کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
التكاثر : آيات 1 تا 8 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 250
سورة التكاثر

مكية و هى ثمان آيات سوره (التّكاثر) مكّى است كه در مكّه فرود آمده و هشت آيه و بيست و هشت كلمه و صد و بيست حرف است از ابو امامه از ابىّ كعب چنين روايت ميكنند كه هر كس سوره الهيكم التّكاثر را بخواند او را در قيامت از آن كسانى گردانند كه بر نعمتهايى كه باو داده‏اند حساب نكنند و ثواب كسى بوى دهند كه هزار آيه از قرآن خوانده باشد. (ابو الفتوح) و از امام صادق عليه السّلام نقل ميكنند كه فرموده كسى كه سوره تكاثر را در نماز فريضه بخواند بوى ثواب صد شهيد ميدهند.

و از كفعمى است كه اگر اين سوره بر مرض صداع خوانده شود مرض رفع ميگردد

 [سوره التكاثر (102): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2) كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ (7) ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8)

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

بسيارى مال و اولاد و عشيره شما را مشغول نمود،

تا وقتى كه ملاقات قبرها نموديد

اينطور نيست كه گمان كرده‏ايد بزودى ميدانيد،

باز هم بطور علم اليقين خواهيد دانست،

چنين نيست كه گمان كرده‏ايد اگر بعلم اليقين ميدانستيد

هر آينه جهنّم را ميديديد،

پس از آن يقين شما زياد ميشد بطورى كه بعين اليقين (در همين حيات دنيوى) جهنّم را ميديديد.

آن گاه البتّه در آن روز از شما سؤال ميشود از آن نعمت‏هايى كه بشما داده شده (كه در چه راهى صرف نموديد)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 251
 (توضيح آيات)

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (ها) در أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ بمعنى لغوى صرف نمودن وقت است در لهو و لعب و تكاثر بمعنى تفاخر بمناقب و افتخار بمال يا بحسب و نسب و غير آن است و در شأن نزول آيه بين مفسّرين گفتارى است.

 (1) راجع بيهوده است كه هر طايفه‏اى از آنان ميگفتند عدد ما و اقوام و عشيره ما زيادتر از اقوام و عشيره بنى فلان و فلان است تا وقتى كه در ضلالت و گمراهى مردند و در قبر رفتند (قتاده) (2) آيه در باره دو طايفه از قريش بنى عبد مناف و بنى سهم بن عمر فرود آمده كه هر يك بر ديگرى افتخار ميجستند كه عدد اشراف و بزرگان ما زيادتر است تا بجايى رسيد كه رفتند و قبرهاى هر يك از آن دو قبيله كه مرده بودند شماره نمودند كه معلوم شود عدد كدام يك از آن دو قبيله زيادتر است و عدد مرده‏هاى عبد مناف زيادتر بود.

و آيه در مقام اعتراض بآنهاست كه چنان در لهو و لعب فرو رفته‏اند و گمراهى بر آنان چيره و غالب گرديده كه بزيادتى عدد طائفه افتخار مينمودند.

لكن شأن نزول آيه هر چه باشد و در باره هر كس فرود آمده باشد آيه مطلق است و چنانچه در محل خود مبرهن گرديده مورد مخصّص نيست.

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ شامل ميگردد هر كسى را كه كثرت امور طبيعى و تفاخر بآن خواه بكثرت مال باشد يا اولاد يا اقوام و عشيره يا رياست و جاه و مقام هر چه وى را از طريق حق بازدارد و او را مشغول گرداند تا وقتى كه مرگ وى را دريابد و در گور رود.

طبرسى از قتاده و او از مطرف بن عبد اللَّه بن سنجر تا ميرساند سند حديث را برسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه در بيان أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ فرموده (ابن آدم يقول مالى مالى و مالك من مالك الّا ما اكلت فافنيت و لبست فابليت او تصدّقت فامضيت) «1»

__________________________________________________

 (1) اولاد آدم ميگويد چيست بر من چيست بر من و چه مانده براى تو از مال تو مگر آنچه خورده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 252

خلاصه ظاهرا آيه در مذمت كسانى است كه حظوظات دنيوى مثل كثرت مال و اولاد و باقى جهات طبيعى وى را از حق و آخرت باز دارد و وى را سرگرم و مشغول بدنيا گرداند.

