مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 154 سورة طه مكية و هى خمس و ثلاثون آية [سوره طه (20): آيات 1 تا 16] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ طه (1) ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2) إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى (3) تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى (4) الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (5) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى (6) وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (7) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (8) وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (9) إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (10) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى (11) إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12) وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (13) إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (14) إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (15) فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (16) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 155 سوره طه، خلافى نيست كه اين سوره در مكّه فرود آمده و بقول قتاده و مجاهد يكصد و سى و پنج آيه است و برأى كوفيان صد و سى و پنج آيه و برأى بصريان صد و سى و دو آيه است و برأى شاميان يكصد و چهل آيه و برأى حجازيها صد و سى چهار آيه. و هزار سيصد و چهل و يك كلمه و پنج هزار و دويست و چهل و دو حرف است (ترجمه) بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص (اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) ما قرآن را بر تو نازل نگردانيديم كه بر تو رنج و مشقت باشد (2) و قرآن نيست مگر تذكر و اندرزى براى كسى كه بترسد (3) فرو فرستاده ايست از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند پايه را آفريده (4) بخشندهايست كه امر او بر عرش مستولى است (5) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است و آنچه زير طبقه آخر است (تماما) ملك او و در تصرف او است (6) اگر سخن را آشكار كنى همانا او ميداند مخفى و مخفىتر از مخفى را (7) خدايى است كه الهى نيست مگر او نامهاى نيكو مخصوص باو است (8) (اى رسول) آيا براى تو داستان موسى آمده تا بدانى (9) (ياد كن) وقتى را كه موسى آتشى ديد باهل بيت خود گفت اندكى مكث كنيد زيرا كه من بچشم آتشى ديدم شايد من پارهاى از آن براى شما بياورم يا بر سر آتش راهنمايى بيابم (10) وقتى موسى نزد آتش آمد ندا شد اى موسى (11) همانا من پروردگار توام نعلين خود را بكن و دور كن زيرا كه تو در وادى مقدس قدم نهادهاى (12) و من تو را برسالت خود برگزيدهام گوش فرا ده بآنچه وحى گرديده ميشوى (13) همانا منم خدايى كه اله و خالقى جز من نيست مرا عبادت نما و براى ياد من نماز را بپاى دار (14) محقّقا ساعت قيامت آينده است ميخواهم وقت آن را مخفى دارم تا اينكه هر نفسى جزاء داده شود بآنچه سعى و كوشش نموده (15) كسانى كه ايمان بآخرت ندارند و پيرو خواهشهاى نفسانى خود ميباشند البته تو را از نماز باز ندارند اگر چنين كردى هلاك خواهى گرديد (16). مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 156 توضيح آيات طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (سخنان مفسرين در معنى (طه) 1- قسم است بنامى از نامهاى خدا كه بآن قسم ياد نموده (ابن عباس) 2- خطاب برسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است يعنى اى مرد. (مجاهد و حسن بصرى و عطاء و ضحاك) 3- معنى (طه) (طأ الارض بقدميك) يعنى در نماز دو پاى خود را بزمين گذار. (مقاتل) 4- (طه) خداوند قسم ياد نموده بطول و هدايتش و جواب قسم ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (محمد بن كعب قرطى) ابو الفتوح رازى از امام جعفر صادق عليه السّلام چنين روايت ميكند كه (طه) طهارت اهل رسول است و اين آيه را خواند إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و غير اينها از توجيهاتى كه از مفسرين نقل شده و بهتر اين است كه گفته شود كه (طه) دو حرف است از حروف مقطعه كه بسيارى از سورهها بحروف افتتاح گرديده مثل (الم) (المص) و غير اينها كه از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علم آن پيش خدا است زيرا كه رمز است بين او و رسولش اين است كه سكوت در آن اولى است. در مجمع البيان در بيان (آيه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى چنين گفته روايت شده كه نبىّ خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در نماز يك پاى خود را بلند مينمود براى اينكه تعبش زياد شود اين بود كه اين آيه (طه) تا آخر آيه نازل گرديد. در تفسير قمّى از ابى بصير و او از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه عليهما السّلام روايت ميكند كه گفتند حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در حال نماز روى انگشتهاى پا مىايستاد تا اينكه پاهاى مباركش ورم نمود خداوند اين آيه را فرستاد (طه) بلغت طى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 157 تا آخر مأمور گرديد هر دو پاى خود را بزمين گذارد. در بيان معنى (لتشقى) راغب چنين گفته شقاوت از حيث اضافه مثل سعادت است و همين طورى كه سعادت در اصل دو قسم است سعادت اخرويه و سعادت دنيويه و سعادت دنيويه سه قسم است: سعادت نفسيه و بدنيه، و خارجيه، و چنين است شقاوت (كه آن نيز سه قسم است) تا آنجا كه گفته گاهى شقاوت را بجاى تعب مىآورند مثل اينكه گويند (شقيت فى كذا) يعنى در فلان امر بتعب و زحمت افتادم و هر شقاوتى تعب است و چنين نيست كه هر تعبى شقاوت باشد پس تعب اعم است از شقاوت. (پايان) و شايد مقصود از آيه معنى اعم باشد كه اى رسول گرامى ما قرآن را بر تو نفرستاديم كه خود را بتعب و زحمت اندازى فقط وظيفه تو تبليغ رسالت است و بر تو است ارشاد و بر آنها است قبول و شاهد بر اين توجيه آيات بعد است. إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى (الّا) استثناء منقطع است، و (تذكرة) مصدر ذكر است و ذكر بياد آمدن بعد از فراموشى است و لام (لتشقى) لام علت است و چون در فطرت اوليه انسان حقايق اوليه و معارف الهيه نهفته شده و اقبال بدنيا و اشتغال بمزخرفات و هواهاى نفسانى او را از فطرت اوليهاش منصرف ميگرداند اين است كه محتاج برادع و تذكرى است كه آنچه در باطنش نهفته در مرتبه ظهور و بروز بياورد، و تذكر كسى را نفع مىبخشد كه حالت خشوع و قبول در وى باشد. تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى فرق است بين تنزيل و نزول، تنزيل فرود آمدن تدريجى است و نزول اعم است، و در قرآن مجيد هر دو قسمش آمده، مثل قوله تعالى در وصف قرآن (وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا) و مثل (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ) و نظير اين آيات بسيار است خلاصه آيه رسولش را مخاطب ميگرداند كه ما قرآن را فرود نياورديم كه بر تو تعب و زحمت ايجاب نمايد و بمشقت افتى بلكه تذكرى است از جانب مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 158 كسى كه زمين و آسمانهاى بلند مرتبه را آفريده. الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى استيناف از تذكر است و آيه آن كسى كه قرآن را نازل گردانيده بچند صفت معرفى نموده: اول- استوى بر عرش، شايد مقصود از استوى احاطه بر عالم ملك و ملكوت باشد يعنى رحمت رحمانى حق تعالى بر عرش وجود ممكنات احاطه نموده و همه مشمول فيض منبسط و رحمت واسعه الهى ميباشند. دوم- مالكيت: لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى گويند (تحت الثرى) آن خاك رطبى است كه زير زمين است، كسى كه قرآن را نازل نموده بهمه موجودات ارضى و سمائى احاطه دارد و همه تحت اراده و مملوكيت و قيوميت و استيلاء او ميباشند و تدبير او منبسط بر تمام اشياء است سوم- وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى قرآن از طرف كسى فرود آمده كه علم ازلى او بتمام موجودات احاطه نموده چيزى در عالم وجود يافت نميگردد از افعال و اقوال و آنچه ظاهر و آنچه مخفى مينمائيد كه از حيطه علم او خارج باشد. چهارم- اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى نزول قرآن از طرف كسى است كه منفرد بالوهيت و وحدت و جامع تمام صفات جلال و جمال و مبرّا و منزّه از تمام اوصاف و نقائص امكانى است و چون (اللَّه) علم است براى ذات متعال و در معنى آن گفتهاند آن ذاتى است كه جامع تمام صفات كمال ميباشد اين است كه اين آيه اخير جامع و حاوى آن اوصاف بالا ميباشد از استوى و مالكيت و احاطه علمى كه در اين آيات ذات متعالى خود را معرفى نموده. