گفتار سقراط حکيم در طريق دوستي
سقراط حکيم گفته تعجبت مي کنم از کسي که به اولاد خود تعليم نمايد تاريخ و سر گذشت پادشاهان و وقايعي که براي آنها رخ داده از زد و خورد و کيفيت نبرد ايشان در جبهه جنگ و امور سياسي که بين سلاطين شيوع داشته و انتقام کشيدن بعضي از بعضي ديگر و اصلا به قلب آنها خطور نمي کند که بايستي راجع به محبّت و طريق الفت و منافع عامي که از قبل محبّت و انس عايد مردم مي گردد، گوشزد آنها نمايد. و بايستي به اطفال بياموزند که احدي قدرت ندارد که بدون دوست و رفيق زندگي نمايد اگر چه مالک تمام دنيا باشد و کسي که امر محبّت را کوچک شمارد خودش کوچک است که گمان مي کند بدون دوست کار او انجام مي گيرد لکن دوست صادق که در حال بلا و سختي ها دست از دوستي بر ندارد و در محبّت و رفاقت پايدار بماند خيلي کمياب است. پس از آن گفته به نظر من قدر دوست واقعي بالاتر است از تمام گنجهاي قارون و ذخيره هاي سلاطين و چيزهاي نفيس از جواهرات و آنچه در زمين است از امتعه و اثاثيه و تمامي آنها مقابلي نمي کند با آن فضيلت محبّتي که براي خود انتخاب نموده ام زيرا آنچه گفته شد از ثروت و مال مقابل مصيبتي نيست که به دوست وارد گردد لکن دوستي که با تو اتّحاد و يگانگي داشته باشد و دوست واقعي کسي است که با هم يکي باشد و همچه دوستي اگر پيدا شود فرقي نيست خواه برادر نسبي باشد يا نه، اولاد باشد يا نه، پدر و مادر باشند و يا نه هر گاه وثوق به دوستي پديد گرديد با گنجهاي دنيا مقابلي نمي کند. پس از آن گفته خوشا به حال کسي که چنين نعمت عظيمي نصيب وي گردد و بالاتر خوشا به حال پادشاهاني که در امور سلطنتي و سياسي چنين دوستاني داشته باشند زيرا کسي که متکفل امور سياسي گرديد و بايستي مراعات حقوق مردم را بنمايد دو گوش و دو چشم و يک قلب براي وي کافي نيست بايد دوستان صميمي واقعي پيدا نمايد که آنها به منزله چشم و گوش و قلب وي باشند تا آنکه به توسط آنها به اطراف ولايات نزديک گردد و از همه جا مطلع شود و از کوچکترين امور و آنچه براي وي پنهان است خبر دار گردد آن وقت بدون رنج و زحمت مملکت را منظم و مرتب گرداند و اين فضيلت هرگز ميسر نگردد مگر به دوستاني که زمامداران مملکت باشند. پس از آنکه نعمت بزرگ دوستي را دريافتيم نخست بايستي در طلب چنين دوستاني بر آئيم و دوست صادق را ازمنافق مزور تميز دهيم، سپس در طريق دوستي ثابت قدم باشيم و دوست خود را نرنجانيم و اگر نفهميده دوستي انتخاب نموديم به ما مي رسد آنچه در مثل گفته اند(مردي خواست گوسفند فربهي بخرد در عوض گوسفندي که ورم کرده بود به گمان اين که فربه و چاق است خريداري نمود پس از آن فهميد که گمان او خلاف بوده) و شاعر در اين زمينه گفته: (اعدبها نظرات منک صادقه ان تحسب الشحم فيمن شحمه ورم ) وقتي دانستيم که از بين حيوانات انسان ممتاز به اين است که در افعال و اعمال خود تدليس مي کند چنانچه مي بينيم بسياري از مردم خلاف آنچه در باطن آنها است نشان مي دهند مثل اين که بذل مال مي نمايد در صورتي که بخيل است و مي خواهد مردم وي را به سخاوت معرفي نمايند و به بعض امور خطرناک اقدام مي نمايد براي اين که به شجاعت مشهور گردد لکن باقي