کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الطلاق: آيات 1 تا 12 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 354

سورة الطلاق‏

مدنيّة و هى اثنا عشرة آية

 [سوره الطلاق (65): آيات 1 تا 5]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً (1) فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً (3) وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (4)

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 355

 (ترجمه)

سوره طلاق در مدينه فرود آمده و دوازده آيه است.

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اى نبى اكرم (بمؤمنين بگو) وقتى خواستيد زنهاى خود را طلاق دهيد (بايستى مراعات نمائيد چند چيز را) يكى بايستى در پاكى باشند و در آن پاكى با زن نزديكى نكرده باشند تا آنكه از عده آنان حساب شود (و ديگر) عده را بشماريد و مراعات نمائيد فرمان پروردگارتان را (و ديگر) زنها را از خانه‏هايشان بيرون نكنيد و آنها خود هم بيرون نروند مگر آنكه مرتكب عمل زشت ظاهر گردند، و اين حدودى است كه خداوند مقرر گردانيده و كسى كه از حدود خدا تعدى نمايد محققا بنفس خود ستم نموده چه ميدانى تو (اى پيمبر) شايد بعدا امر ديگرى احداث گردد و دوستى بين آنان پديد گردد).

پس چون مدت عدّه آنها منقضى گرديد (حكم ديگر اين است) كه يا آنان را بخوبى و بطور متعارف نگاه داريد يا از آنها مفارقت كنيد و جدا گرديد آن هم بنيكى و معروف.

حكم ديگر آنكه در امر طلاق دو نفر مرد عادل از خودتان را گواه بگيريد و گواهى بحق دادن را براى خدا بپاى داريد، اينها كه گفته شد اندرزى است كه متعظ ميگردد بآن كسى كه بخدا و روز قيامت ايمان آورده، و كسى كه امر خدا و حدود را نگاه دارد خداوند راه خروجى براى وى باز ميگرداند

و روزى ميدهد او را از راهى كه گمان ندارد و كسى كه بر خدا توكل نمايد خداوند بس است (براى آنكه امور وى را اصلاح نمايد) بدرستى خداوند رساننده مراد خود است بهر جا بخواهد، يا خدا (بمردم) امر خود را رسانده است.

و آن زنانى از شما كه يائسه گرديده‏اند (يعنى از حيض مأيوس گشتند اگر در باره يائسه بودن آنان شك كرديد در چنين موردى عدّه آنها سه ماه است، و آن زنهايى كه اصلا هنوز حيض نديده‏اند نيز عده آنها سه ماه هست، و زنهاى حامله عده آنان تا وقت وضع حمل آنها است، و كسى كه نگاه دارد حدود الهى را خداوند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 356
كار او را آسان ميگرداند.

و اين حدود بامر خدا (و قانون الهى است) كه بسوى شما فرود آورده، و كسى كه از مخالفت امر خدا خوددارى نمايد خدا گناهان او را ميپوشاند و اجر و ثواب او را بزرگ ميگرداند.

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ (طلق) در لغت بمعنى تخليه از قيد است فَطَلِّقُوهُنَّ خلاص كنيد و رها كنيد زنان را از قيد نكاح.

 (عدّ) چيز معدودى را گويند و (عدّة المرأة) آن روزهاى معدودى است كه وقتى بانتهاء رسيد زن از قيد زوجيت بيرون آيد و آزاد گردد.

آيه خطاب به نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و رسول خود را مخاطب گردانيده نظر به اينكه حضرتش رئيس و پيشوا است لكن حكم تعميم دارد.

اى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وقتى شما يعنى تو و امت تو زنهاى خود را طلاق داديد فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ.

 (در اين سوره مباركه راجع بطلاق چند حكم بيان فرموده:) اول حكم عدّه- طلاق دهيد آنها را در زمانى كه از عدّه آنان بشمار آيد و آن طهر و پاكى بعد از حيض است كه در اين پاكى مقاربت نشده باشد تا از عدّه حساب شود.

و مفسرين از اين آيه چنين استخراج نموده‏اند كه بايستى طلاق در پاكى بعد از حيض واقع گردد و در حال حيض طلاق صحيح نيست- و شرط ديگر آنكه در آن پاكى بعد از حيض مقاربت واقع نشده باشد. (ابن عباس و جماعتى از مفسرين) و احاديث نبوى نيز مؤيّد آن است از آن جمله شيخ طبرسى در تفسير مجمع- البيان از بخارى و مسلم از ليث بن سعد از نافع از عبد اللَّه بن عمر چنين روايت ميكنند                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 357

 كه ابن عمر زوجه خود را در حال حيض طلاق داد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم امر فرمود او را نگاه دارد تا آنكه پس از پاكى حيض گردد و پس از پاك شدن از حيض و قبل از آنكه با وى هم بستر گردد وى را طلاق ده و فرمود اين طور است آن عده‏اى كه خداوند امر فرموده در طلاق زنها.

و بروايت ديگر ابن عمر زن خود را در حال حيض طلاق داد وقتى عمر خدمت رسول اللَّه عرض كرد فرمود بوى امر كن رجوع كند بزن وقتى از حيض پاك گرديد اگر خواهد او را طلاق دهد. (پايان) اين روايت دوم همين قدر دلالت دارد كه پاكى زن از حيض شرط طلاق است لكن مقاربت نشدن را شرط نفرموده.

و جمهور علماء از عامه و خاصه را فتوى بر اين است كه طلاق در حال حيض و پاكى كه در آن جماع واقع شده باشد صحيح نيست و فاسد است زيرا كه در آيات قرآنى و در احاديث نهى شده و نهى دلالت بر فساد دارد، و گويند طلاق در حال حيض وقتى صحيح است كه شوهر مسافر باشد يا براى وى ممكن نباشد استفسار نمايد از حال زن كه حايض است يا حايض نيست.

