مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 1 از تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن بقلم: يك بانوى ايرانى چاپ محمدى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 2 [مقدمه] ابى ابن كعب از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كسى كه سوره يس را قرائت نمايد و مراد او رضاى خداى تعالى باشد خداى عزّ و جل گناهان او را ميآمرزد و اجر او مثل كسى خواهد بود كه دوازده مرتبه تمام قرآن را خوانده باشد و هر گاه نزد مريض خوانده شود بعدد هر كلمه از آن ده ملك نازل ميگردند و در مقابل وى صف ميزنند و براى او طلب آمرزش مينمايند و قبض روحش را مشاهده مىنمايند و تشييع جنازه او را ميكنند و در موقع دفنش حاضرند و هر مريضى كه در حال سكرات مرگ خودش يا ديگرى نزد وى قرائت كند خازن بهشت قدحى از شراب بهشتى ميآورد و باو ميآشاماند و او را ببهشت بشارت دهد و او سيراب بميرد و سيراب مبعوث گردد و ديگر هيچ احتياج بآب ندارد تا وقتى كه داخل بهشت گردد. (مجمع البيان) و از حضرت صادق عليه السّلام چنين روايت شده كه براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن (يس) است كسى كه در روز (يس) را قرائت نمايد تا شام از محفوظين و مرزوقين ميگردد (تا آخر خبر) و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كسى كه داخل قبرستان گردد و اين سوره را در مقبره بر اموات بخواند در آن روز عذاب مردگان كم ميگردد و براى هر يك بعدد هر كسى از آنها حسنهاى ثبت مىگردد و غير اينها از احاديث بسيارى كه در فضيلت سوره (يس) رسيده. (مصباح كفعمى) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 3 سوره يس صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ثلث و ثمانون آية و هى مكيّة [سوره يس (36): آيات 1 تا 25] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (4) تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ (9) وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (10) إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (12) وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (14) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ (15) قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (17) قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ (18) قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ (20) اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21) وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ (23) إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (24) إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ (25) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 4 ترجمه سوره يس نزد كوفيان هشتاد و سه آيه است و در نظر بصريان و مدنيان هشتاد و دو آيه و هفتصد و بيست و نه كلمه و سه هزار حرف است و در مكه فرود آمده و بگفته ابن عباس فقط آيه (و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم اللَّه) تا آخر در مدينه فرود آمده (بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص) اى سيد عالم قسم بقرآن (ناطق بحق) و مشتمل بر حكمت (2) كه اى محمد بحقيقت تو از پيغمبرانى (3) و بر طريق راستى و درستى (ثابت قدم خواهى بود) (4) خداى غالب مهربان (قرآن را) فرو فرستاده (5) تا آنكه بترسانى و تهديد نمايى گروهى را كه پدران آنان ترسانده نشدند پس آنها بىخبرانند (6) حقيقتا قول حق (كلمه عذاب) بر بيشتر آنان محقق گرديده پس آنها ايمان نخواهند آورد (7) بحقيقت ما در گردن آنها غلهايى نهاديم كه تا بزنخهايشان پيوسته بطورى كه سر آنها را در هوا كشيده و چشم بر هم نهادهگانند (8) و بين دستهايشان از پشت سرشان پرده نهاديم پس از آن چشمهايشان را پوشانيديم و آنان نمىبينند (9) يكسان است چه آنان را بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد (10) جز اين نيست (دعوت تو را ميپذيرد) و هدايت ميگردد كسى كه پيرو قرآن گرديده و از مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 5 خداى رحمن كه از نظر وى غائب است بترسد اى محمد (ص) چنين كسى را بمغفرت و اجر بزرگ مژده بده (11) حقيقتا ما مردهها را زنده ميكنيم و از اعمال و آثار عملشان و آنچه را پيش فرستادهاند مينويسيم و هر چيزى را در پيشوايى كه ظاهر و روشن است شماره و احصاء نمودهايم (12) (اى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) براى كفار مثل گروه انطاكيه را بياور وقتى كه فرستادگان ما بآن ده آمدند (13) (اول) دو كس را فرستاديم (و چون) آن دو كس را تكذيب نمودند پس آنها را بشخص سوم قوت داديم (و يك نفر ديگر بآن دو نفر اضافه نموديم) و بآنان گفتند بحقيقت ما (از جانب خدا) بسوى شما فرستاده شدهايم (14) (آن گروه) گفتند شما نيستيد مگر بشرى مثل ما و خداى رحمن چيزى (يا علامتى) با شما نفرستاده و شما از جماعت دروغگويان خواهيد بود (15) پيمبران گفتند پروردگار ما ميداند كه ما بسوى شما فرستاده شدگانيم (16) و ما مأمور نيستيم مگر اينكه رسالت ظاهر خود را بشما ابلاغ نمائيم (17) كفار گفتند ما نسبت بشما فال بد زدهايم اگر از اين دعوت باز نايستيد شما را سنگسار نمائيم و از ما عذاب دردناكى بر شما وارد خواهد گرديد (18) پيمبران گفتند فال بد شما بازگشت بخودتان مينمايد آيا متذكر ميگرديد بلكه (چنين نيست زيرا) شما جماعتى از اسراف كنندهگان خواهيد بود (19) مردى از آخر شهر با عجله آمد و گفت اى جماعت فرستادگان را پيروى كنيد (20) متابعت نمائيد كسى را كه از شما اجر و مزدى نميطلبد و اينها (بطريق حق و حقيقت راه يافته شدگان خواهند بود (21) و چيست مرا كه عبادت نكنم كسى را كه مرا آفريده و شما بسوى او بازگشت خواهيد نمود (22) آيا من بغير از خداى (يكتا) خدايان ديگر فرا گيرم اگر خداى رحمن اراده نمايد بمن ضررى وارد گردد شفاعت بتها و درخواست آنان مرا چيزى از عذاب بىنياز نخواهد گردانيد و از عذاب خلاص نگرداند (23) و محققا در آن وقت من در گمراهى هويدا خواهم بود (24) اى جماعت بشنويد كه من بپروردگار شما ايمان آوردم (25) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 6 توضيح آيات يس يا در محل رفع است و خبرش محذوف يعنى هذه يس يا در محل نصب است بنا بر اينكه مفعول فعل مضمر باشد يعنى (يس) را بخوان. سخنان مفسرين در معنى (يس) (1) از امير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه (يس) اسمى است از اسماء سيد انبياء (ص). (2) محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه رسول اللَّه (ص) بدوازده اسم خوانده شده پنج عدد آن در قرآن آمده: محمّد، احمد، عبد اللَّه، يس نون. (تفسير مجمع البيان) (3) يس يعنى اى انسان كامل (ابن عباس و اكثر مفسرين) (4) بقول ديگر يا رجل، بقول ديگر يا سيد الاولين و الاخرين و چون (يس) يكى از نامهاى آن حضرت است اين است كه اهل بيت را آل ياسين گويند. و بقول ديگر يا سيد الانبياء و بقول ديگر (يس) اسم سوره است لكن اكثر مفسرين (يس) را يكى از نامهاى نبى خاتم (ص) مىدانند و اختلاف آنان در تعبير است. وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (واو) قسم ذات متعال بقرآن قسم ياد مينمايد كه اى سيّد انبياء (ص) سوگند بقرآن كه محكم و متقن و خالى از هر منقصت از تحريف و لهو و كلام باطل و غيره خواهد بود و نيز قوانين آن روى نقطه اعتدال واقع گرديده. و شايد (وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ) اشاره بعقل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد زيرا كه در او صور اشياء و حقايق موجودات منطوى گرديده و آن مثال لوح محفوظ است اين است كه عقل رسول اكرم (ص) (بذكر الحكيم) ناميده شده و در بعض اصطلاحات، عقلى را كه مبدء تفاصيل معقولات است عقل قرآنى نامند و نفسى را كه بتفاصيل صور معلومات منتقش گرديده آن را عقل فرقانى نامند و باتفاق بين مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 7 صاحبان ذوق سليم قرآن باعتبار ذات و ماهيت خلق رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خواهد بود (صدر المتالهين) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ اين جمله جواب قسم است قسم بقرآن كه متصف بحكمت و آيات متقن است كه تو رسول مايى. و چون بايستى قسم و جواب آن مناسب هم باشند و قسم را شاهد آرند بر آنچه براى آن قسم ياد ميكنند در اينجا خداى متعال قرآن را شاهد و گواه آورده بر اثبات پيمبرى نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زيرا كه قرآن هم معجزه او است و هم كتاب قانونى و بر اثبات نبوت او دليل قاطعى خواهد بود كه بفرموده خداى تعالى (اگر جنّ و انس) با هم جمع گردند و با يكديگر همكارى نمايند نتوانند مثل قرآن بياورند بلكه مثل سورهاى از آن يا بعضى از آن را نيز نتوانند آرند. و معجزه بودن قرآن نه فقط از حيث الفاظ و فصاحت و بلاغت آن است اگر چه چنين است كه از اين جهت نيز معجزه خواهد بود لكن عمده آن اسرار و معانى مندرجه در آن است كه غير از خدا و پيمبرش و راسخين فى العلم احدى بكوچكترين اسرارش پى نخواهد برد اين است كه قرآن را بحكمت معرفى نموده و چون آيات قرآن محكم و متقن و قوانين و احكام آن مطابق عقل و منطق استوار گرديده اين است كه دست تحريف و تبديل از ساحت قدس آن كوتاهست و تا قيامت باقى و ابراز فعاليت خواهد نمود. عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ نزديكترين راه بسوى مقصود طريق مستقيم است كه در آن كجى و پستى و بلندى نخواهد بود اينست كه شريعت محمدى را بطريق مستقيم معرفى نموده. و رسولش را مخاطب گردانيده كه تو در راه مستقيم سلوك خواهى نمود. اگر چه تمام پيمبران در راه مستقيم توحيد سلوك مينمودند و مردم را براهى كه سر انجام آن منتهى گردد بجوار رب العالمين رهبرى مينمودند لكن در اين آيه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 8 بكلمه (على) كه علو و برترى را ميرساند چنين اشاره دارد كه تو در طريق هدايت و نشان دادن منازل و مراحلى كه سالكين الى اللَّه بايستى از آن بگذرند و بطريق مستقيم قطع طريق نمايند تا بسرحد مقصود برسند قانون و قرآن تو بر تمام كتابهاى آسمانى علو و برترى خواهد داشت زيرا چنانچه مشاهده ميشود قانون محمدى (ص) و قرآن مجيد تمام وظائف يك نفر سالك الى اللَّه را بطور وضوح بيان مىنمايد و از آنچه سد راه او ميگردد و وى را در بيراهه ميكشاند او را خبر دار نموده و نيز بآنچه راه او را باز ميگرداند آگاهش گردانيده اين است كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در حديث (ثقلين) فرموده «قرآن ريسمانى است كه از آسمان بزمين كشيده شده اگر بآن چنگ زنيد گمراه نميگرديد. آرى قرآن مبين «حبل اللَّه متين» است كه بآن (يسلك سبيل رب العالمين و يعرج الى سماء الحق و اليقين) تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ تنزيل فرود آمدن تدريجى است و نزول فرود آمدن دفعى است و بعضى تنزيل را برفع خواندهاند بنا بر اينكه خبر مبتداء محذوف باشد و بنصب نيز قرائت شده بنا بر اينكه مفعول (اعنى) باشد و بجر نيز خوانده شده بنا بر اينكه بدل از قرآن يا بدل از صراط باشد. و بهر تقرير يعنى قرآن از طرف خداى غالب مهربان فرود آمده و شايد عزيز و رحيم كه دو اسم از اسماء الحسنى بشمار ميروند دو صفت از صفات قرآن باشد زيرا كه عزيز را در جايى آرند كه در آن سه خصوصيت مأخوذ باشد: اول وجود وى كمياب گرديده دوم خلق نيازمند باو باشند، سوم رسيدن بآن سخت و دشوار باشد و رحيم و رحمان مأخوذ از رحمت است و اين معانى بدرستى بر قرآن صادق آيد اول قرآن عزيز و غالب و كمياب خواهد بود زيرا كه قرآن منحصر بفرد است ثانى ندارد و خلق نيازمند باويند و دريافتن معانى و اسرار آن سخت و دشوار است و رحيم و رحمن مأخوذ از رحمت است و اين معنى نيز بر قرآن صادق آيد زيرا مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 9 كه هم از صفت رحمت فرود آمده و هم مشتمل بر صفات رحمانى خواهد بود. لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ خطاب برسولش نموده كه اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما قرآن را بر تو نازل گردانيديم كه تو بترسانى و تهديد نمايى جماعتى را كه پدران آنان ترسانيده نشدند. شايد مقصود جماعت قريش و پدران نزديك آنان باشد كه در زمان فترت بين حضرت عيسى (ع) و حضرت محمّد (ص) زندگانى مينمودند (قتاده) و بقول ديگر قانون و شريعتى مثل اينكه بر تو فرستاديم براى آنها نيامد و اين معنى بنا بر قول كسى خواهد بود كه گفته پيش از پيمبر ما «پيمبرى» مثل خالد بن سنان و قيس بن ساعده و غير اينها براى آنان آمده بودند. (طبرسى) و اين معانى نظر بظاهر آيه است كه ماء در (ما انذر) را نافيه بگيريم لكن اگر ما را موصوله و مفعول دوم (لتنذر) باشد معنى آيه چنين ميشود تا اينكه جماعتى را بترسانى كه بآنچه در زمان عيسى (ع) تهديد شده بودند نپذيرفته و شايد (ما) مصدريه باشد بمعنى (انذارهم) تا آنكه آنان را بترسانى مثل ترسانيدن انبياء پدران آنها را در زمان پيشين و بقولى بترسانى كسانى را كه پدرانشان بكتب آسمانى وعظ و اندرز شدند. فَهُمْ غافِلُونَ چون پدران آنان بعذاب تهديد نشدند بنا بر معنى اول يا دعوت پيمبران را نپذيرفتند بنا بر معنى دوم و سوم اين است كه آنان از عذابى كه از قبل اعمال نكوهيدهشان دامن گيرشان ميگردد غافلند اين است كه از وعد و وعيد قرآن متنبه نميگردند فرق است بين غفلت و نسيان اگر مطلب در ذهن نيامده آن را غفلت گويند و اگر آمده و فراموش گرديده آن را نسيان نامند در حديثى نقل شده كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعلى (ع) فرمود (با مردگان منشين عرض ميكند مردگان كيانند فرمود اهل جهالت و غفلت). آرى زنده كسى خواهد بود كه دل او بنور حق تعالى روشن گرديده بقول مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 10 آن شاعر عارف. هر كرا حق داد معرفتش كائن بائن بود صفتش جان بحق تن بغير حق كائن تن ز حق جان ز غير حق بائن ظاهر او بخلق پيوسته باطن او ز خلق بگسسته از درون آشنا و همخانه وز برون در لباس بيگانه لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ چون جماعت كفار و مشركين بتهديد و انذار پيمبران متنبه نگرديدند و دعوت آنها را پس از آنكه حجت بر آنان تمام گرديد شده بود نپذيرفتند اين بود كه كلمه و حكم عذاب بر بيشتر آنها محقق و ثابت گرديد. زيرا كه در علم ازلى الهى و عالم قضا گذشته كه بيشتر كفار از روى اختيار و دانستگى ايمان نخواهند آورد اين بود كه در ازل حكم عذاب بر آنان ثابت گرديده و بهمين معنى اشاره دارد قوله تعالى در سوره هود آيه 120 (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ) و نيز در جواب ابليس لعين آنجا كه گفت «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» فرموده «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» سوره ص آيه 58 إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ مفسرين بدلالت اعناق و اغلال كلمه ايديهم را در تقدير دانستهاند يعنى در دستها و گردن آنها غل قرار داديم. سخنان مفسرين در توجيه آيه 1- خداى تعالى عمل مشركين را راجع بدعوت شدن آنان بايمان و اعراض نمودن آنها را مثل زده بكسى كه دستش بگردنش غلف شده باشد و ممكن نباشد دست خود را براى عمل خيرى باز كند و نيز مثل آدمى ماند كه سرش بسوى هوا است و نتواند پيش قدم خود را نگاه كند. (حسن و جبائى) 2- سنگينى قرآن مثال غلهايى ماند در گردن آنان كه از استماع آن مانع گرديده و نتوانند در نكات آن تدبر نمايند و چون از استماع قرآن از روى تكبر مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 11 اعراض مينمودند آنان را تشبيه نموده بكسى كه دستش بگردنش بسته شده و سرش را بهوا بلند نموده و زير پاى خود را نمينگرد و كفار موقع تلاوت قرآن چنين بودند (حتى انسوكم ذكرى) (ابى مسلم) 3- بيان حال كسى از قريش است كه اراده نمود حضرت رسول را بكشد آن وقت چنين شد كه دستش بگردنش قفل گرديد و قدرت نداشت دستش را باز كند 4- مقصود وصف حال كفار است كه در قيامت چنين خواهند بود و اين آيه نظير قوله تعالى است «إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ» «و جعلنا» را بلفظ ماضى آورده اشاره بتحقق قيامت است كه گويا واقع گرديده «فهم مقمحون» يعنى چون دستهاى آنها بگردنشان و غل بزير زنخ آنان بسته شده و سرهايشان را بسوى هوا بلند گردانيده اين است كه آنان (مرفوع الراس) خواهند بود (ازهرى و قتاده) پايان و شايد مقصود از اغلال اشاره بصفات و اخلاق نكوهيده كفار و مشركين باشد كه صفات حيوانى كه از قواى شهويه و غضبيه آنان تراوش نموده مثال زنجيرى خواهد بود كه دست عقل آنها را بگردن هواى نفسانى آن بسته گردانيده و حسد و بغض كه از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داشتند مثال غلى گرديده زير زنخ آنها كه از روى كبر سرهايشان را بهوا بلند گردانيده نميتوانند سر فرو دارند و در آيات تكوينى و تشريعى الهى نظر كنند و چنين شدهاند كه حتى زير قدم خود را هم نمىبينند كه در صراط انسانيت لغزش پيدا ننمايند و بالاخره بدرك دوزخ سرنگون خواهند گرديد. وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ آيه بالا اشاره بصفات باطنى كفار بود و اين آيه راجع بلوازم و آثارى است كه مترتب بر صفات و اخلاق آنان ميگردد كه وقتى آنها دستهايشان بگردنشان بسته گرديده و سرشان در هوا است در اثر آن از پيش رو و پشت سر آنها پرده غفلت كشيده ميشود و حق و كلام حق را از نظرشان مستور ميگرداند اين است كه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 12 چشم دلشان كور ميگردد و نتوانند در آيات قرآن نظر كنند و گوش دلشان كر ميگردد طاقت شنيدن كلام اللَّه را ندارند و آنان بدرستى مصداق اين آيه خواهند گرديد (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ) سوره بقره آيه 166 وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ چون كفار در اثر منيّت و هوى پرستى پاى عقل خود را بسته گردانيده و نتوانند قدمى بسوى ترقى و تعالى بالا روند تا آنكه ايمان در قلبشان نفوذ نمايد و نور جمال حق تعالى از پشت ابرهاى سياه طبيعت پرتو افكند و قلبشان را روشن گردانيده و طراوش بخشد اين است كه برسول خود تذكر ميدهد و گويا باو ميفرمايد خود را بزحمت مينداز چه آنها را بعذاب تهديد نمايى يا ننمايى يكى است اينها ايمان نخواهند آورد. إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ اى رسول اكرم تبليغ و انذار تو بكسى نفع خواهد بخشد كه در وى حالت اطاعت باشد و پيرو قرآن گرديده و از خداى رحمن كه از نظرها غائب است بترسد يا كسى كه در باطن چنان هيبت و عظمت خداى رحمن بر قلبش مستولى گرديده كه با آنكه رحمت و فيض او را در موجودات معاينه مينمايد لرزان باشد. از اين آيه و امثال آن توان استفاده نمود كه مقصود اصلى از ارسال رسل و انزال كتب آسمانى اشخاصى بوده كه مستعد قبول دعوت و داراى دل پذيرنده باشند و چون ابتداء بين افراد بشر تميز داده نميشود كه آنان كيانند اين بود كه پيمبران مأمور بودند همه مردم را تبليغ نمايند و نيز تا آنكه حجت بر خلق تمام گردد و بدانند كه عذاب آنها از قبل خودشان است كه در اثر هوا پرستى خود را از قابليت انداختهاند و گر نه فيض حق تعالى نسبت بتمام موجودات على السوى خواهد بود اين است كه برسول خود دستور ميدهد اشخاصى كه مستعد قبولند آنان را باجر بزرگ و آمرزش مژده بده. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 13 تمام اعمال در روز رستاخيز ارائه خواهد گرديد إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ آيه راجع بقيامت و زنده شدن مردگان و نامه اعمال آنان و آثارى است كه در روز قيامت متفرع بر اعمال دنيوى آنها ميگردد و افراد بشر بايستى اولا بدانند كه در قيامت متصدى تمام امور ذات حق تعالى و ملائكه عمال مثل كرام الكاتبين و (سائِقٌ وَ شَهِيدٌ) كه در سوره (ق) آيه (30) تذكر داده و غير اينها كه همه مطيع امر پروردگار و مسخر اويند انجام خواهد گرفت و در آن وقت احدى از خود رأى انديشى نخواهد نمود. و در ثانى متذكر باشند كه هر عملى از خوب و بد كه در حيات دنيا از آنان ناشى گرديده ما آن عمل و آثار آن را ثبت نموده و در روز رستاخيز ارائه خواهيم داد. مفسرين گويند مقصود از (آثارهم) آن آثار خير يا شرى است كه در دنيا باقى مانده كه آن را (باقيات الصالحات) گويند مثل اينكه اولاد صالحى از كسى مانده يا پلى ساخته يا كتابى نوشته كه در آن ارشاد خلق باشد و همچنين آثار عمل بد خلاصه تمام اعمال اعم از خوب يا بد و آثارى كه متفرع بر آن گرديده آنهم از نيك و بد شماره و ضبط شده و در دفتر آفرينش و (لوح محفوظ) نوشته و ثبت گرديده و دست تغييرات عالم كون و فساد و تبدل زمان از فنا گردانيدن آن كوتاه خواهد بود. بايد دانست هر عملى كه از آدمي سر زند از خوب يا بد از آن اثرى در نفسش ميگذارد و بتكرار ملكه نفسانى گرديده و بنفوذ آن در قلب خلق ثانوى پديد خواهد گرديد آن وقت جزء حقيقت وى گشته و ديگر قابل زوال نخواهد بود و آنچه منشأ خلود در بهشت ميگردد براى نيكوكاران و اصحاب يمين، و خلود در جهنم ميگردد براى بدكاران و كفار همان ملكات نفسانى آنان خواهد بود لكن عمل خوب باش مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 14 يا بد اگر بتكرار در قلب رسوخ ننموده و بحد ملكه نفسانى نرسيده باشد سبب خلود نميشود و هر گاه عمل بد باشد اگر ايمان باقى مانده بتوبه و باز گشت مادامى كه حيات دنيا باقى است يا باندازهاى از عذاب اخروى، يا بتوسط شفاعت شافعين ممكن است بخشيده شود و عاصى از عذاب نجات يابد. وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه اى محمد (ص) براى اهل مكه بجماعت انطاكيه مثل بياور آن وقتى را كه پيمبران با معجزات بسيار براى هدايت آنان آمدند و آنها مثل اين كفار سخن پيمبران را نپذيرفتند و در كفر و عناد و اعراض از حق ماندند و اطاعت ننمودند بلكه سفراى الهى را اذيت كردند. إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (إِذْ أَرْسَلْنا) بدل از جاءها است يعنى ما اول دو نفر رسول بسوى جماعت انطاكيه فرستاديم پس از آنكه آن دو نفر را تكذيب نمودند آن دو نفر رسول را بيك نفر ديگر قوت داديم آن سه نفر پيمبر باهل آن محل گفتند ما از طرف حق تعالى براى ارشاد و تبليغ شما فرستاده شدهايم كه ايمان بياوريد و خداى واحد رحمن را اطاعت نمائيد. مفسرين گويند اين سه نفر مبلغين از طرف حضرت عيسى (ع) بودند و حكايتش آن طورى كه بيان نمودهاند چنين است. حضرت عيسى (ع) دو نفر از حواريين بنام يوحنا، و يونس، يا يحيى و تومان يا باروض، و ماروص براى تبليغ بانطاكيه فرستاد چون نزديك شهر رسيدند پير مردى را ديدند كه گوسفندان خود را ميچرانيد باو سلام كردند پرسيد شما از كجا آمدهايد و بكجا ميرويد گفتند ما فرستادگان عيسى پيمبريم آمدهايم كه شما را با سلام دعوت نمائيم و از عبادات بتها باز داريم گفت آيا شما بر صدق ادعاى خود هيچ دليلى داريد گفتند آرى بيماران را بدعاء شفاء ميدهيم و كور و كر را بينا و شنوا مىگردانيم. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 15 پير مرد گفت چند سال است فرزند من مريض است آن دو نفر گفتند بيا برويم او را به بينيم چون رفتند و بر بدن آن مريض دست كشيدند باذن خدا فورا شفا يافت آن وقت آن پير مرد كه آن را حبيب نجار و مؤمن آل ياسين نامند ايمان آورد و همين حبيب نجار است كه ششصد سال قبل از زمان حضرت خاتم الانبياء (ص) وقتى كه حضرت عيسى اوصاف آن حضرت را بيان نمود باو ايمان آورد، و در روايت صحيح رسيده كه در باطن ايمان داشت و بنماز و عبادت مشغول بود چون رسولان آمدند ايمان خود را اظهار گردانيد. چون خبر آن دو مرد در انطاكيه فاش گرديد و بيماران زيادى بدعاى آنان شفا يافتند سلطان آن شهر كه وى را افطيخش رومى ميناميدند بت پرست بود آنها را استحضار گردانيد و از آنان استفسار نمود كه شما كيانيد و از كجائيد گفتند ما رسولان حضرت عيسى (ع) ميباشيم و براى راه نمايى و هدايت اين محل آمدهايم گفت نشانه پيمبرى شما چيست گفتند كور و ابرص و تمام مريضان را شفا ميدهيم گفت بر گرديد تا من در باره شما فكر كنم. وهب بن منيّه چنين گفته آنان مدتى در آن شهر بودند و نميگذاشتند نزد سلطان بروند روزى سلطان را در بازار ديدند تكبير گفتند و ذكر خدا را اظهار نمودند پادشاه امر كرد آنان را در زندان حبس نمودند خبر بعيسى (ع) رسيد شمعون صفا را كه بزرگ حواريين بود بيارى آنها فرستاد او بشهر آمد و با رؤساء و خواص سلطان آشنايى و رفاقت انداخت و از جهت دانش و حكمتى كه داشت نزد سلطان مقرب گرديد. بعضى گفتهاند شمعون با ملك ببتخانه رفت و خدا را سجده نمود شاه گمان كرد ببت سجده نموده شمعون طورى تظاهر نمود كه مورد اعتماد سلطان گرديد و در هر كارى با وى مشورت مينمود روزى گفت اى پادشاه شنيدهام دو نفر را حبس نمودهاى براى اينكه ادعاء دين ديگر مىكنند گفت آرى شمعون از روى تعجب گفت اى ملك بفرما آنان را حاضر گردانند كه گفتار آنان عجيب است سلطان مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 16 باحضار آنها امر نمود وقتى آنها شمعون را نزد ملك ديدند خوشحال شدند و دليرانه بنشستند شمعون از آنها پرسيد شما چه كسانيد گفتند رسولان رسول خدائيم شمعون گفت براى چه كار آمدهايد گفتند آمدهايم تا سلطان و اهل مملكت او را از عبادت بت باز داشته و بعبادت كسى كه آفريننده آسمان و زمين است ترغيب نمائيم شمعون گفت آيا براى اين ادعاء خودتان حجت و بينهاى داريد گفتند آدم كور و ابرص و تمام مرضى را بفرمان خدا شفاء خواهيم داد ملك امر كرد جوان كورى كه حلقه چشمش با پيشانيش مساوى بود حاضر نمودند گفت بخداى خود بگوئيد اين جوان را چشم دار گرداند آنها دعا كردند فورا جاى دو چشم شكافته شد و آنها دو قطعه گل برداشتند بجاى چشم وى گذاشتند دو تخم چشم گرديد و آن جوان بينا شد سلطان تعجب نمود شمعون گفت اى ملك اگر از (اله) خودت يعنى بتى كه ميپرستى بخواهى مثل چنين كارى انجام دهد براى خودت و خدايت شرافتى خواهد بود ملك آهسته گفت اى شمعون مگر تو نميدانى كه آنان نه ميشنوند و نه مىبينند و بر هيچ كارى قدرت ندارند باز پادشاه بآن دو رسول گفت اگر خداى شما توانست مردهاى را زنده گرداند بخداى شما ايمان ميآورم گفتند خداى ما قدرت بر همه چيز دارد ملك گفت پسر دهقان من هفت روز است مرده و چون پدرش حاضر نبود وى را دفن نكردند (بعضى گفتهاند آن پسر خود سلطان بود) وقتى جنازه آن پسر را آوردند در حالى كه متعفن گرديده بود آن دو نفر دست بدعا برداشتند و شمعون در دل دعا مىكرد و حيات آن پسر را از خدا خواستند فورا آن پسر زنده گرديد و بلند شد و ايستاد و گفت اى جماعت از خدا بترسيد و ايمان آريد در اين هفت روز مرا بهفت وادى آتش بردند از بتپرستى حذر كنيد و بخدا ايمان آوريد پادشاه تعجب نمود وقتى شمعون فهميد گفتارش در قلب پادشاه اثر دارد او را بخداى يكتا دعوت نمود و پادشاه و جمعى اهل مملكت او ايمان آوردند و جماعت ديگر بكفر باقى ماندند. و مثل اين حكايت را عياشى بسند خود از ثمالى و او از امام محمد باقر (ع) نقل نموده مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 17 و در بعضى از روايات آن ميّت پسر سلطان انطاكيه بوده كه بعد از آنكه وى را دفن كرده بودند بدعاى آن دو رسول زنده گرديد و بر خاست و خاكها را از سرش پاك ميكرد پادشاه باو