايم) در دريا جريان دارد و بآن خوشحالند باد تندى ميوزد و از هر طرف موج دريا بآنها احاطه ميكند و گمان ميكنند كه بلاء آنها را فرو گرفته است آنوقت خدا را ميخوانند در حاليكه در دين خالص گرديده‏اند و ميگويند اگر ما را از اين ورطه و خطر نجات دادى ما البته ميباشيم از شكر كنندگان [22]

پس از آنكه آنها را نجات داديم در اين هنگام در زمين بدون حق طغيان ميكنند اى افراد بشر بدانيد كه ضرر طغيان شما عايد خودتان ميگردد يك تمتعى از دنيا ميبريد پس از آن بازگشت شما بسوى ما است پس شما را بآنچه كرده‏ايد خبردار ميكنيم [23]

همانا مثل حيات دنيا مانند آبى است كه از آسمان فرود آيد و با نباتات زمين مخلوط گردد و انواع مختلف زمين از آنچه انسان و چهار پايان تغذيه كنند برويد تا اينكه زمين از خرمى و سبزى زينت يابد و اهل آن بگمان خود را قادر و متصرف در آن پندارند تا اينكه شب يا روز فرمان ما ميرسد پس گردانيديم آن مزروعات را شبيه درو شده كه گويا ديروز هيچ نبوده اين چنين ما آيات را تفصيل ميدهيم براى جماعتيكه تفكر ميكنند (24)

و خدا شما را ميخواند بسر منزل سعادت و هر كسى را كه بخواهد هدايت مينمايد بسوى راه مستقيم [25]

براى كسانى كه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 148

 نيكوئى كردند نيكوئى است با زيادتر و هرگز بر رخسارشان گرد خجلت و ذلت ننشيند اينهايند ياران بهشت و در آن جاويدانند [26]

و آنهائيكه مرتكب اعمال بد شدند پاداش اعمال بد بمثل آن است و بخارى و ذلت ميافتند نيست آنها را از عذاب خدا هيچ نگاهدارنده‏ئى و گويا قطعه‏ئى از شب تاريك روهاى آنها را پوشانيده آنها ياران آتشند و در آن جاويدانند [27].                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 149

 (توضيح آيات)

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ آيه در مقام تفضلاتى است كه ببشر كرامت نموده و نظر بناسپاسى جماعت كافرين بآنها تذكر ميدهد و يادآورى مينمايد كه خدا و آله عالم آنكسى است كه تمام امور بدست قدرت او اجراء ميگردد و او آنكسى است كه شما را در برّ و بحر در بيابانها بتوسط اسب و قاطر و خر يا ماشين و طياره و درياها بتوسط كشتى سير ميدهد و ناسپاسى شما چنين است كه وقتى باد ملايم وزيد بآن مطمئن و دل شاد شديد، در (و جرين بهم) تا آخر آيه از خطاب بغيب آمده، يعنى اول بطور خطاب است بحاضرين كه شايد مقصود كفار مكه بودند كه از (يسيركم) استفاده ميشود بغيبت آمده چنانچه از ضمير (بهم) معلوم ميشود كه گويا آيه تذكرى است براى حاضرين با حكايت حال آنها كه شما مردم چنينيد كه هرگاه پس از آرامش كشتى و فرحتان (جاءتها) جواب اذا است باد تندى بوزد و از هر طرفى موجى بحركت آيد و گمان كنند بلاء بآنان احاطه نموده.

دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ خلاصه آيه حال عموم افراد بشر را حكايت ميكند كه اكثر مردم چنينند كه وقتى بلائى و آفتى بآنها اصابت مينمايد و از همه جا مأيوس ميگردند آنوقت بآن فطرت توحيدى كه در روح و حقيقت آنها گذارده شده خدا را بطور خلوص ميخوانند و دين را براى او خالص ميگردانند و ميگويند اگر حق تعالى ما را از اين ورطه نجات داد (بنون ثقيله) و لام تأكيد گويند ميباشيم البته از شاكرين فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ تتمه حكايت حال كافرين و مشركين است كه اينها وقتى از آفات و غرق نجات                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 150

 يافتند گرفتارى خود را فراموش ميكنند و بدون حق در زمين فساد و طغيان مينمايند.

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ گفته‏اند (مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا) دو طور قرائت شده، حفص از عاصم كه يكى از قراء است بفتح عين (متاع) قرائت نموده و در معنى (تتمتعون) متاع الحيوة الدنيا و غير او برفع قرائت كرده و آن خبر مبتداء محذوف ميشود خلاصه در اين آيه حق تعالى از راه لطف بعموم افراد بشر خطاب نموده و بآنها تذكر ميدهد كه بدانيد هر اندازه در زمين طغيان و سركشى بنمائيد براى استفاده متاع چند روزه بى‏مقدار دنيا است و بالاخره بازگشت بسوى ما مينمائيد شايد اشاره است به اين كه در قيامت در دادگاه الهى پاى ميزان حساب حاضر ميگرديد و شما را آگاه مينمائيم بآنچه عمل نموده‏ايد.

إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ الخ معنى آيه واضح است و ترجمه هم شده و تفصيل همان آيات بالا است و در مقام توضيح قوله تعالى (مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا) است كه زندگانى دنيا را يك متاع اندك ناچيز زود گذرى بحساب آورده و تشبيه نموده بآبى كه از آسمان بريزد بر نباتات و گياهها تا اينكه زمين سبز و خرّم گردد و زينت يابد و بمحصولات آراسته گرديد و مردم و چهارپايان از نباتات بخورند و اهل آن يعنى مالكين گمان ميكنند كه (قادرين عليها) كه موقع درو منافعى عايد آنها ميگردد (أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً) ناگاه در شبى يا روزى امر ما يعنى حكم ما بر نابودى آن جارى ميگردد (فَجَعَلْناها حَصِيداً) ما آنرا چنان تباه ميگردانيم مثل زراعت درو شده و فانى گرديده بطوريكه گويا در روز پيش اصلا نبوده.

كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ اين چنين ما آيات را بيان ميكنيم و تفصيل ميدهيم براى جماعتى كه قوه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 151
 فكرشان را بكار بيندازند و در زندگانى دنيا فكر كنند تا اينكه متذكر گردند كه زندگانى دنيا در حد ذاتش هيچ ارزشى ندارد و چنانچه مشاهده ميشود على الدوام در تغيير و تبديل است حياتش محفوف بمرگ، سلامتيش پيوند بمرض، خوشى خيالى آن عين غم و گرفتارى على الدوام مرگ در پى او است، بايد دانست كه حيات دنيوى بشر براى سعادت اخروى است و انسان عاقل در اين دنياى فانى زود گذر حيات باقى و حظوظات دائمى را تحصيل مينمايد.

وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ پس از آنكه ذات متعال حيات دنيا را تشبيه نموده بآب باران و آثار آن و در تفسير كاشفى اقوال و اشعارى در وجه مشابهت حيات دنيا بآب باران نقل شده بندگانش را دعوت مينمايد بدار السّلام يعنى منزل سلامتى، بهشت موعود را دار السّلام نامند براى اينكه اهل آن از هر آفتى و بلائى و از مرگ و فناء و مرض و امثال آن محفوظند.

گويند فرق است بين دعاء و نداء مخصوص است بلفظ و دعاء اعم است از لفظ و اشاره و غير آن، و ديگر نداء مخصوص است بجهر يعنى صداى بلند، لكن دعاء اين طور نيست آهسته باشد يا بلند بلكه درخواست بدل باشد يا بزبان و دعاى خداى تعالى دو قسم است تكوينى و تشريعى، تكوينى آن ايجاد چيزى است كه براى چيز ديگرى اراده كرده كه گويا ميخواند او را بسوى چيزى كه اراده كرده قوله تعالى (يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ) سوره اسرى آيه 52 يعنى شما را براى حيات اخروى ميخواند (فتستجيبون بقبولها).

و تشريعى و آن تكليف مردم است بآنچه از دين اراده دارد بلسان آياته و دعاء از عبد طلب رحمت و عنايت است بسوى خودش به اين كه قرار دهد خود را در مقام عبوديت و مملوكيت اين است كه در حقيقت دعاء عبادت است زيرا كه عبد خود را در مقام مملوكيت و اتصال بمولى و ذلت قرار داده. [تفسير الميزان‏] و شايد بهمين نظر اشاره دارد قوله تعالى (إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 152

 سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ)

 و قوله تعالى (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ) سوره فرقان آيه 77.

راغب گفته اصل در معنى سلام عارى بودن از آفات ظاهره و باطنه است و در تمام مشتقاتش بهمين معنى برميگردد، و سلامت و امن در معنى بهم نزديكند مثل رضاع و رضاعه، و ظاهر اين است كه سلام و امن يكى است و فرق بين آن دو اين است كه در معنى سلام امن مأخوذ است و امن آن سلامتى است كه اضافه شده بچيزى كه از آن سالم ماند مثل اينكه گفته ميشود هو فى سلام يعنى سلامت است و او از فلان چيز در امان است.

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (الحسنى) مؤنث احسن است و ظاهرا مقصود ثواب بهتر است و شايد مقصود از زياده زيادترى از استحقاق است يعنى كسانيكه عمل نيك كردند بر اجر آنها تفضلا ميافزائيم چنانچه در سوره انعام آيه 160 فرموده (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) كسيكه عمل نيكى نموده ده برابر باو اجر ميدهيم و گويا آن زيادتى را حق براى عامل بشمار آورده در قوله تعالى (فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

 (رهق) بفتحتين بمعنى فرو رفتن بقهر و غلبه است و (قتر) بمعنى گرد و غبار يا چيزى است شبيه دود كه صورت انسان را فرو ميگيرد رويش سياه ميشود يعنى در قيامت پاداش نيكوكاران را زيادتر عملشان ميدهيم و رويهاى آنها سياه و گرفته نميشود و آنها اهل بهشت و در بهشت جاويدانند، آيه در مقابل آيه بعد است كه در وصف گنهكاران فرموده.

وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً در مقابل نيكوكاران گنهكاران را در قيامت وارد ميگردانند با اوصافى چند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 153

 1- پاداش و جزاء داده ميشوند بمثل اعمال بدى كه كرده‏اند نه زيادتر و نه كمتر زيرا كه پاداش آنها از روى عدل الهى است و بقدر عمل آنها جزاء داده ميشوند (جزاء وفاقا) 2- آنها را خوارى و رسوائى فرا ميگيرد. 3- هيچ كس نتواند از آنها رفع عذاب كند. 4- گويا صورتهاى آنها را پاره‏ئى از شب تاريك فرا گرفته.

اشاره به اين كه بتهائى را كه پرستش ميكردند بگمان اينكه شفيع آنها باشند پناه دهنده از عذاب آنها نيستند آنان اهل آتشند و آتش منزلگاه آنها است و در آن جاويدانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 154

 [سوره يونس (10): آيات 28 تا 40]

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ (28) فَكَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ (29) هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (30) قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31) فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (32)

كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (33) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (36) وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (37)

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (39) وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 155

 [ترجمه آيات‏]

 [ترجمه‏]

و متذكر شو يا بترسيد روزى را كه محشور كنيم جميع خلائق را پس ميگوئيم بآنهائيكه شرك آوردند كه شما با شركاء خود در مكان خود باشيد سپس ميانشان جدائى افكنيم و شركاء آنها گويند شما ما را پرستش ننموديد [28]

و خدا كافى است كه بين ما و شما گواه باشد كه همانا ما از عبادت شما از غافلين بوديم [29]

در آن مقام هر نفسى مى‏يابد جزاى آنچه را كه پيش فرستاده و بسوى ثواب و عقاب حق تعالى كه مولاى آنها است بازگرديده شوند و از آنها گم گردد آنچه را كه افتراء ميزدند از شفاعت بتها [30]

بگو كى است كه شما را از آسمان و زمين روزى ميدهد آيا كى است كه مالك گوش و چشم است و كى است كه زنده را از مرده بيرون ميآورد و مرده را از زنده خارج ميگرداند و كى است كه مدبر امور عالم است (پس از اين سؤالات) مشركين ميگويند خدا است بآنها بگو آيا چرا نمى‏ترسيد از عذاب چنين خدا [31]

پس اين است خدا پروردگار شما و ثابت است پس بعد از حق و حقيقت چيست مگر گمراهى پس بكجا گردانيده ميشويد [32]

اين چنين كلمه پروردگار تو محقق گرديد بر آنكسانيكه فاسق گرديدند كه همانا آنها ايمان نخواهند آورد [33]

 (اى رسول‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 156
بمشركين) بگو آيا از شركاء شما كسى هست كه خلق را بيافريند و پس از مردن او را باز گرداند پس از راه راست كجا گردانيده ميشويد [34]

بگو از شركاء شما كسى هست كه شما را بسوى حق هدايت نمايد بگو خدا است كه راه نماينده بحق است آيا كسيكه راه نماينده بسوى حق است سزاوارتر است متابعت كرده شود يا آنكه راه نيابد مگر اينكه هدايت گردد پس چيست شما را و چگونه حكم ميكنيد [35]

و بيشتر آنها متابعت نميكنند مگر ظن و گمان را و همانا ظن و گمان بى‏نياز نميگرداند كسى را از علم بحقيقت كه خدا بآنچه ميكنند دانا است [36]

و اين قرآن چنين نيست كه بر خدا دروغ بافته شده باشد و لكن تصديق است آنچيزى را كه بين دو دست او است و تفصيل كتابى است كه در آن شكى نيست كه از جانب پروردگار عالميان است [37]

بلكه ميگويند بخدا دروغ بسته‏ئى بگو سوره‏ئى مثل قرآن بياوريد و بغير خدا بطلبيد هر كسيرا كه قدرت داريد اگر شما راست ميگوئيد (كه اين قرآن افتراء و بافته‏گى است)

بلكه تكذيب كردند بچيزيكه علم آنها بدانش آن احاطه ندارد و تأويل و تفسير آن هنوز بر ايشان نيامده همچنين آنهائيكه پيش از اينها بودند (كتابهاى آسمانى را) تكذيب نمودند نظر كن و ببين چگونه بود عاقبت ستمكاران [39]

و از اينها كسى است كه بقرآن ايمان ميآورد و كسى است كه ايمان نميآورد و پروردگار تو عالم‏تر است بفساد كنندگان‏.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 157

 (توضيح آيات)

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ در اين آيه حق تعالى خبر ميدهد و ميكند حكايت حال مشركين را در قيامت با شركائى كه بجاى اله و مبدء عالم پرستش مينمودند و گمان ميكردند كه آنها شفعاء و ياوران آنهايند.

اين است كه فرموده حال مشركين چنين است روز قيامت كه تمام افراد بشر را از مؤمن و مشرك و كافر در آنروز موعود با هم جمع ميكنيم و بين مشركين و شركاء آنها جدائى مياندازيم و گوئيم هر كدام در جاى خود بمانيد آنوقت شركاء يعنى آنچه را كه از بت يا غير بت در عبادت شريك خدا قرار داده بودند ميگويند شما ما را پرستش نميكرديد بلكه هواى نفس خود را پرستش مينموديد قوله تعالى (أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) فَكَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ از ينابيع نقل ميكنند كه گفته پس از انكار بتها كه اينها ما را عبادت نكردند بلكه هواى نفس خود را پرستش نمودند مشركين ببتهاى خود ميگويند شما ما را بعبادت خودتان وادار نموديد، بتها گويند (فَكَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ) اين حكايت مشركين و معبودان آنها است كه گويند كافى است براى ما كه خدا گواهست بين ما و شما كه ما از عبادت شما غافل بوديم و غفلت آنها يا براى عدم شعور مثل بتها يا از جهت عدم التفات بآنها مثل ملائكه يا مسيح است.

هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (تبلو) مأخوذ از (بلوى) است و در يكى از قرائات بدو (تا) خوانده شده مأخوذ از تلاوت، و (هنالك) اشاره بموقف روز حشر است كه حقايق مكشوف                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 158

 ميگردد و آنرو بلوى است كه بر هر كسى آنچه در دنيا كرده از خوب يا بد بروى كشف ميگردد و حقيقت اعمال بعيان مشاهده ميشود و آن دعاوى و ارتباطات و رياست و مرؤسيت كه از موهومات و خيالات در دنيا بين اسباب و مسببات بنظر ميآيد تماما قطع ميگردد (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ) و تمام مردم وارد ميشوند بثواب و عقاب حق تعالى و حقيقت امر ظاهر ميگردد كه مولائى نيست مگر او و تمام آلهه كه مشركين دل بآن بسته بودند و تمام دعاوى و علقه‏هاى طبيعى بين موجودات باطل ميگردد آنوقت بر مؤمن و كافر و مشرك ظاهر ميگردد كه مولائى و دوستى و صاحب اختيارى نيست مگر حق تعالى و ولايت كليه الهيه ظهور مينمايد و اينكه براى غير او تعالى نيست مگر فقر كه همه فقير الى اللّه‏اند (هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ) سوره كهف آيه 44 و قوله تعالى در سوره مؤمن آيه 161 (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) آنوقت است كه از مشركين مفقود ميگردد آنچه افتراء ميزدند و بتها را در تدبير عالم شريك خدا قرار ميدادند.

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ گويند (من) براى بيان است بر حذف مضاف يعنى كى است كه شما را روزى ميدهد، خطاب برسولش نموده كه باين مشركين و ملحدين بگو كى است كه از آسمان بتوسط باران و از زمين بروئيدن گياه‏ها كه بامر تكوينى و اراده او است شما را روزى ميدهد آيا كى است كه مالك گوش و چشم باشد و كى است كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد.

زنده از مرده شايد مقصود از مرده مواد مثل نطفه و دانه و عناصر باشد كه انسان و حيوان را از آن بيرون ميآورد و از حبوبات و هسته درخت و مزروعات را بيرون ميآورد و تدبير عالم بدست كيست.

فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ خداى متعال طريق جدل را تعليم رسولش ميكند كه در مقام مجادله مشركين                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 159

 را ملزم كن و باينها بگو اين امور بدست كى است وقتى اين طور از آنها سؤال نمودى نتوانند چيزى بگويند زيرا كه ميدانند بتها جمادند قدرت بر آفرينش ندارند مگر اينكه بزودى ميگويند خدا چنين كرده وقتى آنها را ملزم گردانيدى و اقرار نمودند كه آفريننده‏ئى جز خدا نيست آنوقت بآنها بگو وقتى شما ميدانيد كه خالق عالم خدا است چرا از مخالفت امر او خوددارى نمى‏نمائيد آيا از سخط او نمى‏ترسيد.

فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ آيه مربوط بآيه بالا است و اشاره باين است كه آن صفاتى كه گفته شد كه از آسمان و زمين شما را روزى ميدهد و زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد او پروردگار شما است و او حق است، حق را مقابل باطل آرند اين است كه به (ما) استفهاميه كه در مورد انكار آرند فرموده پس چيست بعد از حق كه عين حقيقت است مگر گمراهى آشكار اى مشركين شما بكجا برميگرديد يعنى از حق رو بباطل ميرويد.

كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ همان طورى كه مشركين از حق اعراض نموده و رو بباطل رفتند محقق و ثابت شد كلمه قضاى پروردگار تو بر كسانيكه فاسق گرديدند كه آنها ايمان نميآورند از آيه چنين استفاده ميشود كه علت عدم ايمان مشركين و كافرين فسق و اعراض آنها از حق تعالى بوده كه چون چنين بودند و خود را از قابليت ايمان انداختند اين بود كه كلمه پروردگار محقق گرديد، شايد مراد از كلمه حكم پروردگار باشد بر كفر اينها زيرا كه كفر و ايمان مثل باقى امور بدست پروردگار عالميان است و بقضاء و تقدير او جارى ميگردد لكن ايمان محلّ قابل ميخواهد و آن اين است كه انسان خود را در مورد نفحات رحمانيّت حق تعالى واقع گرداند تا ايمان در قلبش نفوذ نمايد وقتى از حق اعراض نمود ديگر قلبش محلّ قبول ايمان نيست وقتى ايمان در قلبش نفوذ ننمود البته كافر ميگردد و كلمه عذاب                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 160

 در باره او محقق ميگردد.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ اى رسول باين مشركين بگو از اين بتهائى را كه پرستش ميكنيد آيا كسى هست كه خلق را بيافريند و پس از مردن آنها را زنده گرداند وقتى چنين كسى نيست چگونه دروغ مى‏بنديد و نسبت الوهيت بغير خدا ميدهيد، اشاره به اين كه اله و مبدء عالم آنكسى است كه هم ميآفريند و هم ميميراند و هم باز در سراى ديگر زنده ميكند بايستى چنين خدائى را پرستش نمائيد و بسوى او بازگشت كنيد قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ، الى قوله تعالى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ اين آيات ارشاد بحكم عقل است كه برسولش امر فرموده كه باين مشركين كه براى حق تعالى در عبادت شريك قرار ميدهند بگو شما رجوع بعقل و دانش خودتان بكنيد و تفحص نمائيد كه آيا در بين بتهائيكه پرستش ميكنيد غير از خدا كسى هست كه شما را بسوى حق راه نمائى كند و شايد مقصود از حق در اينجا حقيقت و حاق واقع باشد كه آن غير از خدا كسى نيست او حق است و جز او فى حد ذاته همه باطل و باو موجودند اين است كه گفته‏اند (ممكن فى نفسه ليس و باو ايس).

وقتى چنين سؤالى از آنها كردى البته در پاسخ گويند هدايت كننده خدا است او است راه نماينده بسوى حق و حقيقت آنوقت باينها بگو بدليل عقل آيا كسيكه بسوى حق راهنمائى ميكند احق است يعنى سزاوارتر است كه تابع او گرديد يا كسيكه بخود راه نيابد و بنفس خود هدايت نشود مگر اينكه او را راه بنمايند و اين حال شريف‏ترين شركاء شما است مثل ملائكه و مسيح و عزير وقتى ذوى العقول محتاج بهدايت خدا باشند جمادات مثل بتها بطريق اولى اين است كه جز خدا احدى سزاوار پرستش نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 161
آرى اگر هدايت و ارشاد او نباشد كه بتوسط سفراء و رسولان خود مردم را براه مستقيم توحيد راهنمائى نمايند همه در ضلالت و گمراهى سرگردان ميگردند در صورتى كه خود رسولان نيز در هدايت شدن محتاج بحقند چيست بر شما و شما چگونه حكم ميكنيد كه مخلوق را با خدا در تدبير عالم شريك ميگردانيد وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً اين آيه اعتراض بمشركين و سرزنش بآنها است كه چون اينها در اعمالشان راه حقيقت و يقين را پيدا ننمودند و بيشتر آنها تابع ظن و گمان خود شدند يعنى عقل خدا داده خود را بكار نينداختند فقط تابع وهم و خيال خود گرديدند و از عمل پيشينيان خود پيروى كردند اين است كه در اشتباه افتادند و موهومات را بجاى معقولات گذاردند و ديگر ندانستند كه در حقايق بايستى عقل كه رسول باطن و رئيس مشاعر و قواى باطن است آنرا جلو انداخت و بچراغ شرع طريق سعادت را پيدا نمود و باين طريق پيش رفت تا اينكه مظفر و كامياب گرديد و بدانند كه ظن و گمان كسى را از حق و قرب جوار او كه در اثر علم و معرفت بمقام الوهيت پديد ميگردد بى‏نياز نميگرداند (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ) اشاره است به اين كه خداى تعالى از ظاهر و باطن و آنچه عمل ميكنيد آگاهست چيزى از علم او پوشيده نيست.

وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ اين آيه اشاره است به اين كه شأن و عظمت قرآن بالاتر از گفتار نارواى مشركين و كافرين است كه گمان ميكردند يا ميگفتند چنانچه در آياتى بآن اشاره نموده كه اين قرآن ساخته شده خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و بخدا نسبت ميدهد آيه براى رفع اشتباه آنها بدو مطلب سخن آنان را ردّ ميكند يكى اينكه قرآن تصديق ميكند و گواهى ميدهد بر صحت آنچه پيش از شما از كتابهاى آسمانى مثل تورات و انجيل نازل شده و نزد شما حاضر است كه آنها حق است و از نزد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 162

 پروردگار عالميان فرود آمده، و ديگر اينكه بيان ميكند معانى مجملات قرآن را و بيان ميكند دليل آنچه را كه محتاجيد بآن در امر دينتان، و شكّ نيست در اينكه قرآن از جانب خدا نازل شده است و اينكه معجزه است و احدى قدرت ندارد كه مثل يك سوره كوچك آنرا بياورد.

و بقولى مقصود از (بين يديه) يعنى بيان ميكند آنچه را جلو شما است از حشر و بعث و اوضاع قيامت و غير اينها لكن توجيه اول بنظر نزديكتر مينمايد.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ گويند (أَمْ يَقُولُونَ) ميم صله است و همزه استفهام انكارى است يعنى آيا اين كافرين ميگويند كه تو بر خدا افتراء زده‏ئى و قرآن را نسبت بخدا ميدهى در صورتى كه خودت ساخته‏ئى نه چنين است اى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باينها بگو اگر ميگوئيد من افتراء بخدا ميزنم و اين قرآن را از پيش خود آورده‏ام شما اعراب كه در كمال فصاحت و بلاغت سخن ميگوئيد سوره‏ئى مثل اين قرآن از خود بياوريد و هر كس را ميتوانيد غير از خدا با خود كمك گردانيد اگر راست گوئيد كه اين قرآن را خود ساخته و پرداخته‏ام، و امثال اين آيه كه در مقام تحدى بقرآن آورده بسيار است يكجا فرموده مثل اين قرآن را بياوريد و اگر جن و انس با هم كمك كنند نتوانند مثل آنرا بياورند، در جاى ديگر مثل ده سوره از اين قرآن بياوريد، در اينجا مثل سوره‏ئى از آنرا بياوريد اگر آنها يك سوره كوچكى مثل قرآن را آورده بودند حجت قرآن باطل ميگرديد و نتوانستند معارضه با قرآن كنند اين بود كه بجنگ و خون ريزى و اسارت حاضر گرديدند.

خلاصه اين آيات دليل ظاهر و بارزى است براى اثبات اينكه قرآن كلام خدا است نه كلام بشر و معجزه باقيه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چنانچه مى‏بينيم با اين همه دشمنان دين اسلام كه همه در صدد ابطال دين حق بودند كسى نتوانسته                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 163

 مثل كوچك‏تر سوره‏ئى از قرآن را بياورد.

بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (بل) اضراب است يعنى اين كفار در تكذيب قرآن مسارعت نمودند پس از فهم و تأويل آن و از روى عناد و تعصب جاهليت نظر نكردند در آيات قرآن تا اينكه بعضى از رموز و اسرار و معانى مندرجه در آنرا بنگرند و بفهمند كه چنين آياتى با اين فصاحت و بلاغت و رموز و اسرار و اخبارات گذشته و آينده و جامعيت كه در شأن او است (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) چگونه ممكن است چنين كتابى كه اهلش ميدانند كه جامع علوم اولين و آخرين است از عهده يك بشر درس نخوانده و استاد نديده بروز كند و انكار اين ملحدين نبود مگر از روى كبر و عناد، اى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردمان پيش از اينها هم راجع بمعجزات پيمبران همين طور بودند كه بدون نظر و تدبر در آيات الهى انكار مينمودند و ببين چگونه بود عاقبت ستمكاران كه در اثر همين انكار بعذابهاى آسمانى مبتلا گرديدند ظاهرا در اين آيه در مقام مذمت منكرين قرآن است كه چون اينها در تفسير و تأويل آيات تدبر ننمودند اين بود كه انكار كردند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ يعنى و از تكذيب كنندگان كسانى ميباشند كه در قلب خود تصديق ميكنند و ميدانند كه قرآن حق است لكن از روى عناد اظهار نميكنند نظير آيه (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا) و از آنان كسانى باشند كه از فرط جهل و نادانى تصديق قلبى هم ندارند، و پروردگار تو بتباه‏كاران داناتر است، و بقول ديگر از قوم تو بعضى بعد از اين ايمان ميآورند و توبه ميكنند و بعضى ايمان نميآورند و بحالت كفر ميميرند. خلاصه معنى اول چنين ميشود كه بعضى از قوم تو معاندند و بعضى شاكر، و خلاصه معنى دوم اينست كه خدا اينها را هلاك نميگرداند چون ميداند بعد ايمان ميآورند و خدا بفساد كنندگان داناتر است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 164

 [سوره يونس (10): آيات 41 تا 53]

وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ (43) إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (45)

وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ (46) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (49) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50)

أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51) ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (52) وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (53)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 165

 [ترجمه‏]

و اگر كافرين تو را تكذيب كردند پس بگو براى من است عمل من و براى شما است عمل شما (هر كسى بنتيجه كردار خود خواهد رسيد) شما از اعمال من برى ميباشيد من هم از كردار شما بيزارم [41]

و بعضى از اينها بسوى تو استماع ميكنند آيا تو آدم كر را كه تعقل نميكند توانى چيزى باو بشنوانى [42]

و بعضى از آنها بسوى تو نظر ميكنند آيا آدم كور را كه هيچ بصيرت ندارد توانى هدايت كنى [43]

همانا خدا بمردم اندك ستمى نميكند و لكن مردم بخودشان ظلم ميكنند [44]

و ياد كن روز كه خدا همه را بعرصه قيامت جمع ميكند گويا آنان مكث (در دنيا و در قبر) ننمودند مگر ساعتى از روز و همديگر را ميشناسند حقيقة زيان بردند كسانيكه بلقاء ثواب و عقاب پروردگارشان تكذيب نمودند و از هدايت شدگان نبودند [45]

و اگر بنمائيم تو را بعضى آنچه را كه از عذاب بآنها وعده داده‏ايم يا تو را قبل از ورود عذاب آنها بميرانيم پس بازگشت آنها بسوى ما است و پس از آن خدا بر آنچه ميكنند گواهست [46]

و براى هر امتى رسولى است پس وقتى كه بر آنها رسول آمد بين آنها حكم گرديده ميشود بعدل و بر هيچ كس ستم نخواهد شد [47]

و ميگويند چه وقت است اين عذاب كه وعده ميدهيد اگر شما راست گويانيد [48]

بگو من مالك نيستم براى خودم نه ضررى و نه نفعى را مگر آنچه را خدا خواسته براى هر امتى مدتى است معين پس چون برسد اجل نه ساعتى عقب ميافتد و نه جلوتر از آن [49]

بگو باينها خبر دهيد مرا اگر براى شما در شب يا روز عذاب رسد پشيمان ميشويد چرا گنهكاران در عذاب عجله مينمايند [50]

آيا بعد از شتاب بفرا رسيدن عذاب چون واقع شود ايمان ميآوريد [51]

پس از آن بآنهائيكه ستم نموده‏اند گفته ميشود كه عذاب دائمى را بچشيد آيا جزاء داده شده‏ايد مگر بر آنچه كسب و عمل نموده‏ايد [52]

اى رسول كافرين از تو سؤال ميكنند آيا اين قرآن بر حق است بگو آرى قسم بپروردگار من كه حق است و شما از عاجز كنندگان نميباشيد [53]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 166
(توضيح آيات)

وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ معنى آيه ظاهر است محتاج بتوضيح نيست، لكن از آيه چنين برميآيد كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر قدر در ايمان آوردن كافرين و مشركين جديت مينمود آنها بر انكارشان ميافزودند و او را تكذيب مينمودند اين بود كه گويا از ايمان آوردن آنها مأيوس گرديد آنوقت باو امر شد كه بآنها چنين بگو كه اگر من دروغ ميگويم و بخدا افتراء ميزنم پاداش عمل من بر من است شما باعمال من مجازات نميشويد و براى شما است وزر و مجازات عمل شما و شما از اعمال من برى و بيزاريد من نيز از آنچه شما ميكنيد بيزارم.

