مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 73 سورة البروج مكية و هى اثنتان و عشرون آية سوره البروج در مكّه فرود آمده و بيست و دو آيه و يكصد و نه كلمه و چهار صد و پنجاه و هشت حرف است عبد اللَّه عباس از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كه فرمود هر كس سوره السّماء ذات البروج را بخواند خداى تعالى بعدد هر روز آدينه و روز عرفه كه در دنيا بوده ده حسنه براى او بنويسد و هر كس در نماز فريضه بخواند موقف حشر وى با انبياء مرسلين باشد. از مصباح كفعمى است كسى كه اين سوره را در رختخواب بخواند يا موقع بيرون رفتن از منزل خود بخواند خانه و اثاث البيت و اهل و عيال همه محفوظ مانند [سوره البروج (85): آيات 1 تا 22] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (8) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (9) إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ (10) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11) إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (12) إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ (13) وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14) ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ (15) فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (16) هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (17) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (19) وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ (20) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ (21) فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 74 (ترجمه سورة البروج) بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص قسم به آسمانى كه داراى برجها است، و قسم بروز موعود (روز قيامت) و قسم بشاهد و شهادت دهنده (پيمبر اكرم) و مشهود (روز قيامت) كشته و نابود گرديدند آن قومى كه (بمكر) آتش افروختند (و خندق كندند) آتشى كه از هيزم ها افروخته شده، و خود آنان بر كنار آتش نشسته و آنها بر آنچه بمؤمنين آزار ميرسانند گواهند، و كسى بر عمل زشت آنان سرزنش نكرد مگر آنهايى كه ايمان آوردند بخداى غالب ستوده، آن كسى كه مر او راست پادشاهى و سلطنت آسمانها و زمين و او بر هر چيزى گواهست، آنان كه بمكر و تدليس بفتنه انداختند مردها و زنهاى مؤمن را و از اين عمل زشت ناروا توبه و بازگشت ننمودند پس براى آنان است آتش دوزخ و عذاب آتش سوزان، و آنان كه ايمان آوردند و عمل شايسته نيكو كردند براى آنهاست بهشتهايى كه از زير درختانش آبها جريان دارد و اين حقيقتا سعادت و فيروزى بزرگى است، و محقّقا انتقام كشيدن پروردگار تو بسيار امر سخت و بزرگى است زيرا كه او ميآفريند و خلق بسوى او بازگشت مينمايند، و اوست آمرزنده و دوست و صاحب عرش و با اقتدار و عزّت است، و آنچه بخواهد (با كمال اقتدار و قدرت) انجام ميدهد، (اى پيمبر) آيا خبردار شدى از حكايت لشگرهاى، فرعون و ثمود، آرى آنان كه كافر شدند و تكذيب (پيمبران) نمودند و خداوند محيط بر آنان است، بلكه اين كتاب قرآن بزرگى است كه در لوح محفوظ ثبت و محفوظ است. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 75 (توضيح آيات) وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ بروج جمع برج و بمعنى قصر است كه محل و منزل نجوم و ستارگان است و تعبير ببرج نظر باستحكام منازل نجوم است چنانچه در وصف برج فرموده وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ قوله تعالى الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً شايد اشاره بعظمت و استحكام خلقت و حسن و بها و تلألؤ و درخشندگى ستارگان باشد زيرا كه تبرّج ظاهر كردن زينت است چنانچه در سوره احزاب آيه 33 فرموده وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى خطاب بزنهاى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه در خانهاى خود قرار گيريد و ظاهر ننمائيد زينتهاى خود را آن طورى كه در زمان جاهليت قبل از اسلام چنين ميكردند. آسمان طرف بالا و بروج شايد برجهاى دوازده گانه معروف يا مدار گردش خورشيد يا ماه باشد و شايد يك معنى اعم مراد باشد كه شامل گردد تمامى كرات و ستارگان