گفت اى پسرك من حال نو چگونه بود گفت من در حال موت دو مرد را ديدم كه حيات مرا از خدا در خواست مينمودند سلطان گفت اگر آنها را به بينى ميشناسى گفت آرى امر كرد تمام مردم بصحرا آيند و چنين تعيين نمود كه مردم يك يك از مقابل پسرش عبور نمايند پس از آنكه جمعى از نزد وى عبور نمودند يكى از آن دو رسول عبور نمود پسر گفت اين يكى از آن دو نفر است و بعد از آن ديگر را ديد گفت ديگرش اين است اين سخن در سلطان اثر نمود آن وقت شمعون با آن دو نفر شروع بدعوت نمودند و سلطان با اهل مملكتش ايمان آوردند. و ابن اسحاق گفته پادشاه ايمان نياورد و با تمام اهل مملكتش بر اعدام رسولان اتفاق نمودند. (طبرسى) فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ پس از اظهار معجزه رسولان گفتند ما از نزد عيسى روح اللَّه براى ارشاد شما بدين حق فرستاده شدهايم. قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ عمده ايراد مردم به پيمبران دو چيز بوده يكى ميگفتند شما هم مثل ما بشرى ميباشيد و در تمام خصوصيات بشرى مثل ما خواهيد بود مزيت شما بر ما چيست كه ما مطيع امر شما گرديم. و ديگر زنده شدن در قيامت امر عجيبى در نظر آنان مىنمود كه پس از آنكه مرديم و بدن ما خاك گرديد و اجزائش پراكنده شد چگونه ممكن است ثانيا زنده گرديم. در پاسخ سؤال اول همين بس كه گوئيم درست است كه پيمبران در شئونات بشرى مثل ما بودند چنانچه ميگفتند (أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) لكن در آن روح قدسى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 18 و مقام ولايت و قرب معنوى و معرفت آنان بمقام الوهيت و غير اينها از باقى امتياز داشتند نه ببدن طبيعى. كلينى ره در كافى بسند خود از جابر و او از ابى جعفر عليه السّلام چنين روايت مىكند جابر گفت از علم عالم سؤال نمودم فرمود اى جابر در انبياء و اوصياء پنج روح است: روح القدس، روح الايمان، روح الحيوة، روح القوه، روح الشهوة. اى جابر بروح القدس ميشناسند آنچه را كه زير عرش است تا آنچه تحت زمين است، پس از آن فرمود اى جابر آن چهار روح ديگر در معرض حدوث و زوالند لكن روح القدس ثابت و در معرض لهو و لعب واقع نميشود. و بهمين معنى احاديث بسيارى رسيده كه انبياء و اوصياء را بيك قوه ديگرى اختصاص ميدهد كه بآن قوه مستعد قبول وحى ميگردند. و راجع برفع اشكال دومى در سوره (ق آيه 2) حكاية از قول كفار كه از روى تعجب ميگفتند (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ) چگونه ممكن است ما وقتى مرديم و خاك گرديديم دو مرتبه برگرديم در پاسخ و رفع استبعاد آنان در آيه بعد فرموده (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ) يعنى ما ميدانيم آنچه را كه زمين از آنها كم ميكند و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن ثبت گرديده. در توضيح اين آيه در جلد ششم تفسير مخزن العرفان اندازهاى بحث نموديم و خلاصه آن چنين است كه انسان بمردن فانى نخواهد گرديد بطورى كه در هيچ نشئه و عالمى باقى نمانده باشد بلكه چون عوالم در طول يكديگر و مرتبط بهم است كسى كه مرد اگر چه در ظرف زمان از نظر ما نابود گرديده لكن فعليت وجودش بلكه فعليت بدنى كه در ايام حياتش روحش بآن تعلق داشت فانى نگرديده و در سعه علم حضورى حق تعالى و لوح محفوظ كه محيط بر تمام عوالم است بعينه موجود است و در قيامت بروز و ظهور خواهد نمود زيرا كه عالم قيامت محيط بر عالم دنيا و جامع مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 19 تمام شئونات بشرى خواهد بود. لُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ- وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ پيمبران گفتند پروردگار ما ميداند كه ما از جانب او فرستاده شدهايم و وظيفه ما غير از اينكه شما را بدين حق كه ظاهر و روشن است ارشاد نمائيم چيز ديگرى نخواهد بود. شايد مقصود آنها چنين بوده كه ما بخودى خود نيامدهايم بلكه از طرف عيسى (ع) مأمور گرديدهايم و از شما مالى يا چيز ديگرى نمىطلبيم بلكه فقط ميخواهيم انجام وظيفه بدهيم و شما را بدين حق و كلمه توحيد كه بسيار ظاهر و روشن است دعوت نمائيم. قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ در مفردات راغب در ماده (طير) چنين گفته (الطير) اصله التفاؤل بالطير ثم يستعمل فى كل ما يتفأل به و يتشأم (قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ) «1» اهل انطاكيه گفتند ما در باره شما فال بد ميزنيم زيرا از وقتى شما آمدهايد امور ما مشكل گرديده اگر از اين ادعاء دست بر نداريد شما را سنگسار خواهيم نمود و بعذاب و شكنجه سخت گرفتار خواهيد گرديد. قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ رسولان در پاسخ آنان گفتند اگر بدانيد و متذكر باشيد فال بد شما از عقيده فاسد و اعمال نكوهيده خودتان ناشى گرديده كه وزر و وبال شما شده و روزگارتان را تباه گردانيده و جماعتى ميباشيد كه در انكار حق تعالى و نافرمانى او زيادهروى مينمائيد. __________________________________________________ (1) اصل (اطير) از فال بد زدن اخذ گرديده زيرا كه در زمان پيشين مردم خرافاتى از صداى كبوتر مثل صداى كلاغ و امثال آن معتقد بودند و فال بد ميزدند و خود را ناراحت مينمودند پيمبر اسلام فال بد زدن را منع فرمود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 20 وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ و در حالى كه اهل انطاكيه قصد كشتن رسولان را كردند ناگاه مردى از دورترين طرف شهر كه شايد دروازه آن شهر بوده بسرعت و شتاب خود را بجماعت رسانيد و گفت اى مردم رسولان را متابعت نمائيد گويند آن مرد حبيب نجار بوده كه در همان اول ايمان آورده بود اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ متابعت نمائيد كسى را كه اجر و مزدى براى هدايت نمودن از شما طلب نمىنمايد و اين جماعت رسولان هدايت شدگانند. حبيب نجار در مقام نصيحت جماعت بر آمده و ميگويد اين رسولان براى تبليغ رسالت از شما تمناى مزدى و اجرى ندارند و خود آنان طريق حق را يافتهاند و مىخواهند شما را از ظلمت كفر و بتپرستى بنور ايمان و دانش رهبرى نمايند. وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ گويا آن جماعت بحبيب نجار گفتند آيا تو دين ما را ميگذارى و تابع اينها مىگردى در پاسخ گفته براى من چيست كه عبادت و بندگى نه نمايم آن كسى كه مرا آفريده و از نيستى بهستى آورده و باز گشت ما نيز بسوى او خواهد بود و غرض او چنين بوده كه مردم را متذكر گرداند كه بندهگى مخصوص بكسى خواهد بود كه مبدء پيدايش كائنات و بازگشت ما و تمامى موجودات بسوى وى است و تمام امور از حيات و ممات و امور معاش بدست قدرت او انجام خواهد گرفت نه بتهايى كه جمادند و از دستشان كارى ساخته نخواهد گرديد. أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ- إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ مشركين عبادت بتها مىكردند بگمان اينكه آنها مقام و منزلتى نزد حق تعالى دارند و شفيع آنان ميگردند چنانچه قرآن خبر ميدهد كه مىگفتند: مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 21 (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ) حبيب نجار براى تنبّه آنان ميگويد اگر خداى رحمن بخواهد بمن ضررى برساند شفاعت بتها فائده نمىبخشد و مرا از عذاب نجات نخواهند داد. ظاهرا مقصودش اين بوده بر فرضى كه اين بتها قابل شفاعت كردن باشند كه گمان شما چنين است جلوگيرى از اراده حق تعالى نتوانند بكنند پس سزاوار نيست كه غير از خداى واحد يكتا خدايانى بگيريم و عبادت كنيم كه در اين هنگام من بعبادت غير در گمراهى آشكار واقع خواهم گرديد. إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ مفسّرين گويند وقتى حبيب نجار از روى خير خواهى و اندرز بان جماعت اين طور گفت و اظهار ايمان خود را نمود مردم آن شهر قصد كشتن او را كردند اين بود كه رو برسولان نمود و گفت من بپروردگار شما ايمان آوردم بشنويد و خواست رسولان را شاهد بر ايمان آوردن خود بگيرد كه در باره او شهادت بدهند. [سوره يس (36): آيات 26 تا 36] قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26) بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27) وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29) يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (30) أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (32) وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (35) سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (36) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 22 ترجمه چون بحبيب نجار گفته شد در بهشت داخل شو گفت كاش عشيره من ميدانستند بآنچه (26) مرا پروردگار من آمرزيده و مرا مورد رحم و كرم قرار داده (27) (پس از كشته شدن حبيب نجار) براى هلاك گردانيدن قوم او از آسمان قشونى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 23 نفرستاديم و هيچوقت چنين نخواهيم نمود كه براى عذاب (طائفهاى) از آسمان قشون بفرستم (28) و براى هلاكت آنان نبود مگر يك صداى شديدى (كه زهرهشان را بريد) و مثل شعلهاى خاموش گرديدند (29) جاى تأسف است بر بندگان من زيرا پيمبرى بر آنان نيامد مگر آنكه او را استهزاء مينمودند (30) آيا كفار ندانستند كه چه بسيار از قرنهايى كه پيش از آنها بودند (31) (و در اثر مخالفت) ما آنان را هلاك گردانيديم و آنان بسوى كسانشان باز گشت نخواهند نمود (32) و (روز قيامت) تمام مردم (از گذشته و آينده) نزد ما حاضر شدگان خواهند بود (33) و براى نشانه قدرت ما همين بس كه زمين مرده (در فصل زمستان را در فصل تابستان) زنده ميگردانيم و دانهها و حبوبات از آن بيرون مىآوريم و از آن ميخوريد (34) و ما بوستانهايى از درخت انگور و خرما در زمين قرار داديم و چشمههايى در زمين جارى گردانيديم (35) تا آنكه از ميوههاى آن و از آنچه دستهاى آنان در آن كار كرده بخورند آيا چرا مردم از اين نعمتها شكر گذارى نميكنند (36) منزه و مبرا (از هر نقص و عيبى خواهد بود) آن كسى كه تمام ممكنات را جفت آفريده از آنچه از زمين روئيده ميشود و از نفسهاى (آنان توليد ميگردد) و از آنچه را كه آفريده و شما نميدانيد (37) (و نيز) از جمله نشانه هاى قدرت او شب است كه پس از تمام شدن و كنده شدن روز شب فرا ميرسد و در آن وقت شما در تاريكى خواهيد بود (38) خورشيد در محل و مستقر خود جريان دارد و آن بتقدير (و اندازهگيرى) خداى غالب داناست (39) و براى ماه منزلهايى مقرر گردانيديم (كه در آن منازل حركت ميكند تا آنكه مانند شاخ درخت خرماى شش ماهه ميگردد كه بشكل ماه خشك شده و كج گرديده (40) نه خورشيد را سزد كه قمر را دريابد و نه اينكه شب بر روز سبقت گيرد و تمامشان در فلك (و جايگاه خود شناورند) (41) و از نشانه هاى قدرت الهى اين است (كه در وقت طوفان نوح) آباء و اجداد آنان را در كشتى كه (پر از مردم و حيوانات و ما يحتاج آنها بود) نشانيديم (42) و نيز براى آنها امثال كشتى را آفريديم كه بر آن سوار ميشوند (43) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 24 و اگر بخواهيم اهل كشتى را غرق نمائيم براى آنان هيچ فرياد رسى نخواهد بود و آنها از مرگ رها نميشوند (44) مگر اينكه ما بآنها رحم كنيم (و آنها را از غرق نجات دهيم) تا آنكه در مدت معلومى از حيات بهره ببرند (45) و چون (بكفار) گفته شود از معاصى پرهيز نمائيد (و تقوى پيشه خود سازيد) و از آنچه رو بروى شما است (از عذاب امتهاى گذشته) و آنچه پشت سر شما است (از عذاب آخرت) بترسيد شايد شما مورد رحم (الهى) واقع گرديد (بدل سنگ آنان تأثير نميكند) (46) و هيچ آيهاى از آيات پروردگار بر آنها نيامد مگر آنكه (كفار) از آن اعراض مىنمودند (47) توضيح آيات قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ استيناف از حكايت حبيب نجار است كه گويا از وى سؤال ميشود كه پس از شهادت در چه حالى بودى در جواب گويد وقتى بجوار رحمت ايزدى رسيدم بمن گفته شده در بهشت داخل شو يعنى در دار رحمت الهى نزول نما قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بنا بر قول مفسرين ذات متعال حكاية از قول حبيب خبر ميدهد كه پس از آنكه ايمان خود را ظاهر نمود و براى جماعت انطاكيه زبان بنصيحت و اندرز گشود و آنان را بدين حق تبليغ گردانيد جماعت كفار در مقام اعدام او بر آمده بقولى او را سنگسار نمودند و بقولى پايمالش كردند تا هلاك گرديد وقتى بمقام شهادت فائز گرديد و داخل بهشت كه دار كرامت الهى است و اصل شد و نزد پروردگارش بحيات ابدى دمادم بوى روزى ميرسيد و روح و قلب منورش از رحمتهاى بىپايان پروردگارش روشن و محظوظ گرديده آرزو مىنمود كه كاش قوم و كسان من منزلت مرا ميدانستند و ايمان مى آوردند. بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ و ميدانستند چگونه مشمول رحمت و مغفرت پروردگارم گرديدهام و مرا گرامى داشته و از بزرگان اهل بهشت قرار داده مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 25 ميشود (ما) در (بِما غَفَرَ لِي) ماء استفهاميه باشد يعنى كاش قوم ميدانستند كه من در اثر ايمان و ترك بتپرستى بچه مقامى رسيدهام و ميشود (ماء) مصدريه باشد يعنى كاش ميدانستند كه بآمرزيدن خدا باين مقام رسيدهام. در تفسير ثعلبى بسند خود از عبد الرحمن بن ابى ليلى و او از پدرش از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث مى كند كه فرموده سابقين از امتها سه نفرند كه بقدر چشم بهم زدن كافر نشدند يكى على بن ابى طالب «ع» دوم صاحب (يس) حبيب نجار سوم مؤمن آل فرعون كه نام او جزيل است (هُمُ الصِّدِّيقُونَ) و افضل آنها على عليه السلام است. وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ- إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ ظاهرا مرجع ضمير (قومه و بعده) هر دو حبيب نجار است كه پس از آنكه او را كشتند و بقولى بآسمان بالا رفت بر آن جماعت انطاكيه عذاب نازل گرديد و آن صيحه آسمانى بود نه آنكه خداوند براى هلاكت آنان از آسمان قشونى بفرستد زيرا كه آنها بىمقدارتر از آن بودند كه ملائكه براى هلاكت آنان فرود آيند و نزول ملائكه در روز بدر كه خداى تعالى خبر ميدهد براى شأن رسول اكرم «ص» و يارى دين خدا بود. و بقولى (ما) در (ما كنا) موصوله است نه نافيه و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود كه ما بر اين قوم بعد از حبيب نجار نفرستاديم آنچه را كه براى امم سابقه ميفرستاديم بلكه هلاكت آنان بيك صيحه آسمانى واقع گرديد و آن فرياد جبرئيل يا غير آن بود كه مثل آتشى كه بيك بادى خاموش گردد همهگى كفار يك دفعه مردند. يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «سخنان مفسرين در توجيه آيه» 1- اين حسرت و ندامت حكاية از قول كفار است كه وقتى آثار عذاب را ديدند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 26 پشيمان گرديدند و متأسفانه گفتند (وا حسرتا) اگر ما رسولان را نكشته بوديم و بآنان ايمان آورده بوديم بعذاب مبتلا نشده بوديم و بنا بر اين معنى (ما يأتيهم تا آخر) كلام مستقل است و مربوط بآيه پيش نيست. 2- شايد اين حسرت استعارة از خدا باشد كه نظر بعظمت و بزرگى رسولان و پيمبران فرموده جاى تأسف بر آن بزرگواران است كه مردم بيشعور ببندگان خدا كه براى هدايت نمودن بطريق نجاتشان فرستاده شدند اين طور جفا و اذيّت نمودند. أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ اهل مكه را براى تنبه مستحضر ميگرداند كه آيا آنان ندانستند و نفهميدند كه چه بسيار جماعتى از كفار كه در قرنهاى پيش از آنها بودند و در اثر مخالفت اوامر الهى و جفا بپيمبران چگونه آنان را هلاك گردانيديم و احدى از آنها بدنيا بازگشت ننموده و نخواهد نمود. گويا در زمان رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اثر خرابى شهرها مندك گرديده هنوز باقى بوده و چون ديده ميشد فرموده آيا نديدند يعنى در صورتى كه مىبينند آثار عذاب را كه بر گذشتگان آنان در اثر كج روى و مخالفت دامنگير آنها گرديده و با اينحال چگونه متنبه نميگردند. وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ مفسرين آيه را حمل بر قيامت نمودهاند كه تمام افراد بشر از امم سابقه و لاحقه در روز رستاخيز نزد ما يعنى در حضور حق تعالى حاضر شدگانند و هر يك بجزا و پاداش عمل خود خواهند رسيد. لكن آيه اطلاق دارد تخصيص بقيامت ندارد و شايد اشاره بعلم حضورى حق تعالى باشد و لفظ كل در آيه عموم دارد و شامل تمام موجوداتى كه متفرق در زمانند ميگردد كه ازلا و ابدا تماما نزد ما حاضر و در احاطه علميه ما جمعند زيرا كه زمان گذشته و آينده و حال نسبت باحاطه علميه او آنى مىنمايد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 27 و چنين است بعد مكانى كه تمام مكانها نسبت باحاطه آن فرد ذو الجلال مثل نقطهاى مينمايد بلكه در آن مرتبه زمان و مكان معنى ندارد (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) سوره (سبا) آيه (3) وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ و نشانه علم ازلى و قدرت سرمدى او جلت عظمته اين است كه زمين مرده كه در فصل زمستان گياهى از آن روئيده نميشود در فصل تابستان گويا حيات تازهاى پيدا نموده سبز و خرم ميگردد و از آن حبوبات روئيده خواهد گرديد و شما بآن تغذيه مىنمائيد. اشاره به اينكه همين طورى كه قدرت دارد زمين مرده را زنده گرداند و آثار حيات از آن پديد گردد همين طور قدرت دارد افراد بشر را در قيامت زنده گرداند و حيات نوينى بآنها عطا نمايد. وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ و نيز ذات متعال در مقام امتنان بر بشر و اظهار قدرت خود بر آمده كه بشر را تذكر دهد كه نظر كنند و قدرت و علم و حكمت ازلى را در سراسر عالم خلقت بنگرند و بچشم عقل چگونگى عالم خلقت را تحت نظر و بازرسى قرار دهند آن وقت كمال قدرت الهى را در نظام عالم از بوستانها و اشجارى كه در زمين قرار داديم از نخلهاى خرما و درختان انگور خواهند ديد و نيز از كمال قدرت او اين است كه در زمين چشمههاى آب را جريان داديم تا آنكه از ميوه اشجار بخورند. وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ مفسرين اين جمله را دو طور معنى نمودهاند بعضى (ما) را موصوله و عطف بر (ليأكلوا) دادهاند باين معنى تا اينكه از ميوه اشجار و آنچه را كه بدستهاى خود عمل نمودهاند از غرس اشجار و زحمت آبيارى و غير آن كردهاند و شكى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 28 [سوره يس (36): آيات 47 تا 50] وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50) ترجمه وقتى بكفار گفته ميشود از آنچه خداوند روزى شما نموده انفاق نمائيد كفار در پاسخ بمؤمنين گويند آيا ما طعام بدهيم بكسى كه اگر خدا بخواهد بآنان طعام ميدهد و شما مؤمنين در گمراهى ظاهر خواهيد بود (48) و كفّار گويند (اى مؤمنين) اگر شما راست مىگوييد اين وعده (قيامت و عذاب) كى خواهد بود (49) اينان انتظار نميبرند مگر يك صيحهاى كه آنها را بگيرد در حالى كه آنها در آن هنگام با يكديگر خصومت و جدال مينمايند (50) (هر گاه آن صيحه آنان را گرفت) ديگر قدرت ندارند نه بر وصيت نمودن و نه بر رجوع كردن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 29 و ما تغيب عنا منه و قصرت ابصارنا عنه و انتهت عقولنا دونه و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه اعظم) «1» [توضيح آيات] ببين چگونه مولى حضرت امير «ع» آنچه از موجودات ديده شده و از علماى هيئتشناسى شنيده شده نسبت بآنچه بشر نمىداند و علم بآن ندارد ناچيز بشمار آورده آرى چنين است زيرا كه علم بشر مثل وجودش محدود خواهد بود حتى علماى جديد كه با جديت تمام همت بر اين گماشتهاند كه طبقات زمين و كرات و موجودات آنها را بشناسند باعتراف خودشان هنوز بعشرى از اعشار آن واقف نگرديدهاند همين طورى كه فيض حق تعالى نامتناهى است عوالم كه از سر چشمه فيض يزدانى ظهور و پيدايش نموده محدود بحدى نخواهد بود وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (نسلخ) سلخ بمعنى كندن پوست حيوان است استعارة بيرون آمدن روز را از شب تشبيه نموده بكندن پوست و شايد اشاره باين باشد كه شب مانند پوستى ماند كه روى ضياء و روشنى روز را ميپوشاند و شما را در تاريكى ميگذارد. و شب و روز از نشانههاى قدرت الهى است كه از حركت موجودات بگرد هم پديد مىگردد و نظام موجودات بسته بهمين حركت دورى است اگر شب و روز دنبال هم نمىگشتند هيچ دانهاى بثمر نمىرسيد و هيچ طفلى از مادر متولد نمىگرديد بزرگ و بزرگوار است مربى و ناظم عالم كه هر چيزى را در مرتبه خود بانجام عملى موظف گردانيده و اصول عالم را روى يك ميزان صحيح حيات بخشى مرتب گردانيده. __________________________________________________ (1) يعنى چه ناچيز است آنچه را كه از خلقت تو مىنگريم و از قدرت تو تعجب مىكنيم و از عظمت سلطنت تو توصيف مىكنيم در صورتى كه آنچه از ما پنهان است و ديدههاى ما از رسيدن بآن كوتاهست و خردهاى ما از فهم آن قاصر است و پردههاى غيب بين ما و او حاجز و حايلست بزرگتر است يعنى آنچه مىبينيم نسبت بآنچه نمىبينيم اندك خواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 30 وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ در اين آيه ذات متعال براى ارائه قدرت خود برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اوضاع شمسى خبر ميدهد كه خورشيد در محل قرارگاه و استقرار خود هميشه در حركت خواهد بود و اينطور حركت خورشيد بتقدير خداى غالب داناست. از اين آيه دو مطلب توان استخراج نمود يكى از كلمه مستقر چنين توان استفاده نمود كه براى خورشيد قرار گاهى است كه در آن ثابت است و حركت وضعى ندارد يعنى از مقر و مركز خود تجاوز نمىكند بلكه در مدار خود متحرك است بخلاف آنچه در هيئت قديم چنين مىپنداشتند كه زمين ثابت و در هر شبانه روزى خورشيد يك دفعه بدور زمين مىچرخد و چون بعقيده آنان خورشيد حركت وضعى دائمى دارد و ديدند با كلمه (لمستقر) وفق نمىدهد اين است كه توجيهاتى نمودهاند و گفتهاند مقصود از (لمستقر) يا وسط حقيقى آسمان است كه در آنجا حركت طورى كم مىگردد كه گويا در آنجا قرار گرفته و ساكن گرديده يا مقصود بمنتهى رسيدن منازل آن است در زمستان و تابستان يعنى در موقع ارتفاع و حين هبوط از آن تجاوز نخواهد نمود لكن بنا بر كشف جديد كه زمين بدور خود حركت مىكند معنى آيه واضح مىگردد كه خورشيد در قرارگاه خود ثابت است يعنى از قرارگاه خود تجاوز نمىكند و اين آيه يكى از معجزات قرآن بشمار مىرود زيرا در آن زمان علماى هيئت متفق بودند كه خورشيد بدور زمين ميچرخد و آيه خلاف آن را مىرساند. و نيز از آيه چنين استفاده مىشود كه با اينكه خورشيد از مستقر و قرارگاهى كه دارد تجاوز نمىنمايد هميشه در جريان است يعنى بدور خود و در دائره خود ميگردد چنانچه در هيئت جديد ثابت گرديده كه تمام موجودات مادى چنينند كه همه متحركند و ثابت و لا يتغير فقط ذات يكتاى بارى تعالى خواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 31 اسامى منازل ماه براى علماى هيئت قديم وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ و نيز از نشانههاى قدرت الهى اين است كه براى قمر منزلهايى مقرر گردانيديم. ماه بيست و هشت منزل دارد در هر ماهى بايد از آن منزلها عبور نمايد وقتى منزلها را طى نمود مانند شاخه خرمايى ميگردد كه شش ماه يا يك سال روئيده شده ثانيا بمنزل اولش عود مينمايد و شايد وجه تشبيه هلال بشاخه خرما اين باشد كه شاخه يك ساله خرما وقتى خشك شد كج ميگردد مثل هلال. در سوره يونس آيه 6 (هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ) اسامى منازل ماه برأى علماى هيئت قديم بشرح زير است: (1) الشوطين (2) البطين (3) الژيا (4) الديران (5) الهقعه (6) الهتعه (7) الزراع (8) الشره (9) الطرف (10) الجبهه (11) الذبره (12) الصرقه (13) العواء (14) السماك (15) الغفر (16) الثربانى (17) الاكليل (18) القلب (19) الشوله (20) النعام (21) البلده (22) سعد الذابح (23) سعد بلع (24) سعد السود (25) سعد الاخبيه (26) المقدم (27) المؤخر (68) الرشاء و قمر در هر شب از ماه در يكى از اين منازل وارد ميگردد و يك شب اگر سى كم باشد و در دو شب اگر سى تمام باشد در محاق خواهد ماند لكن اهل هيئت جديد اعتنايى باين منزلها ندارند و بايد دانست كه تمام گفتار علماى قديم و جديد بظن و تخمين است اعتمادى بر آن نخواهد بود. لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ ذات متعال در مقام نظام عالم و نفوذ قدرت ازلى خود اشاره به نيرين يعنى ماه و خورشيد كه دو ركن از اركان جهان بشمار ميروند نموده و گوشزد بشر مينمايد كه از كمال قدرت الهى هر يك از ماه و خورشيد مقام و منزلى و سير و حركتى مخصوص بخود دارند كه اگر از مدار خود ذرهاى تجاوز نمايند نظام عالم مختل و منحل خواهد گرديد و اشاره بهمين دارد قوله تعالى كه خورشيد را نسزد كه از مدار خود تجاوز مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 32 نمايد و بماه برسد و نيز نميشود شب بر روز سبقت گيرد تا روز نباشد شب پديد نخواهد گرديد زيرا كه شب از غائب شدن روز و حيلوله زمين از ارائه خورشيد تظاهر مىنمايد. وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ در مفردات در لغت (سبّح) چنين گفته (السبح المرّ السريع فى الماء و فى الهواء يقال سبح سبحا و سباحة و استعير لمرّ النجوم فى الفلك نحو «وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ») پايان «1» از اين آيه توان استفاده نمود كه خورشيد و همچنين تمام كواكب كه از لفظ (كل) در آيه معلوم ميشود حركت وضعى ندارند بلكه هر يك در مدار خود مثل شناگر در آب بدور خود حركت ميكنند و از نور خورشيد استضائه مينمايند و از جمله كرات زمين ما است مثل باقى كرات و لفظ (كل) در آيه شامل زمين ما هم ميگردد كه آنهم حركت دورى مينمايد و چون حركت دورى مينمايد آن طرفش كه مقابل خورشيد واقع است روز است و روشن و آن طرفش كه پشت بخورشيد ميشود شب و تاريك است. از اين آيه توان استفاده نمود كه آن طورى كه اهل هيئت قديم ميگفتند كه آسمانها را هفت عدد ميشمردند و كرسى را بالاى آن و عرش را بالاى همه و افلاك را تو در تو مثل پردههاى پياز بر گرد هم چسبيده و بعقيده آنان غير از ستارگان كه مثل ميخ در فلك خود كوبيده شده و بتوسط افلاك حركت مىكنند يعنى فلك الافلاك كه آسمان هشتم بشمار مىآورند و گويند هر شبانهروزى يك دوره بدور زمين ما ميچرخد و مقعر هر فلكى مماس با محدب فلك بالاى آن است و تمام ستارگان جز هفت سياره حركت ندارند و بالاى آنها چيزى حتى فضا هم __________________________________________________ (1) يعنى (سبح) حركت سريع در آب است و در هواء مثل آنكه گفته شود در آب حركت كرد حركت سريع و منبسط در آب گرديد و مجازا در حركت نجوم در فلك استعمال شده مثل (وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 33 نميباشد اين آيه و امثال آن مثل قوله تعالى (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى) بجهاتى خلاف آن را ميرساند. اولا آيه چنين دلالت دارد كه خود خورشيد و ماه حركت ميكنند نه فلك آنها و ثانيا ظاهرا لفظ (كلّ) و نيز (يسبحون) در آيه دلالت دارد كه نيرين و تمام ستارگان و اوضاع شمسى در مقر و قرارگاه خود مثل شناورى مانند كه در آب بدور خود گردش ميكند و از همان محيطى كه در آن شناورى ميكنند خارج نميگردند در جلد ششم اين تفسير در سوره (الذاريات آيه 7 راجع بقوله تعالى السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ) حديثى از امام رضا «ع» و حديثى از امام جعفر صادق «ع» راجع بكثرت عالم طبيعيات نقل شده بآن جا رجوع شود. خلاصه بسيارى از مطالب هيئت جديد مطابق ميگردد با بعض آيات و احاديثى كه از معصومين رسيده بخلاف هيئت قديم مثل اينكه هيئت قديم عوالم ماديات را منحصر بهشت فلك ميكردند و بگمان آنان افلاك از موجودات حيّه خالى ميباشند در صورتى كه هم بدليل عقلى كه چون حق تعالى (فياض مطلق) است نميشود فيض او را محدود گردانيد و هم بدليل نقلى مثل آن مناجاتى كه از حضرت امير عليه السّلام از نهج البلاغه نقل شد. و نيز از سيّد جليل سيد نعمة اللَّه جزائرى در (انوار النعمانيه) نقل ميكنند كه از اهل بيت عصمت روايت ميكند كه (خداى تعالى يكصد هزار قنديل آفريده و آنها را بعرش آويزان گردانيده و آسمانها و زمين و آنچه در آنها است حتى بهشت و دوزخ تماما در يك قنديل قرار داده و آنچه در باقى قناديل است كسى بغير از خدا نميداند. و معلوم است عدد صد هزار اشاره بكثرت موجودات است نه آنكه غرض محدود بودن عوالم باين عدد باشد. و ظاهرا مقصود از قناديل مجرهها است كه تشبيه بقنديل نمودهاند و آن عبارت از همين كهكشان خودمان است و عرش مركز تمام مجرهها است. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 34 از كتاب كافى چنين روايت ميكنند مردى وارد شد بر امام جعفر صادق عليه السّلام و گفت فدايت شوم اين قبه آدم است فرمود آرى و در ملك خدا قبههاى زياد است در پشت مغرب شماسى و نه مغرب است كه در همه آنها زمين سپيدى است پر از خلق گه بنورش استضائه مينمايند و طرفة العينى نافرمانى خدا را نميكنند و نميدانند آدم آفريده شده يا نه. خلاصه نميخواهم مدعى گردم كه هيئت جديد صد در صد مطالبش مطابق واقع و درست است لكن بنا بر قول بعض دانشمندان چون در هيئت جديد عظمت و وسعت و زيادتى مخلوقات را بقدرى گويد كه عقل خيره ميگردد و باز اظهار عجز ميكند و اين طور بيان مناسب فيض غير متناهى الهى خواهد بود. و نيز مبناى هيئت قديم فقط از روى حساب و حدس و تخمين است و مبناى هيئت جديد بتوسط اسباب بر حس و رؤيت است اگر چه در آنها هم اشتباهات بسيار خواهد بود و ما از كشفيات آنان آن قدرى كه از آيات و اخبار شاهدى بر آن هست بر آن اعتماد ميكنيم و ما بقى آن را در (بقعة الامكان) خواهيم گذاشت. وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ- وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ و نيز از نشانه هاى عموم قدرت و فيض غير متناهى فياض مطلق اين خواهد بود كه براى رفع احتياج بشر وسائلى فراهم نموده كه از جمله آنها كشتى است همان طورى كه از زمين و اشجار و حبوبات و گياههاى زمين بهرهمند ميگردند بتوسط كشتيها مثل كشتى نوح كه حضرت نوح (ع) بالهام الهى موقع طوفان بدست خود كشتى ساخت و از آباء و اجداد شما مردم پر نمود از آن نيز بهرهمند خواهيد گرديد. گويند ذريه در اينجا بمعنى خلق است اگر چه بيشتر بر اولاد اطلاق ميگردد لكن بقرينه (المشحون) كه بمعنى پر بودن است شايد مقصود از (ذريتهم) خلق كثير از پدران و اولادان باشد كه از غرق نجات يافتند و شايد مقصود چنين مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 35 باشد كه براى نجات ذريه شما كشتى پر بار قرار داديم. و باز در مقام امتنان بر بشر فرموده مثال كشتى چيزهاى ديگرى آفريديم كه بر آن سوار شويد و شايد مقصود از (مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ) وسائلى باشد كه بهدايت الهى بدست بشر در اين زمانها اختراع گرديده مثل طياره و كشتىهاى آتشى و غيره و اين يكى از پيش گوئيهاى قرآن بشمار ميرود. صدر المتألهين در تفسير سوره (يس) راجع باين آيه بيانى دارد كه مختصرى از آن را ترجمه مينمايم. چنين گفته (الذريه) در قوله تعالى (وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ) اشاره بروح انسانى است (و الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ) اشاره ببدن است كه مثل كشتى براى استكمال نفس آفريده شده و خلاصى از اين دنيا كه منزل مردمان شرور است پس از استكمال وى است زيرا كه نفس در اول خلقت چيز ضعيفى است شبيه بعدم و عقل هيولايى، و بالقوه داراى كمال است نه بالفعل مثل طفل كه محتاج بگهواره و باقى لوازم خواهد بود (و مشحون) در آيه اشاره باين است كه نفس انسانى مملو از قواى مدر كه ميباشد كه آنها بمنزله سكان سفينه و عمال آن خواهند بود و براى اينكه كشتى جريان پيدا نمايد براى هر يك از آنها عمل مخصوصى و آلت خاصى تعيين گرديده. و قوله تعالى (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ) اشاره ببدن مثالى برزخى است كه مركوب نفس و متعلق بآن خواهد بود و نفس انسانى پيش از وقوع قيامت مادامى كه در عالم برزخ و در قبر است سوار بر او است و رأى بسيارى از حكماء پيشينيان و علماى اسلامى بر اين است و دليل بر اين است رأى كتاب و سنت و امارات و حديث نبوى كه تماما شاهد بر اين است و رؤياى صادقه و حكايت مردگان نيز مؤيد آن خواهد بود و غير اينها از آن مؤيداتى كه بيان آن طولانى است و محل بيانش مقامى است از قرآن كه لايقتر از اين مقام باشد. (پايان) اگر چه اين بيانات در جاى خود بسيار نيكو خواهد بود لكن اين تأويل است و ظاهر آيه مباركه و توضيحى كه بشود بر آن اعتماد نمود و تفسير برأى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 36 منهى عنه لازم نيايد همانست كه قبلا مسطور گرديده و اللَّه العالم بحقايق كلامه. وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ وقتى اراده حق تعالى غرق شدن اهل كشتى تعلق گرفت براى آنان فريادرسى نخواهد بود چه كسى تواند جلو خواست و اراده الهى را بگيرد، آب، دريا، زمين، و تمام موجودات مسخر امر او خواهند بود. جمله ذرات زمين و آسمان لشگر حقند پيدا و نهان إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ از آيه چنين استفاده ميشود كه فقط دو چيز جلوگير غضب الهى ميگردد كه مردم را از عذاب دنيوى مثل غرق و غيره نجات دهد يكى صفت رحمانيّت كه در حديث قدسى است (سبقت رحمتى على غضبى) و ديگر قضاى الهى كه مطابق نظام عالم براى هر كسى (اجل مسمّى) و وقتى و موقعى خاص قرار داده كه: (لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ). وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ شايد مقصود از آنچه بين دستهاى شما است عذاب دنيوى از قبيل غرق يا آفات ديگر از بليات ارضى و سمائى و غيره باشد و مقصود از پشت سر شما عذاب اخروى از جهنم و نار و غير آن است كه اگر مخالفت ننموديد شايد خداوند بشما رحم كند و در پناهگاه حق تعالى از آفات دنيا و آخرت محفوظ مانيد. وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ پيمبر خود را خبر ميدهد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حال و رويه كفار چنين خواهد بود كه هميشه از حق و حقيقت اعراض مينمايند و هيچ دليل و برهانى از نشانههاى پروردگارشان كه در مقابل آنان نمايش دارد نميبينند مگر آنكه از آن اعراض نموده و رو برميگردانند شايد اشاره باشد كه چنين مردمانى قابل هدايت نخواهند بود تو براى هدايت آنان خود را بزحمت مينداز. آيات اعم است از آيات تكوينى و آيات تشريعى كسى كه بنظر تدبر آيات مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 37 رحمت و قدرت الهى را بنگرد البته اذعان مينمايد كه آفريننده جهان براى هدايت افراد بشر بايد سفراء خود را بفرستد كه طريق سعادت آنان را بنماياند و در چاه خود سرى فرو نروند لكن متأسفانه كفار چنان در لجنزار طبيعت فرو رفتهاند و خود خواهى و نفس پرستى چنان آنان را مشغول گردانيده كه چشم باز نميكنند كه نشانههاى قدرت خدا را در اين جهان پهناور مشاهده كنند و بوحدت و يگانهگى مدبر كون اعتراف نمايند و نيز آيات معجز نماى قرآنى را به بينند و بحقانيت آن اعتراف نموده و سر فرود آورند و مطيع اوامر آن گردند. [سوره يس (36): آيات 47 تا 67] وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51) قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66) وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ (67) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 38 ترجمه وقتى بكفار گفته ميشود از آنچه خداوند روزى شما نموده انفاق نمائيد كفار در پاسخ بمؤمنين گويند آيا ما طعام بدهيم بكسى كه اگر خدا بخواهد بآنان طعام ميدهد و شما مؤمنين در گمراهى ظاهر خواهيد بود (48) و كفّار گويند (اى مؤمنين) اگر شما راست مىگوييد اين وعده (قيامت و عذاب) كى خواهد بود (49) اينان انتظار نميبرند مگر يك صيحهاى كه آنها را بگيرد در حالى كه آنها در آن هنگام با يكديگر خصومت و جدال مينمايند (50) (هر گاه آن صيحه آنان را گرفت) ديگر قدرت ندارند نه بر وصيت نمودن و نه بر رجوع كردن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 39 باهل و كسان خود (51) (وقتى) در صور اسرافيل نفخه ديگر دميده ميشود پس ناگاه آنان از قبرها بسوى پروردگار خود شتابانند (52) گويند واى بر ما كى ما را از خوابگاه خودمان برانگيخت (بآنها گفته ميشود) اين همان است كه خداى رحمن بشما وعده داده بود و پيمبران براستى (و درستى) بشما گفتند (53) (واقعه قيامت نميباشد) مگر يك فريادى پس در آن هنگام تمام (افراد بشر) نزد ما حاضر شوندگانند (54) (و در آن روز قيامت) اندك ظلمى بر كسى وارد نخواهد گرديد و جزاء داده نميشويد مگر آنچه را كه قبلا (در دنيا) عمل ميگرديد بحقيقت در آن روز (قيامت) بهشتيان در شغل و عملشان خندان و شادمانند (56) و آنان با ازواجشان در سايههاى (رحمت حق تعالى) بر تختهاى خود تكيه- كنندگان خواهند بود (57) و براى (اهل بهشت) از ميوهجات و هر چه بخواهند در بهشت مهيّا است (58) ملائكه از طرف پروردگار مهربان بآنها درود و سلام رسانند (59) (در آن روز بگناهكاران خطاب رسد) كه از هم جدا شويد (60) (خطاب ميرسد كه اى اولادان آدم آيا من با شما عهد نكردم كه اطاعت شيطان را نكنيد بدرستى كه شيطان براى شما دشمنى آشكار خواهد بود (61) و مرا (يعنى خدا را) عبادت نمائيد و همين است راه راست (كه انسان را برحمت حق تعالى ميرساند) (62) و محققا (شيطان) جماعت بسيارى از شما را گمراه گردانيده آيا چرا تعقل نميكنيد (63) اين همان جهنمى است كه بشما وعده داده شده (64) (اى كفار) امروز در جهنم درآييد براى اينكه انكار مينموديد (65) امروز (روز قيامت) بر دهنهاى مردم مهر ميزنيم و دستهاى آنان با ما سخن گويد و پاهاى آنها بر آنچه كردهاند شهادت ميدهد (66) و اگر بخواهيم چشمهاى آنان را محو ميگردانيم پس سبقت گيرند براهى كه (عادت نمودهاند) پس (ديگر كجا توانند راه (سعادتشان را) به بينند (67) و اگر بخواهيم آنان را بر جايگاه خود مسخ نمائيم (و از صورت انسانيت بشكل ديگر در آوريم) پس توانا نخواهند بود نه بر رفتن و نه بر بازگشتن (68) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 40 توضيح آيات وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ حكايت سخن رسول و مؤمنين است كه وقتى بكفار ميگفتند از آنچه خداى تعالى بشما عطا نموده بفقراء و مستمندان از حقوق واجب مثل زكاة و غيره يا مطلق انفاق فى سبيل اللَّه چيزى بدهيد آنان بر بخل خود راه عذرى باز مينمودند و ميگفتند خدا بهتر ميداند چه كسى بايستى فقير باشد و چه كسى غنى و اگر خدا ميخواست بفقراء مثل اغنياء مال و ثروت ميداد. و آن مردمان جهال بى خرد نميدانستند كه غناء بعضى و فقر بعضى حكمتهاى زيادى در بر خواهد داشت. از جمله آنها يكى نظام عالم روى اين پايه قرار گرفته آنهم بجهاتى از جمله تعمير دنيا كه بايستى افراد بشر هر يك بجهتى محتاج بديگرى باشد كه هر يك بمعاونت ديگرى امور عالم را مرتب و منظم گردانند فقير محتاج بغنى و غنى محتاج به فقير. ديگر چون مشيت الهى بر اين استوار گرديده كه وجود هر چيزى از امور طبيعى را معلل بعلل بسيارى گردانيده از ماده و مدت و زمان و مكان و باقى علل بيشمارى كه هر يك مترتب بر ديگرى خواهد بود وقتى تمام علل و شرائط وقوع شيئى موجود گرديد آن وقت باراده (علة العلل) يعنى اراده ازلى حق تعالى آن شيئى در خارج تحقق پذيرد و فقر و غناء نيز از اين ناموس الهى خارج نيست فقر آن فقير مربوط بعلل بسيار، و غناى آن ديگر نيز بعلل ديگر و تمام اينها در نظام عالم مدخليت خواهد داشت. و ديگر فقر و غناء نيز براى انسان امتحان و آزمايشى خواهد بود كه خداى تعالى از راه فضل و كرم براى نجات بشر و جلوگيرى از نفس شرور وسائلى مقرر فرموده كه هر فردى بجهاتى از فيض غير متناهى الهى بهرهمند گردد فقير مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 41 بفقر خود راضى و شاكر و هميشه نيازمند بحق تعالى و روى اميد بكرم او داشته و از او درخواست نمايد و از اينجهت مورد الطاف الهى واقع گردد، و غنى بانفاق قدرى از بخل وى كم شود و نيز هميشه شكر گذار باشد، آن وقت از دو جهت يا از جهاتى فائز ميگردد، يكى متصف ميگردد بصفت سخاوت كه از بالاترين صفات ارجمند انسانى بشمار ميرود، و ديگر چون محبت مال خيلى زياد است كسى كه در راه خدا انفاق نمايد مستحق پاداش نيكو و مورد الطاف الهى خواهد گرديد ببين در كلام اللَّه مجيد چقدر توصيف و تعريف و وعده جزا و پاداش باضعاف مضاعف بانفاق كنندگان داده در سوره توبه آيه (50) فرموده (أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) «1» و در سوره (زخرف) اشاره بعلت اختلاف مردم در فقر و غناء فرموده (لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا) «2» اگر تمام مردم غنى بودند كسى اجير ديگرى نميشد يعنى كسى ديگر براى كسى كار نميكرد و نظام عالم مختل ميگرديد. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (سخنان مفسرين در توجيه آيه) مأخوذ از تفسير مجمع البيان (1) نقل كلام كفار است كه به آنهايى كه امر باطعام فقرا ميكردند چنين ميگفتند. (قتاده) (2) رد بر كفار است كه خداوند سخن ركيك آنان را رد نموده (على بن عيسى) (پايان) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ كفار و مشركين يا از روى سخريه و استهزاء يا براى كسب اطلاع از __________________________________________________ (1) آيا (مردم) نميدانند كه خداوند از بندگان خود قبول توبه ميكند (و آنچه بفقرا) بخشش و انفاق ميكنند خودش ميگيرد و او خدايى است مهربان كه بسيار قبول توبه ميكند (2) (مردم را در فقر و غنا مختلف قرار داد) تا آنكه بعضى بعض ديگر را بكار وا دارند و امور عالم منظم گردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 42 پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال مينمودند كه اين وعدههايى كه بما ميدهى و ما را بعذاب تهديد مىنمايى كى و چه زمانى خواهد بود زيرا چنين گمان ميكردند عالم قيامت در عرض همين عالم دنيا واقع خواهد گرديد و بهمين چشم و گوش دنيوى توانند آن را حس نمايند اين بود كه (بمتى) كه ظرف زمان است سؤال مينمودند كه آخرت چه زمانى خواهد بود و ندانستند كه عالم قيامت فوق اين عالم و محيط بر آن و ما حصل آن و فعليت و نتيجه آن خواهد بود بلكه نسبت عالم آخرت بدنيا شبيه بمحيط دائره است بمركز آن، و چشم و گوش و قوى و مشاعر ديگرى براى احساس آن لازم دارد اين است كه خداوند در جواب كلام آنها كه ميگفتند (مَتى هذَا الْوَعْدُ) فرموده. ما يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ اينان انتظار نميبرند مگر يك فريادى كه دفعة آنان را بگيرد در حالى كه مشغول كسب و عمل و با هم در جدال ميباشند. چون انسان مادامى كه در اين دنيا حيات دارد براى وى ممكن نيست كيفيت واقعه قيامت را بدرستى بفهمد مگر اشخاصى از انبياء و اولياء كه چشم ديگرى پشت چشم ظاهرى آنان باز شده و چنين اشخاصى كه (مؤيد عند اللَّه) ميباشند بالهام الهى براى اينكه بمحبوسين در سجن طبيعت خبر دهند كه در محيط اين عالم عالمى است و پشت اين پرده اسرارى خواهد بود كه خواهى نخواهى به آن خواهيد رسيد و آنجا اعمال و افعال شما به نتيجه ميرسد (ان كان خيرا فجزائه خيرا و ان كان شرا فجزائه شرا) و آنچه سعادت و نجات آنان در آن است به آنها بياموزند. اين بود كه هر جا سؤال از واقعه قيامت ميشد از باب عدم ادراك سائل بكيفيت آن، علم بوقوع آن را محول باراده حق تعالى مينمودند اشاره به اينكه چون شما قوه ادراك و چگونگى آن را نداريد اين است كه تعقل كيفيت آن را نتوانيد نمود لكن بدلالت عقل ميفهميد كه اين دستگاه مجلل آفرينش بيهوده مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 43 نخواهد بود و البته مقصود بزرگى در كار است و بهمين دلالت عقلى توان تصديق پيمبران را نمود. (در سوره نحل آيه 79) «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» شايد آيه اشاره باين باشد كه وقوع قيامت مثل امور طبيعى محتاج بمدت و عدت نيست بلكه پس از انقضاء اين عالم زمانى يك دفعه قيامت ظاهر خواهد گرديد و اين بيان براى محبوسين در عالم طبيعت است لكن مردمانى كه از قيد زمان و مكان وارسته گرديدهاند با اينكه در لباس همين عالمند بسته بسعه روحانيشان هر يك بقدر صفاء قلبشان كه آينه مانند جلو عالم خلقت نهاده بسيارى از عوالم وجود در آن منعكس گرديده و بعض عوالمى كه از نظر ماها غائب است در نظر آنها ظاهر گرديده و بقدرى كه فهم عموم تاب تحمل استماع آن را دارد خبر مىدهند. فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ- وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ آيات در مقام بيان خرابى دنيا و منحل گرديدن آن و وقوع قيامت و زنده شدن مردگان اشاره بدو صور مينمايد. اول چنانچه آيه بالا خبر ميدهد بيك صيحه و صداى شديدى تمام مردم در حالى كه مشغول داد و ستد و عملهاى روزانه خود ميباشند بصيحه آسمانى يك دفعه مىميرند و عالم ماديات منحل خواهد گرديد، پس از آن بنفخه ديگرى روح بشر در بدنهايشان عود مىنمايد و همگى از قبرها بميعاد پروردگارشان مىشتابند. قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ وقتى مردگان از قبر بيرون ميآيند و اوضاع محشر را مينگرند از هول و بهت گويند كى ما را از خوابگاه خود برانگيخت. معلوم ميشود عالم برزخ نسبت بعالم قيامت مثال خوابى ماند همين طور مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 44 حيات دنيا نسبت بعالم برزخ مثل خوابى ميماند از حضرت امير عليه السّلام روايت ميكنند كه فرموده (الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا) دنيا يك نوع خوابى است نسبت بعالم برزخ و برزخ نيز خوابى ماند نسبت بعالم قيامت. آرى بايستى چنين باشد همين طورى كه در حالت خواب روح ملكوتى بشر و نفس ناطقه براى استراحت قواى حيوانى موقتا بدن و قواى حيوانى را بحال خود ميگذارد و تصرف در بدن نميكند و در آن حال بدن مثل مرده ميماند و در بيدارى عود ببدن مىنمايد و باز گرفتار قواى طبيعى و مشغول امور دنيوى ميگردد وقتى مرد و از تنگناى عالم طبيعى خلاص گرديد چشم دل وى باز ميشود و آن قواى روحانى كه در كمون روح وى مخفى بود و قوى و مشاعر طبيعى مانع از بروز و ظهور وى گرديده پديدار ميگردد مثل آدم خواب كه وقتى بيدار ميگردد مشاعر روحى وى بكار ميافتد انسان هم بمردن قوى و مشاعر روحانى او بدون مزاحمت قواى طبيعى حيوانى او باز ميگردد و خود را در عالمى ميبيند كه از حيث احاطه و سعه فوق اين عالم دنيا بشمار ميرود، و همين طورى كه در خواب دنيوى بدن مثل مرده است و بعود روح بيدار ميگردد بمردن بدن و روح حيوانى نيز مرده و روح انسانى زنده ميگردد. لكن چون در عالم برزخ كه بين عالم دنيا و عالم قيامت خواهد بود گويا انسان هنوز در راهست و سير كمال وجودى او بپايان نرسيده و مادامى كه صورت اين عالم باقى است گويا يك نحو تعلقى بآن دارد وقتى اين عالم مندك گرديد آن وقت است كه افراد بشر هر يك بكمال لايق بخود رسيده و آنچه قادر متعال در كمون آنها بالقوه گذارده بفعليت اخير خود خواهد رسيد و ديگر حالت منتظرهاى براى آنان باقى نخواهد ماند. آن وقت است كه قواى روحانى آنها كاملا باز گرديده و از خواب غفلت بيدار خواهند گرديد و گويند (يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ) زيرا كه ميفهمند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 45 كه چه گوهر گران بهايى را كه ميتوانستند بآن حيات پاكيزه اخروى و مقامات بلندى را براى خود تهيه نمايند از دست داده و بايستى پاى ميزان عدل پروردگار بايستند و از گذشته خود جواب دهند و مجازات گردند. اين است كه بحال تأسف گويند اى واى بر ما كى ما را از خواب گاه خود بيدار نمود آن وقت يا ملائكه بآنها گويند يا نفس بيدار شده خودشان بخود گويد اى نفس شرير غافل اين همان قيامتى است كه پروردگار رحمن بتوسط سفراى خود بما خبر داده بود و رسولان حق تعالى راست گفتند و ما نسبت كذب بآن بزرگواران داديم. (قتاده) گفته اول آيه راجع بكفار است و آخرش راجع بمؤمنين كفار گويند (يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا) و مؤمنين گويند (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ) إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ آيه اشاره بسرعت اجابت مردگان است كه بيك صداى عظيم صور اسرافيل همهگى در ميعادگاه حق تعالى حاضر ميگردند. شايد تعبير بصيحه اشاره بكثرت خلق باشد كه آن صدا را بايد همگى مردمان بشنوند و بمجرد شنيدن اجابت امر حق تعالى را نموده و بصحراى محشر اجتماع نمايند. فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پس از آنكه همگى در محشر حاضر گرديدند و ميزان عدل پروردگار بر پا گرديد و بايستى هر كسى روى ميزان عملش جزا بيند در آن وقت بكسى ظلم نخواهد شد (جَزاءً وِفاقاً) جزاى هر كسى موافق عمل وى خواهد بود. آرى ظلم و تعدى از ساحت قدس پروردگار بيرون است غنى مطلق كه جهان و جهانيان را از روى رحمت و احسان آفريده بدون اينكه محتاج بكسى يا چيزى باشد چگونه رواست كه نسبت ظلم و تعدى بوى داده شود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 46 لكن مطابق عدل و حكمت ازلى كه هر عملى را آثارى است كه بر آن مترتب خواهد گرديد و هر فعلى را جزائى و پاداشى خواهد بود كه اگر غير از اين باشد خلاف عدل گرديده، زيرا عدل مقتضى اين است كه هر چيزى بجاى خود واقع گردد البته كفر و شرك و آزار ببندگان خدا آثار بدى دارد كه خواهى نخواهى بر عمل مترتب خواهد گرديد، بالاتر از همه مخالفت اوامر الهى و بى اعتنايى بقول پيمبران و كتابهاى آسمانى است كه خود بخود توليد عذاب مينمايد و آدمى را در مورد غضب الهى واقع ميگرداند. چيزى كه سبب اميدوارى ما گرديده اين است كه در حديث قدسى خداى تعالى فرموده (رحمت من سبقت بر غضبم دارد) لكن اميدوارى برحمت آنهم علامتى دارد كه انسان خود را در مورد رحمت قرار دهد و خود را مجذوب فيض گرداند بمجرد اينكه بگويد خدا كريم است فائده نميبخشد بلكه چنين كسى دروغ ميگويد اگر واقعا اميدوار برحمت بود خود را در معرض رحمت قرار ميداد و نيكوكار ميگرديد مگر نمىبينى در سوره (اعراف آيه 54 فرموده «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ) آرى نيكوكارانند كه از رحمت الهى بهرهمند ميگردند. إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ وقتى قيامت بر پا گرديد در آن روز اهل بهشت و اولياء الهى چنان بنعمتهاى بهشتى كه جزاء و پاداش اعمال دنيوى آنها است سر گرم و مشغول خواهند بود كه شايد التفاتى باشقياء و اوضاع محشر و عذاب گناهكاران حتى خويشاوندان خود نيز نخواهند داشت. و بعضى گفتهاند هفت نوع نعمت بازاء هفت عضو از اعضاء آنان براى آنها مهيا گرديده: (اول) بپاداش پاى آنها است كه بآن اشاره دارد قوله تعالى: (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ). (دوم) بپاداش دست آنها است قوله تعالى (يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 47 (سوم) بپاداش فرج آنان است قوله تعالى (وَ حُورٌ عِينٌ) تا آخر (چهارم) بپاداش شكم آنها است قوله تعالى (كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً). (پنجم) بپاداش گوش آنها است قوله تعالى (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً) و امثال آن (ششم) بپاداش زبان آنها است قوله تعالى (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ) تا آخر. (هفتم) بپاداش چشم آنها است قوله تعالى) وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ) (مجمع البيان) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (ارائك) جمع اريكه بمعنى تخت حجله يا مطلق تخت است كه براى تكيه گاه تأسيس ميكنند ظاهرا مقصود از ازواج زنهاى دنيوى باشند كه در ايمان و عمل با شوهرهاى خود كه اهل بهشتند موافقت دارند و همين طورى كه در دنيا موافق و مونس هم بودند در بهشت نيز چنينند. و شايد مقصود از ازواج حور العين بهشتى باشند كه در كمال حسن و زيبايى در آن تختها مونس اهل بهشت خواهند بود. لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ ماء موصوله در (ما يدعون) اطلاق دارد يعنى براى اهل بهشت هر نعمتى از انواع و اقسام نعمتها از نعم جسمانى و روحانى كه مايل گردند بمجرد ميل و خواهششان فورا مهيا خواهد گرديد. از جمله كرامتى كه خداوند به بهشتيان كرامت مينمايد چنانچه از بعض احاديث استفاده ميشود خلاقيت است كه هر نعمتى را اراده كنند بنفوذ اراده آنان فورا موجود خواهد گرديد نظير آن در اين عالم دنيا تخيلات ذهنى است كه انسان آنچه را تصور نمايد از آن صورتى مشابه آن در ذهنش پديد ميگردد لكن چون در دنيا چنان غلبه و استيلايى در مواد خارجى ندارد كه بتواند مثل انبياء كه در موقع بروز معجزه باذن خدا تصرف در ماديات مينمودند در آنها تصرف نمايد فقط باراده او صور اشياء در ذهنش نمايش مينمايد، لكن مؤمنين در قيامت بقوت وجودشان متصرف در اشياء ما دون خود خواهند گرديد و آنچه بخواهند فورا نزد آنها ظاهر ميگردد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 48 سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ بقولى سلام مبتداء و خبرش (مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ) است و بقول ديگر سلام بدل از (ماء) در (ما يدعون) است يعنى خداوند باهل بهشت ميفرمايد (سلام عليكم) بالاترين نعمت بهشتيان همين سلام و درودى خواهد بود كه از طرف حق تعالى بتوسط ملائكه رحمت يا بدون واسطه بر آنان گفته ميشود. از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل شده كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده اهل بهشت در حالى كه غرق در نعمتند ناگاه نورى بر آنها لامع گردد وقتى سر بالا نمايند از آن صدايى خواهند شنيد (السلام عليكم يا اهل الجنة). (منهج الصادقين) سلام اشاره بسلامتى است كه اهل بهشت در سلم و سلامت و خوشى دائمى خواهند بود و هيچگونه ناملايمات روحانى و جسمانى عارض آنان نخواهد گرديد و در محل امن و امان قرار گرفتهاند (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ) و نيز قوله تعالى (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) متقين از هر گونه الايشى پاك و در جوار قرب رب العالمين متمكن گرديدهاند. وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ در صحراى محشر بگناه كاران خطاب سخط آميز ميرسد كه اى گنهكاران امروز كه روز قيامت و روز فصل است روزى است كه خوب و بد از هم ممتاز گرديده و هر كسى بمحل خود به نتيجه اعمال خود از خوب