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 159 وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى إِذْ رَأى ناراً بصورت (هل) استفهام است و در معنى تفريع و تنبيه بر كلام بالا است و خطاب برسول خود نموده كه اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم آيا بر حكايت موسى مطّلع شدى موقعى كه آتش را ديد. بروايت وهب موسى (ع) پس از آنكه با دختر شعيب ازدواج نمود و مدتى گذشت از شعيب دستور گرفت كه برود و مادرش را ببيند شعيب دستور داد با زنش حركت نمود و او حامله بود و در حال حركت از راه عدول كرده و در بيراهه ميرفت شبى تاريك و سرد از شبهاى زمستان باران و رعد و برق ميزد شب جمعهاى بود ناگاه زنش را درد زائيدن گرفت موسى سنگ و آهن برداشت هر قدر سنگ بر آهن زد آتش بيرون نيامد بغضب آمد و سنگ و آهن را انداخت سنگ و آهن بصدا آمدند كه ما گماشتگان تو نيستيم ما بجز بفرمان الهى كارى نخواهيم نمود امشب هر آتشى كه در عالم است خاموش باشد، موسى عليه السّلام متحير ماند نگاه كرد از دست چپ راه آتش ديد. فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (آنست) مأخوذ از ايناس و بمعنى ديدن است، باهل خود گفت همين جا بمانيد من آتشى ديدم شايد پارهاى از آن براى شما آورم يا بيابم بر سر آتش راهنمايى را يا علامتى براى راه. فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى چون موسى عليه السّلام بر اثر آتش روان گرديد درختى ديد از پا تا سرش سبز و از او آتشى افروخته چون تسبيح فرشتگان شنيد و نورى عظيم ديد ترسيد و بتعجب فرو رفت خداى تعالى باو اطمينان و سكينه عطاء نمود آن گاه از آن درخت نداء آمد إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى اى موسى من پروردگار توام نعلين از پاى خود بيرون آر كه تو در وادى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 160 مقدسى ميباشى (طوى) اسم وادى است. سخنان مفسرين در توجيه فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ 1- نعلين موسى (ع) از پوست حمار مرده بود مأمور گرديد كه از پاى خود بيرون بياورد. (كعب و عكرمه و امام صادق (ع) 2- نعلين آن حضرت از پوست گاو تذكيه شده بود و لكن مأمور گرديد بيرون آورد براى اينكه دو قدمش تماس بارض مقدّس نمايد. (حسن و مجاهد و سعيد بن جبير و ابن جريح) 3- پاى برهنه از علامت تواضع بشمار ميرود چنانچه پيشينيان با پاى برهنه طواف كعبه مينمودند. (اصم) 4- موسى (ع) نعلين ميپوشيد براى اينكه پاهايش بنجاست آلوده نشود و ايمن از گزنده باشد و چون وادى مقدس از هر قذاراتى پاك بود گفته شد نعلين لازم ندارى بكن نعلين خود را و در امانى (ابى مسلم- مجمع البيان) 5- شايد مقصود از نعلين محبّت زن و بچه باشد و چون موسى در آن وقت براى اينكه زن و بچهاش در بيابان تنها و در سرما و سختى بودند و توجّه موسى بآنها بود امر شد كه تو در جايى ميباشى كه بايستى همه چيزها را از دل بيرون كنى و يكدله و يك جهته روى بحق آرى و فرمان او را اطاعت نمايى زيرا كه تو در محل مقدسى ميباشى. شيخ طبرسى (ره) از وهب چنين نقل ميكند كه وقتى نداء رسيد يا موسى گفت نميدانم كيست مرا ميخواند و گفت من صداى تو را ميشنوم و مكان تو را نميدانم تو كيستى و كجا ميباشى جواب شنيد من فوق تو و با تو و پيش روى تو و پشت سر تو ميباشم و بتو از نفس تو بتو نزديكترم اين بود كه موسى دانست كه چنين اوصافى را لايق نيست مگر پروردگار عزّ و جل و يقين پيدا نمود. و نيز موسى دانست كه اين نداء از جانب خدا است زيرا كه معجزه عصا را بدست او ظاهر نمود، چنان كه در جاى ديگر گفته إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 161 وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ الخ، و بقولى چون موسى ديد درخت سبز از پائين تا بالاى آن را آتش سفيد گرفته و ملائكه تسبيح ميكنند و نور عظيمى ديد كه نه سبزى درخت آن آتش را خاموش ميكند و نه آتش آن درخت را ميسوزاند متحيّر ماند و دانست كه آن معجزه و امر غير عادى است و سكينه قلبى پيدا نمود آن وقت بوى خطاب شد (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ) و تكرار (انا) بعد از (انّى) براى مؤكد گردانيدن دلالت و زائل گرديدن شبه و تحقيق معرفت او است. (پايان) چگونه ممكن است شخصى مثل موسى كليم اللَّه عليه السّلام بديدن نور و استماع نداء پروردگارش شك عارض او گردد كه آيا اين نداء شيطانى است يا رحمانى در صورتى كه ابرار دل و قلبشان در گرفته بنور توحيد است و مفطور در معرفة اللَّه ميباشند و چنان محبت و انس آنها بمقام ربوبى محكم گرديده كه بهر چه نظر كنند قبل از آن و بعد از آن و با آن حق را بينند چنانچه نظير اين كلمات از پيشواى موحّدين على عليه السّلام نقل شده، اصلا اگر پيمبران قبلا داراى مقام ولايت نباشند يعنى (منبأ فى نفسه) كه بنور قلبشان بدون واسطه غير معرفت بمقام الوهيت پيدا ننموده باشند هرگز لايق مقام رسالت نخواهند گرديد. در اينجا طنطاوى بيانى دارد كه براى ايضاح ترجمه مينمائيم: چنين گفته بقولى موسى (ع) هر قدر بآن درخت نزديك ميشد شجره از وى دور ميگرديد و هر چه دور ميشد شجره باو نزديكتر ميگشت و متحيّر ماند و تسبيح ملائكه را شنيد و بر وى سكينه و اطمينان حاصل گرديد آن وقت صدايى شنيد (يا مُوسى إِنِّي أَنَا رَبُّكَ) آن هنگام شيطان او را وسوسه نمود كه شايد اين كلام شيطان باشد موسى گفت من كلام پروردگارم را ميشناسم زيرا كه از تمام جهات و اطراف و بجميع اجزاء خودم (انا اللَّه) ميشنوم. و اين معنايى بود كه بر روح موسى القاء گرديد پس از آن قلبش را سيراب نمود تا وقتى كه اين معنى بر حسّ مشتركش فائض گرديد، و حس مشترك آن قوهاى است كه در دماغ وديعه گذاشته شده و آن محل قبول هر چيزى است از علوم مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 162 كه از راه مشاعر و حواس بر آن وارد ميشود و از آنجا بعقل مرتبط ميگردد و علوم و معارف را عقل درك مينمايد، بعكس (مردمان عادى كه اول مطالبى از راه حواس ظاهره ادراك ميكنند و از آنجا بحسّ مشترك داخل ميگردد پس از آن بعقل آن را درك مينمايد و كليّات را از جزئيات اخراج ميگردانند) اين است كه برمز گفته شده كه موسى (ع) از جميع جهات نداء (انا اللَّه) را شنيد نه از جهت مخصوص بلكه از نفسش شنيد و براى نفس جهتى تصوّر ندارد بلكه امر آن فوق تمام جهات است چنانچه براى خدا مكانى نيست بلكه كلّ مكان تحت استيلاء امر او است. (بيان طنطاوى با كمى تفاوت بانتهاء رسيد) وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى، إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي پس از آنكه حضرت موسى بخلعت رسالت سر افراز گرديد ثانيا نداء شفقت آميز از مصدر جلال خداوندى بلند گرديد كه اى موسى از بين افراد بشر تو را برسالت خود