و آيه ديگر كه مفسرين بآن استشهاد نمودند كه طلاق بايستى در طهرى واقع گردد كه جماع در آن واقع نشده باشد قوله تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها «1» و گويند چون در اين صورت عدّه ندارند پس طلاق آنها در حال حيض صحيح است وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ (دوم) از احكام طلاق اين است كه بمردها امر فرموده كه عدّه زنان مطلّقه‏

__________________________________________________

 (1) سوره احزاب آيه 48 خطاب بمردهاى مؤمنين است كه هر گاه زن مؤمنه‏اى را نكاح نموديد (با وى ازدواج نموديد) و پس از نكاح و پيش از آنكه با وى جماع نمائيد او را طلاق داديد ديگر براى شما حكم عده‏اى نيست كه موظف باشيد آن را شماره نمائيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 358

را شماره نمائيد يعنى ايّام حيض و پاكى آنها را ضبط نمائيد.

و اينكه بواو جمع مذكّر آورده در صورتى كه حيض و طهر و عدّه نگاه داشتن راجع بزنها است شايد براى رجوع يا نفقه زن باشد زيرا كه در مدّت عدّه مرد هم بايستى نفقه زن را بدهد و هم ميتواند رجوع كند اگر طلاق رجعى باشد و ممكن است براى تغليب باشد چنانچه در بسيارى از آيات قرآنى خطاب بصيغه مذكّر آورده مثل (يا ايها المؤمنون) و امثال آن و مقصود تمام مؤمنين از مردان و زنان ميباشند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ (سوم) از احكام طلاق اين است كه بمردها امر فرموده كه بترسيد از خدا كه پروردگار شما است و پس از طلاق (در زمان عده) زنها را از خانه مسكونى آنها بيرون ننمائيد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تهديد است كه راجع بطلاق مراعات حدود نمائيد و بر خلاف دستور الهى عمل ننمائيد كه پس از طلاق زنها را از خانه‏هايى كه منزل داشتند بيرون كنيد.

مفسرين گويند وَ اتَّقُوا اللَّهَ تهديد است كه در امر طلاق مراعات حدود نمائيد و بر خلاف دستور الهى عمل ننمائيد و زنهايى كه عده آنها تمام نشده از منزل مسكونى خودشان بيرون نكنيد كه چنين عملى بر خلاف تقوى و رضاى الهى است.

و از اطلاق آيه توان استفاده نمود كه شايد آيه اشاره باين باشد كه اصلا از طلاق دادن و بيرون كردن زنهايى كه با آنان ازدواج نموده و با آنها انس گرفته‏ايد از خانه‏هايشان خوددارى نمائيد اين عمل نزد خدا مبغوض است زيرا كه طلاق بر خلاف ازدواج و مواصلت اتفاقى است كه مطلوب خدا و پسند شارع اسلام است.

و شاهد بر اين توجيه روايتى است كه از حضرت امير عليه السّلام نقل ميكنند كه حضرتش از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكنند

 (تزوّجوا و لا تطلقوا فانّ الطلاق تهيّز منه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 359

 العرش)

نكاح كنيد و طلاق ندهيد زيرا كه طلاق عرش خدا را ميلرزاند.

و مرفوعه ثوبان از حضرت رسول است كه فرموده هر زنى كه بدون جهت از شوهر خود طلاق خواهد بوى بهشت بر وى حرام ميگردد.

و نيز بروايت ابى موسى كه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث ميكند كه فرموده‏

 (لا تطلقوا النساء الا من ريبة فان اللَّه لا يحبّ الدواقين و الدواقات)».

و نيز انس از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده‏

 (ما حلف الطلاق و لا استحلف الا المنافق) «2».

 (اين چهار حديث را طبرسى از تفسير ثعلبى نقل ميكند).

 (خلاصه) ممكن است اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ راجع بعدّه و نگاه داشتن ايّام عدّه باشد به اينكه حدود خدا را در احكام طلاق مراعات نمائيد چنانچه رأى مفسرين بر اين است و ممكن است راجع گردد باصل طلاق و اشاره به اينكه خوددارى نمائيد از طلاق و پيرامون آن نگرديد زيرا كه طلاق نزد خدا مبغوض است و احداث مودت و دوستى بين زن و شوهر از جمله آيات الهى و فيض غير متناهى او بشمار ميرود قوله تعالى وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً «3».

از اينجا توان پى برد كه سكونت و اتفاق بين زن و شوهر نزد خداى رحمن مطلوب و نيكو است و جدايى بين آنها مبغوض است، و شايد يكى از اسرارش اين باشد كه نظام عالم منوط بزوجيّت است.

و در جايى كه بين زن و شوهر نزاع و كدورتى پديد گردد براى آنكه طلاق‏

__________________________________________________

 (1) بايد طلاق ندهيد زنان را مگر در صورت مظنه عمل قبيح و حقيقتا خدا دوست نميدارد مردان چشنده كه ميخواهد زن بگيرد و يك دفعه يا چند دفعه با وى هم بستر گردد و طلاق دهد و نيز خدا دوست نميدارد زنان اينطورى را كه مكرر شوهر كند و طلاق گيرد. [.....]

 (2) در امر طلاق سوگند ياد نكنيد و امر بسوگند نكند مگر منافق.