و بد خواهد رسيد شما كفار از مؤمنين جدا گرديد. و بقولى خطاب بكافرين است كه همه از هم جدا گرديد و بايستى هر يك بمحل و دوزخى كه برايش مهيا گرديده وارد گردد. (ضحاك) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ شايد اين آيه نيز راجع بقيامت باشد كه خداى تعالى خطاب سخطآميز بمتابعين شيطان و كسانى كه بفريب آن لعين رجيم از عبادت حق تعالى بر گشتند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 49 خواهد نمود كه اى افراد بشر و اولادان آدم آيا من با شما عهد نكردم كه مطيع شيطان نگرديد و فريب او را نخوريد. شايد مقصود از عهد توصيه و خبر دادن سفراى الهى باشد كه از طرف خدا بافراد بشر خبر دادهاند كه شيطان دشمن شما خواهد بود فريب او را نخوريد چنانچه فرموده (يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ) «1» و نيز آنجا كه فرموده (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) «2» و غير اينها از آيات بسيار كه از راه لطف بانسان توصيه مينمايد و افراد بشر را خبر دار ميكند كه شيطان دشمن داخلى است و از راه قواى شهويّه و غضبيه و قوه واهمه آدمى را اغواء ميگرداند و مقصود از عبادت شيطان اطاعت وى است نه عبادت اصطلاحى زيرا كسى كه مطيع غير گردد بنده وى گرديده و اشاره بهمين معنى دارد قوله تعالى (أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ اى افراد بشر مطيع شيطان نگرديد زيرا كه دشمنى شيطان ظاهر و آشكار است، اگر چه شيطان از راه باطن بانسان وسوسه ميكند و بچشم ظاهر ديده نخواهد گرديد لكن چون در مقابل شيطان و قواى حيوانى كه محل جولان گاه وى است عقل كه رسول باطن و شرع كه رسول ظاهر است مقابل شيطان قرار داده كه اگر انسان مطيع عقل و شرع گرديد كه دو رسولان يكى در باطن و ديگرى در ظاهرند ممكن است راه شيطان را به بندند و دشمنى وى را ظاهر و هويدا گردانند وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ خداى تعالى باولاد آدم امر ميفرمايد كه عبادت شيطان را نكنيد و مرا كه __________________________________________________ (1) (سوره الاعراف آيه 26) خطاب باولاد آدم نموده كه شيطان شما را فريب ندهد آن طورى كه پدر و مادر شما (آدم و حوا) را از بهشت خارج گردانيد. (2) (سورة البقرة آيه 204) خطاب ببنى آدم است كه پيروى ننمائيد گامهاى شيطان را زيرا حقيقتا دشمنى شيطان براى شما آشكار خواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 50 مبدء وجود شماييم و بازگشت شما نيز بسوى من خواهد بود عبادت نمائيد و عبادت من طريق مستقيمى است كه شما را بمقصد و بمنتهى سعادتان ميرساند. انسان اول پيدايش وجودش در اين عالم دنيا تا هنگام مرگش هميشه در راهست يعنى على الدوام در حركت جوهرى است از حالى بحالى و از نشئهاى به نشئهاب سير مينمايد از آن وقتى كه نطفه و در رحم مادر قرار گرفته نشو و ارتقاء نموده و بدست قدرت مربى عالم عوالمى را طى خواهد نمود تا بحد رشد و كمال عقل رسد آن وقت براى وى دو راه باز خواهد گرديد (در سوره بلد آيه 10 اشاره بهمين دو راه فرموده: (وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ) «1». و پس از آنكه رشد او تمام شد و تا بپيرى و افسردگى ميرسد هنوز در راهست آن وقت اگر بخط مستقيم بسوى مقصد اصلى كه غرض از خلقت وى بوده سير الى اللَّه نموده و بدون اعوجاج و كج روى هميشه روى دل بمبدء آفرينش نهاده و در همه حال چشم دل باو دوخته و در عين حال قدم پشت قدم اولياء اللَّه و واصلين بحق و پيشوايان بشر گذاشته و نيز مواظب زير قدم خود گرديده كه مبادا از صراط انسانيت بلرزد آن وقت ممكن است كه سر انجام بجوار قرب رب العالمين فائز گردد و راه مستقيم كه نزديكترين راه بمقصود است همان طريق شريعت اسلام خواهد بود و بايد دانست كسى بمجرد ورود در دين اسلام بمقصد نميرسد مگر در پرتو علم و عمل در اينجا صدر المتألهين در تفسيرش بيان مفصلى دارد كه براى توضيح در اينجا مختصرى از آن را ترجمه مينمايم. بعد از مقدماتى چنين گفته- بدان آن عبادتى كه در آيه اشاره نموده كه موجب وقوع در صراط مستقيم و خلاصى از شر شيطان رجيم ميگردد آن استقامت __________________________________________________
(1) راغب در مفردات چنين گفته (نجد) مكان سخت بلند را گويند و قوله تعالى (وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ) مثال دو راه خواهد بود، حق و باطل در اعتقاد، و راست و دروغ در گفتار، خوب و بد در كردار (خداوند سبحان اين دو راه را بانسان شناسانيده بقوله تعالى (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً) پايان
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 51 نمودن بر طريق حق بعلم و عمل خواهد بود- اما علمى كه از دو جزء عبادت افضل بشمار ميرود آن علم ربوبى است كه متعلق بذات خدا و صفات و افعال و كتب و رسل او است و نيز آن علم بحقيقت ملائكه و شياطين و علم بقلب و حالات وى است و نيز علم بكيفيت سلوك عبد از دنيا بسوى آخرت و از خلق بسوى حق و علم بطريق خلاصى از ضلالت شيطان و مستعد گرديدن براى الهام ملكى است و اينها اصول علوم ايمانى است كه براى انسان ميسر گردد با حزب شيطان مجاهده بنمايد و همين است اصل صراط مستقيم كه در هر نمازى دو مرتبه از خدا ميطلبيم و همين است دين توحيد و طريق سلوك پيمبر ما و ساير انبياء عليه و عليهم السلام كه مأمور گشتهايم بقوله تعالى (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ) «1». و قوله تعالى (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا) «2» تا آنجا كه فرموده و اما اصل عمل داراى شعب بسيار خواهد بود و مرجع و اصل تمام آنها سلامت قلب است از كدورت شهوات و پاره كردن پرده غضب، و از براى انسان بعد از معرفت نافعتر از سلامتى قلب از كدورت شهوات و پاره شدن پردههاى غفلت چيز ديگرى نخواهد بود و همين است قلب سليم كه فرموده: (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ) «3» تا آخر كلامش كه مفصل است. (پايان) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (بهمزه استفهامى أ فلم) در مقام سرزنش و مذمت تابعين شيطان بر آمده كه چرا شما تعقل نمىكنيد و فكر خود را بكار نمياندازيد و از خدعه شيطان حذر نمىنمائيد تا آنكه شما را به بيراهه نبرد و مآل و سر انجام شما جهنم و دار عذاب گردد. __________________________________________________ (1) سوره يوسف آيه 180 (2) سوره شورى آيه 11 (3) سوره شعراء آيه 88 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 52 هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ- اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وقتى كفار و مشركين جهنم را معاينه مىنمايند گويا بآنان گفته ميشود اين همان جهنمى است كه رسولان ما بشما خبر دادند و گفتند فريب شيطان را نخوريد كه شيطان دشمن شما است و بفريب شيطان براه كج و بيراهه رفتيد تا آنكه سر انجام سير شما بدوزخ كشيد و اين جهنم نتيجه روش زندگانى دنياى شما است كه سر انجام باسفل سافلين طبيعت پرتاب گرديديد. الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «سخنان مفسرين در توجيه آيه» (1) در روز قيامت اعضاء سخن مىگويند و بگناه خود اعتراف مينمايند. (2) خدا در اعضاء آنها خلق كلام خواهد نمود و كلام را نسبت باعضاء ميدهند زيرا كه بتوسط آنها سخن گفته ميشود. (3) معنى شهادت اعضاء و سخن گفتن آنها براى اين خواهد بود كه دلالت كند و نشانه باشد كه اينان معصيت خدا را نمودهاند و اينكه آن را شهادت ناميدهاند مثل اين است كه گفته ميشود چشم تو شهادت ميدهد كه سحر بيدار بودهاى. (مجمع البيان) بهتر اين است كه در توضيح آيه گفته شود چون در محل خود بدليل عقلى و نقلى ثابت گرديده كه در كمون تمام موجودات قوه و استعداد حيات مخفى است وقتى از صورت كنونى دنيوى تحول پيدا ميكند بصورت جمعى اخروى آنچه از استعداد كمال در آنها موجود بوده بفعليت و ظهور خواهد رسيد اين است كه عالم قيامت را عالم حيوان ناميده قوله تعالى در سوره فصلت آيه 20: (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) و شايد همين باشد سر شهادت اعضاء آدمى بر عليه وى و بنا بر اين معنى آيه بظاهر خود باقى خواهد بود ديگر توجيه و صرف الكلام از ظاهر لازم نميآيد و در جلد چهارم اين تفسير در سوره مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 53 (زلزال) راجع بقوله تعالى (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) اندازهاى شرح نموديم بآن جا رجوع شود. وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ چون كفار در دنيا چشم دلشان كور گرديده و در قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد و آنان چشم حقيقت بين ندارند اين است كه بنا بر عادت دنيويشان كه در بيراهه قدم ميزدند رو بباطل سبقت خواهند گرفت ديگر كجا قدرت دارند كه چشم باز كنند و رو بجاده مستقيم كه منتهى ببهشت و دار كرامت الهى ميگردد روان شوند مثل آدم كور كه راه را از چاه تميز نميدهد و بالاخره بچاه خواهد افتاد، و نابينا گرديدن آنها نتيجه نظر نكردن آنها در آيات الهى است وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ اين دو آيه را معلق بر مردم نموده شايد اشاره باين باشد كه اگر مشيت ما قرار گيرد نسبت بكفار و مشركين يكى از دو عمل اجرا مينمائيم يا چشم آنها را نابينا ميگردانيم كه از روى نابينايى و كورى بيراهه بسوى جهنم روند و يا آنان را از صورت انسانيت مسخ نموده و بشكل ديگرى كه مناسب اعمال و افعالشان باشد در مىآوريم كه ديگر توانا نباشند نه بر رفتن و نه بر باز گشتن و بجاى خود بمانند و منجمد گرديده و ديگر قدرت بر حركت نخواهند داشت. [سوره يس (36): آيات 68 تا 83] وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76) أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ (81) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 54 ترجمه هر كس را كه ما عمر دراز داديم وى را در آفرينش (و طراوت جوانى و شادابى) منعكس ميگردانيم (و او بپيرى و شكستگى و پژمردگى خواهد رسيد) آيا چرا تعقل نميكنيد (68) و ما بمحمد تعليم شعر نداديم و براى او شعر گفتن سزاوار نخواهد بود قرآن نيست مگر پند و اندرزى هويدا (69) تا آنكه بترساند و تهديد نمايد كسى را كه (قلب او) زنده است نه قلوب مرده را و كلمه عذاب براى كافران محقق گرديده (70) آيا نمىبينند كه ما بدست خود بدون مشاركت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 55 غير چهارپايان را آفريديم و آنها مالك و متصرف در آنها گرديدند (71) و آن حيوانات را رام و مسخر آنان گردانيديم كه بعضى از آنها مركوب (بشر) گرديده و از بعض آنها تغذيه مينمايند (73) و براى (افراد بشر) در آن حيوانات منافع ديگرى خواهد بود از آشاميدن (شير و پشم و كرك و غيره كه سود ميبرند) آيا چرا (با اين همه منافع) شكر نميكنيد (74) بتها قدرت يارى كردن آنها را ندارند و بت پرستان در مقابل بتهايشان (گويا) سپاهى ميباشند حاضر شدگان (75) پس اى محمد سخنان (نارواى آنان) تو را محزون نگرداند و بدرستى ما ميدانيم آنچه را پنهان نموده و آنچه را ظاهر گردانيدهاند (76) آيا انسان ندانست كه ما وى را از نطفهاى آفريديم (و در امر معاد) جدال ميكند و دشمنى ميگردد هويدا و براى ما مثل آورده و خلقت خود را فراموش نموده و گفت كى است (كه بتواند) استخوانهاى پوسيده را زنده گرداند (78) اى محمد بگو او را زنده ميگرداند آن كسى كه ابداء وجود وى را نموده (كه او را از نيستى بهستى آورده و او بهر چيزى توانا خواهد بود (79) خدا آن كسى است كه براى شما در درخت سبز آتش قرار داده (مثل سنگ چخماق) كه از آن آتش ميافروزند (80) آيا آن كسى كه آسمان و زمين را آفريده قدرت ندارد كه مثل آنها را بيافريند آرى قدرت دارد و او بسيار آفريننده و بسيار دانا است (81) حقيقتا امر او (چنين است) كه وقتى وجود چيزى را اراده كند باو گويد باش فورا موجود ميگردد (82) منزه و مبرا (از هر عيب و نقصى خواهد بود) آن كسى كه باطن هر چيزى بدست قدرت او است و شما بسوى او باز گشت مىنمائيد (83) توضيح آيات وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ ظاهر و هويدا است كسى كه بپيرى رسد در خلقت منعكس ميگردد جوانى و طراوت وى تبديل بشكستگى و پژمردگى و قواى طبيعى كه در ابتداء خلقت بحد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 56 رشد هميشه در ازدياد و قوت و زيادى بود بعكس در پيرى رو بانحلال خواهد رفت گوشش سنگين چشمش ضعيف اعضاء و جوارحش سست ميگردد تا بتدريج حيات دنيا را بدرود گويد. اشاره بعموم قدرت الهى است كه دانسته شود مربى عالم از روى حكمت چنين مقرر گردانيده كه عالم طبيعى على الدوام در كون و فساد باشد هيچ چيز در آن بيك حال باقى نخواهد ماند هميشه در حال وجود و عدم است اول از نقص رو بكمال ميرود پس از آن وقتى بكمال لايق بخود رسيد رو بنقص ميگذارد و حيات و موت متعاقب يكديگر خواهند بود و بقاء و حيات هميشگى در عالم قيامت تحقق پذيرد زيرا كه در آنجا كون و فساد و تغيير و تبديلى نخواهد بود. آرى عالم طبيعيات چنين است لكن عالم روحانيات بعكس آن است انسان اگر پس از رشد طبيعى در تقويت قواى روحانى خود بكوشد و بخط مستقيم رو بحق آورد و محنت او را در دل خود بپروراند و مطيع اوامر او گردد و با نفس شرور خود مجاهده نمايد هر چه بيش ميرود بر عقل و قوت روحانى وى افزوده خواهد گرديد و لو آنكه بدن وى كاهيده و قواى طبيعى وى ضعيف گشته باشد روح و قلب وى جوان و شاداب ميگردد اگر چشم سرش ضعيف شود چشم دلش روشنتر خواهد گرديد و چنين كسى چنان در باطن مشغول مشاهده معانى و عوالم روحانى گرديده كه ديگر چندان التفاتى بعالم ظاهر ندارد اين است كه در نظر