حيوانات اين طور نيستند هر چه هستند خود را همانطور نشان مي دهند. کسي که تميز ندهد بين دوست صادق و شخص منافق رياکار مثل کسي است که بين گياهان فرق نگذارد و گياه تلخي را به گمان اين که شيرين است تناول نمايد و چيزي را به خيال آنکه غذاي سازگاري است بخورد، در صورتي كه زهر کشنده است. بايستي طالب سعادت در تحصيل اين نعمت بزرگ چشم خود را باز کند و از دوستاني که دوستي آنها عين تدليس و حيله گري است احتراز نمايد چنانچه مي بينيم اشخاصي به صورت فضلا و خوبان تظاهر مي نمايند و دام خود را پهن نموده که بتزوير و خدعه مردمان متقي و ساده لوح را بدام بيندازند و شکار نمايند و مانند سبع به جان و او افتاده وي را بدرند. گفتار سقراطيس حکيم که چه کس را بايست به دوستي انتخاب نمود و تشخيص دادن دوست صادق و تميز او از منافق مزور چنانچه سقراطيس حکيم گفته اين است که هر گاه خواستيم کسي را به دوستي و رفاقت انتخاب نمائيم (نخستين) بايد از حال وي تفتيش نمائيم که در حال کودکي نسبت به پدرم و مادر و خواهر و برادر و فاميل و خويشاوندان خود چطور رفتار مي نموده پس از تفحص کامل اگر فهميديم که نسبت به آنها به خوبي و دوستي سلوک مي کرده و درباره هر يک انجام وظيفه مي داده آن وقت اميد خوبي و درستکاري از وي هست و گرنه از وي دور شو و از وي حذر نما. (دوّم) بين سلوک او با دوستاني که پيش از تو داشته چگونه بوده اگر نسبت به آنها به شرائط دوستي و مودت عمل مي کرده اند او را به درستي خود بر گزين و بين كساني كه با او خوبي مي کنند چطور از آنها سپاسگذاري مي نمايد. و احسان آنها را به مثل تلافي مي کند يا نه غرض آنکه کفران ننمايد و لااقل کسي که احسان به وي کرده در مقام شکر گزاري وي از ذکر خير و نشر فضائل وي خود داري نکند و اظهار احسان او را نمايد و اين اندازه تلافي براي همه کس ميسر است و هيچکس در ترک آن معذور نيست و حقيقتا هيچ آفتي بالاتر از کفران نعمت براي سلب نعمت نيست بين چگونه خداوند وعده عذاب شديد داده به کسي که کفران نعمت او را بنمايد با آنکه بزرگتر از آن است که از شکر نفعي عايد او گردد يا از عدم آن ضرر و زياني متوجه وي شود و نيز به شاکرين وعده ي زيادتي احسان، داده در صورتي که مستغني از شکر آنها است. (سوم) ببين ميل و رغبت او در چيست؟ اگر تنبلي و راحت طلبي و خود خواهي بر وي چيره شده و اين خلق بد بر وي غالب گرديده از آن طرف مايل به عياشي و شهوت پرستي است بدان که هيمن صفت باعث تقاعد وي مي شود و حقوق دوستي و اخوت را ادا نخواهد نمود. (چهارم) نظر کن به حال او در اين که محبّت او نسبت به مال و طلا و نقره به چه اندازه است اگر ديدي حريص به جمع کردن مال و ذخيره نمودن است از وي دوري نما زيرا كه بسياري از دوستان صميمي که با هم محبّت مي ورزند و اظهار دوستي و محبّت مي نمايند وقتي که پاي پول در ميان آمده و معامله ائي در بين شد که به دلخواه آنها صورت نگرفت مثل سگ از دوست خود فرار مي کند و دوستي آنها بدل به دشمني مي گردد. (پنجم) ببين محبّت او نسبت به رياست به چه درجه و پايه است کسي که حب رياست بر وي غلبه نموده در دوستي و محبّت به انصاف عمل نخواهد نمود و در معامله به تساوي راضي