حدیث سی و چهارم و بسندی المتصل الی الشیخ الاجل رئیس المحدثین و ثقه الاسلام ، محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن عده من اصحابه عن احمد بن محمد بن خالد عن ابیه ، رفعه عن محمد بن داوود الغنوی عن الاصبغ بن نباته. قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَا يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَأْكُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْفِكُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ ثَقُلَ عَلَيَّ هَذَا وَ حَرِجَ مِنْهُ صَدْرِي حِينَ أَزْعُمُ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ يُصَلِّي صَلَاتِي وَ يَدْعُو دُعَائِي وَ يُنَاكِحُنِي وَ أُنَاكِحُهُ وَ يُوَارِثُنِي وَ أُوَارِثُهُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ مِنْ أَجْلِ (لاجل خ ل) ذَنْبٍ يَسِيرٍ أَصَابَهُ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) صَدَقْتَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ وَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِ كِتَابُ اللَّهِ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَه وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَه وَ السَّابِقُونَ. فَأَمَّا مَا ذَكَرَ مِنْ أَمْرِ السَّابِقِينَ فَإِنَّهُمْ أَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَه أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ، وَ رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوَّه ، وَ رُوحَ الشَّهْوَه ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ، فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ بِهَا عَلِمُوا ( عملوا خ ل) الْأَشْيَاءَ. وَ بِرُوحِ الْإِيمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِرُوحِ الْقُوَّه جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَاشَهُمْ وَ بِرُوحِ الشَّهْوَه أَصَابُوا لَذِيذَ الطَّعَامِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنْ شَبَابِ النِّسَاءِ وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ لَهُمْ مَصْفُوحٌ عَنْ ذُنُوبِهِمْ. ثُمَّ قَالَ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ، ثُمَّ قَالَ فِي جَمَاعَتِهِمْ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا فَفَضَّلَهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ (لَهُمْ خ ل) مَصْفُوحٌ عَنْ ذُنُوبِهِمْ. ثُمَّ ذَكَرَ أَصْحَابَ الْمَيْمَنَةِ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً بِأَعْيَانِهِمْ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ، رُوحَ الْإِيمَانِ ، وَ رُوحَ الْقُوَّه ، وَ رُوحَ الشَّهْوَه ، وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَلَا يَزَالُ الْعَبْدُ يَسْتَكْمِلُ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَه ، حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهِ حَالَاتٌ. فَقَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذِهِ الْحَالَاتُ فَقَالَ علیه السلام أَمَّا أُولَاهُنَّ فَهُوَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: « وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً» فَهَذَا يَنْتَقِصُ مِنْهُ جَمِيعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ بِالَّذِي يَخْرُجُ مِنْ دِينِ اللَّهِ لِأَنَّ الْفَاعِلَ بِهِ رَدَّهُ إِلَى أَرْذَلِ العمر (عُمُرِهِ خ ل)فَهُوَ لَا يَعْرِفُ لِلصَّلَوه وَقْتاً وَ لَا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لَا بِالنَّهَارِ وَ لَا الْقِيَامَ فِي الصَّفِّ مَعَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِيمَانِ وَ لَيْسَ يَضُرُّهُ شَيْئاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الْقُوَّةِ فَلَا يَسْتَطِيعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لَا يَسْتَطِيعُ طَلَبَ الْمَعِيشَه وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَه. فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيْهَا وَ لَمْ يَقُمْ وَ تَبْقَى رُوحُ الْبَدَنِ فِيهِ فَهُوَ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ حَتَّى يَأْتِيَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَهَذَا الْحَالُ خَيْرٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْفَاعِلُ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالَاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ فَيَهُمُّ بِالْخَطِيئَه فَيُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ يُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَه وَ يَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوْقِعَهُ فِي الْخَطِيئَه فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ تَفَصَّى ( تفصّی خ ل) مِنْهُ فَلَيْسَ يَعُودُ فِيهِ حَتَّى يَتُوبَ فَإِذَا تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ. فَأَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَه فَهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ( الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ) يَعْرِفُونَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ الْوَلَايَه، فِي التَّوْرَاه وَ الْإِنْجِيلِ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ ( وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ أَنَّكَ الرَّسُولُ إِلَيْهِمْ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ) فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ (اللَّهُ خ ل) بِذَلِكَ فَسَلَبَهُمْ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ أَسْكَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَه أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّه وَ رُوحَ الشَّهْوَه وَ رُوحَ الْبَدَنِ. ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ) لِأَنَّ الدَّابَّه إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّه وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَه وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَحْيَيْتَ قَلْبِي بِإِذْنِ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. ترجمه: به سند متصل به شیخ اجل رئیس المحدثین و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) از اصبغ ابن نباته نقل می نمایم: که او گفت: مردی آمد خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) و عرض کرد: یا امیرالمومنین مردم معتقدند بنده ای که مومن باشد زنا نمی کند و دزدی نمی نماید و شراب نمی آشامد و ربانمی خورد و مرتکب خون حرام نمی شود . واین برای من دشوار است و قلبم را می فشارد زیرا اغلب می بینم چنین فردی همانند من نماز می گزارد ، دعا می خواند با اجتماع من مواصلت می نماید چنان که من هم با او پیوند می کنم از من ارث می برد همان گونه که من از او ارث می برم در صورتی که به خاطر یک گناه که مرتکب شده است از ایمان خارج است. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: راست می گوئی شنیدم رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: که مردم بر سه گروه آفریده شده اند و سه منزلت برای آنان تعیین گردیده است. و این همان فرمودۀ خدای عزوجل است در قرآن کریم اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه و السابقون. اما آنچه را حضرت (صلی الله علیه و آله) در مورد سابقین فرمود این است که آنها انبیاء مرسل و غیر مرسلند و خداوند پنج روح در آنها قرار داده است: روح قدسی و روح ایمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن. پس انبیاء مرسل و غیر مرسل با روح قدسی مبعوث شده و به وسیلۀ آن اشیاء را می دانند و به روح ایمان خدا را عبادت می کنند و شریک برای او نمی آورند. و با روح قوت با دشمنان مجاهدت می کنند و معاش خود را فراهم می سازند و به روح شهوت لذت طعام را می چشند و با زنهای جوان نکاح حلال می کنند و به روح بدن را ه می روند و قدم بر می دارند و آن جماعت گناهشان بخشیده است. سپس افزود: خدای عزوجل فرمود: ( تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس) (1) و دربارۀ آنان فرمود: ( و ایدهم بروح منه) یعنی آنها به وسیلۀ آن روح گرامی شدند و بر دیگران برتری یافتند و گناه آن جماعت بخشیده شده است. بعد اصحاب میمنه را ذکر فرمود که آنها مومنین حقیقی هستند که به درجۀ عین الیقین رسیده باشند و خداوند در آنها چهار روح قرار داده است. روح ایمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن. و مومن همیشه این ارواح چهارگانه را تکمیل می کند تا برایش حالاتی پیدا شود. آن مرد پرسید: آن حالات چیست؟ امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: حالت اول چنان که خدای عزوجل فرموده است: ( و منکم من یرد الی اردل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئاً) (2) و این حالتی است که جمیع ارواح چهارگانۀ او را ناقص می کند ولی کسی از دین خدا خارج نمی شود زیرا خالق بزرگ او را به پائین ترین مراتب حیات می رساند که وقتنماز را نمی شناسد و استطاعت نماز شب و روز و قیام در صف نماز جماعت را ندارد و این از نقصان روح ایمان است ولی به ایمان ضرری نمی رساند. و در بین آنها کسی هست که از او روح قوت ناقص می شود و استطاعت دفاع از دشمن و طلب معیشت را ندارد. و از آن گروه کسی است که روح شهوت او ناقص می شود پس اگر زیباترین دختران آدم بر او عبور کند توجه و قیامی نسبت به او ندارد و فقط روح بدن دراو باقی می ماند که راه می رود و قدم بر می دارد تا ملک الموت بیاید و این حالتی است نیکو زیرا خدای عزوجل با او چنین کرده است. و گاهی در قوت و شباب حالاتی در شخص پیدا می شود و قصد گناه می کند و روح قوت او را تحریک و شجاع می نماید و روح شهوت این گناه را در نظرش زیبا جلوه می دهد و روح بدن او را می کشاند تا این که وی را در گناه غوطه ور سازد سپس وقتی در ایمان او نقص و خللی پدیدار شد و ایمان او او جدا گردید بر نمی گردد تا این که توبه کند و هنگامی که توبه نمود خدا از او قبول مینماید و اگر دو مرتبه برگشت خدا او را داخل آتش جهنم می سازد. اما اصحاب مشئمه آنها یهود و نصارا هستند که خدای عزوجل می فرماید: ( الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفونابنائهم) (3) یعنی محمد (صلی الله علیه و آله) و ولایت را در تورات و انجیل می شناسند چنان که فرزندان خود را در خانه هاشان می شناسند. ( و گروهی از انها حق را می پوشانند در صورتی که می دانستند) حق و دوستی از پروردگار تو است. که تو به سوی آنها فرستاده شده ای و البته نباید از شک کنندگان باشی پس چون آنچه را می دانستند انکار نمودند خدا آنها را به این بلا مبتلا ساخت و روح ایمان را از آنان سلب نمود و در بدن ایشان سه روح ساکن ماند. روح قوت و روح شهوت و روح بدن. و آنها را به چهار پایان نسبت داد فرمود: ( ان هم الا کالانعام) زیرا حیوان با روح قوت بار می کشد و با روح شهوت علف می خورد و با روح بدن راه می رود. پس سائل گفت: ای امیرالمومنین (علیه السلام) قلبم را به اذن خدا زنده کردی. «بیان» گفتار سائل: ( ان ناساً زعموا ان العبد لا یزنی و هو مومن) یعنی گمان بعض مردم این است که ایمان مانع از ارتکاب معصیت است. و کسی که ار معاصی اجتناب نکند و از خشم خدای تعالی نهراسد کاشف از بی ایمانی و عدم اطمینان او به مواعید خدای سبحان است. و چگونه چنین نباشد ؟ در صورتی که هر کس به طور قطع بداند که مخالفت اوامر و نواهی حق تعالی موجب خشم و عذاب او می باشد. چون دعوت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را در این باره تصدیق کرده است. و نیز بداند که خدای تعالی به جمیع افعال و اعمال او آگاه است. در این صورت البته ارتکاب معاصی دربارۀ او جایز نیست. و آیا این عمل مانند تجویز داخل کردن دست در آتش نیست؟ با علم به این که آتش سوزنده است. بدون شک و عادتاً انجام این عمل از عاقل مختار غیر ممکن است مگر این که عرض مهم تری در کار باشد ( هر چند به گمان خودش) مانند نجات فرزند و امثال آن. اگر گفته شود: این صحیح است در صورتی که در نفس چیزی از قبیل شهوت و غضب وجود نداشته باشد تا انسان را به مخالفت اوامر و نواهی خدای تعالی وادار کند و الا شک نیست که مومن با وجود ایمان و یقین به آن چه از عذاب خدای تعالی در قبل گناه وعده داده شده است شایسته است لحظه ای نافرمانی او را ننماید همانند ملائکۀ مقربین لکن آمیختگی او به قوی شهوت و غضب و شدت احتیاج به خوردنی و آشامیدنی و پوشیدنی و نکاح و غیر آنها موجب انخراف او از طریق طاعت خدای سبحان می شود. زیرا انسان اگر مشغول اصلاح امور معاش و متوجه خود پرستی شد مثل این که عهد پروردگار عزوجل را فراموش کرده اسیر قوای خویش می گردد و در گناه واقع می شود ولی به مجرد این گناه ایمان از او سلب نخواهد شد و منافی یقین او به وعید خدای تعالی نیست مانند کسی که بنا به گفتۀ طبیب یا از روی تجربۀ صحیح می داند که بعضی از خوراک ها به حالش مضر است و با وجود این بسیار می شود که آن را تناول می کند به خاطر شدت میلی که به آن دارد. پس ظاهر شد که ارتکاب محرمات منافاتی باایمان ( بما جاء النبی (صلی الله علیه و آله) ندارد. جواب آن است که تحقیق این مطلب بر وجهی که به خوبی روشن شود بسته به ذکر مقدمه ای است. فرق است بین علم یقینی و ظن اطمینانی که نزدیک به علم است. چون اولی احتمال خلافش نیست ولی دومی احتمال داده می شود و هم چنین فرق است بین میل نفسانی که صاحبش به حد اضطرار رسیده باشد و به انجام عمل ناچار شود و بین میلی که به این حد نرسیده است. پس اگر میل نفسانی به اعلاء درجه برسد به طوری که شخص را بی قرار سازد و به جانب آن چه مایل است بکشاند ناگزیر انسان به سوی آن چیزی روی می آورد که آشفتگی و بی قراری اش را سکون بخشد هر چند مخالف دین باشد. و اما اگر به این حد نرسد و برای صاحب میل ایمان کامل و یقین ثابت باشد ایمانش او را از ارتکاب آنچه مخالف شرع است باز می دارد هر چند میل او بر انجام فعل خلاف ضمیرش را ملتهب سازد و تردیدی نیست که جمیع نواهی شرعی مقید شده اند به حالت سلامت و اختیار مگر به طور بسیار نادر و یا استثناء ضعیف و هم چنین است اوامر. چون این مقدمه درست شد باید متذکر بود که برای ایمان در شدت و ضعف و کمال و نقص مراتبی است و شدیدترین مراتب آن است که صاحبش را از ارتکاب محرمات و مکروهات حتی مشتبهات حفظ نماید و مانعیت هر مرتبه ای از مراتب ایمان به اندازۀ نیروی آن است. خلاصه: ارتکاب معاصی باعث نمی شود که مرتکب آن به طور کلی از ایمان خارج گردد چنان که بعض مردم گمان کرده اند بلکه ارتکاب گناه نشانۀ ضعف ایمان مرتکب آن است. گفتار او: ( و خرج منه صدری) یعنی از تصور این قلبم فشرده می شود چون اعتقاد دارم که بنده با ادعای ایمان و بر عمل بر مبنای معتقدات از نماز و زکات و روزه و دعاء و غیر آنها به خاطر یک گناه کوچک یا بزرگ که از او سر بزند از دین خارج نمی شود. گفتار او: ( یناکحنی و اناکحه) یعنی اگر او به خاطر یک گناه که مرتکب شده از دین خارج است چگونه با او وصلت کنم و مثلاً با دختر یا خواهرش ازدواج نمایم؟ در صورتی که آن خواهر و دختر نیز مانند خود او باشند در ارتکاب گناه. و چگونه با ما پیوند کنند؟ و مثلاً دختر یا خواهرم یا دیگر زنان مومن را به عقد خود در آورند؟ فرمایش حضرت (علیه السلام): (صدقت) این کلمه ممکن است بر بناء مجهول مخاطب خوانده شود در این صورت یعنی مردم در آن چه به تو خبر داده اند درست گفته اند. و ممکن است بر بناء معلوم مخاطب خوانده شود یعنی تو در گفتارت که از آنها نقل می کنی راست می گوئی یا گمانت دربارۀ عدم خروج گنه کار از ایمان به طوری که منافی موارثت و مناکحت بین او و بین مسلمانان صحیح است. فرمایش حضرت(علیه السلام): ( خلق الله عزوجل الناس علی ثلاث طبقات) چنان که عوالم از جهت اصول و امهاتش بر سه طبقه است هم چنین طبقات مردم مطابق اصول عوالم است که آن عالم جبروت است و ملکوت و ناسوت و به اعتبار دیگر دنیا و برزخ و قیامت به اعتبار سوم بد و نفس و عقل. محقق کاشانی (قدس سره) در کتاب وافی چنین گفته است: ( خداوند مردم را سه گروه آفرید. زیرا اصول عوالم و نشآت آن بر سه قسم است. عالم جبروت و آن عالم عقل است که از ماده و صورت مجرد است و اصحاب آن که دارای روح قدسی هستند سابقون می باشند. و عالم ملکوت ، عالم مثال و خیال مجرد از ماده است و یاران آن را اصحاب میمنه می نامند و آنها دارای روح ایمانند. و عالم ملک و آن عالم شهادت است که محسوس و مادی است یاران آن را اصحاب مشئمه می گویند و در آنها فقط روح مدرج وجود دارد.(راه رفتن تدریجی) و عالم غیب و عالم ارواح نیز شامل دو عالم اول می گردد و گاهی می شود که عالم ملکوت بر آنها اطلاق می کنند. انتهای مقصود از کلام آن بزرگوار. فرمایش حضرت (علیه السلام): ( و ذلک قول الله عزوجل فی الکتاب) اشاره به آیه 7 و 8 و 9 است در سوره واقعه: ( و کنتم ازواجاً ثلاثه،فاصحاب المیمنه مااصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئک المقربون). فرمایش او ( علیه السلام): ( فانهم انبیاء مرسلون و غیر مرسلون) نبی کسی است که از سوی خداب تعالی به او خبر داده می شود یا بدون دیدن فرشته و شنیدن صدای او در خواب یا بیدارری یا با روئیت و شنیدن صدای فرشته فقط در خواب و البته بیان طبقات انبیاء و مرسلین و ماده اشتقاق نبی و غیر ذلک در شرح حدیث نهم گذشت که می توانید به آنجا رجوع کنید و از آن حدیث چنین استفاده شد که نبی به حسب معنا شامل ائمه (علیهم السلام) هم می گردد اگر چه بر آنها اطلاق نبی نمی شود زیرا آنها (محدثون) هستند و (محدث ) (بفتح) کسی است که صوت ملک را می شنود و او را مشاهده نمی کند و در خواب نیز او را نمی بیند. پس ملک (محدث) (به کسر) است و آنها (محدث) (به فتح دال) چنان که اخبار کثیری بر آن گویا است پس آنان (علیهم السلام) داخل در اصحاب سابقون می باشند که دارای روح قدسی هستند فتامل جیداً. فرمایش حضرت (علیه السلام): ( جعل الله فیهم خمسه ارواح) علامه مجلسی (قدس سره) در بحار چنین گفته است: روح بر نفس ناطقه و بر روح حیوانی که در بدن دارد اطلاق می گردد و نیز مخلوقی عظیم که از جنس ملائکه یا با عظمت تر از آنها است چنان که خدای تعالی فرموده است : ( یوم یقوم الروح و الملائکه صفاً) . و ارواح مذکورۀ اینجا ممکن است ارواح مختلفی باشند غیر از یک دیگر بعض آنها در بدن و بعض آنها خارج از بدن. یا مراد از جمیع آنان نفس ناطقۀ انسانی است به اعتبار اعمال و درجات و مراتب آن. و یا بر همۀ این حالات و درجات روح گفته می شود ، چنان که نفس اماره و لوامه و مطمئنه و ملهمه به حسب مراتب آن در طاعت و همچنین عقل هیولائی و بالملکه و بالفعل و مستفاد به حسب مراتب آن در علم و معرفت. واحتمال