 (3) سوره روم آيه 20، و از جمله آيات الهى اين است كه براى شما مردها خلق كرد از جنس خودتان زوجها براى آنكه با آنها سكونت نمائيد (انس بگيريد) و قرارداد بين شما دوستى و رحمت-

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 360

و جدايى بين آنان واقع نگردد دستور فرموده وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما. «1»

و نيز اين توجيه را تأييد مينمايد قوله تعالى در آيه إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ كه از استثناء چنين توان استفاده نمود كه زنها را طلاق ندهيد و از خانه‏هايشان بيرون نكنيد مگر در جايى كه فاحشه‏اى كه ظاهرا مقصود از فاحشه زنا است از آنان ظاهر گردد.

و اگر چه ظاهر آيه و احاديث در جايى كه فاحشه ظاهرى از زن بروز ننموده حرمت طلاق را ميرساند لكن چون اذن در طلاق رسيده و احكام و حدود آن را بيان نموده حمل بر كراهت ميشود.

وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ تِلْكَ اشاره باحكامى است كه در آيه بالا بيان نموده راجع بعدّه و شماره نمودن آن و نهى از بيرون نمودن زنها را در عدّه تمام آنها حدود و قانون الهى است كه بايستى مراعات حدود را بنمائيد و از آن خارج نگرديد و كسى كه از آن حدّ محدود خارج گردد محققا چنين كسى ظلم بنفس خود نموده.

و اطلاق وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ شامل ميگردد تمام قوانين و احكامى را كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از طرف حق تعالى تأسيس گردانيده فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ اشاره به اينكه وضع قوانين و مقرراتى كه از طرف شارع شده اگر مراعات نمائيد بنفع خودتان تمام ميشود و اگر اهمال نمائيد ضررش نيز عائد خودتان ميگردد خدا از عمل شما مستغنى و بى‏نياز است.

__________________________________________________

 (1) سوره نساء آيه 37، اگر بترسيد منجر بطلاق گردد كسى از طرف مرد و كسى از طرف زن حكم واقع شوند (قضاوت نمايند بين زن و شوهر) هر گاه خواسته باشند موافقت كنند خدا بين آنان وفق ميدهد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 361

لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً خطاب برسول است كه تو چه ميدانى شايد خدا پس از آن امر ديگرى پديد آورد شايد مقصود چنين باشد كه ممكن است در ايّام عدّه بآن علقه زناشويى كه بين آنان بوده رجعت حاصل گردد و زن و شوهر از هم نگسلند.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ اين چهارم حكمى است كه در اين سوره راجع باحكام طلاق تأسيس نموده وقتى مدّت عده بپايان رسيد يا بطور معروف آنان را نگاه داريد يعنى از خانه مسكونيشان آنها را بيرون نكنيد يا اگر خواستيد از آنها جدا گرديد به اينكه نخواهيد در عدّه هر گاه طلاق رجعى باشد رجوع كنيد يا پس از عدّه تجديد عقد نمائيد بايستى بطور معروف و نيكى با آنها مدارا كنيد و حقوق آنان را بنيكوتر وجهى اداء نمائيد و آنان را بزجر از منازلشان بيرون نكنيد و دو نفر از عدول مؤمنين را شاهد بگيريد و شهادت را براى خدا بپاى داريد اين حكم كه دو نفر عادل را شاهد بگيريد يا راجع بايقاع طلاق است كه شرط آن حضور عدلين است و شايد راجع بمنقضى شدن عدّه باشد و ممكن است راجع بپرداختن حقوق زن باشد كه پس از منقضى شدن امر طلاق نزاعى راجع باداء حقوق واقع نگردد و شهود بايستى براى فرمانبردارى خدا اقامه شهادت نمايند نه براى رضايت مشهود له يا مشهود عليه اشاره به اينكه شهادت دهنده بايستى در اقامه شهادت طرفدارى از كسى ننمايد و قصدش خالص براى خدا باشد.

ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 362

 (ذلِكُمْ) ظاهرا اشاره باحكام طلاق و اندرز است براى كسانى كه ايمان آورده‏اند بخدا و روز معاد و كسى كه تقوى پيشه خود نمايد و از حدودى كه خداوند راجع بطلاق يا تمام مقررات و قوانين شرعيه كه تعيين نموده تخلف ننمايد خداى تعالى در تمام امور و از سختيها و از تنگى معاش راه خروجى براى وى باز ميكند و كارهاى مشكل او را آسان ميگرداند و او را روزى ميدهد از محلى كه گمان نداشته و كسى كه اتكاء و تمام اميد او بخداى تعالى باشد خدا با حسن وجه امور او را كفايت ميكند.

اگر چه فقرات آيه اطلاق دارد كه در اثر ايمان و تقوى و توكل چنين است كه هر كس داراى اين سه فضيلت كه اسّ اساس فضائل نفسانى و باعث صعود بدرجات عاليه انسانى است علاوه بر آن درجات بهشتى و مراتب روحانى كه در آخرت وعده داده شده مشكلهاى زندگانى وى بآسانى انجام ميگيرد.

لكن بقرينه آيه بالا وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ شايد اشاره باصل طلاق باشد چنانچه گفتيم بضميمه احاديث بسيار كه منع از طلاق شده اين آيات نهى ارشادى باشد و از راه اندرز و نصيحت بخواهد گوشزد مؤمنين نمايد كه اگر شما از جهت فقر و تنگدستى و خلاص شدن از نفقه خواهيد زنهاى خود را طلاق دهيد طريق گشايش كار شما اين است كه تقوى را شعار خود نمائيد و در تمام امور اتّكا و اعتماد شما بخدا باشد تا اينكه خداوند راه خروجى براى شما باز نمايد و كفايت امور شما را بنمايد.