بقول بعضى از مفسرين اين آيه بآيه جهاد نسخ گرديده زيرا كه از آيه حكم رها كردن و متعرض آنها نگرديدن برميآيد نظير (قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ الخ) و بقول ديگر منسوخ نيست و مقصود وعيد و تهديد است مثل آنجا كه فرموده (اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ).

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ همزه استفهام (أ فانت) استفهام انكارى است يعنى بعضى از اين مشركين كلام تو را استماع ميكنند لكن چون اينها در كلام تو تعقل نميكنند بلكه از روى عناد و كبر چنانند كه گويا هيچ چيزى نشنيده‏اند اينها مانند كرانند آيا تو توانا ميباشى كه كران را بشنوانى اشاره به اين كه چون اينها چنينند كه تدبر در آيات قرآن نميكنند اين است كه گوش قلبشان كر شده و مثل آدم كر ميمانند كه آنچه گوش فرا دهد سخن غير را بشنود توانا نيست لكن اگر عقل داشته باشد بنگاه كردن در دهان متكلم قدرى درك ميكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 167

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ اين آيه نظير آيه بالا است و توبيخ كفار است كه اينها چنان كبر و عناد و حسد در وجودشان رسوخ نموده كه چشم و گوش قلبشان كه بآن حقايق را بايد ببينند و معانى و مندرجات قرآن را استماع نمايند از دست داده‏اند و مفقود گردانيده‏اند اين است كه نه تبليغ تو در گوش سنگين آنها اثرى ميگذارد و نه آيات خدا را بچشم بصيرت توانند بينند.

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ آيه صريحا گفتار اشاعره را كه انسان را مسلوب الاختيار ميدانند و گويند كفر و ايمان و ساير اعمال تمام بدست خدا است و بنده هيچ اختيار ندارد بكلى رد ميكند كه چنين نيست و ارشاد باين است كه خدا بكسى ستم نميكند و (شيئا) را بنكره آورده كه دلالت كند كه نه اندك و نه بسيار ستم نميكند كه گوش و چشم كسى را بگيرد و او را در چاه شقاوت بيندازد لطف و كرم پروردگار نسبت بتمام افراد بشر مساوى است لكن همانا مردم يعنى كفار و مشركين و عاصين بخودشان ستم ميكنند كه چشم و گوش خدا داده خود را كه بايستى باين دو نعمت بزرگى بارشاد عقلشان و بپيروى انبياء باز گردانند و طريق سعادت و خوشبختى خود را بيابند در اثر متابعت نفس و شيطان كور و كر كرده‏اند و خود را بچاه بدبختى و شقاوت پرتاب گردانيده‏اند.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ (يحشرهم) دو طور قرائت شده تمام قراء بنون خوانده‏اند و حفص كه يكى از قراء است و سياهى قرآن بقرائت او ميباشد (يحشرهم) بياء خوانده است.

و آيه خبر ميدهد از حال آنها كه آنها بر حالى ميباشند كه گويا در دنيا مكث نكردند مگر ساعتى از روز، و در مرجع (لم يلبثوا) سه وجه از مفسرين نقل شده: يكى جمله صفت يوم است يعنى صفت آنها بر اين است، دوم صفت مصدر محذوف است يعنى حشر آنها شبيه بكسى است كه مكث و بقاء او در دنيا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 168

 چنين باشد كه مكث ننموده مگر ساعتى از روز. سوم جمله حال است از ضمير در (يحشرهم) يعنى آنها بر چنين حالى ميباشند كه گمان ميكنند نماندند در دنيا مگر ساعتى و (يتعارفون) و همديگر را ميشناسند.

و اين مطلب ظاهر و هويدا است كه حيات دنيوى نسبت بحيات اخروى دائمى آن مينمايد، آرى چگونه توان فانى را با باقى مقايسه نمود.

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ همانا زيان و خسران بردند كسانيكه بلقاء جزاء خدا تكذيب كردند يعنى آنهائيكه رجوع و بازگشت خود را بسوى رحمت خدا و حيات اخروى انكار نمودند آنان زيان برده‏گانند كه سرمايه عمر خود را كه بآن ميتوانستند بمقامات عاليه فايز گردند برايگان از دست دادند و در قيامت جز حسرت و ندامت و عذاب چيزى عايدشان نخواهد گرديد.

وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ آيه اخبار بغيب است كه برسولش خبر ميدهد كه بعضى از آن عذابى كه بكافرين وعده داده‏ايم در اين دنيا بآنها ميچشانيم يا در زمان حيات تو كه عذاب آنها را مى‏بينى يا پس از موت تو كه در دنيا نيستى و در قيامت كه بازگشت آنها است خواهى ديد و خدا گواهست بر آنچه كفار و مشركين عمل ميكنند.

گويند (فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ) جواب (لنوفينك) است و جواب (اما نرينك) محذوف است گويا گفته ما يا بتو نشان ميدهيم بعض عذابهائى كه بآنها وعده داده‏ايم يا قبل از ورود عذاب آنها تو را ميميرانيم و در آخرت بتو نشان ميدهيم وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ و براى هر قوم و ملتى رسولى فرستاديم و وقتى رسول آنها آمد بين آنها بعدل حكم گرديده شد و آنها در اثر مخالفت گرفتار عذاب گرديده و هلاك گشتند و رسول نجات يافت و هيچكدام از رسول و جماعت كافرين ستم بر آنها وارد نگرديد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 169

 هر كدام بپاداش عمل خود رسيدند يعنى وقتى رسول آمد و اتمام حجت گرديد آنوقت حكم بعدل در باره آنها جارى گرديد.

وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ الخ آيه مقول قول كافرين است كه از روى استهزاء برسول ميگفتند اين وعده‏ايكه بما داده‏ئى يا مقصود آنها وعده قيامت بوده يا وعده عذاب دنيوى و ظاهرا همان عذاب دنيا مقصود است چه زمانى اين وعده فرا ميرسد اگر شما راست ميگوئيد و اگر قيامتى هست وقت آنرا بما نشان بدهيد، نظير اين آيه در كلام اللّه بسيار است كه سؤال ميكردند اين وعده‏هائيكه بما ميدهى از عذاب دنيا يا آخرت كى خواهد بود.

خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه بگو من مالك نيستم از براى خودم نه ضررى و نه نفعى را مگر آنچه را كه خدا خواسته باشد، اشاره به اين كه من وقتى نسبت بخودم هيچ اختيارى ندارم كه جلب نفع كنم يا دفع ضرر از خود نمايم چگونه در عذاب شما عجله كنم و براى هر امتى از ورود عذاب وقتى است معين كه در قضاى الهى تعيين گرديده نه ساعتى از آن وقت معين عقب مى‏افتد و نه جلو.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ جمله استفهاميه (ما ذا يَسْتَعْجِلُ) متعلق است به (أ رأيتم) و در معنى (اخبرونى) است يعنى اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين كافرين كه در ورود عذاب عجله ميكنند بگو خبر دهيد مرا كه اگر عذاب شما را بگيرد در شب كه خوابيد يا در روز كه مشغول كار هستيد و بغتة عذاب شما را فرا گرفت و وقت آنرا نميدانيد چه چيز را گنهكاران عجله ميكنند يعنى عذاب شب يا عذاب روز را آيا آنها منتظر ضرر خودند كه عجله در عذاب ميكنند.

أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ همزه استفهام انكارى است يعنى آيا وقتى كه واقع شد بر شما آن عذاب مقدار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 170

 ايمان بخدا ميآوريد يا بقرآن ايمان ميآوريد پس گفته ميشود بشما كه الآن ايمان ميآوريد كه بيچاره شده‏ايد و حال آنكه قبلا تكذيب ميكرديد و از روى استهزاء ميگفتيد (متى هذا الوعد) و خلاصه يعنى بزودى ايمان ميآوريد بعذاب و در آن حال ايمان شما فائده ندارد مثل ايمان فرعون در حاليكه ميخواست غرق شود و باو گفته شد (الآن و قد عصيت قبل).

ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ ثم دلالت بر تراخى دارد، شايد مقصود چنين باشد كه پس از آنكه ستمكاران بعذاب دنيوى از قحطى و جنگ و قتل و اسارت خلاص گرديدند نوبت بعذاب اخروى ميرسد بآنان گفته ميشود شايد گوينده ملائكه عذاب باشند كه بآنها گويند عذاب خلد يعنى عذاب دائمى جهنّم را بچشيد آيا پاداش و مجازات داده ميشود مگر بآنچه در دنيا عمل كرديد، اشاره به اين كه خداوند بكسى ظلم نميكند آنچه كفار و ستمكاران از عذاب دنيوى از قتل و غارت و عذابهاى أخروى ديگر بآنان برسد پاداش عمل خودشانست (بما قدمت ايديهم) آن عذابهائى است كه بدست خودشان پيش فرستادند.

وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ در شأن نزول آيه گفته‏اند يكى از بزرگان يهود وقتى دعوت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيد آمد نزد آنحضرت و گفت اين دعوت جدى است يا بهزل و اين كلام كه ميخوانى براستى است يا ببازى پس از آن خداوند اين آيه را نازل گردانيد.

يعنى اى محمد [ص‏] در باب قرآن از تو طلب خبر ميكنند و اينكه آيا ادعاء نبوّت تو حق است يا نه، بگو آرى بحق پروردگار من كه حقيقة دعوت من يا قرآن يا معاد يا عذاب موعود حق و عين حقيقت و راست و درست است و شما نيستيد عاجز كنندگان خدا يعنى اگر خواهد عذابى بفرستد يا حكمى جارى گرداند شما نتوانيد جلو قدرت خدا را بگيريد زيرا كه در قدرت او عجز راه ندارد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 171

 [سوره يونس (10): آيات 54 تا 61]

وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (55) هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (56) يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (57) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59) وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (60) وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (61)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 172

 [ترجمه‏]

اگر هر كسى كه ستم كرده تمام آنچه در روى زمين است فداء ميدهد كه از عذاب خلاص شود و پشيمانى خود را پنهان ميدارند وقتى كه عذاب را مشاهده نمودند و در باره آنها حكم عدل جارى ميگردد و در كيفر عملشان هيچ ستمى بآنها نشود [54]

آگاه باش همانا مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است آگاه باش همانا وعده خدا حق است و لكن بيشتر كفار ظالمين نميدانند [55]

او است (خدا) كه زنده ميكند و ميميراند و بازگشت شما بسوى او است [56]

اى مردم عالم از جانب پروردگار شما (كتابى) آمد كه موعظه و شفاء امراض قلب شما است و هدايت و رحمت است براى مؤمنين [57]

اى رسول (بمؤمنين) بگو شما بايد بفضل و رحمت خدا شادمان باشيد و فضل خدا براى شما بهتر است از آنچه كفار از متاع دنيا جمع ميكنند [58]

 (بمشركين) بگو مرا خبر دهيد كه آن رزقى كه خدا براى شما نازل گردانيد شما بعضى از آنرا حرام كرده‏ايد و بعضى را حلال آيا خدا بشما اين طور اذن داده يا بخدا دروغ مى‏بندند [59]

و چيست گمان كسانيكه بر خدا دروغ مى‏بندند در قيامت همانا خدا بر مردم صاحب تفضل است و لكن بيشتر مردم شكر گذار نميباشند [60]

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو نباشى در هيچ كارى و نخوانى از قرآن هيچ آيه‏ئى و اى مردم شما عملى نميكنيد مگر اينكه ما بر شما گواه يا نگهبان ميباشيم وقتى كه در آن كار وارد ميگرديد و از علم او پنهان نيست مقدار ذره‏ئى از آنچه در زمين و در آسمانها است نه كوچك‏تر از ذره و نه بزرگتر مگر اينكه در كتاب روشن (يعنى لوح محفوظ) ثبت است [61].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 173

 (توضيح آيات)

وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ آيه اخبار و ارشاد است بكسانيكه بنفس خود ستم نموده و در موقع فرصت تابع دين حق و عمل صالح نشدند و تابع نفس و شيطان شده‏اند و از طريق حق منحرف گرديده موقعى كه عذاب مى‏بينند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ) و در دل پنهان گردانند پشيمانى خودشان را و اگر آنچه در زمين است و بفرض در دست رس آنها باشد حاضرند فداء دهند تا از عذاب برهند و از آنها قبول گرديده نخواهد شد و بين آنها بعدل حكم ميشود و (هم) حال است يعنى عذاب بر آنها وارد ميگردد در حاليكه بآنها ظلم گرديده نميشود يعنى عذابى كه بر آنها وارد ميشود پاداش عمل آنها است كه بدست خود فراهم نموده‏اند.

عن الصادق ع (انما اسروا الندامة و هم فى النار)

. [مجمع‏] أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ آيه تذكر ميدهد كه همانا بايد بدانند كه آنچه در آسمانها است از كرات و ستارگان و منظومه شمسى و انواع ملائكه و روحانيين و باقى موجوداتى كه علم آن نزد خدا است و آنچه در زمين است از جمادات و نباتات و حيوانات و انسان و جن و آنچه بين آسمانها و زمين است تماما ملك خدا و تحت تصرف و قدرت او است و قوام موجودات بسته بقيوميت او است وقتى بعلم اليقين دانستيد كه همه تحت اراده اويند آگاه باشيد كه وعده او حق است خلف وعده نميكند آنچه بمؤمنين وعده داده از درجات بهشتى و آنچه بكافرين وعيد و تهديد كرده از دركات جهنمى تماما واقع است و تخلف پذير نخواهد بود و لكن بيشتر مردم نميدانند ندانستن آنها يا از جهت قصور عقل و بيخردى آنها است يا از جهت غفلت و مغرور گرديدن بنفس خود يا جهات ديگرى است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 174

 هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ آيه شايد اشاره باين باشد كه اگر اينها بعلم اليقين ميدانستند و متذكر بودند كه خدا آنكسى است كه زنده ميكند و ميميراند يعنى جان ميدهد و جان ميگيرد و بازگشت آنها بسوى او است اگر چنين دانشى داشتند ميدانستند كه وعده خدا حق است و هر كسى را بپاداش عملش ميرساند (ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا) و علامت چنين دانشى تسليم گرديدن باوامر و نواهى است چگونه ممكن است كسيكه داراى ايمان كامل گرديد مرتكب معاصى گردد و هيچ باك از مخالفت فرمان حق تعالى نداشته باشد يا اهانت باوامر مولى نمايد و بوظيفه خود عمل ننمايد هرگز ممكن نيست.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ در مفردات در لغت (وعظ) گفته (الوعظ زجر مقترن بتخويف قال الخليل هو التذكير بالخير فيما يرق له القلب و العظة و الموعظة الاسم، قال تعالى (يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ، قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ، ذلِكُمْ تُوعَظُونَ) «1».