انتخاب نمودم گوش فرا ده بر آنچه از طريق وحى تذكر ميدهم كه آنها را بپذيرى و بر طبقش عمل نمايى. در اين آيات موسى مأمور ميگردد كه مطالبى را انجام دهد: 1- اى موسى من الهى هستم يكتا الهى و خالقى جز من نيست پرستش و بندگى خود را مخصوص بمن گردان بنده و مطيع من شو. 2- نماز را براى ياد و ذكر من بپاى دار، اشاره به اينكه امر رسالت تو را از ياد من بيرون نبرد و در امر نماز استقامت نما براى اينكه هميشه بياد من باشى إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى 3- محققا بدان كه ساعت قيامت آمدنى است، ابن عباس گفته آيه چنين است (اكاد اخفيها عن نفسى) و در قرائت ابىّ بن كعب هم چنين است و از حضرت صادق عليه السّلام هم چنين روايت شده، و اين بر عادت عرب است كه وقتى در كتمان مبالغه ميكنند ميگويند (كتمته حتّى من نفسى) پس خداوند مبالغه نموده در مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 163 اخفاء قيامت ببالاتر چيزى كه عربها مبالغه ميكنند در كتمان نظير قوله تعالى كه در بيان مقول قول (عيسى عليه السّلام) فرموده (تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك) يعنى تو ميدانى آنچه در باطن من است و من نميدانم آنچه در باطن تو است، و شايد مقصود چنين باشد كه ساعت و وقت بروز آن را مخفى گردانيديم تا اينكه مردم بفراغت خاطر آنچه خواهند بكنند و هر كسى را مطابق اعمالش پاداش دهيم. فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى 4- موسى (ع) را نهى فرموده كه مبادا ايمان نياوردن كفار و ملحدين و كسانى كه پيرو هواى نفسانى شدهاند تو را از حق تعالى و عبوديت و فرمان او بازدارند و سدّ راه تو شوند و تو را از خدا دور گردانند كه اگر چنين شوى (فتردى) تو هلاك خواهى گرديد چنان كه آنها هلاك ميشوند. خطاب اگر چه ظاهرش بحضرت موسى است لكن در معنى و حقيقت بمكلّفين است مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 164 [سوره طه (20): آيات 17 تا 41] وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (17) قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (18) قالَ أَلْقِها يا مُوسى (19) فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (20) قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (21) وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (23) اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (24) قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (25) وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (27) يَفْقَهُوا قَوْلِي (28) وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (29) هارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31) وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (33) وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (35) قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (36) وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي (39) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40) وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 165 (ترجمه) اى موسى چيست اينكه بدست راست تو است (17) موسى گفت اين عصاى من است بر آن تكيه ميزنم و برگ از درخت ميريزم براى گوسفندانم و كارهاى ديگر نيز بآن انجام ميدهم (18) خطاب شد اى موسى آن را بينداز (19) وقتى موسى عصا را انداخت در آن هنگام عصا مارى گرديد كه بسرعت حركت مينمود (20) خدا گفت اى موسى عصا را بگير و نترس ما بزودى وى را بحالت اوّلش برميگردانيم (21) باز خطاب شد دست خود را در زير بغلت بنما بيرون ميآيد درخشان بدون عيبى و اين معجزه ديگرى است بر پيغمبرى تو (22) اينطور كرديم تا باز بتو نشان دهيم آيات بزرگتر خود را (23) برو بسوى فرعون همانا او طغيان نموده (24) موسى گفت پروردگار من گشاده كن سينه من را (25) و آسان گردان امر مرا (26) و بگشا بستگى زبان مرا (27) تا اينكه بفهمند سخن مرا (28) و قرار بده براى من وزيرى از اهل من (29) هارون برادر مرا (30) و باو پشت مرا محكم گردان (31) و در امر رسالت او را با من شريك گردان (32) تا اينكه دائم بستايش تو بپردازيم (33) و بسيار ياد تو نمائيم (34) زيرا كه تو بحال ما بينا ميباشى (35) خطاب شد اى موسى بحقيقت بتو عطاء گرديد آنچه را كه درخواست نمودى (36) و هر آينه حقيقة ما بر تو انعام كرديم دفعه ديگر (37) وقتى بسوى مادر تو وحى نموديم آنچه وحى گرديده شد (38) (كه كودك خود را) در صندوقى بگذارد و در دريا اندازد امواج دريا او را بساحل رساند و او را دشمن من و دشمن او ميگيرد و دوستى از خودم يعنى دوستى را در دلها انداختم تا با اراده من پرورده شوى (39) ياد كن وقتى را كه خواهرت در جستجوى تو حركت نمود و گفت آيا راهنمايى كنم شما را بر كسى كه اين (بچه) را كفالت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 166 نمايد پس تو را بسوى مادرت برگردانيديم تا اينكه چشمش روشن گردد و غمگين نباشد و تو يك نفر را كشتى و تو را از غم نجات داديم و بار ديگر تو را مبتلا گردانيديم (تا اينكه آزمايش شوى) و در اهل مدين سالهايى ماندى پس از آن اى موسى باين مقام (نبوت) رسيدى (40) و تو را براى رسالت خودم برگزيدم (41) توضيح آيات وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى، قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي پس از مبعوث گرديدن موسى (ع) برسالت وى را بر امورى مأمور ميگرداند كه رسالت خود را اجراء گرداند و براى اثبات رسالت معجزه عصا و يد بيضاء باو كرامت مينمايد، و اول معجزه او عصا بود اين است كه اول براى محقّق گرديدن معجزه و تغيير دادن چوب را باژدها از او سؤال ميكند اى موسى چه بدست راست دارى. و شايد سؤال براى اين بوده كه ذهن موسى را مستعدّ گرداند كه ميخواهد در عصا تصرف نمايد و صورت وى را دگرگون گرداند كه وقتى غفلة اژدهايى ديد نترسد و بداند اين همان عصائى است كه در دست او و در تصرف وى است موسى عليه السّلام در پاسخ گفته اين عصاى من است كه با اين عصا چند عمل اجراء ميگردانم: 1- براى رفع خستگى بر او تكيه ميكنم. 2- گوسفندانم را بآن ميچرانم و براى خوراك آنان بدرخت ميكوبم كه برگها ريزان شود. وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى و بتوسط اين عصا كارهاى ديگر نيز انجام ميدهم. بروايت ابن عباس موسى (ع) وقتى بسفر ميرفت زاد و توشه خود را روى عصا ميگذاشت و وقتى خسته ميشد بر آن مىنشست و در زير پاى او هموار ميرفت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 167 و در راه با وى مأنوس بود و در جايى كه غذا نداشت بزمين ميزد بقدر كافى براى قوت او از زمين غذا برميآمد وقتى تشنه ميشد بزمين ميزد چشمه آبى نمايان ميگشت در جايى كه حرارت آفتاب او را اذيت مينمود بزمين ميزد فورا درختى با شاخهها بيرون مىآمد و سايه ميانداخت و چون ميوه ميخواست شاخهها پديد ميگرديد و ميوه ميداد و وقتى ميخوابيد شبانى گوسفندان او را مينمود و وقتى بچاهى ميرسيد و طناب و دلو نداشت آب بيرون آورد در چاه فرو ميرفت و از آن شعبههايى بشكل دلو ميگشت و آب بيرون ميداد كه خود و گوسفندان وى آب بخورند و هر گاه شب بجايى فرود ميآمد مانند دو مشعل روشنايى ميداد و وقتى بنشيب زمين ميرسيد عصا بلند ميشد و در جايى كه زمين بلند بود كوتاه ميگرديد. (پايان) و نيز در مجمع طبرسى از ابن عباس چنين نقل ميكند كه گفته موسى (ع) بر آن عصا زاد و توشه خود را بار ميكرد و عصا را در زمين فرو ميبرد آب از زمين بيرون ميآمد و بزمين ميزد غذا از زمين بيرون ميآمد و بآن عصا حيوانات درنده را دور ميكرد و وقتى دشمنى ظاهر ميشد عصا با دشمن جنگ ميكرد و چون موسى ميخواست از چاهى آب بكشد عصا دراز ميشد بقد طناب و دو شاخه آن مثل دلو و بر آن عصا