کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الشمس: آيات 1 تا 15 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

سورة الشمس‏
مكية و هى خمس عشرة آية سوره (و الشّمس) مكّى است كه در مكّة فرود آمده و پانزده آيه و پنجاه و چهار كلمه و دويست و چهل و هفت حرف است از ابىّ كعب چنين نقل ميكنند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس سوره (و الشّمس) را بخواند وى را ثواب كسى دهند كه هر چه آفتاب و ماهتاب بر او تابيده صدقه داده باشد (ابو الفتوح) و از امام صادق عليه السّلام نقل ميكنند هر كس سوره و الشّمس و الضّحى و انشراح را در شب و روز بخواند چيزى در حضورش نميماند حتّى مو و گوشت و خون و او مگر آنكه در قيامت بنفع او شهادت ميدهند (كفعمى)

 [سوره الشمس (91): آيات 1 تا 15]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4)

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (9)

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12) فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

وَ لا يَخافُ عُقْباها (15)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 150

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

قسم بخورشيد و روشنى آن در وقت نهار،

و قسم بماه وقتى كه بدر تمام شود

و قسم بشب وقتى كه پرده تاريك كشيده شود،

و قسم بآسمان و آن كسى كه آن را بنا نموده،

و قسم بزمين و آنكه آن را بگسترانيده،

و قسم بنفس (بشر) و آنكه او را معتدل بياراسته،

و طريق شر و خير باو الهام نموده،

محققا رستگار (و سعادتمند) شد كسى كه تزكيه نفس نمود،

و محققا بى بهره شد كسى كه نفس خود را رها نمود،

قوم ثمود طغيان نمودند

وقتى برانگيخته شد شقى‏ترين آنها،

پس رسول خدا بآنها گفت شتر ماده مال خدا است سيراب كنيد او را،

پس تكذيب كردند آن پيمبر را، و شتر را كشتند، پس پروردگار آنها دميد بر آنان عذاب بطورى كه با خاك يكسان شدند،

و آنان از عاقبت (عمل شوم خود) نترسيدند

 (توضيح آيات)

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها، وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها ضحى انبساط خورشيد و امتداد روز است و اين آيه نظير آيات ديگرى است مثل قوله تعالى وَ الضُّحى‏ وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‏- وَ أَخْرَجَ ضُحاها و امثال آن كه اشاره بانبساط نور و ضياء و اشراق خورشيد است.

 (تليها) صفت قمر و در لغت (تلى) بمعنى تبعيّت و پيروى نمودن چيزى نسبت بچيز ديگر كه بدون واسطه باشد آرند و گاهى تبعيت را در اجسام آرند كه جسمى تابع جسم ديگر باشد و گاهى تبعيت را در پيشوايى و پيروى در عمل آرند و در اينجا وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها شايد معنى دوم مقصود باشد كه ماه در نور افشانى و مرتبه اشراق و اضائه از خورشيد اقتباس نور ميكند و نور افشانى مينمايد و در شب بجاى خورشيد عالم را بنور خود روشن مينمايد قوله تعالى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً مرتبه ضياء بالاتر از نور است همانطورى كه مرتبه خورشيد بالاتر از

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 151
مرتبه ماهست (راغب اصفهانى) در اين آيات هفت نوع از موجودات بزرگ عالم كه بناى خلقت و اس اساس آفرينش و بناى عالم بر آن نهاده در معرض سوگند در آورده كه اصل آنها خورشيد و ضياء او است و باقى متفرع بر او و از آثار آن بشمار ميروند اين است كه نخستين شمس و تجليات آن را تخصيص بذكر داده و باقى را عطف باو و متفرع بر آن گردانيده زيرا كه ماه از خود روشنى و ضيائى ندارد از پى خورشيد ميدود و از نورى كه از خورشيد استفاده نموده وقتى كه بدر تمام ميشود بتلألؤ و تجلّيات خود در تاريكى شب جاى گزين خورشيد ميگردد و عالم را بنور خود روشن ميگرداند و در سوره يونس آيه 5 فرموده جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً پس از آن دومين سوگند را بماء و تلألؤ آن تخصيص داده از بعضى عرفاء است كه آيه اشاره بماه قلب است وقتى كه اقبال بروح نمايد و از روح اعظم روشنى و ضياء كسب نمايد و تابع نفس نگردد در تفسير روح البيان از كتاب لايحات برقيّه چنين نقل مينمايد كه گفته شمس اشاره بحقيقت كماليه الهيّه است و قمر اشاره بحقيقت كماليه انسانيه است و همين طورى كه قمر از ابتداء خلقت تا روز قيامت مجلى و مظهر تجلّى نور شمس است تا آنكه در تاريكى شب مردم بنور او راه بيايند همين طور حقيقت انسان كامل و پيدايش وى در عالم براى اين است كه مجلى و مظهر باشد براى كسانى كه در راه سير و سلوك بسوى حق تعالى از ظلمات نفس و اطوار كونيه راهى بسوى حقيقت بيابند و از عالم امكان عروج بعالم وجوب نمايند و چنانچه قمر وقتى نزديك بشمس گرديد از نورش كاهيده ميگردد تا آنكه وقتى مقارن بشمس گرديد ديگر از خود نور و ضيائى نشان نميدهد و در نور شمس فانى ميگردد همين طور انسان كامل وقتى بكمال انسانيّت ميرسد كه تعيّن و تحقق و شيئيّت او مضمحل ميگردد يعنى ديگر در خود شيئيّت مستقل و تعيّن وجودى باقى نميماند و فانى فى اللَّه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 152

