حدیث بيست و نهم و بالسند المتصل الی المحدث القاسانی (قدس سره) عن التهذیب عن البرقی عن الجهم بن الحکم عن اسماعیل بن مسلم ، قال ، قال ابو عبدالله (علیه السلام) لیس الزهد فی الدنیا المال و لا تحریم ( بتحریم خ ل) الحلال، بل الزهد فی الدنیا ان لا یکون بما فی یدک اوثق منک بما عندالله ( بما فی یدالله خ ل ) عزوجل. ترجمه: به سند متصل به محدث کاشانی (قدس سره) از اسماعیل بن مسلم روایت می نمایم: که او گفت: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام نمودن حلال نیست. بلکه زهد در دنیا این است که اعتماد تو به آن چه در دست داری بیش از اعتماد به آن چه نزد خدای عزوجل است نباشد. «بیان» فرمایش او (علیه السلام): ( لیس الزهد) زهد گرداندن رغبت است از چیزی به چیز دیگر که از آن بهتر است. و گفته شده : زهد عبارت از ترک مباحاتی است که نفس از آن محظوظ می شود. پس به اصطلاح تارک محرمات زاهد نامیده نمی شود زیرا عادتاً این اسم به ترک مباحات تخصیص داده شده چنان که اسم الحاد بر تمایل به باطل تخصیص یافته است ، اگر چه زهد در لسان لغت فقط انصراف میل است. ولی در زبان اخبار زهد بمعنی اعراض از حرام است و خواهیم گفت که در معنای لغوی آنهم نیز به همین معنا استعمال شده و در هر صورت با معنای اصطلاحی که ما گفتیم منافاتی ندارد. در مجمع گفته است: زهد در شیء خلاف رغبت در آن است تا این که گفته : و از بعض اعلام نقل می شود که زهد به ترک سه چیز حاصل می شود . ترک زینت ، ترک تمایلات ، ترک دنیا. و زاء علامت ترک اول، و هاء علامت ترک دوم و دال علامت ترک سوم است. انتها معلوم است که مقصود صاحب مجمع تعریف عالی ترین درجه زهد است. در هر صورت لازمه زهد مستدعی چیزی است که انسان از آن اعراض وجود را متوجه چیز دیگر نماید و باید شیئی که انسان از آن اعراض می کند دارای حسن و صلاحیتی باشد که فی الجمله مطلوب و مورد توجه انسان قرار گرفته باشد و الا انصراف از آن زهد نامیده نمی شود. چگونه در صورتی که اظهار بی میلی نسبت به چیزی که شانیت مطلوبیت و توجه را ندارد مانند سنگ و گیاه و خاک و غیره مصداق زهد نمی شود ، به خلاف اعراض از مال و جاه به خاطر آخرت ، یا اعراض از غیر خدای تعالی به خاطر خود او سبحانه که بالاترین مرتبه زهد است و منسوب الیه آن زاهد نامیده می شود. و باید آنچه مورد توجه است به نظر زاهد بالاتر از آن باشد که از آن اعراض می نماید پس حال زاهدنسبت به آن چه از آن اعراض می کند دارای چند صورت است. گاهی از چیزی گذشت می کند به خاطر چیز دیگر به طور معاوضه ، و خرید و غیره مثل کسی که از مال برای رسیدن به ریاست صرف نظر نماید. و یا به علت این که از جمع نمودن مال لذت می برد ، از توسعه در خوراک و استعمال زینت دنیا قناعت می ورزد و به خاطر رغبتی که در جلب بعضی چیزهای دنیا دارد التذاذ بعض چیزهای دیگر می گذرد ، این شخص مصداق اسم زاهد نیست و زهد بر او اطلاق نمی شود. و گاهی به خاطر آخرت و رسیدن به نعمت های آن از حور و قصور. و فواکه و نهرها ، باغات و غیره از جمیع حظوظ دنیا گذشت می کند این شخص مصداق معنای زاهد است. و گاهی از جمیع حظوظ دنیا و آخرت . یعنی از هر چه غیر خدای تعالی است می گذرد و جز خدای تعالی را دوست نمی دارد این است زهد حقیقی و زاهد مطلق. و زهد صفتی است از صفات پسندیده