ظاهر بينان خرفت مينمايد و نميدانند كه چشم و گوش دلش باز شده و در باطن خود فرو رفته و قواى باطنى او رو بازدياد است. اين است كه در آخر آيه فرموده (أَ فَلا يَعْقِلُونَ) وقتى اين عالم و حال خود را چنين مينگريد چرا عقل خود را بكار نمياندازيد تا آنكه اسرار خلقت را بفهميد كه غرض از خلقت شما چيست و چگونه دل بر اين زندگانى ناچيز دنيا بستهايد كه هيچ چيز آن قرار و ثباتى نخواهد داشت و بايستى بدانيد كه در زندگانى شما مقصود بزرگترى در كار خواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 57 رد كلام كفار كه نسبت شاعرى بپيمبر اكرم «ص» ميدادند وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ مشركين عرب وقتى ميديدند آيات قرآنى از مرتبه فهم آنان بالاتر است و با آنكه زبان خودشان است قدرت ندارند مثل آن و لو يك آيه باشد بياورند اين بود كه گاهى نسبت جنون بآن عقل كل ميدادند و گاهى نسبت سحر و گاهى ميگفتند اين قرآن اشعارى است كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بهم بافته و بخدا نسبت ميدهد. در اين آيه بر رد سخن سخيف آنان فرموده ما بپيمبر خود علم شعر نياموختيم زيرا كه شعر گويى سزاوار او نيست اين آياتى كه براى شما ميخواند نيست مگر تذكرى كه شما را بطريق سعادت و فضيلت آشنا گرداند و اين قرآنى است كه قوانين آن بطورى روشن و هويدا است كه نزد هيچ عاقلى مخفى نخواهد بود كه آن كتابى است آسمانى و از عالم قدس از طرف حق تعالى برسولش فرود آمده و حضرتش هيچ وقت شعر نگفته. از حسن روايت شده كه وقتى حضرت رسول اين شعر را گفت (كفى الاسلام و الشيب للمرء ناهيا) ابو بكر گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شاعر اينطور نگفته بلكه چنين گفته (كفى الشيب و الاسلام للمرء ناهيا) و من شهادت ميدهم كه تو رسول خدايى (و ما علمك الشعر و ما ينبغى لك). (مجمع البيان) در حديثى از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت ميكنند كه فرموده (اگر شكم شما پر از چرك و ريم باشد من دوستتر دارم از اينكه پر از شعر باشد. و شايد شعرى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از آن دلتنگ ميگرديد اشعارى بود كه در هجو اسلام گفته ميشد يا اشعار دروغ و بيمعنى و اغراق نه اشعارى كه منطوى بر توحيد و نصيحت و اندرز و مدح ائمه و متضمن سخنان صحيح باشد. چنانچه گويند حضرتش حسان بن ثابت را بر شعر گفتن تحريص ميفرمود و مىگفت اى حسان تو مادامى كه باشعار خود ما را يارى ميكنى بروح القدس مؤيد گرديدهاى. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 58 لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ قرآن اندرز و نصيحت و تذكرى خواهد بود براى كسى كه زنده دل باشد نه مردگان. مقصود از حيات، حيات روحانى است نه جسمانى زنده كسى است كه دل او زنده باشد و چشم حق بين او باز گرديده حيات كفار حيات حيوانى است نه حيات انسانى. از اين آيه چنين استفاده ميشود كه غرض اصلى از فرود آمدن قرآن اندرز و راهنمايى كسانى خواهد بود كه روح انسانى آنان زنده و در راه حقيقت سير مىنمايند كه براه نمايى قرآن بخط مستقيم بسوى مقصد اصلى روان شوند و بمقصد خود نائل گردند و از الطاف الهى كامياب گرديده بهره بردارند لكن آيات قرآن نسبت بكفار در اثر تاريكى قلبشان سودمند نخواهد بود زيرا كه آنان از روش خودشان بازگشت نمىنمايند و اى محمد كوشش تو در آنها تأثير نخواهد نمود زيرا كه براى آنها عذاب محقق گرديده. أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ بهمزه استفهام در مقام اعتراض بكفار بر آمده كه آيا اينان خلقت عجيب موجودات را از آنچه ما بدست قدرت خود بدون كمك و معاون و شريك عمل نمودهايم نمىبينند كه از جمله آنان چهارپايان مثل اسب و شتر و غير آن است كه آنها را مالك و متصرف در اين حيوانات گردانيدهايم و آنان را خاضع و ذليل بشر قرار دادهايم كه ببعض آنها مثل اسب و شتر سوار شوند و از گوشت بعض آنها بخورند و در آنان منافع ديگرى است مثل پوست و كرك و گوشت و شير آنها مثل شير گاو و شتر و گوسفند كه بياشامند با اينهمه آثار قدرتى كه على الدوام مشاهده مينمايند چگونه شكر گذار نميباشند و در مقابل او سر تسليم فرود نمىآورند و بوحدت و علم و قدرت و باقى صفات جلال و جمال آن فرد احدى و آله عالم اعتراف مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 59 نمىنمايند و اينان مثل مردگان خواهند بود و حيات دل ندارند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ- لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ ذات متعال اعتراض و سرزنش بمشركين نموده كه اينان با اين همه آثار قدرتى كه در موجودات مشاهده مينمايند غير از خداى واحد قهار خدايان و معبوداتى براى خود قرار ميدهند بگمان اينكه شايد معاون آنان كردند و در زندگانى دنيايشان آنها را يارى و كمك نمايند و آنان را از عذاب برهانند. در صورتى كه بتهايى كه بخدايى خود پذيرفتهاند عاجزند و بدست خودشان درست شدهاند زيرا كه بسيارى از الهان آنها سنگ يا فلزى بوده كه بدست بشرى تشكيل شده و چنين رويه منتهاى حماقت و نفهمى بشر را نشان خواهد داد چگونه كسى كه اسم خود را انسان ميگذارد و ادعاء عقل ميكند بجمادى كه دست كرد خودش يا مثل خودش باشد سر فرود آورد و از آن يارى و كمك خواهد در صورتى كه ميداند آنان قدرت بر يارى كردنشان نخواهند داشت. وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ تشبيه آنها بقشون و سپاه شايد اشاره باين باشد كه همين طورى كه لشگريان در مقابل سلطان بدون صادر شدن امر در جاى خود ايستاده و حركت ندارند و ذليل و منقاد سلطانند بت پرستان نيز در مقابل بتها خود را مسلوب الاختيار مىپندارند و گويا هيچ قدرتى ندارند. و از جبائى در تفسير آيه چنين نقل شده كه مشركين با آلهه خود در جهنم حاضر شدگانند زيرا كه هر حزبى با آنچه را كه پرستش ميكنند از بتها در آتشند و نه الهان توانند عبادت كنندگان خود را از عذاب نجات دهند و نه عبادت كنندهگان الهان را چنانچه در جاى ديگر فرموده: (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) و از قتاده نقل شده كه مشركين قشون بتهايند و در دنيا نزد آنان حاضرند و چون از آنها خير و منفعتى و رفع ضررى نمىبينند بر آنها غضب دارند (مجمع البيان) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 60 فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ براى تسلى دل رسولش بوى خطاب فرموده اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو از سخنان نارواى كفار محزون مباش اعمال و افعال و گفتار و آنچه را از حقد و حسد در باطن خود مخفى ميگردانند و آنچه را ظاهر مىنمايند تماما نزد ما و در علم حضورى ما مكشوف خواهد بود اشاره به اينكه چون اعمال و گفتار و آن صفات نكوهيده آنان را ميدانيم و آنان را بجزا و پاداش عملشان عذاب مىنمائيم ديگر تو نبايد از سخنان نارواى آنان متأذى گردى جزاى آنها را بما واگذار و دل خوش باش كه بزودى از آنان انتقام خواهيم كشيد. أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ- وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ سخنان مفسرين در شأن نزول آيه بقولى يا سائل امية بن خلف يا و عاص بن وائل سهمى يا وليد بن مغيره بوده و از مجاهد و قتاده نقل شده كه سائل ابى بن خلف بوده و همين قول از امام جعفر- صادق عليه السّلام روايت شده كه ابى بن خلف بمجلس حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارد گرديد و در آن مجلس بعضى از صناديد قريش حضور داشتند و استخوان مرده پوسيدهاى در دست داشت پس از آنكه آن را خورد نمود گفت اى محمد (ص) كيست اجزاء متفرق اين را جمع آورد و بوى حيات دهد و وى را زنده گرداند حضرت رسول (ص) فرمود پروردگار عالم اين اجزاء را جمع آورى مينمايد و آن را زنده خواهد گردانيد آن وقت اين آيه فرود آمد. (ا و لم) همزه استفهام و در مقام انكار آرند كه آيا انسان ابتداء خلقت خود را نميداند كه چگونه ما آن را از قطره آب منى با آن همه وسائل و معدات و شرائطى كه براى پيدايش او مهيا نموديم و چه مراتبى را طى نموده از آن وقتى كه در پشت پدر او را بصورت منى در آورديم و از آنجا تغيير محل داديم تا برحم مادر در آمد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 61 و تغييراتى نموده از صورتى بصورتى تبديل گرديده منى علقه شد علقه مضغه گرديد تا بصورت جنين و طفل در آمد و نفخه بوى دميده شد و انسان گرديد و پس از تماميت مدت حمل در اين عالم پا گذاشت و پس از آن نيز مراحلى را طى نمود تا وقتى كه سخنگو گرديد آن وقت مراحل قبلى خود را فراموش نموده و در مقام مجادله و مخاصمه بر مىآيد و باستخوان پوسيده مثل مىآورد و مىگويد كى تواند اين استخوان پوسيده را زنده كند قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بگو همان كسى كه در اول در مواد مرده و عناصر تصرف نموده و بتدريج بنفوذ قدرت ازلى آن را بصورت كنونى انسانى در آورد و باو حيات بخشيد قدرت خواهد داشت كه پس از آنكه بصورت ماده اوليه خود بر آمده و خاك و جزء عناصر گرديده ثانيا حيات نوينى بوى ببخشد و وى را زنده گرداند. وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ شايد آيه اشاره باين باشد كه گمان نكنيد كسى كه مرد و حيات دنيا را بدرود گفت در هيچ عالمى و در هيچ نشئهاى از عوالم موجود نباشد تا اينكه بگوئيد اعاده معدوم محال خواهد بود چنانچه بعضى چنين توهم كردهاند اينطور نيست بلكه هر چه موجود شده و ميشود با تمام خصوصياتش در عالم قضاء و لوح محفوظ كه شايد عبارت از احاطه علم حضورى حق تعالى باشد موجود است و گذشته و آينده نسبت بآن مرتبه يكسان خواهد بود. پس از اين بيان معلوم ميشود همان انسانى كه در دنيا زندگانى مينمود چون در مرتبه احاطه علميه حق تعالى مفقود نشده اين است كه همانست كه در نشأ آخرت ثانيا حيات جديدى بوى بخشوده و او را زنده ميگرداند بزندگى دائمى هميشهگى و اين مطلب نزد اهلش ظاهر و معلوم خواهد بود اگر چه نزد ظاهر بينان كه هنوز فهمشان از مرتبه محسوسات تجاوز ننموده بعيد مينمايد و چنين سعه روحى ندارند كه بتوانند تصور نمايند كه انسان پس از مردن و مندك گرديدن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 62 اعضاء در عوالم ديگرى كه فوق اين عالم بشمار مىآيد موجود خواهد بود. الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ براى رفع استبعاد منكرين معاد و زنده شدن مردگان و عموم قدرت خود آنان را متنبه ميگرداند كه آن كسى كه از درخت سبز با آنكه در آن آب است و آب و آتش ضد هم است از آن آتش ظاهر ميگرداند و شما از آن آتش مىافروزيد چنين كسى چگونه قدرت ندارد بر زنده گردانيدن مردگان. گويند در بيشتر بيابانهاى عربستان دو درخت است يكى را (مرخ) و ديگرى را (عفار) نامند وقتى دو شاخه ترى از اين دو درخت را بهم بمالند از آن آتش ميجهد و عربها گويند (فى كل شجر نار و استمجد المرخ و العفار) يعنى در هر درختى آتش است لكن اين دو درخت (مرخ و عفار) تمجيد شده كلبى گفته از هر درختى آتش بيرون مىآيد مگر درخت عناب. (مجمع البيان) چون فهم بيشترين افراد بشر از محسوسات بالا نميرود اين است كه بسيارى از مطالب معقولات را تشبيه به محسوسات مينمايد و در اينجا اشاره بعموم قدرت دارد كه در قبال قدرت غير متناهى الهى محالى تصور ندارد همين طورى كه با ضديت و تنافرى كه بين آب و آتش است از آب آتش ميجهد همين طور از مرده زنده بيرون ميآيد و از زنده مرده. أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ آيه بشر را متذكر ميگرداند بارشاد عقلى كه رجوع بعقل خود نمائيد و اين خلقت عظيم آفرينش را تحت تدبر و بازرسى قرار دهيد و بخلقت آسمانها و زمين و در اين دستگاه مجلل جهانى از كرات و آسمانها و كهكشانها و عوالم غير متناهى و موجودات عظيم خلقت نظر كنيد كه چگونه بعضى از حيث عظمت و بزرگى طورى خواهد بود كه تحت تصور نمىآيد و بعضى در جهت كوچكى و خوردى بقدرى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 63 دقيق است كه با دستگاه عظيم ذره بينى باز نتوانند درست آنها را به بينند. در نظر عقل سليم كسى كه قدرت دارد بر خلقت چنين عوالم غير متناهى كه محدود بحدى نخواهد بود آيا قدرت ندارد كه مثل آن را خلق نمايد. آرى قدرت دارد زيرا كه او خلاق است خلقت و آفرينش او بسيار است و محدود بحدى نخواهد بود و بر آنچه ميكند و مىآفريند عالم و دانا است. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ لفظ كن اشاره بسرعت اجابت ممكنات است كه بمحض امر تكوينى و اراده ازلى هر چه را كه اراده نمود فورا قبول امر نموده موجود ميگردد نه اينكه محتاج بلفظ باشد زيرا در دستگاه آفرينش كه از منبع علم و قدرت ازلى سر چشمه گرفته لفظى در كار نخواهد بود. و شايد نفوذ اراده را تشبيه نموده بلفظ (كن) كه همانطورى كه الفاظ ارائه ميدهد (ما فى الضمير متكلم) را وجود موجودات نيز ارائه ميدهد علم و قدرت و اراده ازلى حق تعالى را زيرا كه بمحض اراده ممكنات داعى حق را اجابت خواهند نمود فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ منزه و مبرا از هر عيب و نقصى است آن كسى كه ملكوت و باطن هر چيزى بدست او است و بازگشت تمام امور و رجوع شما افراد بشر بسوى او خواهد بود. شايد اشاره باين باشد كه ذات ازلى حق تعالى بالاتر از اين است كه در خلقت محتاج بلفظى و كلامى يا معاون و شريكى باشد بلكه ملكوت و باطن موجودات و حقيقت هر چيزى بدست قدرت او انجام خواهد گرفت و او جلت عظمته هم مبدء موجودات و علت فاعلى آنها است و هم مرجع و علت غايى آنان است و بازگشت همه چيز بسوى او است (هو المبدء و المعيد) حيات و ممات و بعث و نشور همه بقدرت و علم و اراده او پذيرفته خواهد گرديد.
|