چنانچه در سوره بقره در وصف اهل دنيا و در مقام تهديد بآنها فرموده أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «1» در سوره آل عمران زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ «2» و نيز از احاديث راجع بمحبت دنيا و اشتغال بآن بسيار است در كتاب كافى از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكنند (كسى كه صبح و شام كند و بزرگترين همش دنيا باشد خدا قرار ميدهد فقر را بين دو چشم او و امور او متشتت و پراكنده ميگردد و از دنيا بوى نميرسد مگر قدرى كه قسمت او گرديده.

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (كلّا) كلمه ردع است اشاره به اينكه بزودى هنگام مردن و پس از آن ميفهميد كه كثرت مال و اولاد و عشيره و هر چه از امور طبيعى بآن دل بسته و بوى مينازيد و افتخار ميكنيد شما را از عذاب نجات نخواهد داد و سعادت و فضيلت براى شما تأمين نخواهد نمود.

__________________________________________________

 (1) و فانى كرده‏اى يا پوشيده‏اى و كهنه كرده‏اى يا انفاق كرده و گذشته‏اى اشاره به اينكه انسان فقط از مال خود بقدرى كه خورده و پوشيده و انفاق نموده بهره‏ور گرديده‏

 (2) آنها كسانى ميباشند كه حيات اخروى را تبديل نموده و فروخته‏اند بحيات دنيا و چون چنين كرده‏اند پس عذاب آنها تخفيف پيدا نميكند و يار و ياور هم ندارند آرى چنين كسانى با دست خالى كه سرمايه خود كه ميتوانستند حيات جاودانى و عيش هميشگى بر خود تأمين نمايند از دست داده ديگر چيزى كه آنها را از عذاب برهاند در دست ندارند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 253

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كلّاى دوم شايد براى تأكيد باشد كه محققا بزودى ميدانيد و شايد مقصود مرتبه ديگرى از دانستن و اشاره باين باشد كه چون در قيامت هر چيزى بحقيقت آشكار ميگردد آن وقت براى انسان بخوبى معلوم ميگردد كه آنچه را در دنيا بوى افتخار مينمود يك وهم و خيالى بيش نبود و همه هَباءً مَنْثُوراً و فانى گرديده و براى او جز شقاوت و دورى از رحمت الهى چيزى نيفزود و فقط سبب افروخته شدن آتش و عذاب جهنم گرديد كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ كلاى سوم نيز براى تأكيد و شايد اشاره بمرتبه ديگرى از علم باشد و بعد از لام (لترون) قسم مندرج است يعنى اگر (بعلم اليقين) ميدانستيد سختى روز قيامت و فزع عظيم روز موعود را قسم بخدا هر آينه جهنم را بچشم دل ميديدند ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ در قريب القرآن در تعريف علم و حقيقت آن چنين گفته (العلم ادراك الشي‏ء بحقيقته) و ادراك دو قسم است يكى ادراك حقيقت چيزى و ديگر ادراك چيزى نه از جهت ذات و حقيقت آن بلكه باعتبار صفتى يا چيزى كه در آن موجود است يا به اعتبار نفى صفتى يا چيز ديگرى از آن و آنجايى كه علم راجع بذات شيئى باشد اثباتا او نفيا فعل متعدى بيك مفعول ميگردد مثل قوله تعالى لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ و آنجا كه راجع بصفت موجود باشد فعل متعدّى بدو مفعول ميگردد مثل قوله تعالى فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ و نيز باعتبار ديگر علم دو قسم است نظرى و عملى نظرى آن علمى است كه سبب كمال نفس ميگردد مثل علم بموجودات عالم و عملى علمى است كه مقدمه عمل است مثل علم بعبادات و باعتبار ديگر نيز علم دو قسم است عقلى و سمعى (و اعلمته و علّمته) در اصل يكى است لكن اعلام را در اخبار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 254