عطاء بن يسار از ابن عباس چنين نقل ميكند كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين آيه را تلاوت نمود و فرمود (مخرجا) از شبهات دنيا و از سكرات موت و از سختيهاى روز قيامت.

و نيز ابو ذر از آن حضرت نقل نموده كه فرمود بدرستى كه من ميدانم آيه‏اى را كه اگر تمام مردم بگيرند آن را و عمل كنند هر آينه كفايت ميكند آنها را؟؟؟ بسى وسعت دارد و براى همه كافى است نه آنكه فقط براى بعضى كافى باشد و آن
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 363

 آيه مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً را چند دفعه تكرار نمود.

 (منهج الصادقين) و غير اينها احاديث بسيارى دلالت دارد بر اينكه كسى كه در تمام امور توكل و اعتماد او بر خدا باشد خداوند امور او را كفايت مينمايد لكن چنانچه در محل خود مدلّل گرديده توكل فقط بلفظ نيست بلكه يكى از صفات و ملكات فاضله انسانى است و هر گاه با شرائطش انجام گيرد چنين آثارى بر وى مترتب ميگردد.

إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً بدرستى كه خدا امر خود را بانتهاء ميرساند و دستور العمل آنچه سعادت بشر بآن تأمين مى‏گردد و آنچه صلاح امور دنيوى و اخروى آنان است بنيكوتر وجهى بتوسط انبياء و سفراء خود بمردم ابلاغ گردانيده و براى هر چيزى حدّى و اندازه‏اى قرار داده كه اگر زنجير شهوات و آرزو و آمال نفسانى را از پاى خود درآورند و از آن حد محدود تجاوز ننمايند بدو بال علم و عمل توانند بدرجات عاليه انسانيت صعود بنمايند.

و شايد مقصود از جمله لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً چنين باشد كه در مرتبه قضاء و لوح محفوظ در ابتداء خلقت براى هر چيزى اندازه و حدّى مقرّر گرديده كه تخلف پذير نيست پس شما در امورى كه خارج از اختيار شما است كوشش بيهوده ننمائيد آنچه بايستى واقع گردد خواهى نخواهى واقع ميگردد شما در تمام امور اتّكاء و توكل بر خدا نمائيد و كار خود را باو واگذاريد و از او يارى بخواهيد كه خود توكل و تفويض و رضاء بتقديرات الهى علل آسانى و گشايش و سبب وسعت شما ميگردد وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ (پنجم) از احكام طلاق و فروعات آن اين است آن زنهايى كه مأيوس از حيض
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 364

 گرديده‏اند در جايى كه شك داريد آيا يائسه شده‏اند يا نه، و زنهايى كه بسنّ يأس نرسيده و بعلت ديگر غير از پيرى حيض نمى‏بينند، و نيز زنهايى كه در حال حمل طلاق ميدهيد عدّه آنها همان موقع وضع حمل آنها است.

سخنان مفسرين راجع بعدّه زن حامله (مأخوذ از تفسير مجمع البيان):

 (1) ابن عباس گفته اين حكم اخير راجع بزنان مطلّقه است كه در حال طلاق حامله باشند و از ائمه عليهم السلام نيز همين طور روايت شده، لكن حكم زن شوهر مرده هر گاه حامله باشد عده او (ابعد الاجلين است، يعنى چهار ماه و ده روز يا زائيدن هر كدام ديرتر واقع گرديد. (پايان) (2) اين حكم عام است و شامل مى‏گردد تمام زنهاى مطلّقه حامله را خواه شوهرش مرده باشد يا نه كه عدّه آنها وضع حمل آنان است، و اگر زن حامله باشد بدو طفل و وضع حمل يكى از آن دو بشود ازدواج بر وى حلال نيست مگر وقتى كه وضع حمل طفل ديگر نيز بشود بدليل قوله تعالى أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ.

 (ابن مسعود و ابى بن كعب و قتاده) و رأى اكثر فقهاء بر اين است، و هر گاه زنى شوهرش مرده باشد و قبل از چهار ماه و ده روز زائيد بايد صبر كند تا چهار ماه و ده روز تمام گردد.

و از اصحاب ما (اماميه) چنين روايت كرده‏اند در جايى كه يكى از دو طفل متولد گردد و لو آنكه ديگرى هنوز متولد نشده چنين زنى از شوهر منقطع ميگردد و لو آنكه تا وضع حملش نشده نتواند شوهر بگيرد و زنى كه شوهرش مرده باشد و لو آنكه قبل از چهار ماه و ده روز وضع حملش بشود براى وى ازدواج جايز نيست مگر بعد از گذشتن اين مدت. (طبرسى) خلاصه مشهور بين فقهاء زنهاى مطلّقه راجع بعدّه دو قسمند قسمى از آنها اصلا عده ندارند و آنهايى كه عده ندارند سه قسمند:

 (اول) آن زنهايى ميباشند كه اصلا مقاربت و نزديكى با آنها نشده باشد.

 (دوم) صغيره باشد و هنوز نه سالش تمام نشده و حيض هم نديده.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 365

 (سوم) زن يائسه كه باعتبار كبر سن از موقع حيضش گذشته باشد.

 (و زنهايى كه بايستى عدّه نگاه دارند دو قسمند)

يكى آن زنى كه حيض نبيند لكن آنهايى كه همسن او ميباشند حيض ببينند كه چنين زنانى سه ماه بايستى عده نگاه دارند و ديگر زنى كه مرتبا حيض بيند عده او سه (قروء) است بدليل قوله تعالى وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ سوره بقره آيه 228 و (قروء) چون از لغت اضداد است حمل بر حيض و پاكى هر دو ميشود اين است كه جماعتى گفته‏اند زن بايستى بعد از طلاق سه پاكى در بين دو حيض نگاه دارد.