و خلقی است از اخلاق پارسایان و سالک به سوی خدا جز به این صفت به مقام قرب نمی رسد و آیات و اخباری که بر بیان حقیقت و فضیلت زهد دلالت می کند بسیارند. و فرمایش امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه : ( الزهد کله (کلمه خ ل) بین کلمتین من القرآن ، قال الله سبحانه « لکیلا تاسوا ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم» فمن ( و ن خ ل) لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد اخد الزهد بطرفیه) (1) بیان حقیقت زهد است. و محدث کاشانی (قدس سره) در (وافی) باسناد خود از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند که از آن حضرت راجع به زهد دردنیا سئوال نمودند؟ فرمود: ( الذی یترک حلالها مخافه حسابه ، و یترک حرامها مخافه عذابه)(2) پس از آیه : ( لکیلا تاسوا ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم) استفاده می شود که زاهد کسی است که اگر دنیا به او روی آورد ، یا از او رو برگردد باکی ندارد و از اقبال آن خوشحال و از برگشت آن محزون نمی شود چون قلب او متعلق به خدای تعالی یا به نعمت های آخرت است. و خلاصه انسان اگر به طور یقین بداند که آنچه در دنیا از دستش می رود خدای سبحاان عوضش را در آخرت ضمانت کرده برای چیزهائی که از دست می دهد غمگین نمی شود. و نیز اگر بداند که دنیا دار زوال و فناء و آخرت دار قرار و بقاء است و دنیا نسبت به آخرت و نعمت های آن مانند عدم است به خاطر حقارت دنیا به آن اعتناء نمی کند و بوجود آن خوشحال و از عدم آن ناراحت نمی گردد بلکه آن را قبول نمی کند و اگر دنیا به اوروی آورد از آن اعراض می نماید چنان که در کافی به اسناد خود از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده که فرمودند: ( خرج النبی (صلی الله علیه و آله) و هو محزون فاتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الارض فقال یا محمد (صلی الله علیه و آله) هذه مفاتیح خزائن الدنیا ( الارض خ ل) یقول لک ربک افتح و خذ منها ما شئت من غیر ان ینقص (تنقص) شیئاً عندی ، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) الدنیا دار من لا دار له ، و لها یجمع من لا عقل له ، فقال الملک. و الذی بعثتک بالحق ، سمعت هذا الکلام من ملک یقوله فی السماء الرابعه . حین اعطیت المفاتیح) (3) خدای تعالی در سوره حدید فرموده است: ( اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یکون حطاماً و فی الآخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور.)(4) و اخبار بسیاری بر فضیلت زهد دلالت دارند: یکی از آنها روایتی است در کافی به اسناد خود از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: ( من زهد فی الدنیا اثبت الله الحکمه فی قلبه و نطق بها لسانه و بصره عیوب الدنیا دائها و دوائها و اخرجها من الدنیا سالماً الی دار السلام) (5) دیگر روایتی است در بحار در باب زهد از روضه الواعظین از امیرالمومنین (علیه السلام) که فرمود: ( الزهد ثروه و الورع جنه، و فضل الزهد اخفاء الزهد، الزهد یخلق الابدان و یجدد الآمال و یقرب المنیه ، و یباعد الامنیه ، من ظفر به نصب و من فاته تعب و لا کرم کالتقوی ، و لا تجاره کالعمل الصالح و لا ورع کالوقوف عند الشبهه ؛ و لا زهد کالزهد فی احرام الزهد کلمه بین کلمتین