 سريع آرند و تعليم را در جايى آرند كه بتكرار مطلب واضح گردد يعنى معلم و آموزگار مطلب را تكرار نمايد تا وقتى كه دانش آموزان فرا گيرند لكن مثل قوله تعالى الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها تعليم نمودن و آزمودن حق تعالى اسماء را بآدم و نيز آزمودن منطق طير بسليمان نبى عليه السّلام و امثال اينطور تعليمات عبارت از قوه‏ايست كه در روحيه آن اشخاص برجسته مثل انبياء و اولياء نهاده كه بآن قوه عالم ميگردند بحقايق و بطون اشياء در نظر آن برجسته‏گان عالم بشريت مبرز و ظاهر ميگردد چنانچه تعليم و آزمودن حيوانات طريق لوازم زندگانى خود را از همين قبيل است يعنى آنچه صلاح آنها است در غريزه آنان نهاده بتعليم و تعلّم معمولى نيست و بين اشخاصى كه از طرف حق تعالى بآنها علم آزموده شده نيز درجاتى است چنانچه فرموده وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (پايان) (ثم) حرف عطف است كه (لترونّها) را عطف داده به (لترون) جلو از اين آيات توان استفاده نمود كه علم و يقين هر يك مراتب و درجاتى دارد در اينجا سه مرتبه از علم را تذكّر داده و دو مرتبه از يقين را نام برده و در سوره واقعه آيه 95 إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ اشاره بمرتبه سوم يقين است علم را چنانچه حكماء معرفى نموده‏اند (صورت حاصله معلوم است عند العالم) و اين صورت حاصله در ذهن گاهى فقط صورت الفاظى است كه براى شناسايى معلوم وضع شده مثل اينكه ما از ملائكه و جن مثلا فقط لفظى ميشنويم بدون اينكه حقيقت و ماهيّت ملك و جن را بتوانيم فهم كنيم اين يك قسم و يك مرتبه از علم است كه اين قسم را حقيقتا نتوان در تعداد علوم حقيقيه بشمار آورد مجازا آن را علم نامند مرتبه دوم علم بمعنى حصول مفهوم معلوم است در ذهن عالم بطورى كه وقتى نام معلوم را ميشنويم معنى و مفهوم آن را تعقل كنيم خواه تصديق ايجابى يا سلبى در وى باشد يا نباشد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 255

 مرتبه سوم تصور مفهوم معلوم و تصديق بوجود او يا بعدم او و اين قسم از علم را اذعان و ايمان و تصديق نامند در لغت اعتقاد جازم مطابق واقع را يقين نامند و در عرف متشرعه يقين حالتى است در نفس كه از آن آثار خارجى ظهور و بروز نمايد و آن سه مرتبه دارد (علم اليقين) (عين اليقين) (حق اليقين) مرتبه اول يقين كه آن را علم اليقين نامند

آن علمى است كه از روى براهين عقليه يقينيّه پديد گردد بطورى كه ثابت و جازم باشد و احتمال خلاف ندهد مرتبه دوم و سوم از يقين مقام مشاهده و عيان است و اين مرتبه از يقين نيز دو مرتبه دارد يك مرتبه انسان مطلوب خود را مشاهده ميكند بدون آنكه محتاج بنظر و فكر باشد و نسبت اين مرتبه از يقين نسبت بمرتبه (علم اليقين) مثل ديدن است نسبت بشنيدن مرتبه دوم چنان غرق در مطلوب ميگردد كه گويا خود و هر چه هست فراموش مينمايد و بجز مطلوب و معلوم چيزى در نظرش پديدار نيست از محقق طوسى رحمه اللَّه چنين نقل مى‏كنند كه در تأليفاتش مراتب معرفت را تشبيه نموده بمراتب شناختن آتش كه مرتبه ادناى آن اين است كه شخص بشنود در عالم شيئى است كه آنچه با آن تماس كند ميسوزد و اعدام مى‏گردد و چنين چيزى نام آن آتش است و نظير اين مرتبه در معرفت اللَّه مرتبه عوام و مقلّدين است كه آنان تصديق بدين دارند بدون آنكه بتوانند دليل و براهين براى اثبات آن اقامه نمايند.

و مرتبه بالاتر در معرفت اللَّه ايمان اهل نظر از حكماء و متكلمين است كه از روى براهين عقلى و ادلّه محكم اثبات مينمايند وجود خدا و باقى معارف را و معرفت آنها نظير معرفت كسى است كه آتش را نديده و حرارت آتش را حس ننموده لكن دود آتش را مشاهده مى‏نمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 256
و مرتبه بالاتر در معرفة اللَّه معرفت مؤمنين خلّص است كه نفس و روحشان مطمئن بايمان گرديده و معرفت اينها نظير معرفت كسى است كه بآتش نزديك شده و از حرارت آن گرم گرديده.

و فوق اين مرتبه در معرفت كسانى است كه اهل كشف و مشاهده و فناء فى التّوحيد گرديده‏اند نظير كسى كه در آتش رفته و تمام بدن او در آتش محترق و سوخته گرديده.