ظاهر ميشد مثل شمعى و شب روشنى ميداد و با موسى گفتگو ميكرد و انيس او بود و اگر درخت بلندى بود عصا آن درخت را پائين ميكشيد تا برگ آن بريزد. (پايان) قالَ أَلْقِها يا مُوسى، فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى الخ بموسى خطاب شد اى موسى عصاى خود را بينداز وقتى انداخت ناگاه ديد مارى گرديد كه حركت مينمود چون موسى ترسيد گفت عصا را بگير و نترس آن را بحالت اول برميگردانم. (سؤال) يك جا گفته (ثُعْبانٌ مُبِينٌ) عصا اژدها شد، و يك جا فرموده (كَأَنَّها جَانٌّ) كه بمعنى مار كوچك است، اينجا گفته (حيّة) عصا مارى گرديد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 168 از اين سؤال چند جواب داده شده: اوّل بصورت مارى كوچك ظاهر ميشد و بتدريج بزرگ ميگرديد تا اژدها ميشد. دوم- در هر وهلهاى بصورتى نمودار ميگرديد گاهى بصورت مار، گاهى بصورت اژدها و گاهى (جانّ) مار كوچكى ظاهر ميگشت. سوم- در سرعت و نشاط جانّ بود و در قبح منظر و در محلّ استهوال اژدها ميگرديد. اهل معنى گفتهاند وقتى موسى (ع) عصا را انداخت و مارى گرديد و موسى چنانچه در جاى ديگر گفته (وَلَّى مُدْبِراً) موسى ترسيد (وَ لَمْ يُعَقِّبْ) گفت اى موسى نترس و عقب نرو مگر اين همان عصائى نيست كه گفتى (هِيَ عَصايَ) اين عصاى من است آيا كسى از عصاى خود ميگريزد، گفت خدايا اين چه حال است گفت براى اين است كه بدانى جز بمن اعتماد نتوان نمود هر كس بغير من اعتماد كند اعتماد او چنين شود. (ابو الفتوح رازى) وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى بال كبوتر را جناح گويند، در اينجا زير بغل را تشبيه بجناح نموده زيرا بازوى انسان بمنزله بال كبوتر است. ديگر بار بموسى امر گرديد كه دست خود را زير بغل يا زير بازوى خود كن سفيدى بيرون مىآيد بدون منقصتى و كثافتى، و اين معجزه ديگرى است براى اثبات نبوت تو غير از عصا. اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى اول رسالت موسى اين بود كه برود با اين دو معجزه كه صدق گفتارش باشد فرعون را ارشاد بحق نمايد و بنى اسرائيل را از دست او نجات دهد كه در شكنجه فرعون بودند، وقتى موسى رسالت را گرفت گفت: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي، يَفْقَهُوا قَوْلِي (الى قوله) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 169 موسى (ع) وقتى ديد اين بار سنگين رسالت را بدوش او نهادند و در خود طاقت تحمّل آن را نديد در يازده آيه كه در اينجا شرح ميدهد از پروردگارش يارى خواست كه بتواند امر رسالت خود را اجراء نمايد. 1- شرح صدر طلب نمود و گفت خدايا سينه مرا باز گردان و اطمينان قلبى بمن عطاء نما كه طاقت تحمّل جور فرعون را بياورم و از جفاهاى او خودباخته نگردم 2- امر رسالت را بر من آسان گردان كه بسهولت بتوانم امر تو را اجراء نمايم 3- گروه و عقده از زبان من بگشا تا سخن مرا بفهمند. از ابن عباس نقل ميكنند كه زبان موسى (ع) لكنت داشت و سببش اين بود كه وقتى در منزل فرعون بود يك روز سيلى بصورت فرعون زد و ريش وى را كند فرعون در غضب شد و گفت اين دشمن من است و همان است كه منجّمين گفتند ملك و سلطنت مرا بباد ميدهد و قصد كشتن وى را نمود آسيه گفت اين كودك است و بحال بچگى چنين كرده، گفتند بايد وى را آزمايش نمود، طبقى آتش و طبقى از جواهرات در دسترس او گذاشتند و گفت اگر رو بجواهرات رفت دانسته چنين كرده و او را بكشد و اگر رو بآتش رفت از سر كشتن او بگذرد، موسى اول خواست رو بجواهرات برود جبرئيل دست او را بروى آتش برد و حبّهاى از آتش برداشت و بدهن خود گذاشت و زبانش سوخت و فرعون از سر كشتن او گذشت اين بود كه زبانش لكنت پيدا نمود و از خدا درخواست ميكند كه لكنت را از زبانش بردارد تا اينكه بتواند بدرستى با فرعون سخن گويد و تبليغ رسالت نمايد 4- از سؤالات موسى (ع) اين بود وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي يار و ياورى براى من قرار بده. 5- هارُونَ أَخِي. 6- آن كسى را كه وزير و ياور من قرار ميدهى هارون برادر من باشد. در حديثى كه متّفق عليه بين شيعه و سنّى است اينست كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود (يا على انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى). اى على تو نسبت بمن بمنزله هارونى نسبت بموسى مگر اينكه بعد از من مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 170 پيمبرى نيست و نبوّت منقطع ميگردد. و اين حديث يكى از ادلّهاى است كه دلالت واضح دارد بر خلافت على (ع) بعد از رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم زيرا كه هارون در زمان موسى (ع) هم وزير و هم خليفه موسى عليه السّلام بود در آنجا كه ميگويد (اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي) خليفه او بود و در آنجا كه ميگويد (وَزِيراً مِنْ أَهْلِي) در ايّام حيات موسى وزير او بود و اگر پس از فوت حضرت موسى زنده بود البته خليفه او ميگرديد. و در اين حديث حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به (الّاى) استثنائيه تمام مناسبى كه هارون نسبت بموسى داشته در باره حضرت على (ع) اثبات ميگرداند مگر مرتبه نبوّت را كه در حكمت الهى مقرر گرديده كه بايستى پس از (نبىّ خاتم) نبوت منقطع گردد و دين اسلام تا قيامت بين مردم ابراز فعاليت نمايد. 7- اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي پشت من را باو محكم گردان. 8- وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي و آن هارون را در امر و كار من كه ارشاد فرعون و تبليغ رسالت باشد شريك گردان. 9 و 10 و 11- (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً الخ) شايد غرض موسى (ع) چنين بوده كه هر گاه در كارم كمك داشته باشم مجالى براى ذكر تو و تسبيح و ستايش تو پيدا مينمائيم. وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى پس از مبعوث گرديدن موسى (ع) برسالت خداى متعال نعمتهاى بزرگ را كه انعام بر موسى (ع) فرموده باو تذكر ميدهد. إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى، أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِ (سخنان مفسرين در چگونگى وحى بمادر موسى (ع) 1- الهام و القاء در قلب مادر موسى شد كه او را در صندوقى بگذارد و سر صندوق را ببندد و در رود نيل بيندازد. 2- مادر موسى در خواب ديد كه چنين كند و مطابق خوابش عمل نمود. (جبائى) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 171 فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ (الى قوله تعالى) عَلى قَدَرٍ يا مُوسى چون در قرآن مجيد در آيات بسيارى داستان حضرت موسى و فرعون را تذكر داده و در اينجا در ترجمه لفظى بيان الفاظ و چگونگى بدست آمدن صندوق و بفرعون رسيدن و محبتى كه از موسى بدل فرعون جاى گرفت و ترتيب شير و غذاى او و اينكه بوسيله خواهرش او را بسوى مادرش برگردانيديم تا اينكه چشم مادرش روشن گردد و محزون نباشد و اينكه پس از آن موسى (ع) از قبطيان كسى را كشت و فرعونيان قصد كشتن او را كردند و خداوند او را نجات داد و از مصر فرار نمود و چند سال در مدين اجير شعيب (ع) گرديد و با دختر شعيب ازدواج نمود تا آنجا كه فرموده ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى، وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي اى موسى اين قدر بتو انعام و اكرام نمودم تا اينكه لايق مقام رسالت گرديدى «1» و تو را براى پيمبرى خودم انتخاب نموده و برگزيدم چون تمام اينها واضح است اين بود كه از توضيح و تفسير آيات خوددارى نموديم. __________________________________________________ (1) شبان وادى ايمن گهى رسد بمراد كه هشت سال بجان خدمت شعيب كند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 172 [سوره طه (20): آيات 42 تا 60] اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى (44) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى (45) قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى (46) فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (48) قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (49) قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (51) قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى (52) الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (53) كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى (54) مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (55) وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى (56) قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى (57) فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً (58) قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (59) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى (60) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 173 (ترجمه) (خطاب شد بموسى) كه تو با برادرت با معجزاتى كه دادهام برويد و در ذكر من سستى نكنيد (42) دو نفرى برويد بسوى فرعون همانا كه او طغيان نموده است (43) و با كمال آرامى و نرمى با وى سخن بگوئيد شايد او متذكر گردد يا بترسد (44) موسى و هارون گفتند پروردگار ما حقيقة ما ميترسيم كه فرعون بر ما بعقوبت پيشى گيرد يا زيادهروى كند در عقوبت ما و نگذارد حرف بزنيم يا معجزهاى ارائه دهيم (45) خداى تعالى گفت شما نترسيد من با شما ميباشم ميشنوم و مىبينم (46) هر دو نزد فرعون برويد و بگوئيد كه ما هر دو رسول پروردگار توايم و بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنها را شكنجه مكن حقيقة ما از جانب پروردگار تو با معجزههايى آمدهايم و سلام و درود بر كسى باد كه تابع هدايت گرديده (47) همانا محققا بر ما وحى گرديده شده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كرد و اعراض نمود (48) فرعون گفت كى است پروردگار شما اى موسى (49) موسى (ع) گفت پروردگار ما آن كسى است كه بهمه موجودات وجود بخشيده پس از آن راه نموده او را بچگونگى انتفاع از زندگانى (50) فرعون گفت چگونه است حال مردمان پيشينيان (51) موسى گفت علم آن نزد پروردگار من در كتاب ثبت است و پروردگار من نه خطاء ميكند و نه فراموش مينمايد (52) (خداى من) آن كسى است كه زمين را براى شما گهواره و آرامگاه قرار داده و براى شما در آن راههايى پديد آورده و از آسمان باران را نازل گردانيده و از آن رويانيده جفتهايى از انواع نباتات مختلف (53) بخوريد و چهارپايان خود را بچرانيد بدرستى كه در اينها آياتى است براى خردمندان (54) از زمين شما را آفريديم و بزمين عود ميدهيم و دفعه ديگر شما را از زمين بيرون ميآوريم (55) و هر آينه حقيقة تمام آيات خود را كه بموسى داده بوديم نمايانيديم مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 174 و او تكذيب كرد و امتناع نمود (56) فرعون گفت اى موسى آمدهاى كه بسحر خود ما را از زمين خودمان بيرون كنى (57) ما در مقابل سحر تو سحرى خواهيم آورد و قرار بده بين ما و بين خودت يك موعدى معيّن كه نه ما و نه تو هيچكدام تخلّف نكنيم و در زمين جاى مسطحى براى سحر مهيّا كرديم (85) موسى گفت وعدهگاه شما روز زينت باشد و مردم همه هنگام چاشت در آن موعد بيرون آيند (59) آن گاه فرعون از موسى رو گردانيد و كيد و مكر خود را جمع نمود سپس (در آن روز موعد) با ساحران بوعدهگاه آمد (60). مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 175 توضيح آيات اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي پس از تذكر دادن بموسى (ع) بنعمتها و الطاف خداوندى خود او را مأمور ميگرداند كه خودت با برادرت هارون با معجزههايى كه شاهد صدق رسالت و پيمبرى تو باشد برويد بسوى فرعون و در تبليغ رسالت و ياد من سستى نكنيد و بقدرى كه ممكن است در هدايت و ارشاد وى جدّ و جهد بنمائيد. اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى دو نفرى بسوى فرعون برويد زيرا كه او طغيان و سركشى نموده و با او بكلام نرم و ليّن سخن بگوئيد، شايد اشاره به اين است كه هر قدر او شما را تهديد كند شما از جاى در نرويد و نترسيد شايد او متذكر گردد يا بترسد. (لعلّ) براى ترجى است و در جايى كه در آن اميد باشد ميآورند. (سؤال) در صورتى كه خداى تعالى ميدانست كه فرعون ايمان نخواهد آورد اميدوارى چه معنى دارد. (پاسخ) 1- برويد با كلام نرم با او سخن گوئيد باميدوارى شما كه شايد او ايمان آورد 2- با نرمى و سخن نيكو با او تكلم نمائيد و معامله كنيد معامله كسى كه اميدوار باشد سخن او تأثير كند. (ابو الفتوح) 3- بخوانيد او را باميد و طمع نه بر نااميدى از رستگارى وى تا اينكه تو و هارون از اين راه مأموريت و عبوديت خود را انجام داده باشيد و نيز اين طريق براى تبليغ و ارشاد بحق نزديكتر است. (مجمع البيان) و از بعض مفسرين است كه مقصود از قول (ليّن) اينست كه به فرعون بگوئيد آيا ميل دارى تزكيه شوى و قلب تو پاك گردد و تو را بسوى پروردگارت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 176 هدايت نمائيم تا اينكه خوف او در دلت جاى گيرد. (مقاتل) و بقول ديگر موسى (ع) نزد فرعون آمد و باو گفت بپروردگار عالميان ايمان و اسلام آور تا اينكه براى تو جوانى باشد بطورى كه پير نشوى و نيز براى تو مملكتى باشد كه از تو گرفته نشود تا وقتى كه بميرى و تا حيات دارى لذت طعام و شراب و جماع براى تو باقى باشد و وقتى مردى در بهشت داخل گردى فرعون از گفتار موسى تعجب نمود و مايل بايمان شد و لكن چون بدون مشورت با هامان كه وزير او بود رأى نميداد و آن وقت هامان حاضر نبود وقتى كه آمد بهامان سخنان موسى را گفت و اظهار نمود كه ميخواهم دعوت موسى را قبول كنم هامان بوى گفت گمان ميكردم كه تو عاقل و داراى رأى متين هستى تو ربّى و خدايى ميخواهى بنده و مطيع گردى و فرعون را از اين رأى برگردانيد. (مجمع البيان) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى موسى و هارون پس از آنكه مأمور گرديدند بروند و فرعون را با كلام نرم هدايت نمايند آنها اظهار خوف و ترس نمودند و گفتند اى پروردگار ما فرعون پادشاه ظالم طاغى است ميترسيم بمجرد دعوت بر ما پيشى گيرد و در ايذاء و اذيّت بما اسراف نمايد يا اينكه طغيان و سركشى نمايد و رسالت ما بانجام نرسد و بما مجال اظهار معجزه ندهد شايد مقصود آنها چنين بوده كه قبل از اينكه ما باظهار معجزه بر او اتمام حجت نمائيم ما را بقتل برساند. قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى در پاسخ اظهار خوف و ترس موسى و هارون از طغيان و تعدّى فرعون براى اطمينان خاطر آنها و اينكه نظر لطف پروردگار با شما است فرمود خدا مكالمه شما با فرعون را ميشنود و كوشش شما را مىبيند و شما را يارى مينمايد. متذكر گردانيدن موسى و هارون را كه من با شما ميباشم و مىبينم و ميشنوم در صورتى كه البته آنها علم يقينى داشتند كه او سبحانه و تعالى علمش بهمه چيز مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 177 احاطه دارد و سميع و بصير است قوله تعالى هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ شايد مقصود چنين بوده كه آنها مطمئن گردند كه اراده خدا بر غلبه و فيروزى آنها تعلّق گرفته چنانچه خود اين داستان رفتن موسى و هارون دو نفر بصورت راعى و چوپان نزد چنان سلطان مقتدرى كه بنى اسرائيليان را ببندگى گرفته و دعوى خدايى ميكرد و باضافه جنايتى كه قبلا موسى در مملكت فرعون كرده بود و حكم اعدام او را صادر نموده و نيز حقّ تربيت او را نگاه نداشته و چند سال از مملكت او فرار كرده با اين حال اذن بورود او بدهد و با او سخن گويد و سؤال و جواب بين