دوم از اصول دین نبوت است وقتی ما خدا را بعلم و قدرت و حکمت و عدالت شناختیم و فهمیدیم که ما را بیهوده و بدون فائده خلقت نفرموده بلکه در خلقت عالم مقصد بزرگی در نظر است که آن تکمیل روح و جنبه روحانیت ما است که سعادت و خوشبختی ما در اثر تکمیل نفس و روح تامین می گردد. و از آن طرف چون می دانیم که بواسطه غلبه قوای حیوانی و نقطه ضعف نفس که اسیر سر پنجه شهوت و غضب گردیده ما بخودی خود بدون رهنما راه سعادت و کامیابی را نمی فهمیم و مبدء و معاد خود را نمی شناسیم و طریق عبادت و وصول بقرب حق را نمی دانیم. پس از این جا می فهمیم که بمقتضای حکمت و کرم و احسان الهی بایستی طریق سعادت و راه ترقی و تعالی و صعود بمراتب عالیه را بتوسط پیمبران و سفراء خود بما نشان دهد و بایست آنها اشخاصی باشند که کاملاً راه سعادت را فهمیده و در طریق حق تعالی سیر خود را بمنتهی درجه کمال رسانیده اند و موید بتائیدات الهی گردیده اند لذا لایق هدایت و پیشوائی خلایق گشته و از طرف حق تعالی مامور برسالت و خلافت گردیده اند که گمراهان و بی خردان را بشاهراه سعادت هدایت نمایند. و نیز چون ما مدنی بالطبع می باشیم ، یعنی زندگانی ما اجتماعی است نه انفرادی و بایستی هر یک دیگری را کمک نمائیم تا امر معیشت ما مرتب گردد ،بعضی کارگر ، بعضی کارفرما، بعضی رئیس، بعضی رعیت و کم و زیاد و ضرر و خسران بین مردم بسیار است و چنان چه معلوم و واضح است هر فردی منافع شخصی خود را در نظر دارد و در طلب آن می کوشد و لو آن که بضرر دیگران تمام شود، پس در همه وقت محتاج بقانون عدلی می باشیم که بین مردم حکم فرما باشد و قانون گذار بایستی تناسب بین اشیاء را کاملاً بداند و درجه و صلاح هر صنفی از اصناف را بشناسد و قانون عدلی بین مردم اجراء نماید و آن کسی که بمیزان عدل عارف باشد و صلاح و فساد جامعه را بخوبی تشخیص دهد و سجیه هر نوعی از موجودات را بشناسد و حقوق هر صنفی از اصناف بشر را بمیزان عدل تعیین نماید، مثل این که در حقوق زناشوئی طبیعت زن و مرد را کاملاً بداند و بطریق عدالت آنچه در خور ستعداد و صلاح دید زن است قانونی مقرر نماید و حقوقی برای او نسبت بشوهر معین فرماید و نیز کاملاً طبیعت و سجیه مرد را تشخیص دهد و آنچه در خور اوست بمیزان عدل حقوقی برای وی تعیین نماید و نیز حقوق پدر و مادر نسبت باولاد و اولاد نسبت بپدر و مادر و برادر نسبت ببرادر و خادم نسبت بمخدوم و مخدوم نسبت بخادم و هم چنین هر فردی نسبت بفرد دیگر بطوری که هر کس استیفاء حق خود کند ، همچه کسی او حق تعالی است و قانون او ناموس الهی و شریعت حقه است ، زیرا که او عارف است بحقیقت اشیاء و تناسب و اعتدال بین امور را بخوبی می شناسد و در هر موضوعی حکمی مقرر می فرماید. بحکم عقل قانون گذار بایستی از طرف حق تعالی باشد اگر قانون گذار از طرف حق تعالی تعیین نشود هرگز ممکن نیست قانون عدلی بین مردم استوار گردد ، بجز خدا کیست عالم باشد بطبایع اصناف امم و تناسب هر یک بدیگری را بداند تا آن که در قانون گذاری بتواند حد وسط را مراعات نماید ، بطوری که حق احدی ضایع نگردد و هر کسی در خور استعداد خود استیفاء حق نماید. پس از این بیانات بخوبی معلوم شد که ماها هم در ترقیات روحانی و طریق اکتساب معارف و کیفیت عبادت و بندگی و تهذیب اخلاق و تحصیل سعادت اخروی ، محتاج بپیغمبر و رسول می باشیم و هم در امور اجتماعی ، انفرادی ، اقتصادی ، ملی، جزائی ، احتیاج بقانون الهی داریم و ممکن نیست بشر بتواند در هیچ یک قانونی وضع کند که صلاح جامعه را تامین نماید، زیرا چنانچه معلوم است هر فردی از بشر در هر وقتی تحت تاثیر یکی از قوی قرار می گیرد که در آن حال گمان می کند صلاح او در اجزاء مقتضیات آن قوه است ، مثل این که در حالی که قوه شهوت یا غضب یا غیر آن بر او غلبه می کند ، در آن وقت عقل او مغلوب می گردد و تحت حالتی واقع می شود که همان مقتضیات شهوت را نیکو می داند و ممکن است وقتی این حالت مرتفع گردد قبح عمل خود را بفهمد پشیمان گردد و پشیمانی دیگر سودی ندارد. چگونه ممکن است بشری که تحت حالات گوناگون واقع است بتواند قانونی تاسیس کند که صلاح جامعه را تامین نماید . هرگز ممکن نیست. خلاصه کسی که خدا را شناخت و بدل و زبان تصدیق نمود که او عالم و حکیم و مهربان است و ما را بیهوده خلق نفرموده و نیز در حال خود نگریست و فهمید که دارای روح و بدن است و هر یک را سعادتی و شقاوتی است، البته می فهمد که هرگز ممکن نیست بشر بتواند بخودی خود راه سعادت و خوشبختی خود را پیدا کند و در آن مشی نماید و ما محتاجیم به پیشوا و رهنما که آن چه باعث سعادت و نیک بختی ما است و صلاح دین و دنیای ما در آن است بما بیاموزد و نیز ماها موظفیم که اوامر و نواهی و مقرراتی که از قبل پیمبران و سفرای الهی رسیده بجان بپذیریم تا آن که رستگار و سعادت مند گردیم. پس از آن که معلوم شد که بمقتضای حکمت و الطاف الهی بایستی در هر وقتی و دوره ای رسول و پیمبری منصوب گردد برای هدایت خلق که گمراهان وادی ضلالت را بشاهراه حقیقت رهبری نماید و از چاه طبیعت آنها را نجات داده باوج روحانیت و معنویت برساند و از اسارت نفس حیوانی و قوای بهیمی و سبعی آنها را بفضیلت و کمال انسانی نائل گرداند ، باید دو مطلب اساسی را تحت تدبر قرار دهیم یکی آن که بدانیم پیغمبر کیست و بچه صفاتی پیغمبری وی ثابت می شود و دیگر آن که عدد پیغمبران چیست وظیفه ما نسبت بآن ها کدام است.
|