و تمام اوضاع سماوى و مدار گردش موجودات علوى و غير آن وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ، وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ در اين آيات چهار امر بزرگ از موجودات عظيم خلقت را در معرض سوگند درآورده اول وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ موجودات سماوى از برجها و كرات كه نظام عالم مادّيات و تنظيم موجودات و بقاى عالم طبيعت منوط بترتيب حركت مرتب و گردش مضبوط اوضاع جوّى است و دست قدرت الهى بحكمت تامّه ربوبيش همگى آنان را بيك نظام و ترتيب حيرت بخشى مرتّب گردانيده و بصورت قسم ببشر تذكّر داده و وى را متنبّه گردانيده كه اين موجودات بزرگ بوجود و حركت سريع و آثارى كه مترتّب بر حركت آنها ميگردد شاهد صادقى ميباشند بر كمال قدرت و حكمت و نفوذ اراده آن فرد متعال زيرا علاوه بر اينكه هر يك از آنان بتنهايى آيات بزرگ توحيدند كه بنظام و روش معين گواهى ميدهند بر يگانگى او مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 76 مجموع آنها كه عبارت از بروج باشد و حركات منظّم آنها گواه صادقى ميباشند بر اينكه مسخّر امر پروردگار و پديد آورنده موجوداتند. (دوم) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بيشتر مفسّرين را رأى چنين است كه روز موعود روز قيامت است كه سر انجام و غايت و نتيجه حركات موجودات است و آن وقتى است كه هر چيزى بكمال اخير خود ميرسد زيرا كه روز قيامت تمام حركات از حركت، كمى، كيفى، وضعى، موجودات متحرك بانتهاء ميرسد (سوم) (و الشاهد) قسم بشهادت دهنده ممكن است مقصود از شاهد پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد بدليل قوله تعالى فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً يا تمام پيمبران مقصود باشند بدليل قوله تعالى وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ تا آنجا كه فرموده فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ و شايد مقصود از مشهود روز قيامت باشد بدليل قوله تعالى ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (چهارم) قيامت را هم شاهدش گفتهاند و هم مشهودش ناميدهاند شاهدش گويند براى آنكه در آن روز حجابها برداشته ميگردد و امورى كه در اين عالم براى اكثر خلق مخفى مانده و فقط اسمى از آن ميشنوند يا پيش خود تصورى از آن ميكنند و حقيقت آن را نمييابند در آن روز معاينه مينمايند و شايد باين مناسبت مشهودش نامند كه هر فردى منظور نظر خلايق گردد زيرا كه در آن وقت ديگر پرده و حجابى در كار نيست پس انسان در قيامت هم شاهد است و هم مشهود لكن مصداق حقيقى (شاهد و مشهود) وجود خداى تعالى است كه خود هم شاهد است بر ذات و الوهيّت خود شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و هم خود مشهود خودش ميباشد (هم اوست شاهد و مشهود و عاشق و معشوق براه خويش نشسته در انتظار خود است) زيرا كه احدى را بكنه ذات حق تعالى راهى نيست و نيز تمام موجودات بعلم حضورى مشهود و مكشوفند نزد او تعالى. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 77 ابو هريره از رسول اللَّه چنين روايت ميكند كه فرموده روز موعود روز قيامت است و شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه و گفتهاند در روز جمعه ساعتى است كه هر دعائى در آن ساعت بشود قبول ميگردد و از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه در روز جمعه بر من بسيار صلوات بفرستيد كه روز جمعه روزى است كه فرشتگان سلام شما را بمن ميرسانند (عبد الله عباس) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ، إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ اخدود بمعنى شكاف است و وقود آتش افروخته را گويند. قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ جواب قسم است اگر چه مفسّرين اين آيات اخير كه آن چهار سوگند بالا در باره آن فرود آمده بر مورد بخصوص حمل نمودهاند كه مختصرى از حكايت آن را بيان مينمائيم لكن آيات مطلق است و مورد مخصص نيست و ممكن است اينطور توجيه نمائيم كه تناسب و نظم بين آيات باين وجه باشد گوئيم آن چهار آيه بالا كه بصورت قسم تذكّر داده اگر چه هر يك مستقل در معنى است لكن در واقع مربوط بيكديگرند زيرا كه اول بآسمان و مدار سيّارات