 ميگردد و همين طورى كه قمر وقتى مقابله با شمس نمود و مجلّى و نماينده شمس گرديد و بدر تمام شد بنور خورشيد عالم را روشن ميگرداند همين طور انسان كامل وقتى از فناء فى اللَّه بمرتبه بقا رسيد موجود ميگردد بوجود حقّانى و مظهر و نماينده شمس وجود ميگردد و مردم را بسوى حق و حقيقت رهبرى مينمايد. (پايان) سومين سوگند بروز كه از نور و ضياء خورشيد ظهور مينمايد (چهارمين قسم) بشب وقتى كه پرده تاريك كشيده و مردم را از تعب و زحمت باستراحت ميرساند و از زيادتى حرارت و تابش خورشيد كاهيده و هوا را بحدّ اعتدال نگاه ميدارد كه اگر شب نبود زيادتى حرارت آفتاب گياهان و اشجار زمين را ميخشكانيد در تفسير على بن ابراهيم از ابى بصير چنين نقل ميكند كه گويد از ابا عبد اللَّه عليه السّلام سؤال نمودم از قوله تعالى وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها فرمود شمس رسول اللَّه است وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها أمير المؤمنين است زيرا كه بنور رسول اللَّه دين مردم واضح ميگردد ابى بصير گويد گفتم وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها گفت ائمّه جورند كه تبديل نمودند امر رسول اللَّه را و نشستند بمجلسى كه آل محمد اولى بآن بودند پس دين خدا را بظلم و تعدّى پوشانيدند اين است مقصود از قول حق تعالى وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها گفت وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها فرمود ائمّه از ذريّه فاطمه (ع) وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (پنجمين) سوگند بآسمان و بناى محكم آن ياد نموده و ظاهرا سماء كه مرتبه علوى است شامل ميگردد تمام ستارگان و كرات و كهكشانها و موجودات روحانى از انواع و اقسام نفوس علويّين از

ملائكه و طبقات آن و شايد مقصود از (ما) (در ما بناها) موصوله و اشاره بمبدء آفرينش و آن كسى باشد كه آسمانها و اين بناء مجلّل و اين كاخ بزرگ عالم را از نيستى بهستى و از عدم بوجود آورده و بيك نظام و ترتيب حيرت بخشى مرتّب و مزيّن گردانيده و هر يك از موجودات را بطرز مخصوصى موظف بر عمل گردانيده و مسخّر امر او گرديده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 153

 و انجام وظيفه ميدهند.

وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها، وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (ششمين و هفتمين) بزمين و مسطح و منبسط بودن آن و نفس و تعادل اعضاء و قواى آن سوگند ياد نموده و در هر سه آيه ما در (ما بناها) و ما طحيها، و ما سوّاها) دو احتمال داده شده بعضى ما را مصدرى گرفته‏اند يعنى سوگند بآسمان و بناى آن و بزمين و بسط آن و بنفس و تعديل آن و بعضى ما را موصوله گرفته‏اند يعنى قسم بآسمان و زمين و نفس و آن كسى كه آنها را بپا نهاده كه آفريننده آنها است و مقصود از نفس شايد نفس كلّى باشد كه شامل گردد تمام نفوس از نفوس ملائكه و نفوس حيوانات و نفوس جن و بشر و شايد مقصود فقط نفوس آدميان باشد و تسويه آن اشاره باستحكام وجود نفس ناطقه و تعادل قواى نفسانى و توازن اعضاء جسمانى وى است و نيز اشاره بشرافت و فضيلت نفس ناطقه انسانى دارد كه از عالم (ما فوق الطبيعة) و عالم مجردات براى تعمير عالم طبيعت فرود آمده و نيز شايد اشاره بمراتب و درجات نفس دارد از امّارگى كه در وصف او است (لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ) و ملهمگى كه در باره او است (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) (و لوّامگى) كه باو سوگند ياد نموده (و النفس اللوامه) و نيز آن مرتبه كمال نفس كه در مورد خطاب مهر آميز مبدء و مربى خود گشته و بخطاب يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي سرفراز گرديده فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها ناظم و مربى عالم براى نفس انسانى دو در و دو دروازه باز نموده راهى بسوى عالم بالا كه محل عبور و مرور ملائكه باشد و از آن عالم فيض بگيرد و راهى و طريقى بسوى عالم طبيعت باز نموده كه محل عبور و مرور شياطين است و در ابتداء خلقت انسان تواند هر يك از اين دو راهرا بر خود مفتوح نمايد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 154