قال الله تعالی : « لکیلا تاسوا ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم » فمن لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالآتی ؛ فقد اخذ الزهد بطرفیه. ایها الناس الزهاده قصر الامل ؛ و الشکر عند صبرکم و لا تنسوا عند النعم شکرکم ،فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفره ظاهره و کتب بارزه العذر واضحه) (6) مولف: ازاین حدیث چنین استفاده می شود که برای زهد خواص و آثار عدیده ای است: اول: ثروت چنان که فرمود: (الزهد ثروه) یعنی زهد موجب ثروت نفس و استغناء آن از دنیا می شود. یطلب المرء الغنی عبثاً والغنی فی النفس لو قنعت و هم چنان که به مال انسان از مردم مستغنی می شود به زهد از غیر خدای سبحان نیز مستغنی می گردد. دوم: قوت روح چون کسی که بهره گیری از محرمات، بلکه تنعم از مباحات را جز به اندازه ضرورت ترک نماید بدنش را به زحمت انداخته و در نتیجه قوای حیوانی او ضعیف و قوای روحانیش قوی می گردد. چنان که فرمود: ( الزهد یخلق الابدان) یعنی بدن را فرسوده می کند و به همین علت خدای تعالی به جای این قوه نیروئی در او ایجاد می کند که به وسیلۀ آن قادر بر کسب معارف خدا و انجام طاعات و عبادات باشد نیروئی به عقلش می دهد که آثار عجیبه از قبیل کرامات و خوارق عادات از او ظاهر می شود. چنان که امیرالمومنین (علیه السلام) در جای دیگر در اوصاف افراد با تقوا فرمود: ( فجد ، واجتهد و اتعب بدنه حتی بدت الاضلاع و غارت العینان، فابدل الله له من ذلک قوه فی بدنه و شده فی عقله و ما ذخر فی الآخره اکثر ) (7) و به زودی تمام حدیث را با شرحش نقل خواهیم نمود. سوم: تجدید امید نسبت به آن چه خدای تعالی به زاهدین وعده داده است و شاید مراد از فرمایش حضرت (علیه السلام): ( و یجدد الآمال) یعنی امید به آنچه نزد پروردگار است از فوز به جواز ، و قرب به او و لقاء رحمتش تازه می شود همین بوده است و احتمال بعید می رود ، بیان حضرت (علیه السلام) در تعریف زهد: ( و یجدد الآمال) به حاء مهمله باشد نه به جیم معجمه یعنی زهد موجب محدود شدن آن آرزوهای دنیوی و تقلیل آن است. چهارم: نزدیک کردن مرگ یعنی زهد در دنیا مرگ را در نظر زاهد نزدیک می گرداند و نصب العین او قرار می دهد و نتیجتاً مصائب دنیا برایش آسان می گردد و از مصائب وارده باکی ندارد و ممکن است مراد از فرمایش حضرت ( و یقرب المنیه) این باشد که زهد موت معنوی را نزدیک میکند یعنی جمیع اوصاف مذمومه و محموده را از او دور می سازد و مثل این است که در جمیع حالات از خود فانی شده و به خدای تعالی بقاء یافته است و این همان است که به موت اختیاری تعبیر می شود و مقصود از عبارت ( موتوا قبل ان تموتوا)(8) در حدیثی مشهور همین است. پنجم: دور کردن امنیه جمع مُنی به معنای آرزو ، یعنی زهد آمال دنیا را از نظر زاهد دور می کند. فتدبر. ناگفته نماند: که در نهج البلاغه چنین روایت شده: ( الدهر یخلق الابدان و یجدد الابدان و یقرب المنیه ، و یباعد الامنیه) و (علیه السلام) فرمود: ( من ظفربه نصب و فاته تعب) و (ابن ابی الحدید) آن را مبنی بر کلمه (الدهر) شرح نموده است. ولی ما از بحار از روضه الواعظین که (الزهد یخلق الابدان) است نقل نمودیم و مبنی بر کلمه زهد شرح کردیم و آیا هر دو از حضرت (علیه السلام) صادر شده یا یکی از