سوگند ياد نموده و گويا يوم موعود و روز معاد را متفرّع بر آن نموده زيرا كه اوضاع عالم و وجود بنى آدم كه چكيده عالم است مربوط بر آنست يعنى مربوط بروز قيامت است زيرا كه اوضاع عالم از حركات منظم كرات مقدّمه پيدايش عالم قيامت است اگر دنيايى نبود كه از اين حركات سيّارات پديد گردد آخرت معنى نداشت و نيز شاهد و مشهود را متفرّع نموده بروز موعود و از صفات آن روز بشمار ميرود زيرا كه يكى از صفات بزرگ قيامت همين است كه موجودات آن روز صاحب حيات و شاهد و مشهود يكديگرند إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ و قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ را جواب قسم در معرض و قسم قرار داده پس براى مناسبت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 78 بين سوگند و جواب آن بهتر اين است كه اينطور توجيه شود قسم به اينهايى كه گفته شد كسانى كه آتش فتنه و فساد برميانگيزانند و خود آنها در فتنه و فساد قعود و تمكّن مينمايند و بمؤمنين ضرر و آسيب ميرسانند چنين مردمانى بهلاكت خود اقدام نموده و خود آنان در قيامت شهود اعمال و افعال خود ميباشند. مفسّرين حكايت اصحاب اخدود را نظر باختلاف روايات و اخبار مختلف نقل نمودهاند و ما براى اختصار يك طريق آن را ترجمه مينمائيم. عبد اللَّه بن ليلى از صهب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كه در ملّت گذشته پادشاهى بود كه وى ساحرى داشت وقتى آن ساحر پير شد به پادشاه گفت كودكى بفرست تا بوى سحر بياموزم كه بعد از من بجاى من باشد پادشاه غلامى حاضر گردانيد تا بوى سحر آموزد آن غلام نزد ساحر ميرفت و حرفهاى وى را ميشنيد لكن او را نميگرفت و بدلش اثر نميكرد و در بين راه او راهبى بود كه مردم از او دانش مىآموختند يك دو روزى آنجا نشست از گفتار راهب وى را خوش آمد و مايل بوى گرديد و دين و رويّه او را قبول نمود اتفاقا روزى در راهى ميگذشت ديد جماعت بسيارى ايستاده و پيش نميروند سبب پرسيد گفتند مار عظيمى اينجا پديد شده اين است كه كسى جرئت پيش رفتن ندارد غلام با خود انديشه نمود كه امروز كار راهب و ساحر را امتحان ميكنم كه كدام يك بر حقند و سنگى برداشت و گفت خدايا اگر دين راهب حق است اين مار را بدست من گشته گردان و اگر ساحر حق است مرا از كار او آگاه گردان آن گاه سنگ زد و مار را كشت و مردم وى را ستايش نمودند وقتى غلام حكايت مار را براهب گفت راهب گفت بشارت ميدهم كه كار تو بجايى رسد و تو صاحب كرامات ميشوى لكن ابتلاآتى بتو رسد بايد صبر نمايى بالاخره كار غلام بجايى رسيد كه مستجاب الدعوه گرديد پادشاه را نديمى بود نابينا غلام را طلبيد و گفت اگر چشم مرا شفا دهى مال بسيارى بتو بخشم غلام گفت شفا دهنده خدا مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 79 است اگر ايمان آرى خدا چشم تو را شفا دهد آن شخص ايمان آورد و خداوند بدعاى غلام چشم وى را شفا بخشيد روز ديگر نزد پادشاه رفت سلطان از وى سؤال نمود كى چشم تو را درست كرد گفت خدا گفت مگر غير از من خدايى هست گفت آرى خداى تو و خداى تمام عالميان سلطان پرسيد اين سخن را از كه شنيدى گفت تو را با اين چه كار است پس از مجازات سخت گفت غلام تو كه سحر مىآموخت سلطان غلام را استحضار نمود گفت اى پسر كار تو بجايى رسيده كه چشم نابينا را بينا ميگردانى غلام گفت شفا دهنده خدا است خدا چشم او را شفا داد نه من گفت از كه اين را آموختى پسر گفت تو را با اين چه كار است بقدرى او را در فشار آورد تا گفت فلان راهب راهب را حاضر نمود بوى گفت از اين عقيده برگرد گفت بر نميگردم امر نمود او را با شمشير دو نيم نمودند پس از آن هر قدر غلام را تهديد نمود كه از اين دين برگردد غلام قبول ننمود امر نمود غلام را از كوه پرت نمايند غلام دعا كرد خدايا شر اينان از من برگردان زلزله آمد و كوه پاره شد و آن جماعت هلاك شدند غلام برگشت سلطان گفت آنها را چه كردى گفت خدا شر آنها را از من گردانيد امر نمود او را بدريا اندازند غلام دعا كرد طوفانى شد و همه بدريا غرق گشتند سلطان در باره غلام متحير ماند غلام گفت اگر خواهى مرا بكشى راهش اين است كه روزى را معين نما و در صحرايى مردم را حاضر گردان و دارى برپا نما و مرا در بالاى دار كن و تيرى در كمان نه و بگو بسم اللَّه ربّ الغلام كه جز نام خدا چيزى