آنها مطرح گردد اين خود يك امر خارق العادهاى بشمار ميآيد و ظاهرا موسى و هارون از كشته شدنشان نميترسيدند بلكه از طغيان و سركشى فرعون ميترسيدند و گمان ميكردند بمجرد اينكه فرعون بفهمد كه آنها چه مقصدى در نظر دارند آنها را حبس كند يا اعدام نمايد اين بود كه خداوند خبر ميدهد كه چنين نيست كه شما گمان كردهايد من با شما هستم و شما را يارى ميكنم. فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ تأكيد براى آيه بالا و دستور به اينكه بايستى وقتى كه نزد فرعون رفتيد با اطمينان خاطر كه من با شما ميباشم و مراقب حال و گفتار شما هستم اول رسالت خود را بوى تذكر دهيد و بگوئيد ما دو فرستاده و رسولى ميباشيم از جانب پروردگار تو شايد متذكر گردد يا بترسد و سپس بگوئيد بنى اسرائيليان را با ما بفرست و بآنان عذاب و شكنجه مكن و ما از جانب پروردگار تو آمدهايم با معجزاتى كه شاهد صدق گفتار ما باشد. وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى سلام در اينجا بمعنى تحيّت نيست بلكه مقصود اين است كه سلامتى بر كسى است كه تابع هدايت گرديد. (مجمع البيان) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى و نيز وى را تهديد بعذاب كنيد و بگوئيد بما وحى رسيده كه كسى كه تكذيب مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 178 كرد و از كلام حق تعالى اعراض نمود مبتلا بشكنجه و عذاب خواهد گرديد. قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى پس از آنكه موسى تبليغ رسالت نمود فرعون در مقام پرسش برآمد و به (من) موصوله كه در مورد پرسش از چگونگى شخص ميآورند سؤال ميكند كه پروردگار شما كيست كه شما فرستاده او ميباشيد يعنى پروردگار شما چه كسى است و چگونه است او را بمن بشناسانيد و چون شناسايى ذات حق تعالى بدليل (لمّى) كه از علّت و سبب پى بمعلول و مسبّب مىبرند براى ذاتى كه ما فوق ندارد و ما فوق همه چيزها است تصوّر ندارد چنانچه در جاى ديگر مشروحا بيان شده اين است كه حضرت موسى بدليل (انّى) كه از اثر پى بمؤثّر بردن است در پاسخ سؤال فرعون فرموده: قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى چنانچه تفسير شده هدايت ارائه و نشان دادن راهى است كه شخص را بمطلوب خود برساند. اشاره به اينكه پروردگار ما آن كسى است كه آنچه را كه آفريده خلقت او را تامّ و تمام گردانيده يعنى در نظام عالم آنچه لازمه حيات و امور زندگانى هر موجودى است باحسن وجه باو اعطاء نموده و در خلقت چيزى را ناقص نگذارده و نيز راه رسيدن سعادت اخروى را بوى آزموده. (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ صورت هر چيزى را آفريده و اندازهگيرى نموده (ثُمَّ هَدى) و پس از خلقت وى را بآنچه تأمين معاش او است از خوردنى و آشاميدنى و نكاح و غير اينها راهنمايى نموده. (مجاهد و عطيّه و مقاتل) 2- هر چيزى را عطاء نموده مثل او يعنى جفت او را مثل او و از جنس او قرار داده پس از آن بوى راه رسيدن بوى را آزموده. (ابن عباس و سدى) 3- هر چيزى را كه آفريده بوى هر نعمتى را از آنچه محتاجند بخورند و بياشامند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 179 و از آن انتفاع ببرند عطاء نموده و نيز آنها را هدايت نموده بامور دين تا اينكه باين واسطه بنعمتهاى اخروى برسند. (جبائى) (مجمع البيان) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى، قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى مفسّرين گفتهاند پس از آنكه موسى (ع) براى تهديد و انذار فرعون گفت بر شما ميترسم كه مثل جماعت نوح و عاد و ثمود مبتلا بعذاب گرديد فرعون گفت حال امّتان گذشته چگونه است و در چه حالى ميباشند موسى گفت عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ علم آن نزد خدا است و در كتاب كه شايد مقصود لوح محفوظ باشد يا كتاب تكوينى و دفتر آفرينش ثبت است و آن كتابى است كه پروردگار من در آن خطاء نكند و سهو و فراموشى عارض او نشود و علم او بجميع موجودات احاطه نموده و هر چيزى بر آنچه در علم ازلى او مقرّر گرديده ثابت و پايدار خواهد بود. الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى، كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ موسى براى هدايت فرعون آثار قدرت و تفضّلاتى كه خداوند در باره بشر نموده تذكر داد و گفت پروردگار من آن كسى است كه زمين را گهواره قرار داده و در آن راههايى باز نموده و از آن آب باران نازل گردانيده و از زمين نباتات و گياههاى جفت جفت بيرون آورده كه بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد و در اينها آيات و نشانههايى است براى كسانى كه صاحب عقل وادار كند. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى (النّهى) جمع (نهية) است مثل (غرفة) و (غرف) و عقل را (نهية) ناميدهاند بجهت اينكه باز ميدارد عقل عاقل را از ارتكاب قبائح، راغب گفته (النّهية) العقل الناهى عن القبائح جمعها (نهى) قال إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى. مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى از جمله تفضّلاتى كه خداوند بانسان كرامت نموده و موسى (ع) فرعون را مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 180 بآن متذكر ميگرداند اين است كه در مقام معرفى خود گويد شما را يعنى پدر شما آدم (ع) را يا افراد بشر را نظر به اينكه عنصر غالب انسان خاك است از خاك آفريديم و شما را ثانيا در زمين عود ميدهيم يعنى وقتى مرديد بازگشت بزمين ميكنيد و نيز بار ديگر در قيامت از زمين شما را بيرون ميآوريم. بجهاتى ظاهر ميگردد كه انسان از خاك آفريده شده: 1- آدم و حوّا كه پدر و مادر تمام افراد بشرند از خاك آفريده شدهاند وقتى اصل اولى انسان از خاك باشد آنچه از آن زايش نموده همه منسوب بخاك ميشوند 2- واضح و هويدا است كه انسان از منى آفريده شده، قوله تعالى در سوره الطارق آيه 5 فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ تا آخر انسان را معرفى نموده كه از ماء جهنده آفريده شده و ماء جهنده منى است و منى جوهر خون است و خون جوهر غذاها است و جزء غالب غذاء خاك است خواه گياه و حبوبات باشد يا حيوانات كه از خاك تعبيه شدهاند. 3- در بعضى از اخبار رسيده كه هر نطفهاى كه مقدر شده اولاد شود ملكى مأمور ميگردد از قبر وى قبضه خاكى داخل نطفه او كند. (وَ فِيها نُعِيدُكُمْ) شما افراد بشر را از خاك آفريديم و بحكم اينكه (كلّ شيئى يرجع الى اصله) ثانيا شما را بسوى خاك عود ميدهيم تا برگرديد بحالت اول يعنى خاك گرديد. وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى و مرتبه ديگر شما را از خاك بيرون ميآوريم براى ورودتان بنشأه ديگر تا اينكه جوهر و لبّ حقيقت انسانيت كه بدست قدرت در كمون شما نهاده بغايت و فايدهاى كه براى آن آفريده شده و مربّى ازلى آن را پرورش داده و با خاك آميزش گردانيده بمنتهاى كمال لايق بخود برسد و پاداش اعمال و افعال خود را معاينه نمايد. در اين آيات دو چيز را بانسان تذكر ميدهد: يكى در جواب فرعون كه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 181 گفته (فَمَنْ رَبُّكُما) خداى تعالى خود را باين آثار معرّفى مينمايد. و ديگر تفضلاتى كه در باره انسان نموده باو ياد آورى ميكند كه از جمله آنها اين است كه زمين را مهد و گهواره قرار دادهايم كه انسان در آن آسايش نمايد و اين آيه تأييد مينمايد آنچه را كه در كشفيات جديد ثابت نمودهاند كه زمين على الدوام بدور خود ميچرخد بخلاف اهل هيئت قديم كه عقيده داشتند كه خورشيد و آسمانها شب و روز در زمين مىچرخند و زمين ثابت و بىحركت است، و اينكه زمين را در آيه تشبيه مينمايد بگهواره كه براى آسايش طفل حركت ميكند تطبيق ميگردد با همين كشفيات جديد زيرا كه همين طورى كه گهواره رفت و آمد ميكند گويند حالت زمين هم چنين است. وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى كلّ آيات و معجزاتى كه بفرعون نمايش داده شده آن آيات نهگانه است كه در سوره بنى اسرائيل آيه 103 فرموده وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ كه از جمله آنها عصا و يد بيضاء بوده كه در اول دعوت بوى ارائه داد و فرعون اين معجزات ظاهره را تكذيب كرد و اباء نمود. قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى، فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوى فرعون معجزه موسى را حمل بر سحر نمود و چون در آن زمان علم سحر خيلى شيوع داشت و چنانچه گفتهاند سحره بسيار بودند و بسحر كارهاى عجيب و غريب مينمودند و شايد يكى از حكمت اينكه معجزه موسى عليه السّلام را در اول وهله تبديل نمودن عصا را باژدها مقرّر گردانيد چنين بوده كه اهل خبره باشند و معجزه را از سحر تميز دهند و پس از تفحص از معجزات باقى انبياء معلوم ميشود كه معجزه هر پيمبرى از سنخ هنر اهل آن زمان ظاهر ميگشته. مثلا زمان حضرت عيسى عليه السّلام اطباء حاذق بودند مثل افلاطون و غير آن كه امراض صعب العلاج را مداوا مينمودند اين بود كه معجزه او مرده زنده كردن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 182 و كور را بينا كردن بود كه ما فوق عمل آنها باشد و نيز در عصر نبى خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ادبيات در ميان اهل مكه و اعراب شايع بوده اينست كه معجزه آن حضرت را قرآن قرار داد كه ما فوق تمام آنها بشمار ميرفت تا اينكه اهل فصاحت و بلاغت بدانند كه قرآن كلام بشر نيست از قبيل وحى است و حجت بر مردم تمام شود. خلاصه پس از اينكه موسى دعوت خود را با معجزه ظاهر گردانيد فرعون شايد از روى سياست خواست بمردم برساند كه عمل موسى سحر است و ميخواهد شما را از زمين خودتان خارج گرداند تا اينكه مردم باو بدبين گردند و ايمان نياورند و بموسى اظهار نمود كه ما نيز سحرى ميآوريم مثل سحر تو تا اينكه سحر تو و حجت تو را باطل گردانيم و وقتى و ميعادگاهى در مكان مستوى قرار دهيم كه نه تو و نه ما هيچكدام تخلّف نكنيم. قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (يوم الزينة) شايد روز عيدى بوده كه در آن روز مردم تعطيل عمومى داشتند موسى در پاسخ فرعون كه گفت وعدهگاهى تعيين نما كه سحر تو ظاهر گردد موسى (ع) روزى را معين ميكند كه مردم بيكار باشند و پيش از ظهر همگى در آن ميعادگاه حاضر گردند و همه مشاهده نمايند و معجزه و سحر را از هم تميز دهند فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى از آيه چنين استفاده ميشود كه فرعون براى باطل گردانيدن معجزه موسى همت ميگماريد كه ساحرين زبردست را پيدا نمايد و آنان در عمل سحر كمال كوشش را مبذول گردانند و معجزه عصا را باطل نمايند اين است كه فرموده برگشت بخلوت و مكر و كيد خود را جمع نمود تا وقتى كه موعد مبارزه سحره با موسى (ع) رسيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 183 [سوره طه (20): آيات 61 تا 73] قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (61) فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (62) قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى (63) فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى (64) قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى (65) قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (66) فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71) قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 184 (ترجمه) موسى بساحرها گفت واى بر شما بر خدا دروغ نبنديد و افتراء نزنيد (61) كه بنياد شما بر باد رود و حقيقة نااميد گرديد كسى كه بر خدا افتراء بست (62) و كار ساحرها بنزاع و گفتگو انجاميد و مخفيانه راز خود را با هم ميگفتند (63) ساحرها يا فرعونيان گفتند اينها دو نفر ساحرند كه ميخواهند بسحرشان شما را از زمينتان بيرون كنند و آئين شما كه بهتر و فاضلتر است براندازند (64) پس تدبير خود را جمع كنيد و صف كشيده بيائيد و البته امروز رستگار شد كسى كه غالب گرديد (65) سحره گفتند اى موسى آيا تو اول مىافكنى يا آنكه ما نخست كسى باشيم كه افكنده است (66) موسى گفت بلكه شما بيندازيد در آن هنگام ريسمانها و چوبهاى آنها چنان بموسى وانمود گرديد كه بسرعت حركت ميكنند (67) آن وقت موسى در خود ترس يافت (68) گفتيم (اى موسى) مترس همانا تو بلند مرتبهتر و غالب هستى (69) و بينداز آنچه در دست تو است كه مىبلعد آنچه را كه آنها ساختهاند جز اين نيست كه عمل آنها كيد ساحرى است و ساهر هر جا درآيد فيروزى نخواهد يافت (70) پس (از معجزه موسى) ساحرها بسجده افتادند و گفتند بپروردگار موسى و هارون ايمان آورديم (71) فرعون گفت پيش از اينكه من بشما اذن بدهم ايمان آورديد حقيقة او در سحر بزرگ شما است كه بشما سحر آموخته هر آينه دستها و پاهاى شما را از چپ و راست ميبرم و شما را در تنه درخت خرما بدار ميكشم و تا بدانيد كه كدام يك از ما در عذاب نمودن شديدتر و پايندهتريم (72) ساحرين گفتند هرگز تو را ترجيح ندهيم بر آنچه بر ما از معجزهها ظاهر گرديد قسم بآنكسى كه ما را آفريده حكم كن آنچه را كه تو حكم كنندهاى زيرا كه حيات دنيا ميگذرد (73) حقيقة ما بپروردگار خود ايمان آورديم تا اينكه لغزشها و آنچه را كه از سحر ما را بكراهت وادار نمودى بيامرزد و خدا بهتر و پايندهتر است (74). مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 185 توضيح آيات قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً، فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (ويل) كلمه وعيد و تهديد است و آن دو طور تفسير شده: بقولى (ويل) بمعنى (واى) در فارسى است، و بقولى چاهى است در ته جهنم بنام (ويل) و ظاهرا مرجع ضمير (لهم) سحرهاند چنانچه بسيارى از مفسرين گفتهاند، نه فرعون و تابعين او بدليل (فتنازعوا) زيرا كه سحره با هم نزاع كردند و با هم در كار سحر نجوى نمودند. و چون عادت تمام انبياء چنين بوده كه در هر واقعهاى اول باطرافيان موعظه و اندرز مينمودند و آنان را در صورت مخالفت بعذاب تهديد مينمودند و در اثر موافقت بپاداش نيكو اميدوار ميكردند اين بود كه اين طور كه آيه خبر ميدهد حضرت موسى (ع) بساحرين خطاب ميكند كه واى بر شما بر خدا دروغ نبنديد كه بر شما عذاب فرود ميآيد و بنياد شما بر باد ميرود و همانا نااميد گرديد كسى كه بر خدا دروغ بست. (لا تفتروا) الخ يعنى بر خدا دروغ نبنديد و نگوئيد معجزه پيمبرش سحر است يا نسبت خدايى بفرعون دهيد. و ظاهرا همانطورى كه بعضى از مفسرين گفتهاند نهى موسى بساحرين كه بخدا افتراء مبنديد نه از جهت سحرشان بوده زيرا كه آنها نسبت سحر را بخدا نميدادند تا اينكه موسى آنها را نهى نمايد كه بخدا افترا نزنيد بلكه از جهت نسبت شريك بخدا دادن و بتها يا فرعون را در نظام خلقت معاون و كمككار او دانستن اثرش چنين ميشود كه مشرك را عذاب فرا گيرد و بنيادش را براندازد. فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (الى قوله) مَنِ اسْتَعْلى تنازع و نزاع كشيدن چيزى را گويند از مقر خودش و در اينجا بمعنى اختلاف مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 186 در آراء است. خلاصه ساحرين با هم جمع شدند و با هم اختلاف نمودند و بنحوى با هم سخن گفتند كه گفتار آنان بسخنان ساحرين نمىماند و چون فرعون ديد آنها نجوى ميكنند ترسيد مبادا موعظه موسى در اينها تأثير كرده پرسيد چه مىگوييد ساحرها از ترس گفتند دو نفر ساحرند و ميخواهند شما را از مصر بيرون كنند و طريقه شما كه بهتر است از بين برند، يا اينكه شايد چنانچه ظاهرتر مينمايد فرعون بساحرين براى تشويق آنها چنين گفته باشد كه اين دو نفر ساحر ميخواهند بطريق و دين بتپرستى شما كه بهتر است زيان