و عدّه زن شوهر مرده خواه نكاح دائمى باشد يا منقطع عدّه او چهار ماه و ده روز است و در كنيز نصف آن، و در جلد دوم اين تفسير در سوره بقره در ذيل آيه ثَلاثَةَ قُرُوءٍ راجع بطلاق مختصر بحثى نموديم و تمام كلام راجع بكتب فقهيه است.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً، ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً كسى كه خوددارى نمايد از مخالفت امر خدا و مراعات حدود و قوانين الهى را بنمايد خداوند گناهان او را ميپوشاند و اجر و پاداش عمل نيك او نزد خدا بزرگ است.

چنانچه مشاهده ميشود در اين آيات سه مرتبه اشاره بتقوى شده و اهميت امر طلاق و مراعات حدود آن را ميرساند، و شايد اشاره بمبغوضيت طلاق دارد و اينكه براى شخص مؤمن با تقوى سزاوار نيست در جايى كه فاحشه‏اى از زن بروز ننموده همسر خود را مخصوصا اگر مادر اطفال وى باشد طلاق دهد و نيز براى مرد با ايمان و تقوى لازم است در جايى كه مجبور بطلاق گرديد به اينكه يا خود زن خواهش طلاق نمايد يا فاحشه‏اى از او پديد گردد كه شوهر مجبور گردد بطلاق اگر شوهر حتى در چنين مواردى مراعات حقوق زن را بنمايد براى وى اجر بزرگ است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 366

 [سوره الطلاق (65): آيات 6 تا 12]

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏ (6) لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً (7) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً (8) فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (10)

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً (12)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 367

 (ترجمه)

زنهايى را كه طلاق داده‏ايد ساكن گردانيد در آنجايى كه خود شما ساكن ميباشيد بقدر وسع و طاقتى كه داريد و رنج و تعب بر آنان روا مداريد تا كار بر آنها سخت گردد و اگر آنان حامله باشند بايستى نفقه آنها را بدهيد تا وضع حمل نمايند و هر گاه بچه شما را شير دهند بايد اجرت شير آنها را بدهيد و بين خودتان بنيكى فرمان پذير باشيد (راجع ببچه با هم مشورت نمائيد) و اگر بزن شيرده سخت گيرى كنيد بچه ديگرى را شير ميدهد.

و بايستى صاحب مال از مال خود نفقه دهد و كسى كه روزى وى تنگ گرديده پس بايد انفاق كند از آنچه خدا باو مال عطاء نموده، و خدا تكليف ننموده كسى را مگر بآنقدرى كه بوى عطاء نموده خداوند بزودى ميگرداند بعد از آن دشوارى آسانى‏

و بسا مردمان ديارى كه سرپيچى نمودند از فرمان پروردگارشان و پيغمبرهاى او پس آنان را در مورد محاسبه درآورديم حسابى سخت و عذاب كنيم آنها را عذاب زشت-

پس چشيدند كيفر و عقوبت عمل خود را و سر انجام كار آنان خسران و زيان كارى شد-

خدا آماده نموده براى آنها عذاب سخت- پس بترسيد (و حذر كنيد) از عذاب خدا اى كسانى كه صاحب خرد و عقل ميباشيد، آن كسانى كه ايمان آورده؟؟؟

محققا خدا فرود آورد بسوى شما ذكر (يعنى قرآن را)

و فرستاد براى شما پيمبرى را كه ميخواند براى شما آياتى را كه ظاهر كننده (طريق سعادت بشر است) تا آنكه بيرون آورد كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته نموده‏اند از ظلمت و تاريكيهاى (كفر) بسوى نور و روشنى (ايمان) و كسى كه بخدا ايمان آرد و عمل نيكو نمايد داخل ميگرداند وى را در بهشتهايى كه از زير درختهاى آن نهرها جريان دارد و هميشه در آن بهشتها جاويدانند و حقيقتا خداوند روزى چنين كسى را نيكو گردانيده-

خدا آن كسى است كه هفت آسمان خلق نموده و زمين را نيز مانند آسمانها هفت آفريده و فرود مى‏آيد امر خدا بين آسمانها و زمينها براى آنكه بدانيد كه محققا خداوند بر هر چيزى توانا است و اينكه محققا علم خدا فرا گرفته همه چيز را.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 368

 (توضيح آيات)

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ (ششم) از احكام و فروعات طلاق اين است كه بمردها امر فرموده كه زنهايى را كه طلاق ميدهيد در بعض همان منزلى كه محل مسكونى خودتانست آنان را منزل دهيد مِنْ وُجْدِكُمْ عطف بيان است يعنى بقدر وسع و توانايى خود مراعات آنان را بنمائيد و در مدت عده نفقه آنها را بپردازيد و بر آنها تنگ‏گيرى ننمائيد تا آنكه دست از حقوق خود برداشته و از منزلتان بيرون روند.

و بعض مفسرين در معنى آيه چنين گويد مقصود اين است كه در آخر عدّه به زنهاى مطلّقه رجوع نكنيد كه باز قصد طلاق داشته باشيد براى اينكه نتوانند شوهر كنند و اگر آن زنهاى مطلّقه حامله باشند بايد نفقه آنها را بدهيد تا وقتى كه وضع حمل نمايند.