نشود و با آنها به تکبر و بزرگ منشي رفتار مي نمايد در صورتي كه دوستي و صداقت با اين اخلاق فاسد تمام نمي شود و بالاخره محبّت منجر به بغض و عداوت خواهد گرديد. (ششم) اگر مايل است به لهو و لعب و استماع حرفهاي بيهوده و طالب مجالست با اشخاصي که کارشان مسخرگي و بيهوده گوئي است بدان که آن نيز قابل دوستي و صداقت نيست زيرا افراط در اين کارها شخص را از مساعدت و همراهي با دسوتان و از حسان و همدردي با آنها و تحمل زحمات و مشقاتي که در راه دوست بايد متحمل گردد وي را باز مي دارد. و اگر کسي را يافتي که از اين صفات و اخلاق رذيله پاک و خوش طينت و خوش سيرت باشد وي را براي دوستي و رفاقت انتخاب گردان و به شرائط دوستي و محبّت با وي عمل نما و حقوق اخوت را درباره او اجرا نما. و بهتر آن است که به يک نفر دوستي که منصف باشد به اين اوصافي که شماره نموديم قناعت نمائي به دو جهت يکي آن که چنين رفيق شفيقي که منصف به صفات نيکو باشد خيلي کمياب است. و ديگر آنکه وقتي دوستان زياد شدند حقوق تمام آنها را نمي توان مراعات نمود و بالاخره منجر مي گردد به تکاهل و مسامحه کاري و گاهي مي شود از تعدد آنها انسان واقع مي گردد بين امور متضاده مثل اين که هرگاه يکي از آنها مسرور باشد و ديگري براي حادثه ئي که به وي بر خرود نموده غمگين اين شخص به مقتضاي دوستي با آنها بايستي هم غمگين گردد و هم مسرور در کمک و مساعدت با آنها نيز ممکن است مخالفتي پديد گردد مثل اين که در آن واحد يکي تقاضا مي نمايد کاري که مقتضي حرکت است و ديگري تقاضا مي نمايد کاري را که مقتضي سکونت است و حرکت سکون با هم جمع نخواهد شد. و کسي که طالب دوست و رفيق گرديد بايستي از عيوب کوچک که نوع بشر خالي از وي نيست غمض عين نمايد و گرنه بايد بدون دوست و رفيق به ماند و از سعادت دوستي محروم ماند پس بايستي از معايب مردم چشم پوشيده و در خود نگريست و عيوب خود را در نظر گرفت. و بترس و حذر کن از عداوت کسي که با تو سابقه دوستي و محبّت داشته چنانچه شاعر گفته (عدوك من صديقک مستفاد فلا نستکثرن من الصحاب فان الداء اکثر ماتراه يکون من الطعام اولشراب)؛ يعني دشمن تو از دوست تو پيدا مي شود به اين سبب دوستان زياد پيدا مکن چنانچه اکثر دردها از خوردنيها و آشاميدنيها پديد مي گردد. براي عاقل لازم است وقتي که دوست واقعي به دست آورد به شرائط دوستي اقدام نمايد و از هيچگونه فداکاري و همراهي نسبت به وي خود داري ننمايد و حقوق او را ادا کند و در حوادث و ناملايمات روزگار و مهماتيکه براي وي پيش مي آيد او را کمک نمايد و با وي يار و مشفق باشد و در موقع خوشي با روي بشاش او را ملاقات کند و اگر در باطن از وي نگرآن است ظاهر ننمايد و به روي خود نياورد بلکه هنگام ملاقات به تمام اعضاء سرور و خوشحالي نشان دهد تا آنکه روز به روز بر مودت و وثوق و سکون نفس او بيفزايد و در طريق دوستي او نيز استوار گردد و چون علامت دوستي وقت ملاقات از صورت دوست هويدا مي گردد لهذا بايست هر دوستي وقت ملاقات دوست خود اظهار مسرت نمايد اگرچه واقعا از ملاقات وي نگران باشد زيرا که تبديل شكل به شکل ممکن است. و بايستي سيرت و روش هر کسي نسبت به کساني که دلبستگي