آنها تصحیف گردیده علمش نزد پروردگار عالم است. در هر صورت بر می گردیم به شرح حدیث اول. فرمایش او (علیه السلام) : ( باضاعه المال و لا تحریم (بتحریم خ ل ) الحلال) یعنی زهد برای کسی که دارای مال است به تضییع و اهمال مال نیست و معنایش به حرام کردن حلال، یعنی ترک کسب مال حلال اگر دارای مال نیست نمی باشد و هم چنین معنایش اهمال امور معاش و خمودی نفس و عدم التذاذ از خوردنی ها و آشامیدنی های حلال و غیره نیست چگونه در صورتی که خدای تعالی به خوردن ارزاق طیبه در آیه شریفه: ( و کلوا مما رزقکم الله حلالاً طیباً و اتقوا الله الذی انتم به مومنون) و از حرام کردن آن چه حلال است در آیه کریمه : ( یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم و لا تعتدوا ان الله یحب المعتدین) نهی فرموده است. گفته نشود ، امر وارد در آیه اول، در مقام (خطر) منعاست و مشهور معتقداند که امر در مقام توهم خطر مفید اباحه است و نهی وارد در آیه دوم نهی از حرام قرار دادن چیزی است که خدای تعالی آن را حلال کرده است. زیرا جواب گفته می شود به فرض آن که امر وارد در مقام توهم خطر مفید اباحه باشد و لکن تنعم به مباحات به اندازه ضرورت که سبب بقاء حیات انسان باشد قطعاً واجب است. و اما این که می گوئی مقصود از نهی در آیه حرام داشتن چیزی است که خدای تعالی حلال کرده است مردود است چون معنای آیه منحصر در این معنا نیست بلکه شامل این معنا و غیره مانند منع کردن انسان خود را از استفاده از مباحات و آنها را مانند محرمات قرار دادن شدت اجتناب از آنها. فرمایش او (علیه السلام): ( بل الزهد فی الدنیا ان لا تکون بما فی یدک اوثق منک بکا عندالله (فی دیالله خ ل) عزوجل) از این حدیث و غیره چنین استفاده می شود : که زهد عبارت از عدم تعلق و اعتماد به چیزی از امور دنیا است به طوری که معتمد و متکل بر آن باشد نه این که به دنیا رغبتی نداشته باشد. چگونه؟ در صورتی که انسان برای بقاء حیات به اندازه ضرورت ناگزیر از خوردن وآشامیدن ، لباس پوشیدن و مسکن داشتن وغیر از اینها است ، بلکه اگر چیزی از مایحتاجش فراهم نباشد باعث حواس پرتی و پریشانی خاطرش می گردد و انجام به وظائف طاعت و عبادت وغیره برایش ممکن نیست. زیرا اشتغال داشتن به نفسش او را از توجه به غیر باز می دارد پس توجه به اشیاء ضروری ، ضروری و غیر اختیاری است. و شاید مراد از زهدی که در روایات از آن ستایش کرده اند این است که دنیا و آنچه در آن است به نظر زاهد مطلوب بالذات و مورد تمایل بالاستقلال نباشد. بلکه مطلوبیت آنها در نظر او مقدمه ای باشد برای بقاء حیاتی که مقدمه است برای تحصیل آخرت و رسیدن به درجات آن. چنان که مروی است : ( ان الدنیا مزرعه الآخره) (9) ولی مرتبه عالی از زهد این است که رغبت انسان به دنیا و بقاء حیات مقدمه بودن آن به جهت تحصیل معرفت خدای تعالی و محبت و انس با او سبحانه باشد . پس اگر توجه انسان به دنیا بیش از اندازه نباشد البته به اقل ما یحتاج اکتفاء می کند. همان طور که شأن هر چیزی است که مقدمه برای چیز دیگر است چون مطلوبیت مقدمه به خاطر حصول ذی المقدمه است ، و بیش از این مخل به مقصود می گردد. و خلاصه آیات و اخباری که دلالت بر ذم دنیا و اشیاء دنیا می کند بسیارند ، وفضیلت زهد و ورع از صاحب شریعت صادر نشده مگر به دلیل آن که