پس ممكن است در توجيه آيات گفته شود آن دو آيه اول كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ راجع بزمان حيات كفّار است قبل از مردنشان كه آنان در همين عالم در دو موقع عالم ميگردند كه مال و عشيره آنها را از عذاب نجات نميدهد يكى وقتى بكيفر اعمالشان گرفتار گرديدند و آفات و بليّات دنيا بر آنها هجوم آورد آن وقت شايد بفهمند آنكه تواند آنان را از بلا نجات دهد غير آنست كه تصور ميكردند و ديگر وقتى علائم مرگ و آثار عذاب را در خود مشاهده مينمايند آن وقت دانا مى گردند و ميفهمند كه چه بسر خود آورده و چه آفات و بليّاتى در جلو دارند.

و آن دو آيه بعد كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ شايد راجع ببعد از مردن كفار باشد كه دو مرتبه از يقين براى آنان پديد ميگردد يكى در عالم برزخ وقتى علائم و آثار عذاب را معاينه مى‏بينند كه مثال علم اليقين است كه براى موحدين در همين عالم از روى دليل و برهان معلوم گرديده و ديگر وقتى است كه كفار در قيامت داخل در جهنم و عذاب ميگردند و آن مثال مؤمنين خلص و موحدينى است كه در همين عالم بمرتبه كشف و شهود رسيده‏اند و در قيامت بمنتهى درجه شهود و بغايت كشف ميرسند خلاصه ظاهرا آيه اشاره باين دارد كسانى كه بجهات دنيوى از قبيل كثرت مال و اولاد يا شهرت و مقام تفاخر ميكنند و امور طبيعى دنيوى آنان را بنفس پرستى و لهو و لعب مشغول نموده آنان كسانى مى‏باشند كه بمعاد و پاداش اخروى ايمان ندارند و نمى‏دانند كه پس از اين عالم عالمى است و پشت اين پرده اسرارى نهفته كه خواهى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 257

 نخواهى وقتى پرده طبيعت پاره ميگردد و بآن خواهند رسيد اگر بعلم اليقين ميدانستند كه البته بزودى خواهند دانست در همين عالم دنيا جهنم و عذاب و نكالى كه در اثر پيروى هواى نفسانى و اشتغال بلهو و لعب كه براى اهل دنيا و منكرين معاد آماده شده بچشم حقيقت بين ميديدند بلكه قسم بخدا بچشم دل بطور مشاهده و عيان عذاب جهنميان را ميديدند از اين آيه توان استفاده نمود كه جهنم و بهشت بلكه عالم آخرت در مرتبه فوق اين عالم فعلا موجود است و اهل جهنم در همين دنيا در واقع يعنى در معنى و حقيقت نه در صورت در جهنم معذبند و لو آنكه خود ندانند و نفهمند در سوره توبه آيه 49 فرموده وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ و نيز اهل بهشت در همين عالم در معنى نه در صورت در بهشت متنعمند آرى قلب بشر وقتى از حق و از عالم حقيقت معكوس گرديد و بتمام قوى و مشاعر بدنيا و باين عاريت سرا رو آورد و تمام همش امور طبيعى دنيوى و محظوظات مادى گرديد چنين كسى در تمام ساعات عمرش على الدوام در باطن خود بدست خود جهنّمى افروخته ميگرداند و هر آنى در هاويه ظلمانى طبيعت مشغول فرو رفتن است و در اثر بعد و دورى از حق تعالى بدرك جهنم نزديك‏تر ميگردد اگر چه شراب گل آلوده دنيا چنان چشم و گوش وى را پر نموده كه خودش نميفهمد رو بكجا ميرود و مآل امرش بكجا خواهد رسيد از اين آيات دو مطلب توان استخراج نمود يكى جهنم و بهشت فعلا در محل خود موجودند و ديگر كسانى كه يقين و ايمانشان بمرتبه (عين اليقين) رسيده در همين عالم بچشم دل بهشت و اهل بهشت و جهنّم و اهل جهنّم را مشاهده مينمايند در حديثى نقل ميكنند كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از زيد نامى سؤال نمود

 (كيف اصبحت)

چگونه صبح كردى در پاسخ گفته (اصبحت يا رسول اللَّه موقنا) پس از آنكه حضرتش از علامت يقين وى سؤال مينمايد كه براى هر حقى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 258

 حقيقتى است كه بآن شناخته ميگردد گويد يقين من بدرجه‏اى است كه اهل بهشت را در بهشت متنعم مى‏بينم و اهل جهنم را در جهنم معذب مشاهده مينمايند