به آنها دارد از دوست و اولاد و تابع و نزديکان به همين منوال باشد لکن نبايد به قدري زياده روي کند که منجر به تملق و چاپلوسي يا نفاق شود يا باعث تکلف و توقعات بي جا گردد. کسي که در مقام دوستي و محبّت به اين روش عمل نمود و طريق معاشرت او اين طور شد و در راه دوستي مسامحه کاري و تاني ننمود قلبها را به خود جذب مي نمايد و دوستان صميمي پيدا مي کند بلکه کسي که روش وي در معاشرت اين طور شد مردم گرد وي جمع مي شوند مثل اين که اگر کبوتري در خانه کسي مسکن گرفت کبوتران ديگر از اطراف دور وي جمع مي شوند مردم نيز هيمن طورند وقتي آوازه يک خلقي کسي بالا رود به مجالست و معاشرت وي رغبت مي نمايند و از ديدار او مبتهج و مسرور مي گردند وقتي حيوان اين طور طالب اجتماع به همنوع خود مي باشد انسان که مايل به نشر محسّنات و حسن اخلاق و بروز کمالات است اولي و لايق به اين است که طالب انس و معاشرت با نيکان باشد. و بايد دانست همان طوري که اختصاص دادن دوستان را با خود در نعمت و خوشي بلکه ايثار نمودن بر آنها لازم است به طوري كه آنها را بر خود مقدم داري و آنها در خوشي با تو شرکت نمايند بايستي هنگام بلا و مصيبت و ضرري که به آنها مي رسد نيز با ايشان همدردي و شرکت نمائي بلکه دوست صادق از چاپلوسي تملق در وقت بلا تميز داده مي شود چنانچه شاعر گفته (دعوي الاخاء علي الرخاء کثير بل في الشدائد يعرف الاخوان) ادعاء برادري نمودن در وقت فراواني و خوشي بسيار است لکن در سختيها برادران صميمي شناخته مي شوند پس ببين وقتي که بلا و مصيبتي رسيد مواسات و همدردي تو با وي به نفس خود و مال خود چگونه است و چظور از حال وي تفصحص مي نمائي و بايست در موقع حاجت منظر نباشي تصريحا يا کنايتا از تو چيزي طلب نمايد وقتي که به فراست از حال وي اطلاع پيدا نمودي حاجت وي را بر آور و هر گاه منصب و رياستي پيدا نمودي او را با خود شريک نما بدون آنکه منتي بر وي گذاري يا آنکه خود را بر وي مزيتي دهي. و هر گاه از دوست خود دلتنگي و وحشتي احساس نمودي نسبت به وي بيشتر اظهار دوستي و محبّت نما تا آنکه او را مجذوب نمايي و کدورت و نگراني بر طرف گردد و اگر بخواهي تو نيز با وي دوري و خونسردي نمائي کم کم رشته محبّت منقطع مي گردد و تو مطمئن نيستي شايد وقتي برسد که نعمت از تو زائل گردد و تو محتاج به او گردي آن وقت خجالت و پشيماني دامنگير تو شود و در اين جا هر قدر جديت کني که کدورت و نفارت زودتر بر طرف گردد خلق جميل و صفات متين تو بهتر نمايان مي گردد و اين رويه نيكي است که در همه جا بايستي مراعات گردد يعني انسان در همه کار و نسبت به هر چيزي بايد مسامحه کاري ننمايد و مراعات هر چيز اين نسبت به وي بنمايد که اگر نسبت به آن شي مسامحه و سهل انگاري نمود ناقص و مضمحل خواهد گرديد مثل خانه و مرکوب سوراي و لباس و اثاثيه که اگر از تعمير و مواظبت آنها غفلت نمودي به زودي خراب و منهدم مي گردد و از انتفاع مي افتد وقتي ديدي اگر از در و ديوار غافل گشتي خراب و مضمحل مي گردد چگونه گمان مي کني جفا نمودن به کسي که اميد همه طور خوبي و دوستي و انتفاع از وي داري و اعراض مي نمائي از آنکه منتظر همراهي و همدردي و مجالست و