محبت دنیا و تحصیل آن مانع از تحصیل آخرت است و توجه و اعتماد به آن عائق ازتوجه و اعتماد به خدای تعالی است و لکن معلوم است که رغبت در آن به اندازه مقدمه بودن برای آن چه ذکر شد . از نوع محبت دنیای مذمومه حساب نمی شود بلکه چنین رغبتی در دنیا رغبت در آخرت است ، چنان که اخبار گویای این مطلبند. و چنین زهدی وجود پیدا نمی کند مگر وقتی که محبت خدا یا میل رسیدن به نعمت های آخرت بر نفس انسان غلبه پیدا می کند و بوجدان خود دریابد که دنیا و نعمت های آن نسبت به آخرت وقعی ندارد و جز لاشۀ گندیده چیز دیگری نیست و نیز بداند که توجه به دنیا و التذاذ از نعمت های آن مانع از تحصیل نعیم آخرت و مضر به وجود آنها است. چنان که در کافی باسناد خود از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ( ان فی طلب الدنیا اضراراً بالآخره و فی طلب الآخره اضراراً بالدنیا فاضروا بالدنیا فانه اولی ( احق خ ل) بالاضرار) (10). و بداند که جمع بین دنیا و آخرت ممکن نیست چنان که در خصال به اسناد خود از حضرت سجاد (علیه السلام) در حدیث طویلی روایت شده : ( و الله ما الدنیا و الآخره الاکفتی المیزان فایهما رجح ذهب بالآخر ) (11) الی غیر ذلک از اخبار بسیاری که بر این مطلب دلالت دارند. پس خلاصه آن چه گفتیم این است که مقصود از زهد در دنیا عدم تعلق قلبی و وثوق و اعتماد نداشتن به دنیا است ، و عدم تحصیل زائد از مقدار حاجت به طوری که دنیا مقصود و مطلوب بالذات و بالاستقلال باشد ، و در دیوان منسوب به امیرالمومنین (علیه السلام) است: انما زهد الفتی قصر الامل لا باکل المر لا لبس الشمل خذ بامر الله و اترک ما نهی و البس الخز کل لحم الحمل و چه خوب گفته است شاعر: زاهدی در لباس پوشی نیست زاهد پاک باش و اطلس پوش و غزالی در احیاء العلوم در مورد زهد سخنانی دارد که خلاصه اش این است حالت زهد در نفس انسان به حسب قوت و ضعف به سه درجه تفاوت پیدا می کند: اول: آن که با وجودی که دنیا را دوست می دارد به مشقت با دنیا زهد می ورزد چنین زاهدی را متزهد می نامند و متزهد در معرض خطر است چون ممکن است نفس او بر او غلبه پیدا کند و به دینا باز گردد. دوم: این که زهد می ورزد به جهت حقارت دنیا در مقابل آن چه در آخرت طمع دارد .مثل کسی که به خاطر چیز مهمی از چیز خردی بگذرد و از این زهد بر او مشقتی نیست ولی این زاهد در خطر است زیرا احتمال می رود از زهد و نفس خویش به عجب آید و گمان کند که چیز با اررزشی را برای چیز با ارزش تری از دست داده است. سوم: زهد مقربین است که زهد می ورزند و زهد خود را به نظر نمی آورند زیرا فکر نمی کنند از چیزی گذشت کرده باشند چون می دانند که دنیا ارزشی ندارد و مثل کسی است که از حرفی بگذرد و جواهری را اختیار کند چنین کسی فکر نمی کند معاوضه ای کرده و چیزی را گذشت نموده است.