بر من كارگر نميشود پادشاه چنين كرد تير آمد بصورت غلام و غلام جان داد مردم چون چنين ديدند از سلطان برگشتند و خدا پرست شدند و گفتند آمنّا بربّ الغلام پادشاه گفت آمد بسرم از آنچه ميترسيدم آنچه مردم را تهديد نمود و ترسانيد اثر نكرد تا آنكه امر نمود آتش افروختند و هر كس مخالفت مينمود وى را در آتش مىانداختند تا آنكه زنى را آوردند با يك بچه كوچك چون نزديك آتش رسيد زن عقب رفت كودك بزبان مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 80 آمد و گفت اى مادر نترس صبر كن كه تو بر حقّى خود را در آتش انداز زن با آن بچه خود را در آتش انداخت. آيه و حديث در مقام اندرز است كه مؤمن بايستى در مقام ديندارى اينطور شجاعت و شهامت و عظمت نشان دهد آرى شجاعت و شهامت شهداى دين در حفظ ايمان كمتر از شهداى جبهه جنگ نبوده كه در راه حفظ ايمان حاضر شده با هزار گونه درد و غم هم آغوش شوند و از هر گونه تسلّى و از هر قسم همدم دور بمانند و مورد سخريّه و استهزاء نااهلان و هوسرانان گرديده و از اعمال و كردار آنان بفغان آمده و طريق بردبارى پيشه گرفته و در گوشه تنهايى خوى نموده و هر دم بزبان حال گويد (گرچه در آتش دل چون خم مى در جوشم مهر بر لب زده خون ميخورم و خاموشم) چنين فداكارى در راه دين يك جرئت و متانت عاليترى در بر دارد تا آن جسارت بهادرانه كه در ميدان جنگ بروز داده ميشود فرد كامل چنين نفوس زكيّه پيمبران و فدائيان راه حقيقتاند كه در راه حق و حقيقت و نجات بشر از زنجير شهوات از هيچ گونه زجر و آسيبى نهراسيدند و جان و مال و فرزند خود را فدا دادند پس از آنها هر كس از اين اكثير خدايى بيشتر نصيب دارد نزديكتر بآنها خواهد بود و آيه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا بما چنين مىآموزد كه ايمان فقط بگفتن شهادتين يا اظهار نمودن بعضى اعمال تمام نميشود مگر وقتى كه امتحان داده شود و شخص از بوته امتحان سالم و خالص بيرون آيد وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ در غريب القرآن گفته (نقمت الشيء و نقمته) در مقام انكار و مؤاخذه آرند يا بزبان انكار نمايند يا طور ديگر و در مقام مجازات برآيند مثل قوله تعالى و مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 81 ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ كه نقمت را در مقام مواخذه آورده و آيه اشاره باين دارد كه اصحاب اخدود از اين عمل زشت كراهت و انكار نداشتند مگر بعضى از آنان كه بخداى عزيز قاهر درست كار ايمان داشتند الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ اشاره به اينكه آنچه مانع و جلوگير انسان ميشود از اعمال قواى شهوانى بهيمى و غضبانى سبعى و اعمال نكوهيده حيوانى و اين صفات را بصورت اعتدال نگاه ميدارد ايمان بخدايى است كه غالب و قاهر فوق عباد و مخلوقات است هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ اگر ايمان بچنين مبدئى نباشد انسان بمقتضى شهواتش از هر سبعى درندهتر و از هر چهار پايى خورندهتر ميگردد و براى نفع خيالى خود از هيچ جنايت و خيانتى خوددارى نمينمايد. و اين آيات اخير تأييد مينمايد آن توجيهى كه در آيه بالا قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ تا آخر نموديم و گفتيم باطلاقش شامل مىگردد هر كسى را كه آتش فتنه و فساد بر مىانگيزاند و بمؤمنين آسيب ميرساند زيرا الّا استثنا و اشاره باين است كه عمل كفّار چنين است مگر آنهايى كه از كفّار ايمان آرند و بخداى عزيز حميد رو آرند. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ در مقام اجر و پاداش مؤمنين نيك اعمال برآمده كه آنان متنعّم ميگردند بنعمتهاى بهشتى زيرا كه بخداى غالب قاهر ايمان آورده و عمل نيكى كه شايسته قرب احديّت است نمودهاند چنين كسانى فائز گرديدهاند بفيوضات غير متناهى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 82 ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ البته آن فيض و بخششى كه خداوند بزرگ بشمار آورده و بمؤمنين وعده داده نظر بعظمت خودش بالاتر از آنست كه بتصور آيد آرى همانست كه فرموده باغها و انهارى است كه براى مؤمنين آماده شده لكن در صورت باغ است و در باطن روح و ريحان در ظاهر جسم است و در باطن روح و روان در ظاهر نعيم است در باطن وجه