 اين است كه در احاديث رسيده براى انسان (لمّة من الملك و لمّة من الشيطان) الهام و القاء معارف و نمودن طريق رستگارى و سعادت‏مندى از ملك است و وسوسه و راهنمايى بطريق كج از شيطان است كسى را كه توفيق الهى نصيب وى گردد و راه دخول شيطان را ببندد قلب او محلّ تردّد ملائكه ميگردد لكن كسى كه تابع نفس گرديد قلبش محلّ جولانگاه شياطين ميگردد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها خداوند بهفت آيت بزرگ خلقت سوگند ياد مينمايد كه فضيلت و شرافت كسى داراست كه نفس خود را از صفات حيوانى سبعى بهيمى تزكيه و تصفيه نمايد تا آنكه محلّ عبور و مرور ملائكه و الهام الهى گردد و آنچه خيريّت و رستگارى وى بر آنست از جانب بالا ملهم گردد آرى نفسى كه آلوده بكثافات نفسانى گرديد مثل ظرفى ماند كه آلوده بزه گرديده آنچه در وى ريخته شود زهر آلوده ميگردد اين است كه كلمات حقّانى كه از معدن صدق فرود آمده بجاى آنكه وى را از مهلكه نجات دهد سبب هلاكت وى ميگردد و شايد اشاره باين باشد قوله تعالى حكاية از كفار كه در باره مثالهاى قرآن ميگفتند يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً اگر چه شأنيّت قرآن هدايت است لكن نفسى كه آلوده بكثافات اخلاقى گرديده و در طريق كجروى قدم زد هر چه پيش ميرود بر ضلالت و گمراهى وى افزوده ميگردد حتّى كلمات وحى بجاى آنكه وى را هدايت نمايد بر گمراهى وى ميافزايد آن وقت از فيوضات الهى نااميد و بى بهره ميگردد.

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها، إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها گويند قاتل ناقه مردى بود بنام قدار بن سالف سرخ مو و ازرق چشم كوتاه بالا نام مادرش فديره از أمير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چند دفعه بمن فرمود شقى‏ترين پيشينيان آن كسى بود كه ناقه صالح را كشت و شقى‏ترين بعديها كسى است كه تو را ميكشد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 155

 فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها پيمبر خدا صالح (ع) بآنان گفته بود اين شتر مادّه مال خدا است او را سيراب كنيد يك روز آب قسمت او باشد و در عوض بشما شير ميدهد و يك روز آب قسمت شما است و آنان را تهديد نمود كه اگر ناقه را بكشيد عذاب بر شما فرود مى‏آيد فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها، وَ لا يَخافُ عُقْباها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ يعنى منطبق گرديد عذاب بر آنان كه ناقه (صالح) را پى كردند و كشتند و بعضى گفته‏اند دمدم يعنى دمادم غضب و عذاب بر آنها مستولى گرديد ديگرى گفته (دمدم اللَّه عليهم اهلكهم بذنبهم) يعنى خدا آنها را بگناهشان گرفت و آنان را هلاك گردانيد و اينكه همه آنها بعذاب گرفتار شدند با آنكه دو و سه نفر شايد اقدام بر اين عمل شنيع نموده براى اين بوده كه همه راضى باين عمل بودند و جديت در آن مينمودند كه پس از اين عمل زمين بلرزه آمد و مردم هلاك گرديدند زيرا حرف پيمبر خود را دروغ پنداشتند و ناقه را كشتند پس فرا گرفت عذاب بر آنان بطورى كه همگى آنها را عذاب فرا گرفت و تمامشان هلاك گرديدند و با آنكه پيغمبرشان صالح (ع) بآنها خبر داده بود اگر ناقه را كشتيد عذاب بر شما فرود ميآيد از عاقبت كار خود و عذاب الهى كه بكيفر اعمالشان آنان را ميگيرد نترسيدند و آن عمل فجيع را نموده‏ايد بدو دليل معلوم ميشود يك نفر در كشتن شتر اقدام ننموده و جماعتى در اين عمل ركيك شركت نموده بودند يكى در آيه (فعقروها) و (ذنبهم) بلفظ جمع آورده نه مفرد و ديگر اگر فقط يك نفر بر اين عمل اقدام نموده بود و باقى مقصر نبودند روى ميزان عدل الهى نبايد بر همه عذاب فرود آيد معلوم ميشود بيشتر آنان در اين عمل شركت داشتند و باقى آنها نيز راضى بر اين عمل بودند اين بود كه همه آنها مشمول عذاب گرديدند.