چون دنیا در مقابل خدای تعالی و نعیم آخرت پست تر از خذف است در مقابل جواهر ، و این کمال زهد است که از خطر التفات به دنیا در امان می باشد. چنان که تارک خزف به جهت جواهر از قصد بازگشت معامله درامان است . تا این که گفته است: و اما درجات زاهدین نسبت به غایت و نتیجه نهائی که زاهد از زهد خود در نظر می گیرد به سه درجه ترفیع پیدا می کند: پائین ترین درجه اش ، نجات از آتش جهنم و سائر آلام مثل عذاب قبر و چیزهای دیگر از امور هتاکی است که مخصوص انسان می باشد. درجه دوم: زهد ورزیدن به خاطر آرزوی رسیدن به ثواب و نعمات و لذت های موعودۀ در بهشت از قبیل حور و قصور و غیره است و این مرتبه از زهد مرتبۀ امیدواران است . درجه سوم: که بالاترین درجات است این است که زاهد آرزوئی جز رسیدن به لقاء خدا را ندارد و قلب او به آلام و لذات التفات پیدا نمی کند که قصد خلاصی از آلام و ظفر یافتن به لذات را آرزو کند. بلکه او غرق در توجه به خدای تعالی است و شب و روز بلکه تمام اوقات خود را با یک مقصد و یک آرزو می گذراند و او است موحد حقیقی که غیر خدا را نمی جوید. زیرا کسی که غیر خدا را بجوید عبادت همان را کرده است چون هر مطلوبی معبود و هر طالبی نسبت به آن چه می طلبد بنده به حساب می آید و طلب غیر خدای تعالی از شرک خفی شمرده می شود و این است زهد محبین و عارفین که خدا را می شناسند زیرا تا کسی خدا را نشناسد ادعای محبت از او صادق نیست و گمان نرود که اهل بهشت از شدت توجه به تجلیات خدای تعالی در قلبشان برای لذت خود و قصور جائی باقی مانده باشد. چون در نظر اهل معرفت و صاحب دلان طالب نعمت های بهشت مانند بچه است که به علت قصور ادراکش بازی با گنجشک را به لذت سلطنت ترجیح می دهد واین به جهت بی توجهی طفل است به مقام سلطنت و الا بازی کردن با گنجشک بالاتر و لذیذتر از استیلاء و تسلط بر کافه خلق نیست. انتهای مقصود از کلام او و به جان خودم که این بیانات متین و سزاوار تصدیق است. و شاید فرمودۀ خدای تعالی: ( لکیلا تاسووا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم) اشاره به درجه سوم زهد است . زیرا عدم تاسف بر آن چه از کسی فوت شود و خوشحال نبودن به چیزی که در آینده به او می رسد ممکن نیست جز برای کسی که مورد توجهش فقط خدای تعالی باشد زیرا در این حال با تمام فکرش غرق پروردگار عالم و التفاتی به غیر او ندارد تا از فوت آن متاثر شود یا از وجودش خوشحال گردد، و به همین جهت حال او در موقع رو کردن و پشت کردن دنیا مساوی است و این از اولیاء الله تعالی است که : ( لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) و اشاره به همین است که گفته: بر سر آنم که گر زدست بر آید دست به کاری زنم که غصه سر آید پس تا نفس انسان از دنیا و نعمت های آخرت قطع نشود این درجه از زهد برایش ممکن نیست خدا به حق محمد وآل طاهرینش این درجۀ محموده از زهد را روزی ما و جمیع مومنین بگرداند. و اما زهد در دنیا یا برای نجات از عذاب اخروی است چون در حلالش حساب و در حرامش عقاب و در مشبهاتش عتاب است ، چنان که اخبار مستفیضه گویای این مطلب است یا برای میل به ثوابهای خدا ونعمت های آخرت ولی این دو مرتبه مانند یکدیگر نیستند زیرا انسان تا به چیز خطیری مشغول نشود چیز خردی را رها نمی کند مگر به مشقت . پس کسی که به ملاحظۀ جلال و کبریائی و عظمت خدای سبجان مشغول باشد البته از آن لذت می برد و از دنیا و زینت آن منصرف می شود. چون دنیا در نظر او حقیر بلکه اطلاق لذت را بر لذائذ آن سزاوار نمی داند زیرا در واقع لذائذ دنیا دفع آلام است نه لذت و مقصود اصلی از زهد همین است چنان که واضح است . والله اعلم. ...................................................... (1)- سوره 57 آیه 23- تا این که از آن چه از دستتان می رود متاسف و از آن چه خدا به شما داده است خوشحال نباشید. (ه) (2)- زاهد کسی است که حلال دنیا را از ترس حسابش و حرام ان را از ترس عقابش ترک می نماید.