كريم در ظاهر نعمتهاى جسمانى بنظر ميآيد در باطن نمايش و ظهور رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ تجلّى مينمايد. إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ بطش در لغت گرفتن چيزى را گويند كه بصولت و غلبه و سختى گرفته شود قوله تعالى إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا و امثال اين آيات و در اينجا اشاره بسختى عذاب اخروى است كه از روى غضب الهى ناشى ميگردد چنانچه يكى از اسماء الحسنى شديد العقاب است البته چنين است ببين فتن و ناملايمات جزئى كه در دنيا بانسان ميرسد از مرضها و سختيها و آفات و نارسيها با آنكه غالبا از روى غضب نيست بلكه از روى حكمت و مصلحت نظام كلّى و شخصى پديد گرديده چقدر سخت و ناگوار بنظر مىآيد مقايسه كن و ببين چه خواهد بود حال كسى را كه در مورد غضب حق تعالى واقع گرديده و ذات احديّت در مقام انتقام و كيفر اعمال وى برآمده با آنكه عذاب آخرت با نعمتهاى آن هيچ طرف مقايسه با سختيها و نعمتهاى دنيا نيست إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ، وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ، ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ در اين آيات چند صفت از اوصاف جلال و كبريايى و عظمت خود را تذكر ميدهد. 1- (يبدء) او پديد آورنده موجودات است از كتم عدم بوجود مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 83 (مبدء) چيزى را گويند كه سبب وجود شيئى ديگر يا سبب تركيب پيدا كردن چيز ديگر گردد قال اللَّه تعالى وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ كه انسان از خاك تركيب گرديده و خدا مبدء اشياء است كه هر چيزى را از نيستى بهستى و از عدم بوجود آرد كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ. 2- (وَ يُعِيدُ) او افراد بشر را پس از مرگ و تفرّق اجزاء عود ميدهد و حيات جديد پاكيزهاى كه بمراتب شدّت و قوّت وجودى آن زيادتر از حيات دنيوى است بآنها افاضه مينمايد براى روز حساب كه ديگر مرگ پيرامون آن نميگردد. 3- (وَ هُوَ الْغَفُورُ) غفور مأخوذ از مغفرت و بمعنى پوشانيدن و پنهان نمودن است خداوند غفور است كه بلطف و رحمت خود گناهان بندگان عاصى را ميپوشاند و لغزشهاى وى را مخفى و پنهان مينمايد و سرّ او را فاش نميگرداند 4- (الْوَدُودُ) ودود مأخوذ از ودّ و بمعنى محبّت است و بر سه معنى صادق آيد (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ) اولياء و نيكان را دوست ميدارد و آنان نيز او را دوست ميدارند و نيز دوستان خود را محبوب خلق ميگرداند در غريب القرآن چنين گفته (الودّ) محبّت بچيزى و تمنّى و آرزوى كون و وجود وى است زيرا كه در تمنّى معنى محبّت مأخوذ است و محبّ آرزو دارد حصول آنچه را كه دوست دارد قوله تعالى وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً و قوله سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا و در اين آيات اشاره باين الفتى است كه بين آنان واقع و دائر است چنانچه در جاى ديگر لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ و در محبت بدون تمنّى الفت نيز استعمال شده مثل قوله تعالى قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ و امثال اينها (پايان) راجع بقوله تعالى يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ دو طور تفسير شده يكى آنكه گويند محبت خدا نسبت بمخلوق همان انعام و اكرام او است و اينكه او را موفق گرداند بطاعت و وى را هدايت نمايد بدين حق و طريق رضاى خود و دوستى بنده نسبت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 84 بحق تعالى اين است كه او را اطاعت نمايد و عصيان ننمايد ديگر محبّت نسبت بخداى تعالى صفتى است از اوصاف فعل او و آن احسان مخصوصى است بكسى كه لايق آن باشد امّا محبت بنده نسبت بحق تعالى آن حالت وجدانى است كه محبين الى اللَّه در قلب خود وجدانا مييابند و بهمين جهت او را تعظيم و ستايش مينمايند و رضاى او را بر رضاى خود بر ميگزينند و مأنوس بذكر و ياد او ميگردند از بعض عرفاء است كه محبت بنده نسبت بخدا اين است كه از قلب وى كشف حجاب ميگردد و متمكن ميگردد بر بساط قرب زيرا صفاتى كه نسبت بخدا داده ميشود باعتبار غايت و نتيجه است نه باعتبار مبادى و علامت