می رود روح قوت و شهوت و مدرج همۀ آنها روح حیوانی باشد و روح ایمان و روح قدسی نفس ناطقه به حسب کمالات آن. و یا هر چهار مرتبه به غیر از روح قدسی مراتب نفس است و روح قدسی خلق اعظم زیرا به ظاهر روح قدسی و غیر از نفس است. و هم چنین احتمال می دهد که ارتباط روح قدسی متفرع بر حصول قدسیه برای نفس باشد. پس روح قدسی اطلاق می شود بر نفس ، و بر جوهر قدسی که ارتباط با نفس برای او در این حالت حاصل است. چنان که حکماء می گویند : نفس بعد از خالی شدن از ملکات رذیله و آراستن آن به صفات عالیه و کشف پرده های هیولائی و قطع علائق جسمانی ارتباط خاصی به عقل فعال پیدا میکند ، مثل ارتباط بدن به روح و اشیاء در آن ظاهر می شود. . معارف از عقل فعال لحظه به لحظه و ساعت به ساعت بر نفس افاضه می گردد و نیز علم حادثات شبانه روز را به عقل فعال ماول می کنند. و این قول اگر چه مبتنی بر اصول فاسده ای است که ذکر نمی کنیم لکن برای تشبیه و تنظیر آن را آوردیم و علم جمیع آنها نزد خدای دانا است. انتهای کلام آن بزرگوار ، کلام او را مفصل ذکر نمودیم برای آن که همۀ احتمالات آن را گفته باشیم. فرمایش حضرت (علیه السلام): ( روح القدس) این همان روحی است که در انبیاء و اوصیاء وجود دارد و به وسیله آن خدای عزوجل و ملائکه و کلام او و طبقات خلق را از ماهی تاماهی می شناسد. چنان که در کافی به اسناد خود روایت می کند که جابر گفت : از حضرت باقر (علیه السلام) راجع به دانش عالم سئوال نمودم؟ فرمودند: ( یا جابر ، ان فی الانبیاء و الاوصیاء خمسه ارواح ، روح القدس و روح الایمان و روح الحیوه و روح القوه و روح الشهوه ، فبروح القدس یا جابر عرفوا ما تحت العرش الی ما تحت الثری) سپس (علیه السلام) فرمود: ( یا جابر ان هذه الاربعه ارواح یصیبها الحدثان الا روح القدس فانها لا تلهو و لا تلعب) (4) و به روح القدس انسان مومن کامل می گردد و آن روح جزء اخیر و متمم برای انسان کامل است. محدث کاشانی (قدس سره) در کتاب مسمی به قرب العیون روایت می کند:که عربی از امیرالمومنین راجع به نفس سئوال نمود حضرت فرمود: ( عن ای نفس تسئل فقال یا مولای هل النفس انفس عدیده ، فقال (علیه السلام) : نعم ، نفس نامیه نباتیه و نفس حسیه حیوانیه و نفس ناطقه قدسیه و نفس الهیه ملکوتیه کلیه ، قال یا مولای و ما النباتیه ، قال (علیه السلام) قوه اصلها الطبایع الاربع ، بدو ایجادها مسقط النطفه مقرها الکبد مادتها من لطائف الاغذیه ، فعلها النمو و الزیاده و سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت ما منه بدات عود ممازجه لا عود مجاوره. فقال یا مولای ، و ما النفس الحسیه الحیوانیه قال (علیه السلام) : قوه فلکیه و حراره غریزیه اصلها الافلاک بدو ایجادها عند الولاده الجسمانیه ،فعلها الحیوه و الحرکه. و الظلم و الغشم والغلبه و اکتساب الاموال و الشهوات الدنیویه؛ مقرها القلب ، سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارفت عادت الی ما منه بدات عود ممازجه لا عود مجاوره ، فتعدم صورتها و یبطل فعلها و وجودها و یضمحل ترکیبها ، فقال: یا مولای و ما النفس الناطقه القدسیه قال (علیه السلام) قوه لاهوتیه بدو ایجادها عند الولاده الدنیویه مقرها العلوم الحقیقیه الدینیه، موادها التائیدات العقلیه فعلها المعارف الربانیه سبب فراقها تحلل الآیات الجسمانیه،فاذا فارقت عادت الی ما منه بدات عود مجاوره لا عود ممازجه. فقال یا مولای و ما النفس اللاهوتیه الملکوتیه ،فقال (علیه السلام) قوه لا هوتیه جوهره بسیطه حیه بالذات اصلها العقل منه بدات و عنه دعا و الیه دلت و اشارت و عودتها الیه اذا کملت و شابهته . و منها بدات الموجودات و الیها تعود بالکمال ، فهو ذات الله العلیء و شجره طوبی و سدره المنتهی ، و جنه الماوی من عرفها لم یشق و من جهلها ضل سعیه و غوی.
|