وجوب نفقه و سكنى براى مطلّقه رجعيّه در مدت عدّه اجماعى است لكن در طلاق بائن بين فقها خلاف است گويند اهل عراق بروايت ابن مسعود و عمر بن خطاب روايت كرده‏اند كه سكنى و نفقه براى او نيز در عدّه واجب است و شافعى گفته سكنى واجب است بدون نفقه و حسن و ابو ثور گفته‏اند هيچكدام واجب نيست و در مذهب ما اماميّه نيز اجماعى است كه هيچكدام در عده بائن واجب نيست.

 (تفسير مجمع البيان) خلاصه طلاق دو نوع است بدعت و سنّت. طلاق بدعت سه قسم است طلاق در موقع حيض و نفاس با حضور زوج يا در حكم حضور و در پاكى بعد از جماع، و سه طلاق در يك مجلس، كه به هيچ يك از اين سه قسم طلاق واقع نمى‏گردد مگر در قسم سوم كه يك طلاق حساب ميشود.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 369

 طلاق سنت نيز سه قسم است: بائن، رجعى، عدى، بائن طلاقى است كه در آن رجعت نيست. و آن طلاق زنانى است كه يا يائسه باشند و يا صغيره يا اصلا با آنها مقاربت نشده باشد، و طلاق مبارات كه آن را طلاق خلعى گويند آنست كه زن چيزى بشوهر ميدهد كه وى را طلاق دهد ما امى كه زن در حال عدّه رجوع نكند بآنچه داده است در اين صورت شوهر هم حق رجوع بآن زن ندارد.

و طلاق رجعى طلاقى است كه در مدّتى كه زن در عدّه است ميتواند شوهر باو رجوع كند و آن طلاق زنى است كه يائسه و صغيره نباشد و نيز با او مقاربت واقع گرديده باشد بدون بذل مالى كه بشوهر داده باشد.

و در طلاق رجعى شوهر ميتواند در عدّه رجوع نمايد و با زن هم بستر گردد و ثانيا در ايام طهر بدون مقاربت او را طلاق دهد و باز در عدّه رجوع نمايد و با او هم بستر گردد و باز او را طلاق دهد و هر گاه سه مرتبه چنين كرد ديگر حق رجوع ندارد و زن بر وى حرام مى‏گردد مگر وقتى كه محلّل آيد يعنى شوهر ديگرى اختيار كند و با او هم بستر گردد و پس از آن طلاق بگيرد و پس از عده با شوهر اول نكاح كند و اگر نه دفعه چنين كرد ديگر حرام ابدى ميشود. (منهج الصادقين) و ظاهرا اين اقسامى كه در طلاق گفته شد اجماعى است و خلاف معتد بهى در آن نيست و مطابق با آيات قرآن و احاديث بسيار است كه جاى بحث آن كتب فقهيه است فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏ پس از احكام طلاق در مقام بيان حكم زن شيرده برآمده كه زنى كه در ايّام حمل طلاق داده ميشود بايستى نفقه آن را بدهيد تا وضع حمل نمايد و پس از وضع حمل اگر خواهيد كه بچه را شير دهد بايستى اجرت شير را نيز بوى بدهيد.

وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ اشاره به اينكه اى پدران و مادران راجع بطفل بنيكويى و مهربانى مشاورت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 370

 نمائيد پدر اجرت المثل براى شير بمادر بدهد و مادر نيز نظر به اينكه اولاد خود اوست خوب پذيرايى از طفلش بنمايد و اگر شما پدران در اجرت شير سخت گيرى نمائيد و مادر از شير دادن مضايقه بكند پدر دايه ديگر براى بچه‏اش مى‏گيرد.

اين آيه مشعر باين است كه شير مادر براى بچه بسيار اهميت دارد و نيز مادر اولى است براى شير دادن طفل خود لكن بايستى پدر اجرت المثل بدهد بزنى را كه رها نموده كه بچه خود را شير دهد از اينجا توان پى برد كه هر گاه مادر و پدر طفل در شير دادن اختلاف نمايند مادر بخواهد بچه خود را با اجرت يا بدون اجرت شير دهد و پدر مايل نباشد حق مادر پيش است يعنى مادر حق دارد كه بچه خود را شير دهد.

از اين آيه نيز توان استفاده نمود كه بالاترين وظيفه زن در جامعه اين است كه بچه خود را شير بدهد و او را خوب تربيت نمايد كه قواى جسمانى او در اثر بهداشت صحيح و قواى روحانى وى در اثر تلقين و تمرين بوظائف دينى و اجتماعى قوى گردد و بالاترين وظيفه مرد در جامعه اين است كه دنبال كسب و عمل برود و امور خانوادگى خود را بطور نيكو و از طريق مشروع اداره نمايد.

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها پدر هر گاه غنى و ثروتمند باشد بايستى در انفاق وسعت دهد و تنگ گيرى بمادر نكند لكن كسى كه تنگ دست و فقير است آن نيز بقدرى كه خدا باو عطاء نموده اجرت شير را بدهد خداوند تكليف ننموده كسى را مگر بقدر وسع و بقدر آنچه بوى عطاء نموده، چنانچه در جاى ديگر فرموده وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ سوره بقره آيه 237، اشاره به اينكه كسى نميتواند فقر و تنگ دستى خود را عذر خود قرار دهد و حقوق زن و اجرت شير وى را پايمال نمايد بلكه در هر حالى بقدر وسع و توانايى خود بايستى حق زن و بچه خود را اداء نمايد و

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 371
كسى كه چنين باشد كه در مقام اداء حقوق باشد.

سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً اشاره به اينكه كسى كه مراعات حقوق نمايد خداوند بعد از سختى آسانى براى او فراهم مينمايد.

خلاصه اين آيات مشعر بر اين است كه حقوق زناشويى در نظر شارع بسيار مهمّ است.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً آيه در مقام تهديد و ترسانيدن مؤمنين است كه بايستى حدود الهى و اوامر او را اطاعت نمائيد.