محبّت او تعالى نسبت بعبد اين است كه او را موفّق مىگرداند كه از عالم غرور يعنى عالم طبيعت تجافى و ترقى نمايد بعالم نور و بخدا انس گيرد و از غير او وحشت نمايد و تمام همّ وى يكى گردد. مجمع البحرين «5» ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ او صاحب عرش بزرگوار است عرش بمعنى استواى و استيلا تفسير شده خداوند مستولى و محيط بر تمام موجودات است الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «6» فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ فعّال صيغه مبالغه و اشاره بشدّت و قوّت و فعّاليّت اوست كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و آنچه در عالم واقع ميگردد از روى اختيار و علم و قدرت و حكمت او انجام ميگيرد. هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ، فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ در مقام بيان قوم فرعون و ثمود برآمده و اشاره به اينكه ببين چگونه در اثر علو و سركشى آنان كه نسبت بسفرا و پيمبران چه نسبتهاى ناروا دادند و آنها را ساحر و دروغگو ناميدند و آنها صبر نمودند بالاخره عذاب بر آنان فرود آمد و مغلوب حوادث گرديده و سفراى الهى مظفرانه بر آنها استيلا و غلبه نمودند فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ تو اى پيمبر نيز صبر كن همانطورى كه پيمبران اولو العزم صبر نمودند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 85 بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ، وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ كفّار در مقام تكذيب پيمبران برآمده و تبليغات آنها را انكار مينمايند در صورتى كه خدا از پشت و رو و از جميع جوانب بر آنان محيط است. بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ، فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ اين كتاب آسمانى و اين قرآن مجيد از معدن صدق و صفا فرود آمده و در لوح محفوظ ثبت و ضبط گرديده لوح محفوظ بوجهى شايد اشاره بيك مرتبه و يك مقامى از سعه عالم وجود باشد كه بالاتر و برتر از عالم خلق و عالم طبيعت و عالم كون و فساد بشمار ميرود و نيز شايد عالم قضا و قدر عبارت از آن باشد و آنچه از اول خلقت تا آخر آنچه بايد واقع گردد در آنجا ضبط و ثبت گرديده و نيز (جف القلم بما هو كائن) اشاره بآن است. ابن عبّاس از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند از كسرى اشترى برسم تحفه خدمت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آوردند روزى حضرتش بر آن سوار بود و مرا رديف خود سوار نمود در اثناى راه بمن نگاه كرد و فرمود اى پسر حدود خدا را نگاهدار تا او را نزد خود يابى و در زمان راحت با خدا آشنايى كن تا در سختى با تو آشنايى كند و چون خواهى چيزى از او طلب كنى طلب يارى كن كه آنچه بودنى است قلم بر آن رفته اگر جمله خلايق جهد كنند براى تو كه چيزى بتو رسانند از خير و شر و خدا براى تو ننوشته باشد نتوانند اگر توانى بصبر و يقين كار كنى كه بر صبر كردن بر آنچه تو آن را كاره باشى خير بسيار است و بدانكه نصرت با صبر است و فرح با اندوه و دشوارى با آسانى و درويشى با توانگرى و قناعت با سرورى و شايد آيه اشاره باين باشد كه چون قرآن قبل از فرود آمدن باين عالم كون و فساد در عالم بالاترى تعيين و ضبط شده و در لوح محفوظ نگاه داشته شده اينست كه دست نااهلان از تحريف آن كوتاهست و نزد حق تعالى مصون و محفوظ است و از تكذيب كفّار خللى بدامن كبريايى آن نخواهد رسيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 86 سورة الطارق مكية و هى سبع عشر آية اين سوره مكّى است كه در مكه فرود آمده و برأى مدنيان سيزده آيه و برأى باقى قرّاء هفده آيه و شصت و يك كلمه و دويست و سى و نه حرف است. ابو امامه از ابى بن كعب روايت ميكند كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس سوره الطارق را بخواند خداى تعالى بعدد هر ستارهاى كه در آسمان است دو حسنه بوى كرامت مينمايد و از حضرت صادق روايت ميكنند كه كسى كه در نماز فريضه سوره الطّارق را بخواند نزد خدا جاه و منزلت بزرگ پيدا كند و در بهشت از رفقاى انبياء باشد. در مصباح كفعمى است كه اين سوره اگر بر خوراكى خوانده شود از هر ضررى حفظ ميگردد
|