 [پايان‏] و (هدى) دلالت بر مطلوب است بطور لطف و رحمت و راه نمائى بخير ذات متعال در اين آيه چند فضيلت از قرآن را تذكر ميدهد:

اول- موعظه و تحريص و ترغيب است بمحاسن افعال و بازداشتن نفوس است از قبايح اعمال و اخلاق نكوهيده و سوق دادن باستحكام عقايد نظرى از روى دليل عقل و تحصيل ايمان كامل.

دوم- قرآن شفاء است براى امراض قلبى از شكّ و ريب و شبهات وهميه‏

__________________________________________________

 (1) وعظ و موعظه مقارن با تخويف است يعنى بازميدارد انسان را از آنچه موجب ضرر او ميگردد و خليل گفته وعظ تذكر دادن بامر خير است در آنچه قلب بآن رقت پيدا كند، عظة و موعظة هر دو اسم است، خداى تعالى فرموده (شما را موعظه ميكند شايد متذكر گرديد).

                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 175

شيطانيه چنانچه گفته‏اند قرآن موعظه نفوس است و شفاء صدور و هدايت ارواح و رحمت اسرار يا موعظه است براى عوام و شفاء است براى خواص و براى همه رحمت است.

سوم- رحمت است كه از منشأ صفت رحمانيّت و رحمت خاص حق تعالى نزول نموده كه عام است و تمام موجودات را فرا گرفته هر كس بقرآن تمسك نمايد مشمول رحمت عام و خاص خداى تعالى ميگردد و رحمت خاص آن رحمتى است كه مخصوص بمؤمنين گردانيده و كسيكه تمسك بقرآن ننمايد از رحمت خاص ايزدى محروم ميماند.

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ‏

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- شادى كنيد بفضل خدا كه قرآن است و برحمت او كه دين اسلام است 2- فضل قرآن و رحمت آنكه ما را از اهل آن گردانيده، يا فضل قرآن است و رحمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، يا فضل توفيق است و رحمت عصمت.

3- در حقايق سلمى گفته فضل معرفتست و رحمت توفيق دريافت آن.

4- در عين المعانى گفته فضل نعم ظاهره است و رحمت نعم باطنه، يا فضل دخول جنان و رحمت نجات از نيران، يا فضل كشف غطاء و رحمت كمال قرب بحضرت مولى.

5- صاحب كشف الاسرار گفته خداى تعالى اشاره فرموده كه اى بنده بر فضل من و رحمت من اعتماد نما نه بر طاعت و خدمت خود كه اعتمادى نيست مگر بر فضل من و آسايشى نيست مگر برحمت من هر كسرا سرمايه‏ايست و سرمايه مؤمنين فضل من و هر كسيرا خزانه‏ايست و خزانه مؤمنين رحمت من.

6- از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده كه فرموده مقصود بفضل حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و برحمت اقرار بولايت سيّد اولياء على مرتضى ع است روايت را كلبى نيز از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده الخ. [منهج الصادقين‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 176

 لكن ممكن است در توجيه آيه گفته شود چون فضل و رحمت خداى تعالى نسبت بمؤمنين عام است تمام توجيهاتى كه از مفسرين نقل شده و غير آنرا شامل ميگردد و تخصيص ببعضى دون بعضى تخصيص بلا مخصص است زيرا كه ايمان جامع تمام نعمتهاى ظاهرى و باطنى است و بهر كس توفيق ايمان عطاء شده همه نعمتى بوى عطاء نموده.

فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ يعنى باين فضل و رحمت الهى بايستى مؤمنين شاد باشند كه اين نعمت اسلام و ايمان بهتر است از آنچه جمع نموده‏اند از متاع دنيا و بر آن دل بسته‏اند، گويند (بفضل اللّه و برحمته) متعلق بفعل محذوف است كه اسم اشاره (فبذلك) متعلق باو است و معنى آيه چنين ميشود (بفضل اللّه و رحمته فليفرحوا بذلك فليفرحوا) و فائده تكرار تأكيد و بيان بعد از اجمال است.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا ظاهرا آيه در مقام سرزنش آنهائى است كه بدون دانش و علم و بدون حكم حق تعالى بعضى از حيوانات را حرام گفتند مثل بحيره و سائبه و وصيله و امثال آن، و بعضى را حلال و از پيش خود تقسيم ديگرى نيز نموديد و بعضى را بر جماعتى حرام دانستند و بر جماعتى حلال در سوره انعام آيه 140 (وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا).

قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ اى رسول اكرم [ص‏] باينها بگو آيا خدا بشما چنين دستور داده كه بعضى از آن چيزهائى كه از سماء قدرت و كرم براى روزى شما نازل گردانيده‏ايم حلال دانيد و بعض از آنرا حرام گردانيد يا بر خدا افتراء ميزنيد و دروغ مى‏بنديد و نسبت بخدا ميدهيد، اشاره به اين كه بدون وحى كه بتوسط سفراى الهى رسيده كسى مأذون نيست كه از پيش خود حكمى صادر نمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 177

وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ اين آيه تفريع بر آيه جلو است كه افتراء بخدا ميزنند و گويند آيه جلو كه بصورت استفهام آمده در مقام تهديد است كه آيا خدا بشما چنين اذن داده و بچه وسيله‏ئى چنين نسبتى بخدا ميدهيد كه حلال خدا را حرام گردانيد آيا بخدا افتراء ميزنيد و چيست گمان كسانيكه بخدا افتراء ميزنند در روز قيامت و عذابى كه بر آنها وارد ميگردد كه حلال خدا را حرام ميگردانند همانا خداوند بر مردم صاحب فضل و كرم است كه طيبات را روزى آنها قرار داده و بيشتر مردم از نعمتهاى خدا قدردانى نميكنند و شكرگزار نميباشند بلكه كفران نعمت ميكنند خلاصه آيه تهديد ميكند كسانى را كه از حكم خدا تجاوز مينمايند و بسليقه خود چيزهائى را نسبت بخدا ميدهند.

وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ يعنى و نمى‏باشى تو در كارى و نميخوانى از قرآن آيه‏ئى و مردم عمل نميكنند هيچ كارى مگر اينكه ما شاهد بر آن هستيم وقتى كه وارد آن كار ميشوند.

از انوار نقل ميكنند كه گفته ضمير (منه) راجع بشأن است زيرا كه بزرگترين شأن رسول تلاوت قرآن است و (من) در (من قرآن) تبعيضى يا زائده است و براى تأكيد است و يا ضمير (منه) راجع بقرآن است و اضمار آن قبل از ذكر براى تفخيم يا راجع بخدا است.

وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ آيه كلام مستأنف است و توضيح و تقرير آيات بالا است كه اين كافرين و مشركين بايد بدانند و آگاه باشند كه هيچ چيزى و لو بقدر ذره‏ئى باشد از علم خدا پنهان نيست، مورچه‏هاى كوچك را ذره گويند و ذرّات هوا را نيز ذرّه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 178

 گويند، ارشاد بر اين است كه هيچ كوچك و بزرگى در عالم يافت نميگردد مگر اينكه نزد حق تعالى ظاهر و شيئى بر او پوشيده نخواهد بود و خداى تعالى بر تمام افعال و اعمال و گفتار و كردار شما آگاهست دروغ بر خدا نبنديد و بدلخواه خود سخن نگوئيد و بدون دستور او كه بتوسط رسول بر شما ابلاغ ميشود عملى انجام ندهيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 179

 [سوره يونس (10): آيات 62 تا 73]

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (64) وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (65) أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (66)

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67) قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (69) مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70) وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71)

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (72) فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 180

 [ترجمه‏]

آگاه باش همانا نيست براى دوستان خدا نه ترسى و نيستند آنان محزون [62]

آنها كسانى ميباشند كه ايمان آوردند و اهل تقوى و پرهيزكارند [63]

مر آنها را از (خدا) بشارت است هم در حيات دنيا و هم در آخرت و تغيير و تبديلى در كلمات الهى نيست و همين است رستگارى بزرگ (نسبت باهل ايمان) [64]

و سخن (ركيك كافرين) تو را محزون نگرداند همانا عزت تماما مخصوص بخدا است و او است شنوا و دانا [65]

آگاه باش كه حقيقة مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و آن كسانيكه بغير خدا تابع شركائى گرديدند آنان تابع نگرديدند مگر گمان خود را و نميباشند آنان مگر دروغگويان [66]

خدا آنكسى است كه براى شما شب را قرار داد تا اينكه در آن بياراميد و استراحت نمائيد و روز را براى بينائى شما (مقرّر گردانيد) و همانا در اين آيات نشانه‏هائى است براى جماعتى كه گوش شنوا دارند [67]

مشركين گفتند خدا اولاد گرفته خدا منزه و مبراء است و او است بى‏نياز و غنى مطلق ملك او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است نزد شما بر اين ادعاء هيچ حجتى نيست آيا نسبت بخدا ميدهيد چيزى را كه علم بآن نداريد [68]

اى محمد [صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏] بگو همانا آنهائى كه بخدا افتراء ميزنند و دروغ مى‏بندند رستگار نخواهند گرديد [69]

و تمتعى در دنيا ميبرند پس از آن بسوى ما است بازگشت آنها پس از آن عذاب سخت بآنها ميچشانيم بسبب اينكه كافر گرديدند [70]

و بخوان بر قومت خبر نوح [ع‏] را و ياد كن وقتى كه بقومش گفت اى قوم اگر قيام من بر شما بزرگ گشته و پند دادن من بشما بعلامات روشن بر وحدانيّت خدا گران ميآيد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 181

 من در رفع كيد شما بر خدا توكل نمودم پس شما هم گرد آوريد كار خود را و بخوانيد شركاء خود را و نباشد كار شما بر شما پوشيده پس در باره من هر انديشه باطلى كه داريد اجراء كنيد و مرا مهلت ندهيد [71]

پس اگر اعراض كرديد من از شما اجر و مزدى طلب نكردم نيست اجر من مگر بر خدا و مأمور گرديده‏ام اينكه بوده باشم از تسليم شدگان [72]

پس از آنكه آن جماعت نوح را تكذيب نمودند ما او را و هر كس كه با او در كشتى بود نجات داديم و آنها را قرار داديم جانشين هلاك شوندگان و آنهائيكه بآيات ما تكذيب نمودند غرق گردانيديم پس نظر كن كه عاقبت انذار شدگان بكجا كشيد [73].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 182

 (توضيح آيات)

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ آگاه باش همانا بر دوستان خدا ترسى و خوفى نيست و آنها محزون نميباشند، اگر چه آيه اطلاق دارد و شامل دنيا و آخرت ميگردد لكن نظر ببعض آيات كه پيمبران در بعض موارد اظهار خوف ميكردند مثل قول زكريا ع كه گفت (إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي) و نيز آيه راجع بموسى ع (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً، فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ) بنا بر اين آيات كه صريح در اين است كه در پيمبران نيز در دنيا خوف بوده بايستى آيه را حمل بقيامت نمود كه اوليائند كه در قيامت هيچ خوفى و ترسى براى آنها نيست و در محلّ امن و امان قرار گرفته‏اند شيخ طنطاوى در تفسير جواهر در ذيل آيه (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ) بيان مفصل بسيار جالبى دارد و ما براى اختصار از تفصيل آن خوددارى مينمائيم و مختصرى از آنرا براى وضوح در اينجا ترجمه ميكنيم.

پس از بيان طولانى در آخر بياناتش گفته: بدان كه اولياء و انبياء و علماء و اكابر و حكماء جميعا و تمامشان ميترسند و محزونند لكن خوف و حزن نزد آنها جزئى است نه كلى زيرا كه آنها معتقدند كه نهايت هر چيزى او خدا است كه او آفريننده است و امور را بسوى او تفويض ميكنند، و ايضا وقتى عبد در عمل جد و جهد نمود و هر چه بر او واجب بود بآن عمل كرد پس آنچه بر او تقدير شده و واقع گرديد حزن چنين كسى نسبت بحزن جهّال آنهائيكه نظرشان قاصر است اندك است.

اين چنين است حال عامه بطور اجمال، لكن حال خواص اين است كه بنده وقتى در معرفت خداى غرق گرديد بطوريكه در آن لحظه بقلبش غير از خدا چيزى خطور ننمايد پس در اين ساعت براى وى ولايت تامه حاصل گرديده و صاحب چنين ولايت نه از چيزى ميترسد و نه بسبب چيزى محزون ميگردد،                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 183

 چگونه در چنين حالى تعقل ميكند در صورتى كه خوف و حزن حاصل نميگردد مگر پس از شعور بچيزى، و كسيكه در نور جلال اللّه غرق گرديده در آنچه غير خدا است غافل است پس محال است اينكه براى او خوف و حزنى باشد و اين است درجه عاليه، و مردم در هر وقتى مشاهده ميكنند كسى را كه در حال استغراق بمعشوقش مال و اولادش را فراموش ميكند و نيز كسى را كه مستغرق الهم است در كارى و تماما حالشان همين طور است و چنين حالى مخصوص ببعضى اوقات است دائمى نيست و كلّ اين حالاتى كه گفتيم در دنيا است امّا احوال مردم در آخرت اولياء و انبياء آنها كسانى ميباشند كه براى آنها خوفى نيست و آنها محزون نميباشند.

از ابراهيم خواص نقل شده كه در بيابانى بود با يك نفر از مريدان و اتفاقا در شبى براى وى يك قوه قوى و كشف تام ظهور نمود در جاى خود نشسته بود و سبعى نزديك او آمد مريد از ترس جانش سر درخت رفت و شيخ هيچ از سبع نترسيد وقتى صبح شد از اين حالت برگشت و در شب ديگر يك بعوضه بدست او اذيت مينمود شيخ از آن بعوضه اظهار جزع نمود مريد گفت چگونه توان اين حال را بحال شب گذشته نسبت داد شيخ گفت آن شبى كه تحمل سبع نمودم بقوت وارد غيبى بود و چون اين حال زائل گرديد من ضعيف‏ترين خلق خدايم، و اين حكايت خواه صحيح باشد يا نباشد اين رمز است بحال تمام مردم كه اگر وارد گردد بر آنها واردى و هم آنها را فرا گيرد و آن وارد او را مشغول گرداند و بسا ميشود در جنگ دست مرد قطع ميگردد و ادراك الم نميكند و در اينجا در محبت خدا گاهى شعور محب زائل ميشود و مشاهده جمال بر نفس غالب ميگردد.

 [بيان طنطاوى بپايان رسيد] و اگر چه (ولى) بچند معنى آمده لكن در اينجا بقرينه موقع مقصود از اولياء كه جمع ولى است بمعنى دوستان خدا است، و (الا) اشاره بعظمت آنها است و در اين آيه و آيات بعد آنها را بصفاتى معرفى مينمايد كه اولياء خدا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 184

 باين صفات شناخته شوند.