و مولى رومى اين حديث را بنظم آورده چنين گويد

         گفت پيغمبر صباحى زيد را             كيف اصبحت اى رقيق با صفا

         گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت             كو نشان از باغ ايمان گر شگفت‏

         گفت تشنه بوده‏ام من روزها             شب نخفتستم ز عشق و سوزها

         تا ز روز و شب جدا گشتم چنان             كه ز اسپر بگذرد نوك سنان‏

         كه از آن سو جمله ملتها يكى است             صد هزاران سال يك ساعت يكى است‏

         هست ازل را و ابد را اتحاد             عقل را ره نيست سوى افتقاد

         گفت از اين ره كوره آوردى بيار             در خور فهم و عقول اين ديار

         گفت خلقان چون ببينند آسمان             من ببينم عرش را با عرشيان‏

         هشت جنت هفت دوزخ پيش من             هست پيدا همچو بت پيش سمن‏

         يك بيك وا مى‏شناسم خلق را             همچو گندم من ز جو در آسيا

         كه بهشتى كه و بيگانه كى است             پيش من پيدا چو مار و ماهيست‏

         اين زمان پيدا شده بر اين گروه             يوم تبيضّ و تسودّ وجوه «1»

         جمله را چون روز رستاخيز من             فاش مى‏بينم عيان از مرد و زن‏

         هين بگويم يا فرو بندم دهن             لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس‏

         با رسول اللَّه بگويم سر حشر             در جهان پيدا كنم امروز نشر

         هل مرا تا پرده‏ها را بردرم             تا چو خورشيدى بتابد گوهرم‏

__________________________________________________

 (1) سوره آل عمران آيه 102 تمام آيه فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ روز قيامت روزى است كه رويهايى سفيد است و رويهايى سياه است اما آنهايى كه رويهاى آنان سياهست (از آنها سؤال ميشود) آيا بعد از ايمان آوردن كافر شديد پس بسبب كفرتان بچشيد عذاب را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 259

و اگر بهشت و جهنم فعلا موجود نبود چگونه پيمبران از اوضاع و خصوصيات آن خبر ميدادند و حديث معراج كه از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده بهشت و جهنم را بمن عرضه نمودند و از بعض حالات بهشتيان و جهنميان خبر ميدهد شاهد بر حرف ما است در جلد اول تفسير سوره بقره در ذيل آيه 24 فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ مختصر بيانى راجع به اينكه آيا بهشت و جهنم فعلا موجودند يا بعدا موجود ميگردند نمودم كه بدلالت بعض آيات مثل همين آيه أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ و نيز وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ و غير اينها و نيز ببراهين عقلى و شهود عينى كه بعضى مدعى آن ميباشند چنين ثابت مينمايد كه بهشت و جهنم فعلا موجودند ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ثمّ حرف عطف و براى تراخى آرند و نون ثقيله و قسم كه بعد از لام لتسئلنّ مأخوذ است براى تأكيد است يعنى قسم بخدا كه البته و محققا پس از وقوع قيامت در آن روز شما سؤال كرده ميشويد از نعيم، نعيم جمع است اشاره به اينكه از تمام نعمتها در مورد سؤال واقع ميگرديد و شايد اشاره بهمان (تكاثر) در اول سوره دارد و مقصود همان نعمتهايى باشد كه بكفار عطا شده و همان نعمتها سبب لهو و لعب و تفاخر آنان گرديد و آنها را مغرور نموده و از طريق حق دور گردانيده و در قيامت مورد سؤال و عتاب واقع ميگردند

سخنان مفسرين در توجيه «نعيم»

1- نعيم آب سرد است و قائلين باين معنى تمسّك بحديثى نموده‏اند كه از حضرت رسول نقل شده لكن سند حديث معتبر نيست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 260