 (وَ كَأَيِّنْ) اشاره بجماعت بسيار است كه از دهات و شهرها سرپيچى نمودند از امر پروردگار و سفراء او و ما آنان را در مقام محاسبه و عتاب واقع ساختيم و حساب آنها را سخت گردانيديم و در اثر مخالفت عذاب كرديم آنان را بعذاب ناگوار فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً، أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً كسانى كه از امر حق و مقرّرات الهى تخلف نمودند و عصيان كردند پس چشيدند وبال و سختى عاقبت كار خود را و عاقبت كار آنان بخسران و زيان كارى رسيد و براى چنين كسانى خداوند آماده نموده عذاب و مجازات بسيار سخت ناگوار.

بعض مفسرين ضمائر در جملات آيه را با اينكه ماضى است و دلالت بر گذشته دارد حمل بر استقبال نموده نظر به اينكه آيات براى تهديد و تخويف مؤمنين است كه اگر مخالفت نموديد چنين در مورد عذاب واقع ميگرديد، چنانچه كسانى كه مخالفت امر پروردگار و پيمبران را نمودند در قيامت و در حساب بر آنان سخت- گيرى مى‏كنيم.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 372

 لكن ظاهرا ماضى را حمل بر استقبال نمودن لازم نيست زيرا چنانچه گفته شد در بيان قوله تعالى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ و نيز قوله تعالى وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ و امثال آن از آيات بسيار كه بلفظ ماضى آورده ميتوان استفاده نموده كه اوضاع قيامت و بهشت و جهنم فعلا در علم خدا و در عالم قضاء و قدر موجودند اگر چه درش بر وى بشر دنيوى بسته است و نسبت باو آينده مينمايد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً پس از بيان اهل قريه‏ها كه در اثر مخالفت و سرپيچى كردن از امر خدا و رسولش مبتلا گرديدند بعذاب و نكال دنيا و در آخرت نيز براى آنان عذاب اليم مهيّا گرديده خطاب بخردمندان و صاحبان عقل از آنهايى كه ايمان آورده‏اند نموده كه بترسيد از خدا و از معاصى و نافرمانى امر حق تعالى خوددارى نمائيد و پيرامون هواى نفسانى خود نگرديد در صورتى كه محققا خداوند بسوى شما فرود آورده ذِكْراً كه متذكر گرديد و پند و اندرز باشد براى شما.

ظاهرا مقصود از ذكر قرآن است و قرآن را ذكر ناميده براى اينكه متضمن موعظه و شرف دنيا و آخرت است و در اثر پيروى از آن سعادت دنيا و آخرت براى انسان تأمين ميگردد زيرا كه قرآن جامع تمام احكام و قوانين مدنى و طريق عبادات و معاملات و آنچه بشر در امور دنيوى و اخروى خود محتاج بآنست بنيكوتر وجهى تأسيس نموده.

و بعضى گفته‏اند مراد از ذكر همان رسولا بعد است و رسولا بدل از ذكر است و مراد از رسول پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و بعضى گفته‏اند مراد از رسول جبرئيل است و از حضرت ابا عبد اللَّه عليه السّلام و از حسن بصرى چنين نقل ميكنند كه مقصود از ذكر خود رسول اكرم است و او را ذكر ناميد براى آنكه بر تلاوت قرآن مداومت مينمود يا آنكه بتوسط او قرآن فرود آمده يا باعتبار آنكه نام نامى او در اطراف عالم منتشر است لكن بازگشت تمام اينها بقرآن ميگردد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 373

 رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (رسولا) بيان ذكر است يا منصوب بفعل مضمر يعنى (ارسل رسولا) يعنى فرستاده براى شما رسولى را كه تلاوت نمايد آيات خدا را آن آياتى كه بيان كننده و راهنماى شماست بسوى آنچه خير و سعادت شما مؤمنين در آن است تا آنكه بيرون آورد كسانى را كه ايمان آورده‏اند و عمل نيكو نموده‏اند از ظلمات كفر و جهل و بيخردى بسوى نور ايمان.

چنانچه گفته شد نور چيزى را گويند كه ظاهر بذاته و مظهر غير باشد و قرآن و آورنده قرآن و واسطه بين آن دو نيز نور است خدا نور است اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كه بخودى خود ظاهر بلكه همه چيز باو ظاهر گرديده و از شدت ظهور مخفى گرديده و ظاهر كننده همه اشياء است و قرآن نيز نور است كه خود شاهد بر حقّانيت خود و معرّف خود است و ظاهر كننده و رهنماى طريق سعادت بشر است رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نيز نور است كه سجيّه نيكو و اخلاق و ملكات حميده او شاهد بر حقانيت او است و ظاهر كننده تمام نيكيها است زيرا كه آنچه بشر محتاج بآن است در امور دنيا و آخرت بنيكوتر بيانى نوع انسانى را رهنمايى نموده.

وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً پس از بيان خصوصيات ذكر و فوائد مندرجه در آن در مقام بيان فضيلت كسانى برآمده كه تابع ذكر گرديده و بآن گرويده‏اند، و آنان مؤمنين ميباشند كه ايمان بخدا آورده و مطابق ايمانشان عمل صالح نموده‏اند و عمل صالح عملى است كه نزد خدا پسنديده و شايسته پيشگاه قرب الهى باشد و مقام عبوديّت بآن محقق گردد،
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 374

 و شايد نظر بهمين معنى دارد كه در اكثر آيات ايمان و عمل صالح را رديف هم آورده اشاره به اينكه ايمان كامل از عمل صالح جدا نميشود و چنين كسانى را داخل مينمايند در بهشتهايى كه در زير درختهاى آن نهرها جريان دارد و در چنين بهشتهايى هميشه جاويدانند و محققا خداوند رزق چنين كسانى را كه ايمان آورده‏اند نيكو گردانيده.