1- (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ) براى آنها خوف و ترسى نيست زيرا كه دوست داران خدا كه مطيع و منقاد امر اويند بجز از خدا از هيچ چيز باك ندارند زيرا كه خوف ناشى از ورود امر مكروهست و اينها چون همه چيز را از خدا ميدانند اين است كه هر چه از او رسيد در نظر آنها مطلوب است نه مكروه و لو آنكه در نظر ناملايم آيد.

2- (وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) دوستان خدا هميشه بنعمتهاى او و اشراق نور معرفت كه در قلبشان طلوع نموده شادانند و بر مزخرفات دنيا دل نبسته‏اند تا اينكه از فقدان آن محزون باشند.

سعيد بن جبير از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم نقل ميكند كه از حضرتش پرسيدند اولياء خدا كيانند گفت آنها چنينند كه وقتى مردم آنها را ببينند خدا را ياد كنند و راوى خبر گفته از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم كه ميگفت براى خدا بنده‏گانى است كه نه پيمبرند و نه امامند و در قيامت پيمبران و شهيدان بر مقام اينها غبطه ميخورند گفتند اينها كيانند و عمل آنها چيست بگو تا ما ايشان را دوست داريم فرمود آنان جماعتى ميباشند كه براى خدا با هم دوستى ميكنند بدون اينكه بين آنها قرابتى باشد و اللّه رويهاى آنها نورانى و بر منبرهاى نور باشند چون مردم ترسند آنها نترسند و چون مردم اندوهگين باشند آنها محزون نباشند [ابو الفتوح‏] شيخ بهائى رحمة اللّه عليه در اربعين خود بسند متصل الى الشيخ الصدوق ثقة الاسلام محمد بن بابويه القمى عن الحسين بن احمد بن ادريس عن ابيه عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن على الكوفى عن محمد بن سنان عن عيسى الجريزى عن الامام جعفر بن محمد الصادق عن ابيه محمد الباقر عن ابيه زين العابدين عن ابيه سيد الشهداء عن ابيه امير المؤمنين عليهم السّلام حديثى نقل ميكند كه ما در اينجا براى وضوح آنرا ترجمه ميكنيم:

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود كسيكه خدا را شناخت و او را بزرگ دانست نگاه                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 185

 ميدارد دهنش را از كلام و شكمش را از طعام و نفسش را بزحمت مى‏اندازد بروزه و نماز، اصحاب گفتند يا رسول اللّه آباء و امهات ما فداى تو آيا اينهايند اولياء اللّه حضرت فرمود اولياء اللّه سكوت ميكنند و سكوت آنها فكر است و تكلم ميكنند و كلام آنها ذكر است و نظر ميكنند و نظر آنها عبرت است و سخن ميگويند و سخن آنها حكمت است و بين مردم راه ميروند و مشى آنها بين مردم بركت است و آنان چنينند كه اگر نبود مدتهائى كه براى آنها نوشته شده ارواح آنها در اجسادشان قرار نميگرفت خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب.

 [پايان‏] از بحر الحقايق نقل ميكنند كه گفته مراد از اولياء كسانى ميباشند كه دشمن نفس خودند. و نيز از كشف الاسرار است كه در وصف اولياء چنين گفته اولياء عنوان شريعتند و برهان حقيقت ظاهرشان باحكام شرع آراسته و باطن ايشان بانوار فقر پيراسته.

مثنوى در وصف اولياء اللّه گفته:

         رخش ز ميدان ازل تاخته             گوى بچوگان ابد باخته‏

         معتكفان حرم كبرياء             شسته دل از صورت كبر و رياء

         راه نوردان شكسته قدم             رازكشايان فرو بسته دم‏

 سوم از صفات اولياء ايمان است و معلوم است كه مقصود از ايمانيكه از صفات اولياء بشمار آورده ايمان كامل است كه در قلب و جان مؤمن نفوذ نموده و هر يك از اعضاء بدن را بكاريكه بر آن مأمور گرديده واميدارد.

چهارم از اوصاف اولياء خدا تقوى است و چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده تقوى مراتب عديده دارد مرتبه آخر تقوى اين است كه هميشه دل و جان متقى بسوى حق تعالى نگران باشد و در هيچ حالى از ذكر او غافل نگردد بروايتى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم پرسيدند ولى خدا كيست حضرت بر كتف على ع دست گذاشت و فرمود

 (هذا ولى اللّه)

دوست خدا اين است شما با او دوستى كنيد و لو اينكه كشنده پدر و برادران شما باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 186

هُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏

 از خصوصيات و مقام بلند اولياء كه يكى از علامتهاى آنها بشمار ميرود اين است كه در دنيا و آخرت براى آنها مژده‏گانى و بشارتى است، و در اينكه مقصود از مژده‏گانى در حيات دنيا براى آنها است چيست چند قول است.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- همان بشاراتى است كه در قرآن در باره مؤمنين رسيده مثل قوله تعالى در سوره يونس آيه 2 (وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ) و قوله تعالى (يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).

 [زجاج‏] 2- رؤياى صادقه است كه مؤمن خودش بيند يا براى او بينند و آنرا مبشرات گويند و روايتى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم بهمين معنى نقل ميكنند.

3- بشارت ملائكه است در وقت مردن كه ملائكه بمحتضر گويند (أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).

 [قتاده و زهرى و ضحاك و جبائى‏] و در تبيان گفته بشرى آنست كه مؤمن پيش از مرگ جاى خود را در بهشت ببيند.

 [منهج‏] و ممكن است در توجيه آيه گفته شود اين اوصافيكه مفسرين گفته‏اند كم و بيشى براى هر مؤمن هست و از آيه ميتوان چنين استظهار نمود كه براى اولياء مزيت زائدى است كه براى غير آنها نيست و آن اشراقات نورى و لوايحى است از نفحات رحمانى كه در قلب آنها اشراق ميگردد، بمفاد حديث مشهور كه فرموده‏

 (ان فى ايام دهركم نفحات الّا فتعرضوا لها)

و بسبب آن اشراقات بر ايمان و يقين آنها افزوده ميشود و مژده‏ئى از اين بالاتر نميشود كه ولى و مؤمن كامل گاهى قلب و جانش بتابش نور معرفت روشن گرددلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 187

 وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ظاهرا آيه متعلق بآيه بالا است كه برسولش خبر ميدهد كه تو از گفتار نارواى كافرين محزون و آزرده مباش و بدان كه همانا تمام عزت و غلبه مخصوص بخدا است چنانچه در سوره فاطر آيه 11 فرموده (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً) و در سوره منافقون آيه 8 فرموده (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ) عزت مخصوص بخدا است و براى رسول و مؤمنين از طرف حق تعالى عزت است از جهت ايمانشان بخدا.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (من) موصوله عموم دارد و شامل ميگردد عقلاء و غير عقلاء را، آيه در مقام بيان مالكيت و سلطنت ذات متعال است مردم را متنبه ميگرداند و بآنان خطاب ميكند كه بدانيد و متذكر باشيد آنچه در آسمانها است از اوضاع شمسى و كرات و ستارگان و ملائكه بتمام انواع و اقسام آنها و آنچه در زمين است از انواع موجودات جمادات و نباتات و حيوانات و غير اينها همه ملك خدا و در تصرف او است و شريكى و وزيرى و معاونى براى او نيست و آنهائى كه از غير خدا شركائى قرار ميدهند اينان تابع ظن و گمان بيهوده گرديده‏اند و اينان دروغگويانند.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ پس از آنكه بعض اوصاف اولياء اللّه را در آيه بالا بيان فرموده تفضلاتى كه نسبت بافراد بشر نموده را تذكر ميدهد كه خداى شما كه مالك آسمانها و زمين است شب را براى استراحت شما قرار داده كه از زحمت روزانه آسايش پيدا نمائيد و روز را روشن قرار داد كه مشغول كسب و عمل گرديد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 188

 قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الى قوله تعالى: لا يُفْلِحُونَ مشركين گفتند خدا اولاد گرفته خدا منزه و مبراء است و غنى و بى‏نياز است مملكت آسمانها و آنچه در زمين است ملك او است و اين مشركين بر اين گفتار ناروا كه نسبت بذات احديت ميدهند هيچ دليل و حجتى ندارند، و باستفهام توبيخى خطاب بمشركين فرموده كه (أَ تَقُولُونَ الخ) يعنى آيا بزبان چيزى ميگوئيد كه علم بآن نداريد، و اى رسول اكرم [ص‏] باينها تذكر بده كه آنهائيكه بخدا افتراء ميزنند و نسبت ولد باو ميدهند رستگار نخواهند گرديد.

مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ اينها يعنى مشركين و كسانيكه نسبت ولد بخدا ميدهند يك تمتع اندكى از حيات دنيا ميبرند و بازگشت و مرجع آنها بسوى ما است كه در قيامت بازاء اعمالشان بآنها عذاب شديد جحيم را ميچشانيم زيرا كه كفر و شركشان چنين عذابى را براى آنها ايجاب نموده نه اينكه ما بخواهيم آنانرا بعذاب گرفتار نمائيم وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ الخ داستان حضرت نوح ع در قرآن مكرر ذكر شده و تكرار آن از جهت اهميت آنست و بعض خصوصياتى كه در هر موردى در آن منطوى است و در اينجا پس از بيان قدرت و سرزنش بر كسانيكه براى خدا در امر خلقت شريك قرار دادند اجمالى از داستان نوح [ع‏] و اشاره بجنايتها و آزارى كه جماعت مشركين بحضرتش وارد نمودند بيان فرموده و نيز تذكر ميدهد بچگونگى پاداش آنها و اينكه همان عمل آنان بود كه طوفان را ايجاب نمود و همه را هلاك گردانيد اين است كه بپيمبر گراميش صلّى اللّه عليه و آله و سلم خبر ميدهد كه اى رسول [ص‏] براى اين مردم تلاوت نما خبر با اهميت نوح [ع‏] را (تلاوت) بمعنى تتابع است كه در قرائت حروف را مرتبط بهم گردانند، و (نبأ) بمعنى خبر با اهميت است يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 189

 اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم براى اين مردم تلاوت نما و حكايت كن داستان نوح را كه پس از آنكه اذيت باو را بجائى رسانيدند كه آنطوريكه مفسرين گفته‏اند كمر قتل او را بستند بقومش گفت اى گروه اگر مقام يعنى مكث من و گفتار من از خواندن آيات خدا بر شما ناگوار است پس من بر خدا توكل كردم (فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ) يعنى عزم كنيد بر كار خودتان با شركاء خودتان و انفاق كنيد بر يك كار و آنچه اراده داريد در باره من از قتل و طرد و اذيت و آنچه ميتوانيد در باره من اجراء گردانيد و اين تهديد آنها است بصورت امر.

نص قرآن كريم خبر ميدهد كه نوح ع نهصد و پنجاه سال در تبليغ رسالت كوشش نمود و همين طورى كه در سوره نوح [ع‏] مقول قول او است كه در مقام مناجات عرض ميكند خدايا چقدر آنان را بحق ارشاد نمودم در شب و روز آهسته و بلند بهر طورى كه ممكن بود رسالت خود را تبليغ نمودم و اينها نپذيرفتند، در اينجا تذكر ميدهد كه وقتى كوشش او بمنتهى درجه رسيد فرموده اتكاء و توكل من بر خدا است آنچه خواهيد در باره من اجراء نمائيد.

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ باز نوح [ع‏] بآنها تذكر ميدهد كه گمان نكنيد كه من براى ارشاد و هدايتم از شما چيزى طلب ميكنم من رسول پروردگارم پاداش من بر او است و من از طرف او مأمور گرديده‏ام كه از حمله تسليم شدگان باشم.

فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وقتى از طرف حق تعالى بر مردم حجت تمام گرديد و آنها در مقام قتل حضرت نوح ع برآمدند و ديگر اميد بر هدايت آنها باقى نماند درياى غضب الهى بتلاطم آمده و آن طوفان عظيم پديدار گرديد (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ) آنهائيكه در كشتى بودند نجات يافتند و باقى اهل زمين تمام هلاك گرديدند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 190

 از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم است كه فرموده‏

 (مثل اهل بيتى كسفينة نوح من ركبها نجى و من تخلّف عنها غرق)

و نيز در جواب سائل كه گفت اهل بيت شما كيانند فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين عليهم السّلام ميباشند و زنهاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه در اين حديث فرمود مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است هر كس داخل آن گرديد نجات يافت و هر كس تخلف كرد هلاك شد يعنى چنگ بولايت آنها نزند و تابع آنها نگردد در درياى خودسرى و نفس پرستى هلاك خواهد گرديد در اين حديث داخل اهل بيت نميباشند.

فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ اى پيمبر گرامى نظر كن يعنى بديده عبرت ببين چگونه بود عاقبت منذرين يعنى قوم نوح كه بهلاكت ابدى گرفتار گرديدند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 191

 [سوره يونس (10): آيات 74 تا 86]

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74) ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ (78)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ (79) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80) فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (81) وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82) فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (83)

وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ (84) فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (85) وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (86)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 192

 [ترجمه‏]

پس از نوح ما رسولانى بسوى قوم آنها مبعوث گردانيديم و امتهاى آن رسولان چنين نبودند كه بآن پيمبران ايمان آورند زيرا كه بسيارى از آنها پيشتر پيغمبران را تكذيب كرده بودند اين چنين ما بر قلبهاى سركشان مهر ميزنيم [74]

پس از آن موسى و هارون را بسوى فرعون و اشراف قومش مبعوث گردانيديم با معجزاتى و آنها استكبار نمودند زيرا كه آنان جماعت گنهكاران بودند [75]

و چون سخن حق از نزد ما آمد گفتند همانا اين سحرى است ظاهر [76]

موسى بآنها گفت آيا سخن درست و معجزه كه بر شما آمده سحر است آيا اينكه بر شما نمودم سحر است در صورتى كه ساحر رستگار نخواهد گرديد [77]

قوم فرعون بموسى گفتند آيا تو آمده‏ئى كه ما را بگردانى از آنچه پدران ما بر آن بودند و براى تو و هارون در زمين مصر رياست و بزرگى باشد و ما تصديق كننده شما نميباشيم [78]

فرعون گفت هر ساحر دانائى را نزد من بياوريد [79]

وقتى ساحرها آمدند موسى بآنها گفت آنچه را از سحر اندازنده‏ايد بيندازيد [80]

پس چون ساحرها طنابها را و عصاها را انداختند موسى بآنها گفت آنچه شما از سحر آورده‏ايد همانا خدا بزودى آنرا باطل ميگرداند زيرا كه خدا عمل مفسدين را اصلاح نميگرداند [81]

و خدا حق را بكلمات خودش محقق و ثابت ميگرداند اگر چه گنهكاران راضى نباشند [82]

و بموسى ايمان نياوردند مگر جوانهائى از قوم خود موسى (يعنى بنى اسرائيل) آنهم با ترس آنها از فرعون و گروه خودشان از بنى اسرائيل كه آنها را بفتنه و عذاب بيندازند، و همانا فرعون در زمين علوّ نمود و (درستكارى) اسراف مينمود [83]

موسى گفت اى قوم اگر بخدا ايمان آورده‏ايد بر او توكل كنيد اگر بوده باشيد تسليم شدگان [84]

مؤمنين گفتند بر خدا توكل نموديم پس از آن گفتند اى پروردگار ما ما را دست خوش و فتنه جماعت ستمكاران قرار مده [85]

و ما را بمهربانى و بخشايش خودت از گروه كافرين خلاصى ده [86].                     
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 193

 (توضيح آيات)

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه پس از نوح [ع‏] پيمبرانى فرستاديم بسوى قوم آنها هر پيمبرى را براى جماعتى فرستاديم هود را بقوم عاد و صالح را بقوم ثمود و ابراهيم را باهل بابل و شعيب را باصحاب ايكه و اهل مدين، و هر يك از اين رسولان با معجزات و بيناتى واضح كه مصدق مدعاى آنها باشد آمدند بر قومشان و هيچ يك از اين امم بپيمبران ايمان نياوردند بآنچه پيشينيان بآن تكذيب كرده بودند يعنى لاحقين مثل سابقين آنها كفر ورزيدند و ايمان نياوردند.

كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ اين چنين كه ما مهر بر قلوب امم گذشته‏گان نهاده بوديم همين طور مهر بر دل بعديهاى آنان نيز ميگذاريم، از اين آيه توهم نشود كه ابتداء و در ازل خداى متعال بدل كافرين مهر زده و قلب آنها را بسته گردانيده اين است كه نور ايمان در دل و جان آنها نفوذ نميكند وقتى خدا در ازل دل آنها را بسته گردانيده چگونه توانند ايمان آورند پس تقصير آنها چيست؟ شايد آيه اشاره باين باشد كه چون خداوند در ازل ميدانسته كه اينها از روى اختيار و پس از فهميدگى ايمان نميآورند فرموده ما بر قلب آنها مهر ميزنيم و دل آنها را پس از جحود و انكار حق بسته ميگردانيم كه انكار و عناد آنها با اهل حق و سفراء الهى چنين ايجاب نمود كه ما دل آنها را از اشراق نور معرفت ببنديم چنانچه از آيه بعد اين مطلب واضح ميشود كه فرموده:

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 194

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ پس از آن پيمبران موسى پسر عمران و برادر او هارون را با معجزات بسيار فرستاديم بسوى فرعون پسر وليد بن مصعب يا قابوس كه پادشاه آن زمان بود و اشراف قوم فرعون چون موسى ع با معجزه‏هاى بسيار بر فرعون مبعوث گرديد و آنها تكبر و گردن كشى كردند پس از آنكه حقانيّت موسى و هارون بر آنها ثابت گرديده بود انكار نمودند و آنها جماعت گنهكاران بودند.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ پس چون بر جماعت فرعون و فرعونيان سخن حق آمد گفتند اين سحر آشكار است، اشاره به اين كه پس از آنكه بر آنها حقيقت و حقانيّت موسى معلوم شد كه از جانب حق تعالى است و ثابت و محقق گرديد گفتند اين سحرى است هويدا قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ همزه استفهام انكارى است و مقول قول موسى است كه بآن جماعت فرعونيان گفته آيا شما پس از آنكه حق برايتان ثابت گرديده ميگوئيد آيا اين سحر است و آنها را ارشاد بعقلشان نموده كه شما بعقلتان رجوع كنيد و بدانيد كه هيچوقت ساحر رستگار نخواهد گرديد زيرا كه عمل سحر باطل است و باطل در مقابل حق عرض اندام نخواهد نمود.

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ الخ فرعونيان بموسى گفتند آيا تو آمده‏ئى كه ما را از دين آباء و اجدادمان بيرون ببرى و شما دو نفر بر ما بزرگى و كبريائى و سيادت نمائيد و ما بشما ايمان نخواهيم آورد.

شايد جماعت فرعونيان چون فراعنه مصر را ميديدند كه مردم را ببندگى ميگرفتند و دعوى الوهيت مينمودند اين بود كه گمان ميكردند موسى و هارون نيز چنين ادعائى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 195

 دارند و ميخواهند بر آنها رياست نمايند اين بود كه گفتند ما بشما ايمان نداريم و چون در آن زمان ساحرين زياد بودند كار عصا و يد بيضاء را حمل بسحر نمودند و فرعون گفت در اطراف عالم ساحرين را جمع‏آورى نمائيد وقتى ساحرين آمدند در مقام معارضه موسى ع بآنها گفت آنچه را كه از سحر آماده كرده‏ايد بيندازيد وقتى سحره آن ريسمانها و عصاها و آنچه را كه بتخيل مردميكه حاضر بودند عجيب مينمود انداختند موسى بآنان گفت آنچه را كه شما از روى سحر بنظر آورده‏ايد همانا خدا بزودى آنرا باطل ميگرداند.

إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ بدرستيكه خداوند عمل تباهكاران را اصلاح نميگرداند معلوم است كسانى كه از كثرت معاصى خود را از قابليت اصلاح شدن انداخته‏اند ديگر آنان هر چه بكنند رو بفساد ميروند نه باصلاح زيرا چنين كسانى قلب خود را كدر نموده و نفس بهيمى بر آنها غالب گرديده اين است كه آنچه از آنها بروز مينمايد فساد است نه اصلاح.

وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (كلمات) خدا اعم است از افعال و ايجاد ممكنات و خلقت آنها قوله تعالى (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي) سوره كهف آيه 109، و گفتار او كه بطور وحى يا بطور ديگر از اوامر و نواهى و دستوراتى كه بملائكه و رسولان خود ابلاغ فرموده و احكام و وعد و وعيد كه بتوسط آنها بمردم اعلام كرده از كلمات تدوينى و تشريعى زيرا كه حق مقابل باطل است و ميتوان گفت كه خداوند جمع كرده بين نفى و اثبات كه اعمال فساد كاران باطل است و گفتار حق تعالى محقق و ثابت گويا فرموده (ليحق اللّه الحق و يبطل الباطل) (و لو كره المبطلون) اگر چه براى تباهكاران چنين مطلبى ناگوار است كه مايلند كلمات باطل خود را بجاى حق بنشانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 196

 فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ الخ در ابتداء دعوت موسى ع ايمان نياوردند باو مگر اولادانى از اولادان قومش يعنى بنى اسرائيل با ترس از فرعون و ترس از پدرانشان و خويشانشان و ترس آنها از اقتدار و استيلاء و كثرت قشون او بود زيرا كه در آنوقت فرعون در زمين علوّ و سركشى بسيار كرده بود و آنها ذرارى يعقوب ع بودند يعنى نبيره‏ها و اولادان اولادان آنها كه بنى اسرائيلشان ميناميدند و گويند بنى اسرائيليان در آنوقت سيصد هزار نفر بودند كه با اينكه از فرعون و فرعونيان ميترسيدند كه آنها را اذيت كنند آنها بموسى ايمان آوردند و گويند وقتى يعقوب [ع‏] با اولادان داخل مصر گرديدند هفتاد و دو نفر بودند، و راجع به اين كه مقصود از ذريه چه كسانى بودند از مفسرين در اين مورد گفتار ديگرى نقل شده لكن اين معنائى كه گفته شد ظاهرتر و متبادر بذهن است.

وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ الخ حاصل آنكه پس از اينكه بنى اسرائيليان ايمان آوردند با اينكه از فرعون و پدران خود ميترسيدند موسى بآنها گفت اى جماعت اگر شما واقعا بخدا ايمان آورده‏ايد (فعليه توكلوا) على را در مورد استيلاء و علوّ مى‏آورند، شايد اشاره باين است كه لازمه ايمان بخدا ايمان بعلو و استيلاء و قاهريت او است وقتى شما چنين دانستيد كه حق تعالى غالب و قاهر است نبايد از فرعون يا غير او بترسيد بلكه بايستى اتكاء و اعتماد شما بخدا باشد اگر شما از تسليم شدگان باشيد، گويا فرموده بدانيد كه خدا شما را يارى مينمايد و دشمن شما را هلاك ميگرداند پس از سخن موسى كه بر خدا توكل كنيد بنى اسرائيليان و مؤمنين آنهائيكه با او بودند گفتند ما توكل بخدا نموديم پس دعاء كردند گفتند اى پروردگار ما ما را لگدكوب قوم ظالمين قرار مده، ما را برحمت خودت از گروه ناگرويدگان نجات بده.

اين آيات تذكر و اندرز است براى مؤمنين كه بدانند اگر توكل و اتكاء                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 197

 و اعتماد آنها بخدا باشد و از سر ايمان تسليم باوامر و نواهى حق تعالى گردند خداى تعالى در همه حال آنها را يارى و كمك ميكند و بر همه اهل عالم سيادت و برترى پيدا مينمايند همان طورى كه بما خبر داده (وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) سوره آل عمران آيه 133، البته وعده خدا صدق است معلوم ميشود زبونى ما و سيادت ديگران در اثر اين است كه آن شرطى كه در آيه قيد نموده (إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) در ما فقط شايد اسمى باقى مانده و حقيقت ندارد.                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 198

 [سوره يونس (10): آيات 87 تا 94]

وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (87) وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (88) قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (89) وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ (90) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (91)

فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ (92) وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (93) فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ (94)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 199

 [ترجمه‏]

ما بموسى و برادرش وحى نموديم كه شما براى پيروانتان بمصر منزل بگيريد و خانه‏هاى خود را مسجد قرار دهيد و نماز را بپاى داريد و بمؤمنين مژده دهيد [87]

و موسى گفت اى پروردگار ما همانا تو بفرعون و تابعين او در حيات دنيا مال و زينت عطاء نمودى تا اينكه مردم را از راه تو گمراه گردانند اى پروردگار ما اموال آنها را نابود گردان و دلهايشان را سخت نما پس ايمان نميآورند تا اينكه عذاب دردناك را ببينند [88]

خداى تعالى فرمود همانا دعاى شما اجابت گرديد پس شما (در ارشاد بحق) استقامت نمائيد و البته پيروى ننمائيد راه كسانى را كه علم و دانش ندارند [89]

و ما بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم و فرعون و سپاهيانش بظلم و تعدى در عقب بنى اسرائيل آمدند تا وقتى كه فرعون خواست برود نيل غرق شود گفت ايمان آوردم كه نيست خدائى مگر آنكسى كه بنى اسرائيل باو ايمان آوردند و من از جمله تسليم شدگانم [90]

جبرئيل باو گفت الآن كه موقع هلاكت رسيده ايمان ميآورى در حاليكه تو پيش از اين نافرمانى كردى و از جمله گمراه كنندگان بودى [91]

و امروز بدن تو را نجات ميدهيم يعنى آنرا از آب بيرون مياندازيم تا اينكه براى كسانيكه پس از تو ميآيند آيت و نشانه باشى و بتو عبرت گيرند و همانا بيشتر مردم از آيات و نشانه‏هاى قدرت ما غافلند [92]

و ما بنى اسرائيل را بجاى صدق و صفا مسكن داديم و روزى آنها را از طيبات قرار داديم و آنان در امر دين خدا و با آمدن رسول خاتم [ص‏] اختلاف نكردند تا وقتى كه بر آنها علم تورات آمد بحقيقت پروردگار تو در روز قيامت بين آنها حكم ميكند در آنچه در آن اختلاف نمودند [93]

اى رسول اگر تو در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم در شكّ ميباشى سؤال كن از آنكسانيكه كتاب پيشينيان را قرائت كرده‏اند محققا از طرف پروردگارت خبر راست و درست آمد كه تو از شكّ كننده‏گان نبوده باشى [94]

 (اين خطاب ظاهرا بپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم است لكن مقصود امت ميباشند).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 200

 (توضيح آيات)

وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ خداى تعالى براى پيمبرش حكايت ميكند كه ما بموسى و برادرش هارون (عليهما السّلام) وحى كرديم كه در مصر خانه بسازند براى قومشان (بوأت المنزل و بوأته) يعنى براى خود و قوم خود در مصر منزل بگيرند كه بآنها امر ميشود منزل بگيرند و منزلهاى خودتان را مسجد قرار دهيد، از بعضى از مفسرين نقل شده كه گفته‏اند چون بنى اسرائيل قبلا مأمور بودند كه فقط در مسجد نماز بخوانند وقتى فرعون بر آنها مسلط گرديد مسجدهاى آنها را خراب نمود اكنون رخصت يافتند كه در خانه‏هاى خود نماز بخوانند و در خانه‏ها مسجد قرار بدهند.

 [اين قول ابن عباس است‏] و از بسيارى از مفسرين است كه مأمور شدند در خانه رو بكعبه نماز كنند.

و بعضى از مفسرين مثل سعيد بن جبير و بسيار ديگر گفته‏اند (وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً) يعنى خانه‏هاى خود را مقابل هم قرار دهيد و مواظب نماز خود باشيد (و بشر المؤمنين) ظاهرا امر بموسى ع است كه بآنهائيكه ايمان آورده‏اند مژده بده و ميتوان گفت اين امر بپيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم است كه اى رسول بمؤمنين مژده و بشارت بده.

از بعض عرفاء است كه گفته آيه اشاره باين است كه سالكين الى اللّه سزاوار نيست كه در عالم نفس سفليه منزل بگيرند بلكه بايد در مصر عالم روحانيه مقامات عالى براى خود مهيا نمايند (و ليقيموا الصلوة) يعنى در مقامات روحانيه در عالم بسوى نزديكيها و عالم موصلات ربانيه منزل بگيرند زيرا كه سير ممكنات متناهى و ذوق آنها منقطع است، اما سير بسوى واجب و چشيدن لذات آن در دنيا و آخرت دائمى و لذت جان است و ذوق رجال بانواع كرامات مقابل نيست با محبّت اهل

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 201
 لقاء عند اللّه و اگر تألم باشد آن الم نيست و اگر تألم باشد براى اهل ذوق آن است كه مى‏بينند مراتب اهل فناء را كه فوق آنها ميباشند و امّا كسيكه باقى باشد در وصل ديگر براى او تألم نيست.

 [پايان‏] وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ الخ موسى در مقام مناجات عرض ميكند خدايا تو بفرعون و گروهان او بقدرى زينت و اسباب تجمل و مال و لباسهاى فاخر و منزلهاى عالى عطاء نمودى تا اينكه از راه تو مردم را گمراه كردند، لام (ليضلوا) ميشود بمعنى غرض باشد و ميشود بمعنى غايت و در اينجا اگر بمعنى غرض باشد معنى آيه چنين ميشود كه زينت دنيا باينها دادى براى اينكه گمراه گردند، و اين وجه اگر چه چنانچه اشاعره خواسته‏اند باين آيه جبر را اثبات نمايند لكن در ردّ قول آنها ميتوان گفت وقتى آنها باختيار از روى كبر و عناد مخالفت رسول خداى تعالى را كردند مجازاتا زينت دنيا را براى آنان زياد ميكند تا اينكه در آخرت ببدترين عذاب گرفتار گردند بنا بر اين معنى باز جبر نيست بلكه كبر آنها است كه باعث عذاب آنها ميگردد چنانچه نظائرش در كلام اللّه بسيار است.

لكن بهتر اين است كه همان طورى كه بسيارى از مفسرين آيه را توجيه نموده‏اند گفته شود لام (ليضلوا) لام غايت است چنانچه نظائر آن هم در قرآن و هم در گفتار عرفى بسيار است مثل اينكه گفته ميشود (جئتك لتكرمنى) آمدم نزد تو كه مرا گرامى دارى.

رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ وقتى فرعونيان بموسى و بنى اسرائيل ظلم و اذيت را بمنتهى درجه رسانيدند موسى ع در باره آنها نفرين نمود و گفت خدايا (اطمس) طمن بردن اثر چيزى را گويند و كاريز آب كه انباشته شود آنرا (مطموس) نامند و در اينجا براى مبالغه گويد چنان مال و زينت را مسخ گردان كه ديگر اثرى بر آن مترتب نشود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 202

 و قلب آنها را سد و سخت گردان و اينان ايمان نميآورند تا وقتى كه ببينند عذاب اليم را و آن موقعى است كه در رود نيل غرق ميگردند.

قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ دعاى موسى و هارون [ع‏] بهدف اجابت رسيد و بموسى خطاب شد اى موسى دعاى تو و برادرت را اجابت نموديم و شما دو نفر ثابت باشيد بر آنچه مأموريد از دعوت مردم بايمان و پيروى نكنيد طريقه آن كسانى را كه ايمان ندارند و تعجيل در عذاب آنها نكنيد كه هر كارى مرهون بوقت مقدر او است، و در حديث است از حضرت صادق ع كه بعد از چهل سال نفرين اين دو پيغمبر مستجاب گرديد وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً در اين آيه خداى تعالى خبر ميدهد بچگونگى نجات موسى و بنى اسرائيل و هلاك گردانيدن فرعون و تابعين كه بنى اسرائيل را از دريا بسلامت گذرانيديم و چون آنها بسلامت گذر نمودند فرعون و قشون او بگمان اينكه ميتوانند مثل بنى اسرائيل از دريا بگذرند آنها در عقب بنى اسرائيل وارد دريا گرديدند.

تاريخ نويسان راجع بداستان قبطيان و بنى اسرائيليان حكايات مختلفى نقل كرده‏اند از جمله آنها اينكه گويند موسى [ع‏] ببنى اسرائيليان گفت زر و زيور قبطيان را از آنان عاريه نمائيد و پس از آنكه از آنها گرفتند در همان شب از شهر بيرون رفتند و خداوند آن شب را دراز گردانيد و خواب را بر قبطيان غالب گردانيد تا موسى بنى اسرائيل را در همان شب بيرون برد و آنها ششصد و بيست هزار مرد بودند و گويند هفتاد ساله و بيست ساله در عدد آنها نبود، و نيز گفته‏اند هيچ خانه‏ئى از خانه‏هاى قبطيان نبود مگر اينكه يك بچه يا دو بچه از آنها مرده بود و آنها مشغول به عزدارى و دفن بچه‏ها شدند اين بود آنروزى كه شبش بنى اسرائيليان از شهر بيرون رفتند قبطيان خبر دار نشدند روز بعد فهميدند موسى و بنى اسرائيليان از شهر رفته‏اند بفرعون خبر دادند فرعون در غضب شد همگى لشگر خود را جمع نمود و با سيصد و دو هزار لشگر در پى آنها روان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 203

 شدند، از محمد بن كعب نقل شده كه شعار فرعون اين بود كه جامه سياه ميپوشيد و لشگر او همه با جامه سياه و اسبهاى سياه از عقب موسى و بنى اسرائيل روان شدند آنوقت موسى [ع‏] با بنى اسرائيل نزديك درياى قلزم رسيده بودند وقتى بنى اسرائيل لشگر فرعون را ديدند كه هر يك بر اسب تازى نشسته و كلاه خودى بر سر نهاده و حربه‏ئى بدست دارند متوحش گرديدند و گفتند اى موسى چه چاره كنيم از جلو دريا و از عقب لشگر بيشمار اگر جلو رويم غرق خواهيم گرديد و اگر از عقب برگرديم يا توقف نمائيم كشته خواهيم گرديد موسى [ع‏] گفت (كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ) سوره شعراء آيه 62، آنوقت خداوند بموسى وحى نمود كه عصا را بدريا بزن وقتى موسى عصا را بدريا زد دوازده راه خشك در دريا بعدد اسباط بنى اسرائيل پديد گرديد هر سبطى براهى عبور نمودند وقتى ميرفتند با خود گفتند خبر از عموزاده‏هاى خود نداريم خداوند فرمان داد تا آبهاى دريا طاق طاق گرديد كه آنها يكديگر را مشاهده بنمايند.

چون لشگر فرعون بلب دريا رسيدند فرعون وقتى اين طور ديد ترسيد و فهميد كه آن از آيات خدا است لشگر گفتند ما نيز بدريا رويم فرعون جرئت ننمود پيش برود چنين گفته‏اند كه جبرئيل بر ماديانى نشسته در پيش اسب فرعون راند اسب فرعون سركشى كرد و هر قدر فرعون جلو اسب را گرفت فائده نبخشيد و در عقب ماديان در دريا رفت همه بيكبار در عقب او داخل دريا شدند بحكم حق تعالى آبها سر بهم آورد و تمام غرق گرديدند.

و بعضى از مفسرين گفته‏اند روزى جبرئيل بصورت مردى بديوان مظالم فرعون آمد و گفت من از راه دور آمده‏ام و مسئله‏ئى خواهم از تو استفتاء كنم و صورت فتوا را بفرعون داد فرعون مطالعه نمود مضمون آن چنين بود كه حكم امير چيست در باره بنده‏ئى كه در ميان مال و نعمت مولاى خود نشو و نما نموده و از سائر مماليك ممتاز گرديده پس از آن كفران نعمت نموده و ادعاى سلطنت و آقائى نمايد و فرمان مولاى خود را نبرد فرعون بدست خود زير استفتاء نوشت كه يقول ابو العباس وليد بن مصعب پاداش بنده‏ئى كه بر سيد خودش خروج                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 204

 كند و بنعمت او كفران ورزد اين است كه در دريا غرق گردد جبرئيل آن خط را گرفت و از منزل او بيرون رفت.

حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ وقتى فرعون بدريا غرق گرديد و نزديك بهلاكت رسيد كلمه توحيد بر زبان جارى گردانيد و گفت ايمان آوردم بآنكسى كه بنى اسرائيل بوى ايمان آوردند خطاب سخط آميز رسيد الآن كه موقع هلاكت تو است ايمان ميآورى و قبلا نافرمان و از مفسدين و تباه‏كاران بودى.

على بن ابراهيم بن هاشم بسند خود از صادق آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم چنين نقل ميكند كه گفته از حين غرق شدن فرعون هر وقت جبرئيل نزد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم ميآمد اندوهگين و غمناك بود اين طور بود تا وقتى كه اين آيه را بر پيمبر آورد مسرور و خندان بود حضرت از سبب خوشحالى او پرسيد گفت وقتى فرعون غرق گرديد و گفت (آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائِيلَ) من پاره گل سياه بدهن او زدم و گفتم (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ) و پس از آن خائف گرديدم كه مبادا مرضى الهى نبوده باشد و رحمت الهى او را دريافته باشد و پيوسته در اين اندوه بودم تا آنكه مأمور گرديدم كه برسانم بتو آنچه را كه بفرعون گفته بودم. [منهج‏] فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ظاهرا خطاب بفرعون حين غرق شدنش ميرسد و گويا فرموده كه ايمان تو امروز و الان ديگر فائده بخش نيست زيرا كه روح تو فاسد گرديده ديگر ايمان در آن نفوذ نميكند موقع مجازات رسيده لكن بدن تو را نجات ميدهيم يعنى بدن تو را نگاه داريم تا اينكه براى ديگران درس عبرت باشى همانا بسيارى از مردم از آيات ما غافلند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 205

 وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ الخ مقصود از جاى صدق بيت المقدس و ساير ولايات شام و يا مصر و يا زمين اردن و فلسطين كه زمين بيت المقدس بود ميباشد.

در مقام امتنان بر بنى اسرائيل بپيمبرش خبر ميدهد كه پس از غرق گرديدن فرعون و تابعين او ما منزل و جائى كه لايق و شايسته راستى و صدق باشد نظر بوعده‏اى كه بآنها داده شده بود عطاء نموديم و اطعمه‏هاى پاكيزه بآنان روزى داديم و آنها با هم در امر دين اختلاف نداشتند تا وقتى كه بتورات عالم گرديدند و در تأويل و تفسير آن اختلاف كردند و احكام تورات را تحريف و تغيير دادند و شعبه شعبه شدند.

و بقول بعضى مقصود از (جاءَهُمُ الْعِلْمُ) آنوقتى بود كه بصفات احمدى [ص‏] و اوصاف محمدى صلّى اللّه عليه و آله و سلم واقف شدند و بتغيير و تحريف تورات مشغول گرديدند و بقول ديگر مقصود از علم علم قرآنست كه چون عالم بقرآن گرديدند بعضى مؤمن و بعضى كافر شدند و خداوند در روز قيامت بين آنها حكم مينمايد.

فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم است و مقصود امت ميباشند كه هرگاه از آنچه از داستانها و حكايات پيمبران گذشته كه بر تو نازل كرده‏ايم در شكّ ميباشيد سؤال كنيد از كسانيكه كتاب را قرائت ميكنند و مطالعه مينمايند و مقصود از كتاب شايد تورات و انجيل و باقى كتب آسمانى باشد كه پيش از تو نازل گرديده، و شايد مقصود از كتاب كتب تواريخ و قصص انبياء و غير آنها باشد تا اينكه همانا دانسته شود كه آنچه را كه بر آنها ميخوانى آن از جانب پروردگار تو آمده و تماما صدق و حق است و خلافى در آن نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 206

 [سوره يونس (10): آيات 95 تا 103]

وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ (95) إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ (96) وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (97) فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ (98) وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (99)

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (100) قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (101) فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (102) ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ (103)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 207

 [ترجمه‏]

نبوده باش از آن كسانيكه بآيات خدا تكذيب ميكردند پس بوده باشى از زيانكاران [95]

همانا آنهائيكه قول پروردگار تو بر آنها محقق گرديده ايمان نميآورند [96]

اگر چه هر معجزه‏ئى بر آنها بيايد تا وقتى كه عذاب دردناك را ببينند [97]

چرا نبودند هر قريه‏ئى كه پيش از نزول عذاب ايمان آوردند و ايمانشان بآنها نفع دهد مگر قوم يونس كه وقتى ايمان آوردند عذاب ذلت و خوارى دنيا را از آنها برداشتيم و تا زمانى آنان را متمتع گردانيديم [98]

اگر پروردگار تو خواسته بود هر كه در زمين است تمام آنها ايمان ميآوردند آيا تو مردم را اكراه ميكنى تا اينكه مؤمن گردند [99]

و براى كسى نميباشد اينكه ايمان آورد مگر باذن خدا و رجس و پليدى را قرار ميدهد بر آنكسانيكه تعقل نميكنند [100]

 (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم) بگو نظر كنيد در آسمانها و زمين كه چه چيزها است از آثار قدرت خدا و ديدن آيات و انذار پيمبران عذاب خدا را دفع نميگرداند از جماعتى كه ايمان نميآورند [101]

آيا شما كفار منتظريد مگر مثل روزهاى (عذابى) كه بر پيشينيان گذشته بر شما برسد بگو شما منتظر چنين روزى باشيد بحقيقت من هم با شما از منتظرين ميباشم [102]

پس ما نجات ميدهيم پيغمبران و آنكسانى را كه ايمان آوردند اين چنين نجات دادن مؤمنين بر ما حق است [103].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 208

 (توضيح آيات)

وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ (وَ لا تَكُونَنَّ) عطف است به (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ) در آيه قبل و اشاره باين است كه بقدرى حجيت قرآن ظاهر و هويدا است كه اصلا در معرض شكّ و ريبى واقع نخواهد گرديد و با اينكه خدا ميدانست كه رسولش هيچوقت تكذيب آيات خدا را نميكند و نخواهد كرد و محتاج باين نيست كه آنچه بر او نازل گرديده از علماء يهود و نصارى بپرسيد و ببيند كه مطابق است با تورات و انجيل و باقى كتب آسمانى و اينكه فرموده تو از ممترين نباش و در اين آيه بالا بنهى صريح كه مؤكد گردانيده بنون تأكيد ثقيلة كه تو از آنكسان كه آيات ما را تكذيب كردند نبوده باش براى تثبيت و تأكيد و مؤكّد گردانيدن آيات الهى است كه برسولش خطاب فرموده كه مبادا تو از آنكسانى باشى كه آيات خدا را تكذيب نمودند كه اگر چنين باشى از زيانكاران و كسانى كه عمر خود را بيهوده تلف نموده‏اند ميباشى.

و ظاهرا آيات اگر چه خطاب برسول است لكن مقصود امت ميباشند و از باب مثال معروف است كه گويند (بدر ميزنم ديوار تو بشنو).

إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ ظاهرا نتيجه آيات جلو است و علت نهى است و نظر بنظم آيه و سياق آيات چنين ميشود كه اى رسول تو از جمله تكذيب كننده‏گان آيات الهى مباش زيرا كه آنان ايمان نميآورند و آنها از زيانكاران ميباشند زيرا كه كلمه عذاب بر آنها محقق گرديده و هر آيه و معجزه‏ئى كه بر آنها بيايد ايمان نخواهند آورد تا وقتى كه عذاب را معاينه بينند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 209

 فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ چرا اهل دهى از دهها نبودند (كه قبل از نزول عذاب) ايمان آرند مگر قوم يونس كه هنگام نزول عذاب ايمان آوردند و از آنها عذاب رسوائى را برداشتيم و در حيات دنيا آنها را متمتع گردانيديم تا هنگام رسيدن اجل آنها.

داستان حضرت يونس ع آنطوريكه در تواريخ نوشته‏اند و مفسرين نقل كرده‏اند چنين است:

بعضى از مفسرين از سعيد بن جبير و سدى و غير اينها روايت كرده‏اند كه حق تعالى يونس را باهل نينوا از زمين موصل فرستاد او آنان را مدتى بيكتا پرستى دعوت نمود تبليغ او را نپذيرفتند و او را رنجانيدند و ايمان نياوردند يونس شكايت آنها را بخدا كرد گفت الهى قوم مرا تكذيب كردند (فانزل عليهم نقمتك) بوى خطاب رسيد بآنها خبر بده كه اگر از امروز تا سه روز ديگر و بروايتى تا چهل روز ديگر ايمان نياورديد بر آنها عذاب ميفرستم لكن قول اول صحيح‏تر و مشهورتر است يعنى وعده عذاب تا سه روز.

يونس [ع‏] اينرا گفت و از بين مردم بيرون رفت و در شكاف كوهى پنهان گرديد چون روز سوم كه موقع عذاب رسيده بود حق تعالى بمالك دوزخ امر نمود كه بمقدار شعيرى از سموم دوزخ باين جماعت بفرست آنوقت سموم دوزخ بشكل ابر سياه يا دود غليظ و شراره آتش گرد شهر نينوا را گرفت چون قوم يونس بامداد برخواستند علامت عذاب را مشاهده كردند ترسيدند و لرزيدند و دانستند كه يونس [ع‏] راست گفته روى بسلطان خود نمودند او مردى عاقل بود فرمود يونس را بطلبيد اگر در ميان ما است بدانيد كه اين عذاب نيست و اگر بيرون رفته يقين دانيد كه عذاب است و جماعت هر چه تفحص كردند يونس را نيافتند سلطان گفت اگر يونس رفته آنخدائى كه شما را بسوى او دعوت مينمود باقى است و دانا و شنوا است و غرض ما اين بود كه او را پيدا كنيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 210

 و ايمان آريد اكنون كه رفته بيائيد تا همه بصحرا رويم و بعجز و شكستگى و تضرع و زارى بدر خانه او توجه كنيم شايد بر ما رحم كند سلطان پلاس پوشيد و با سر و پاى برهنه و رعايا بهمين صورت روى بصحرا نمودند.