موآنست با وي هستي و آيا با عدم مراعات حقوق او منتظري که دوستي باقي ماند و در تمام حالات از خوشي و ناخوشي با تو شرکت نمايد. وقتي مراعات منزل و خانه و مايملک خود را ننمودي هيمن قدر خراب و ويران مي گردد و از انتفاع مي افتد لکن اگر حقوق دوستان و بستگان خود را مراعت ننمودي ضرر بسيار عايد تو مي گردد و هر خوبي و محبّتي که منتظر بودي از قبل آنها به تو مي رسد منتظر ضد و خلاف آن باش لکن اگر حقوق آنها را مراعات نمودي و بشرائط دوستي و محبّت عمل کردي از جميع اين آفت ها مطمئن مي کردي. و خود داري نما از خدعه و تدليس با دوستان اگر چه تدليس و ريا کاري در همه جا مذموم و از بدترين اوصاف رذيله به شمار مي رود لکن نسبت به دوستان و بستگان قبيح تر و بدتر است زيرا که ريا و تدليس باعث زيانکاري و اختلاف آور است و به اختلاف دوري و جدائي پديد مي گردد و اختلاف جدائي سبب تمام شرور و آفاتي است که از وي حذر مي نمائيم و در طلب ضد آن که دوستي و رفاقت باشد کوشش مي نمائيم تا آنکه از آفات محظوظ مانيم چنانچه خداوند به توسط شريعت و دين قويم ما را به همين طريق امر فرموده که (و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا) و من شخص ريا کاري را مي شناسم که گمان مي کند ريا کاري و تدليس از تيز ذهني و ذکاوت پديد مي گردد و در مجلسي که حکماء و علماء حضور داشتند و محل بحث علمي بود با دوست خود ستيزگي مي نمود و از قاعده ادب تجاوز مي کرد و عمدا به الفاظي که با جهال و عوام تکلم مي نمايند تلفظ مي نمود غرضش اين بود که نفهمي و بي سوادي وي را بنماياند و او را خجل سازد و حاضرين از وي دوري نمايند لکن در حال خلوت اين طور با دوست خود رفتار نمي نمود و چون گمان مي کرد که علوم وي بيشتر و دقت نظر وي زيادتر و فهم و قرحيه وي بالاتر است اين بود که مي خواست امر را در نظر مردم مشتبه نمايد (و به حقارت او خود را بزرگ نشان دهد) و اخلاق اين مرد چقدر شبيه است به فساق و تبه روزگاران که مال و ثروت بسيار آنها را ياغي نموده و خود را بزرگ و ديگران را به چشم حقارت و کوچکي مي نگرند و در تجسس عيوب مردم بر مي آيند و اين عمل را خوب مي دانند و بعضي نسبت به دوستان و بستگان خود به قدري بي اعتنائي و تعدي مي نمايندکه بالاخره منجر به دشمني و عداوت مي گردد و عداوت باعث زوال نعمت مي شود و ممکن است منجر به خونريزي و انواع و اقسام مفسده گردد و چگونه ممکن است با ريا و تدليس، محبّت و الفت بر قرار ماند. و از جمله شرايط دوستي و رفاقت اين است که اگر داراي علم و کمالي يا حرفه و صنعتي مي باشي بخل نورزي و تعليم به وي نمائي و طوري مکن که او بفهمد تو مي خواهي منفرد به اين فضيلت باشي و وي محروم ماند. يکي از علل اصرار ورزيدن در مال و ثروت يا جاه و شهرت اين است که چون اينها راجع به امور طبيعي دنيوي است و هر چه راجع به امور دنيا است اندک و قليل است و از تزاحم مردم از حظ هر کسي کم مي شود مردم بر يکديگر حسد مي برند و کوشش مي کنند که از ديگران کم شود تا آنکه به دست آنها برسد. اما علم ضد او است هر چه از عالم علم تراوش نمايد کم نمي شود بلکه به انفاق پاکيزه تر مي گردد و نمو مي کند و زياد مي شود.
|