اطلاق رزق بر جسمانى و روحانى هر دو ميشود و شايد مقصود اين باشد كه براى كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته نموده‏اند رزق جسمانى آنها كه نعمتهاى بهشتى باشد و در خور مرتبه جسمانى آنها است و نيز رزق روحانى آنها كه آن مقامات و درجات معنوى و نظر بوجه كريم باشد باحسن وجه نصيب آنها ميگردد و از هر دو جهت محظوظ ميگردند.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ پس از بيان احكام طلاق و حدود آن و تهديد كسانى كه از قوانين و مقررات الهى سرپيچى نموده و اطاعت ننموده‏اند و بشارت مؤمنين و كسانى كه مطيع قوانين و مقررات الهى گشته و اعمال صالح نموده‏اند، براى رفع استبعاد منكرين معاد و اوضاع قيامت اشاره بكمال قدرت خود مينمايد كه خدا و پديد آورنده قيامت آن كسى است كه هفت آسمان و هفت زمين آفريده و آنها را از نيستى بهستى و از عدم بوجود آورده و تقديرات او از حيات و موت و باقى امور بين آسمانها و زمين جريان دارد بدون آنكه در اين خلقت و آفرينش محتاج بكمك و معاون باشد و تمام امور خلقت را بيك اراده وحدانى پديد گردانيده وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ «1» كه تعبير از آن بلفظ كن نموده.

 (اعتراض)

در هيئت جديد ثابت نموده‏اند كرات كه از آن تعبير بآسمان شده زيادتر از هفت عدد است و ظاهر آيه منحصر مى‏نمايد بهفت آسمان و نيز معلوم نيست كه‏

__________________________________________________

 (1) سوره قمر آيه 50 نيست امر ما مگر يكى مانند گردانيدن چشم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 375

زمين هفت طبقه باشد.

 (پاسخ)

گوئيم شايد مقصود از هفت آسمان مدار و محل جولانگاه سيّارات هفتگانه معروف خورشيد، ماه، مشترى، مريخ، زهره، زحل، عطارد باشد كه هر يك از آنها را فلكى و آسمانى است وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ سوره يس آيه 40 تمامشان در مدار خود شناورند، و چنانچه در محل خود مبرهن گرديده اثبات شي‏ء نفى ما عدا را نميكند، و بر فرض صحت گفتار اهل هيئت جديد چون رأى اهل هيئت قديم متفقا بر اين بوده كه عدد آسمانها و زمين هفت است از اين جهت در كلام الهى نيز اقتصار بر همين عدد شده.

و چون باعتبار علوم جديده و اخبار بسيار نيز مؤيّد آن است هر كره‏اى خود داراى آسمانى و زمينى است شايد هفت زمين اشاره بزمين هر كره‏اى باشد و شايد همين زمين ما داراى هفت طبقه باشد و علم او نزد خدا است.

بروايت منهج ابو صالح از ابن عباس چنين روايت نموده كه زمينهاى هفتگانه كه فرموده وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ طبقه طبقه بر بالاى هم نيستند تمامشان زير آسمانند و تعدّد آنها از جهت فاصله شدن درياها است وسط آنها.

و شايد مقصود از هفت آسمان چنانچه بعضى احتمال داده‏اند يكى همين آسمانى باشد كه ما ميبينيم با تمام ستارگان و كرات و كهكشانها و آنچه در او است و آن را آسمان دنيا ناميده و در وصفش فرموده إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ «1» و شش آسمان ديگر فوق آن باشد كه علم بشر راهى بآن ندارد زيرا كه مخلوقات خدا غير متناهى است و بشر هر قدر كوشش كند اندكى از آنها را نتواند بدرستى و حقيقت ادراك نمايد وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا شاهد بر اين است لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً

__________________________________________________

 (1) سوره و الصافات آيه 6 بدرستى ما زينت داديم آسمان دنيا را بزينت ستارگان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 376

اشاره به اينكه وقتى شما عجائب صنعت خلقت آسمانها و زمينها و آنچه بين آنها است از جمادات و نباتات و حيوانات و غير اينها را ببينيد بدو چيز دانا مى‏گرديد و دو امر براى شما ظاهر مى‏گردد يكى علم ضرورى پيدا ميكنيد كه آن كسى كه پديد آورنده اين موجودات غير متناهى و منظم و مدبر اين كاخ عظمت جهانى است قادر بر اين است كه پس از خرابى اين عالم دنيا عالم ديگرى كه مناسب مرتبه كمال بشرى و منزل جاودانى انسانى باشد پديد نمايد تا اينكه در آنجا هر كسى بنتيجه اعمال خود و بمنتهى درجه سير خود برسد و اگر غير از اين باشد وجود انسان بلكه وجود عالم لغو و بيهوده ميباشد و كار لغو در خور عالم الوهيّت نيست.

و ديگر پس از اندك تدبر در نظام خلقت بر شما ظاهر و معلوم ميگردد كه اين عوالم كذايى و اين نظام حيرت بخش جهانى از روى علم و تدبير و حكمت ناشى گرديده و آن كسى كه عالم را براى وجود شما آفريده غافل از حال شما نيست و بتمام افعال و اعمال و نيات شما آگاهست و علم او محيط بر همه و آنچه واقع شده و ميشود در علم حضورى او ظاهر و مكشوف است.