(ه) (3)- پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) در حال حزن بود که ملکی نازل شد و کلیدهای خزائن زمین را آوردو عرض کرد: ای محمد پروردگارت می فرماید: اینها کلیدهای خزائن زمین است در آن ها را باز کن و هر چه می خواهی از آن ها بردار که نزد من هیچ از آنها کم نمی شود. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: دنیا خانه بی خانمها است و نادانان به دور آن جمع می شوند . ملک عرض کرد: قسم به کسی که شما را به حق برگزید وقتی این کلیدها به من عطا شد این کلام را از ملکی که در آسمان چهارم بود شنیدم.(ه) شاید حزن آن حضرت (علیه السلام) برای ضعیفی مسلمانان و عدم رواج دین و قوه مشرکین و کمی اسباب جهاد بوده است نه حزن او (صلی الله علیه و آله) بر دنیا چنان که به نظر می رسد. (منها عفی عنها). (4)- سوره 57 آیه 19- بدانید که حیات دنیا بازی و سرگرمی و زینت و تفاخر است بین شما از زیادتی مال و اولاد ، و مثل آن مثل باران است که بر زمین تشنه می بارد و نبات از آن می روید به طوری که کفار از رستن آن به شگفت می آیند سپس زرد می شوند ، و ذره ذره می گردد و در آخرت برای گنه کاران عذابی است شدید و برای دوستان آمرزش و خوشنودی است از جانب خدا و نیست زندگانی دنیا مگر مایه قریب. (ه) (5)- کسی که در دنیا زهد ورزد خداوند حکمت را در قلبش ثابت می گرداند و زبانش را به حکمت می گشاید و او را از عیوب دنیا و درد و دوای آن آگاه می سازد و او را سالم از دنیا خارج می کند.(ه) (6)- زهد ثروت است و تقوی سپر از آتش جهنم ، و بهترین مرتبه زهد مخفی کردن زهد است زهد بدن زاهد را فرسوده و امید به وعده های خدا را تازه مینماید و مرگ را در نظر زاهد نزدیک و آمال و آرزوهای دنیا را کوتاه می گرداند ، کسی که به زهد ظفر یابد مرتبه اش بالا می رود. انسان بدون صفت زهد به زحمت است ، بزرگواری بالاتر از صفت تقوی و تجارتی مانند عمل صالح و ورعی مانند توقف در موقع شبه نیست و نیز زهدی مانند پرهیز از حرام نمی باشد زهد کلمه ای است بین دو کلمه از قرآن: ( تا بر آن چه از دستتان رفته است تاسف نخورید و از آن چه به شما می رسد خوشحال نشوید و بر خود مبالید). ای مردم زهد کوتاه کردن آرزوها ( و شکر کردن در موقع نعمت) و پرهیز از محرمات است پس اگر اینها از شما دور شود حرام صبر شما را نمی برد و در موقع نعمت شکر را فراموش نمی کنید و به تحقیق خدا حجت را به دلائل واضح و کتب را بارز تمام نموده و راه عذر شما را بسته است.(ه) (7)- باید حدیث و کوشش کند و خود را به اندازه ای که استخوانش نمایان و چشمانش بگودی فرو رود. به زحمت اندازد تا خداوند عوض آن قوتی در بدن و نیروئی به عقلش بخششد و آن چه برای او در آخرت ذخیره می کند بیشتر است.(ه) (8)- قبل از این که بمیرند موت اختیار می نمودند.(ه) (9)- دنیا محل زراعت برای آخرت است.(ه) (10)- همانا که در طلب دنیا ضرر به آخرت و در طلب آخرت ضرر به دنیا وارد می آید. پس ضرر را به دنبا وارد کنید که ضرر به دنیا برسد سزاوارتر است. (ه) (11)- قسم به خدا که دنیا و آخرت مانند دو کفه ترازو است که هر کدام رجحان پیدا کند دیگری پائین می آید. (ه)
|