 2- مقصود از نعيم رطب است و قائلين بآن از حضرت رضا عليه السّلام روايت مرفوعه‏اى نقل كرده‏اند 3- از عبد اللَّه مسعود نقل ميكنند كه گفته از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود مقصود از نعيمى كه در قيامت از آن سؤال ميشود ايمن بودن و امنيّت داشتن و تن درستى و سلامتى است 4- از عبد اللَّه عباس است كه گفته حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين سوره را خواند تا رسيد باين آيه لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ فرمود آن نعيمى كه از آن سؤال ميشود پنج چيز است: سيرى شكم، سردى آب، لذّت خواب، سايه مسكن، اعتدال خلقت 5- از ابراهيم نقل ميكنند كه گفته هر كس طعامى خورد يا آبى نوشد و در عقب آن شكر گويد از آن نعيم نپرسند 6- ديگرى گفته نعيم تن درستى و سالم بودن چشم و گوش و سلامتى دل است كه در قيامت از اين نعمتها سؤال ميشود كه در چه چيز صرف نموديد بيانش قوله تعالى إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «1» (عبد اللَّه عباس) 7- مقصود از نعيم نعمت نبوّت و بعثت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما است كه نعمت و رحمت بر جهانيان است 8- از امام جعفر صادق عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه فرموده مقصود از نعمت ولايت أمير المؤمنين عليه السّلام است بيانش قوله تعالى الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي «2» (تفسير ابو الفتوح رازى)

__________________________________________________

 (1) سوره بنى اسرائيل آيه 38 محققا گوش و چشم و قلب تمام اينها مسئولند يعنى در معرض سؤال در مى‏آيند.

 (2) سوره مائده آيه 5 گويند اين آيه در حجة الوداع فرود آمده وقتى كه رسول اللَّه (ص) مأمور گرديد كه على (ع) را وصى و جانشين خود گرداند (يعنى امروز دين اسلام كامل گرديد و نعمت من بر شما مسلمانها تمام گرديد)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 261

پروردگارى كه دائم الفضل و كثير الاحسان است بنظر بعيد مى‏آيد كه از آنچه بمخلوقاتش روزى داده در مقام پرسش آيد مگر آنكه سؤال شود از كجا آوردى و در چه مصرف خرج كردى لكن كرم و عظمت حق تعالى بالاتر از اين است كه از آن چيزى كه بنده او خورده يا آشاميده سؤال كند و بهترين توجيهات همانست كه از نعمت رسالت رسول اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و از نعمت ولايت أمير المؤمنين و اولادان آن بزرگواران سؤال شود كه راجع باين دو نعمت بزرگ چگونه عمل كرديد و بشكرانه اين دو نعمت چطور قيام نموديد آيا كفران نعمت نموديد و مخالفت ورزيديد يا اطاعت كرديد و سعادت‏مند گرديديد در تفسير منهج الصادقين از كتاب عيون الاخبار الرضا بسند صحيح از ابراهيم عباس صولى كه كاتب اهواز بوده روايت ميكند كه چنين گفته من نزد على بن موسى الرضاء عليه السّلام بودم فرمود در دنيا نعمت حقيقى وجود ندارند بعضى فقهاء در آن مجلس حضور داشتند گفتند حضرت عزت فرموده لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ اين نعيم در دنيا است و آن آب سرد است آن گاه حضرت رضا عليه السّلام بصداى بلند فرمود اين طور آيه را تفسير ميكنيد بعضى از شما بآب سرد تفسير ميكنيد و بعضى بطعام و گروهى بخواب خوش اين چنين نيست كه مى‏گوييد زيرا كه پدر من از پدرش ابا عبد اللَّه عليه السلام چنين نقل نموده كه جماعتى نزد حضرتش در تفسير قوله تعالى ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ همين تعبيرات را نمودند آن گاه حضرت در غضب شد و فرمود خداى عز و جل از آنچه ببندگانش تفضل نموده سؤال نميكند و بر آنان منّت نميگذارد چگونه (خدايى كه دائم الفضل و كثير الاحسان است) بر بنده خود منت ميگذارد در صورتى كه منت گذاردن مخلوق بعضى بر بعض ديگر قبيح است پس چطور توان چيزى كه نسبت بمخلوق پسند نيست نسبت بخالق داد پس مقصود از نعمتى كه از آن سؤال ميشود محبت اهل بيت پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و موالات آنها است كه بعد از توحيد و نبوت از آن سؤال ميشود و اگر از اينها جواب صحيح                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 262

 داده وى را بروضه رضوان هميشه متنعم و شادمان دارند و نيز فرمود پدر من از آباء گرامى خود (ع) روايت نموده كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود يا على اول چيزى كه پس از مرگ از آن سؤال ميشود كلمه شهادتين و محبت و ولايت و حقيّت تو است و هر كه باينها اقرار نمايد از روى اعتقاد بنعيم ابدى و سعادت سرمدى رسد و نيز در عيون اخبار الرضا از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه فرموده اول چيزى كه در قيامت پرسش ميشود شهادت بوحدانيت و نبوت من و ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام است.