على بن ابراهيم بن هاشم از پدر خود از ابن ابى عمير از جميل روايت كرده كه ابو عبد اللّه [ع‏] فرمود چون قوم اطاعت نكردند و ايمان نياوردند يونس خواست در باره آنها دعا كند مردى عابد در آنشهر بود بنام مليخا گفت در حق آنها نفرين كن و عالمى كه او را روبيل ميگفتند او را منع ميكرد و گفت در باره آنها نفرين مكن زيرا كه خداى تعالى هلاكت بنده‏گان را خوش ندارد.

خلاصه يونس [ع‏] نفرين كرد وقتى عذاب نازل شد روبيل گفت اى مردم همه روى بصحرا نهيد كودكان را از مادران جدا كنيد و چهارپايان را از بچه‏هايشان جدا كنيد و بناله و گريه مشغول گرديد آنوقت همه بيكدفعه با نيّت‏هاى خالص صدا بلند كردند و گفتند (نؤمن بما جاء به يونس) و از اول ذى الحجه تا دهم محرم مردم بهمين طور ميناليدند و در اين چهل روز دست از ناله و فنان برنداشتند و بزبان حال ميگفتند:

         چاره ما ساز كه بى‏ياوريم             گر تو برانى بكه رو آوريم‏

         پيش تو گر بى‏سر و پا آمديم             هم باميد تو خدا آمديم‏

 پادشاه رو بخاك گذارد و گفت خدايا ما ميخواستيم يونس را وسيله سازيم اكنون او بشآمت گناه از بين ما بيرون رفته ما بدرگاه تو گرويديم خدايا برحمت واسعه خودت و بقدر و جاه يونس كه بدرگاه تو دارد اين عذاب را از ما دفع كن جماعتى ميگفتند پروردگارا يونس بما ميگفت بنده‏گان را بخريد و آزاد كنيد ما بندگان توئيم ما را بكرم عام خودت آزاد گردان، بعض ديگر ميگفتند يونس ع بما ميگفت هر كس بشما ستم نمود از آن درگذريد ما بگناه بسيار بر خود ستم نموديم ما را عفو كن، بعض ديگر ميگفتند پروردگارا تو گفته‏ئى سائل را رد نكنيد و محروم نگردانيد ما سائلان بى‏چيز رو بدر خانه تو آورده‏ايم ما را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 211

 محروم مگردان.

         ما تهى دستان برآورديم دستى بر دعا             نقد فيضى نه بر اين دست گنه‏كاران ما

 از عبد اللّه بن مسعود روايت شده كه صدق نيّت و خلوص آنان را بر اين داشت كه هر مظالمى و حقى كه بر يكديگر داشتند ردّ كردند تا آنكه مردى سنگى را كه از مال غير در خانه زير بناى خود نهاده بود خانه را منهدم گردانيد و آنرا كند و بصاحبش ردّ نمود.

از صالح روايت شده كه از علماء پير مردى بنام روبيل در ميان آنها بود آنها را امر كرد كه همه ايمان آورده و خدا را باين كلمات بخوانيد (يا حى يا قيوم يا حى حين لا حى يا حى محيى الموتى و يا حى لا اله الّا انت) تا عذاب از شما دفع شود آنها خدا را باين كلمات خواندند عذاب برحمت تبديل گرديد و هرگاه كسانيكه عمر خود را صرف كفر كرده باشند باين كلمات بزرگوار دعا كنند بلا شبهه مستجاب گردد و حاجات او برآورده شود.

خلاصه روز چهلم كه دهم محرم بود اثر مناجات دلسوز آنها ظهور نمود و برات نجات از ديوان رحمت نوشته شد و ظلمت ابر مرتفع گرديد ابر مرحمت بر سر ايشان گسترده گرديده، يونس ع از آن رخنه كوه كه متوارى گرديده رو بنينوا نمود ميخواست كه از حال قوم خود خبردار گردد وقتى نزديك شهر گرديد شبانى را ديد از شهر بيرون ميآمد پرسيد كه اهل شهر چگونه بودند گفت بسلامت بودند پس وقتى كه از حكايت اهل شهر مطلع گرديد متأثر و ناراحت گرديد و با خود گفت من آنها را بنزول عذاب ترسانيدم و عذاب تبديل برحمت گرديد اگر من در شهر بروم مرا تكذيب ميكنند رو بصحرا نهاد بكنار دريا رسيد و در كشتى نشست كشتى در آنجا بسيار بود همه كشتى‏ها رفت و آن كشتى كه يونس در آن بود نرفت گويند پير مردى بود گفت بنده گريخته‏ئى در ميان ما هست يونس [ع‏] گفت آن بنده گريخته منم اگر خواهيد بسلامت برويد مرا بدريا اندازيد گفتند در تو اثر بنده گريخته نمى‏بينم تو سيماى صالحان دارى                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 212

 چند دفعه قرعه زدند بنام يونس درآمد او را گرفتند كه بدريا افكنند بماهى خطاب رسيد كه بنده مرا درياب و چند روز شكم تو زندان او خواهد كرد او طعمه تو نيست، نون كه نام ماهى است از ته دريا آمد دم كشتى و دهن باز نمود و يونس را فرو برد و يونس در شكم ماهى سه ماه محبوس گرديد و خداى تعالى شكم آن ماهى را مثل بلور گردانيد و آن ماهى او را در دريا گردانيد و عجائب درياها را مشاهده مينمود و تسبيح اهل دريا را شنيد او نيز موافقت كرد و گفت (لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ) و گفته‏اند او چهل شبانه روز در شكم ماهى ماند وقتى مدت حبس يونس تمام شد ماهى مأمور گرديد او را بصحرا اندازد قوله تعالى (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ) چون در بيابان بود بامر حق تعالى فورا درخت كدوئى روئيده شد و يونس در سايه آندرخت از تابش آفتاب محفوظ ماند و از شير بز كوهى تغذيه مينمود الى آخر كه داستان يونس مفصل است در جاهاى ديگر باقى حكايت آن بيان شده.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ پس از بيان داستان قوم يونس ع كه آنها پس از ظهور عذاب ايمان آوردند و نجات يافتند و اگر خواست خدا و مشيت او تعلق گرفته بود تمام اهل زمين ايمان ميآوردند، شايد اشاره باين باشد كه چون اجبار در كار نيست و بسيارى از مردم باختيار خود را از قابليت انداخته‏اند و خدا نخواسته كه بجبر آنها را مؤمن گرداند پس آيا تو (خطاب برسول است) چنين قدرتى دارى كه آنها را مؤمن گردانى هرگز چنين قدرتى ندارى.

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ يعنى براى احدى نيست كه ايمان بياورد مگر باراده و تقدير خدا، آيه اشاره به اين كه و لو انسان در اعمال خود مختار است باختيار خود ايمان ميآورد يا كفر ميورزد لكن چون ايمان عمل قلبى است نه عمل جوارحى و هر قلبى قابل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 213

 اشراق نور ايمان نيست بايد نور ايمان از مبدء فياض بقلب مؤمن افاضه گردد و قلب او را جذب نمايد اين است كه افاضه نور ايمان و جلب آن بدست خود انسان نيست.

آرى چنانچه آيه ارشاد مينمايد بقوله تعالى (وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ) ما را آگاه ميگرداند كه ايمان آوردن باذن خدا است لكن مقدمه و مهيا گرديدن نفس بقبول ايمان منوط بتعقل و تدبر است كه آن امر اختيارى است و آنكسانى كه در نظام عالم و تدبير امور فكر نميكنند آنها از نعمت ايمان محروم ميمانند و مشمول غضب الهى ميگردند.

قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ اين آيه مربوط بآيه بالا است كه هيچ نفسى ايمان نميآورد مگر باذن خدا امر برسولش ميكند كه آنهائيكه براى كسب ايمان و يقين از تو آيات طلب ميكنند بآنان بگو شما نظر در آسمانها كنيد و بدايع قدرت را بنگريد تا شما را راهنمائى كند بر كمال صنع و حكمت پروردگار عالم، و آيه ارشاد باين است كه اگر حكمتى كه در آسمانها و زمين و نظام عالم هست شما را بر وجود قادر متعال ارشاد ننمود و از نظام عالم پى بمدبر آن نبرديد آيات و معجزات پيمبران نيز شما را بى‏نياز نميگرداند يعنى شما بايد عقل و فكر خود را بكار بيندازيد تا اينكه ايمان و يقين در قلب شما نفوذ نمايد و گر نه معجزات بتنهائى مكفى نخواهد بود چنانچه معجزات پيمبران تأثير در قلوب مرده بشر نمى‏نمود.

فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ يعنى آيا اين مشركين منتظرند مگر مثل روزهاى عذاب آنكسانيكه پيش از اين گذشته‏اند مشركين مثل قوم عاد و ثمود و غيره اى محمد بگو صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه انتظار بكشيد عذاب را كه بر شما نازل خواهد شد بدرستيكه من هم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 214

 با شما از منتظرين هستم.

اين آيه متفرع بر آيه بالا است قوله تعالى (وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ) اشاره به اين كه وقتى آيات الهى و انذار رسولان بكافرين تأثير ننمود و آنان را بى‏نياز نگردانيد و بهمان انكار و جهود خود ماندند اى رسول بآنها بگو منتظر عذاب گرديد و من هم با شما از منتظرين ميباشم.

ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ بعضى آيه را اين طور توجيه كرده‏اند كه پس از آنكه در اثر انكار و استكبار كافرين عذاب استيصالى آنان را فرا گرفت ما پيمبران خودمان و مؤمنينى را كه با او بودند نجات داديم و كفار هلاك گرديدند اين چنين بر ما محقق و ثابت است كه مؤمنين را از عذاب نجات دهيم.

حقا مفعول مطلق است كه بجاى فعل محذوف قرار گرفته، الف و لام (المؤمنين) شايد عهد باشد و (كذلك) اشاره باشد به اين كه همينطوريكه امتهاى پيشين در اثر مخالفت هلاك گرديدند و مؤمنين را نجات داديم همين طور مؤمنين اين امّت را نيز با تو اى رسول [ص‏] نجات ميدهيم و كافرين هلاك ميگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 215

 [سوره يونس (10): آيات 104 تا 109]

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (106) وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (108)

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (109)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 216

 [ترجمه‏]

 (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم) بگو اى مردم (اهل مكه) اگر شما در صحت دين من در شكيد من پرستش نميكنم آنچه را كه شما بغير خدا عبادت ميكنيد و لكن پرستش ميكنم آن كسى را كه شما را ميميراند و مأمور شده‏ام كه از گروندگان بوده باشم [104]

و بمن امر شده (اقم وجهك) يعنى استقامت نمايم و رو كنم بدين حنيف و اينكه نبوده باشم البته از شرك آورنده‏گان [105]

و نيز بمن امر شده كه عبادت نكنم چيزى را كه نه عبادت آن نفع مى‏بخشد و نه ترك آن ضرر ميرساند (اى رسول) اگر چنين كردى همانا ميباشى از ستمكاران [106]

اگر خدا بتو دردى يا شدتى برساند هيچ برطرف كننده‏ئى نيست مگر خدا و اگر خدا بخواهد براى تو صحت و غناء هيچ ردّ كننده از فضل او نخواهد بود فضل خود را بهر كس از بنده‏گانش بخواهد ميرساند و او است آمرزنده و مهربان [107]

اى محمد [ص‏] بگو اى مردم حقيقة بشما آمد حق (يعنى قرآن يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم) از جانب پروردگار شما همانا كسيكه هدايت يافت نفع آن عايد خودش ميگردد و كسيكه گمراه گرديد جز اين نيست كه ضررش بر خود او است و من نيستم نگهبان شما [108]

اى رسول پيروى كن آنچه را كه بتو وحى كرده شده و بر ايذاء مشركين صبر نما تا اينكه خدا حكم كند و او بهترين حكم كننده‏گان است [109].                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 217

 (توضيح آيات)

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ خطاب بنبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم نموده كه بگو اى اهل مكه اگر شما در دين من شكّ داريد و غرض شما اين است كه من دست از معبودم بردارم و تابع شما گردم هرگز من چنين عملى نخواهم نمود و عبادت نميكنم آنچه را كه شما بغير خدا پرستش مينمائيد، شايد مقصود قطع طمع مشركين باشد كه گمان نكنيد كه در پرستش بتها با شما شركت نمايم و دست از معبود خود بردارم.

دين قانون الهى و سنت و طريقى است كه براى رسيدن بسعادت بشر و كسب فضائل انسانيّت و طريق عبوديت و طاعت بايد بين مردم استوار گردد در اين آيه برسول دستور ميرسد كه بگو طريق و عمل من همان سنت الهى است كه مأمور گرديده‏ام خودم عبادت نكنم آنچه را كه شما از غير خدا عبادت ميكنيد و بشما هم تذكر دهم كه دين حق همين است و من پرستش ميكنم خدائى را كه شما را ميميراند و نيز مأمور گرديده‏ام كه بوده باشم از گروندگان.

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (واو) «و ان اقم» آيه را عطف داده بر موضع (و امرت) يعنى مأمور گرديده‏ام كه از مؤمنين باشم و نيز بپاى دارم يعنى استقامت نمايم و رو آورم بدين در حاليكه مايل باشم باو، و شايد مقصود از دين حنيف دين اسلام باشد يا ملّت ابراهيم خليل ع و هرگز نبوده باشم از كسانيكه براى خدا شريك قرار دادند.

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (و لا تدع) نهى است و بعد از نهى در آيه قبل كه (و لا تكونن) در مقام بيان علت نهى اول است كه در آيه بالا نهى نموده كه از مشركين مباش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 218

 و در اين آيه ارشاد باين است كه اگر پرستش كنى چيزى را كه نه عبادت آن بتو نفع مى‏بخشد و نه ترك آن بتو ضرر ميرساند همانا تو از ستمكاران ميگردى وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ جمله حاليه و در مقام بيان آيات بالا است كه پرستش مكن و نخوان چيزى را از آنچه مشركين غير از خدا ميخوانند و از آن طلب حاجت ميكنند كه نه از پرستش آن نفعى است و نه از تركش ضررى است در حاليكه اگر برساند خدا بتو سختى كاشفى براى آن نيست كه قدرت بر دفع آن داشته باشد مگر خود خداى تعالى و هرگاه اراده كند نفعى عايد تو گردد كسى را چنين قدرتى نيست كه جلو فضل و كرم او را بگيرد فضل و كرمش بهر كس از بندگانش كه مشيتش اقتضاء نمايد ميرسد و همانا او است آمرزنده و مهربان.

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ خطاب برسولش نموده كه بگو اى مردمان آمد شما را حق از پروردگارتان مقصود از (حق) قرآن و دين اسلام است يا خود پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم و معجزات آنحضرت كسيكه از شما دعوت حقانى را پذيرفت و راه هدايت را پيدا نمود و در آن رهسپار گرديد همانا بحقيقت نفعش عايد خودش خواهد گرديد و كسيكه دعوت حقه را نپذيرفت و گمراه گرديد ضرر گمراهى بر خود او است و اى رسول بآنان بگو كه من و كيل شما نيستم يعنى فقط وظيفه من تبليغ رسالت است و نگهبان شما از ضرر هلاكتتان نميباشم.

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ در اين آيه حضرتش مأمور بدو امر ميگردد: يكى اينكه تابع وحى باش آنچه بتو وحى ميرسد بآن عمل نما، و ديگر (و اصبر) بر جفاء و ايذاء كفار و مشركين و آن نسبتهاى ناروا كه بتو ميدهند صبر كن تا وقتى كه حكم كند خدا در باره آنها و او بهترين حكم كنندگان است.