رسانند و چون چنين است شما كوشش نمائيد و سحر خودتان را جمع كنيد و در روز موعود در همان ميعادگاه بيائيد در حالى كه صفزدگان باشيد بگمان اينكه اگر آنها باين حالت در ميعادگاه حاضر گردند هيبتى در قلب موسى و هارون عليهما السّلام افكنند و باين وسيله غالب گردند ديگر نميدانست (يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ) و در آن روز علو مرتبه و مقام نصيب كسى ميگردد كه غالب شود. قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى پس از آنكه ساحرها با اسباب سحرشان حاضر گرديدند بموسى (ع) خطاب نمودند و گفتند اى موسى آيا تو عصاى خود را مىاندازى يا ما اول كسى باشيم كه عمل خود را ظاهر نمائيم. قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى موسى (ع) در پاسخ ساحرها گفت بلكه شما اول بيندازيد، اشاره به اينكه عمل شما وقرى و قيمتى در نظر من ندارد، و البته موسى (ع) ميدانست كه چون (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ) شايد نظر به اينكه وقتى آنان سحر باطل خود را ظاهر نمودند آن وقت حقانيت دعوى موسى و بطلان سحر ساحرها ببلعيدن عصا هويداتر ميگردد زيرا هر ضدّى بضدّش شناخته ميشود اين بود كه گويا موسى بآنها گفت شما اول بيندازيد تا اينكه عمل من عمل شما را باطل گرداند و حقانيت من ظاهر گردد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 187 و در آيه (فالقوا) حذف شده و در تقدير است و معنى چنين ميشود كه وقتى موسى گفت (بل القوا، فالقوا) سحره انداختند. (اذا) مفاجات است ناگاه آن چوبها و ريسمانها چنان بخيال آمدند كه حركت ميكنند از اينجا معلوم ميشود كه فقط كار ساحر تخيّلآور است و باقسام و انواع سحر باطل را در خيال حاضرين حق نمودار ميكنند و واقعيت و حقيقت ندارد. فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى، قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى از عمل باطل ساحرين خوفى در نفس موسى پديد گرديد، و شايد موسى از آن ميترسيده كه مبادا عوام بين معجزه و سحر فرق نگذارند و گمان كنند كه عمل عصا نظير سحر ميباشد و بر مردم حجّت تمام نشود، و ممكن است اشاره بعظمت سحر جادوگران باشد كه سحر آنان بظاهر بقدرى بزرگ نمودار گرديد كه حتّى نفس مطمئنّه مثل نفس موسى كه توانست تحمّل وحى كند در اينجا خودباخته گرديد و ترسيد، اين بود كه فورا بوى وحى ميرسد كه اى موسى مترس تو بالاتر از آنى كه نفس و طبيعت تو بر روح قدسى الهيت غالب گردد. وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى پس از آنكه بطريق وحى موسى را مطمئن ميگرداند امر ميكند كه اى موسى (ع) آنچه در دست راست تو است بينداز يعنى اين قطعه چوبى كه بدست دارى بينداز. شايد اشاره باين باشد كه عصا را بينداز و عظمت الهى را بنگر كه چگونه اين قطعه چوب بىمقدار تمام كيد و صنعت ساحرين را مىبلعد و همه را فانى ميگرداند كه ديگر هيچ اثرى از سحر ساحرين باقى نميگذارد و چون عمل ساحر فقط تخيّلآور است حقيقت و واقعيت ندارد اين است كه بطور اطلاق فرموده ساحر هيچوقت مظفّر و رستگار نخواهد گرديد. آرى هميشه حق و اهل حق فيروزمند و جاويدند چون بمصداق آيه شريفه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 188 جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً سوره بنى اسرائيل آيه 83، حق و حقيقت مثال نور ماند و باطل مثال ظلمت وقتى نور آمد ظلمت فانى ميگردد چنانچه داستان عصاى موسى (ع) و اسباب سحر ساحرين اين مطلب را خوب نشان ميدهد كه وقتى موسى عصا را انداخت عصا اژدهايى گرديد و آن سحر عظيمى كه حتى موسى (ع) با آن نفس مطمئنهاى كه داشت ترسيد يك دفعه اسباب و آلات آنان را فرو برد كه ديگر نه اسبابى ماند و نه اثرى از سحر. خلاصه چنانچه مفسّرين گفتهاند چون حضرت موسى عصا را بامر حق تعالى انداخت بقدرت مبدء متعال اژدهايى گرديد و دهان باز كرد و رو بسحره آورد و در همان ساعت تمام آن آلات و اسباب سحر را كه چهار صد خروار چوب و ريسمان بود فرو برد و ديگر اثرى از آنها پديدار نگرديد و از بلعيدن آنها بر عصا چيزى افزوده نشد و مردم از ترس رو بگريز نهادند موسى دست برد و عصا را گرفت بصورت اول عصا گرديد آن وقت چون ساحرين اهل خبره بودند و تمام انواع و اقسام سحر را ميدانستند يقين پيدا نمودند كه آن از آيات الهى و معجزه است فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى وقتى ساحرها چنين ديدند برو افتادند در حالى كه از روى دانستگى و يقين خدا را سجده نمودند و گناه خود را اظهار گردانيدند و گفتند ما بپروردگار هارون و موسى ايمان آورديم. قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ گويند جمله (آمنتم) دو وجه قرائت شده: ابن كثير و حفص و ورش (امنتم) بلفظ خبر قرائت كردهاند و كوفيان (آمنتم) بطور استفهام خواندهاند يعنى بدون دستور من ايمان آورديد. إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ، الى آخر آيه فرعون خواست امر را بر حاضرين مشتبه گرداند كه كار موسى نيز سحر است منتهى سحر او ما فوق سحر اين ساحرين است اين بود كه گفت موسى (ع) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 189 رئيس شما است در سحر يا استاد و معلم شما است و ساحرين را تهديد ميكند كه شما را بر اين عمل مجازات ميكنم و دست و پاى شما را بر خلاف يكديگر ميبرم باين طور كه دست راست و پاى چپ شما را ميبرم و شما را در تنه درخت خرما مصلوب ميگردانم تا اينكه بدانيد كه كدام يك از ما و موسى (ع) كه شما باو ايمان آورديد عذابمان شديدتر و باقىتر است، و نصب (عذابا) تميز است و بقولى مراد فرعون از (ايّنا) در آيه عذاب خودش و خدايى كه باو ايمان آوردهاند بوده لكن بقرينه (له) در آيه مقصودش خودش و موسى بوده و در قرآن ايمان كه بعدش (لام) باشد براى غير خدا نيز آمده مثل قوله تعالى در سوره توبه آيه 61 يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ و قوله تعالى فى سورة يوسف وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ الخ (واو) در (و الّذى) ممكن است عطف باشد، و شايد واو قسم باشد، ساحرها پس از تهديد فرعون گفتند هرگز ما تو را بر آنچه بر ما از معجزات واضح جلى آمد ترجيح نميدهيم و نه بر آن خدايى كه ما را آفريده، يا چنين باشد كه قسم بآن خدايى كه ما را آفريده تو را ترجيح نميدهيم، بر ما هر آنچه خواهى حكم كن حقيقة اين حيات دنيا منقضى است و تمام خواهد گرديد. إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى ساحرين گفتند همانا ما ايمان آورديم بپروردگار خودمان تا اينكه خطاهاى ما و آنچه را كه تو اى فرعون ما را باجبار وادار بسحر نمودى بيامرزد زيرا كه خدا بهتر و باقىتر است، و شايد مقصودشان چنين بوده كه عالم آخرت بهتر از دنيا است و عالمى است باقى و پاينده و دنيا فانى و زود گذر است. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 190 [سوره طه (20): آيات 74 تا 86] إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى (76) وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79) يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (80) كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى (81) وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (82) وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (83) قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (84) قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (85) فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 191 (ترجمه) همانا كسى كه پروردگارش را بيايد در حالى كه گنهكار است براى او جهنمى است كه در آن نه مىميرد و نه زنده ميشود (74) و كسى كه او را بيايد در حالى كه با ايمان و عمل شايسته است براى چنين جماعتى درجات بلند مرتبه مهيا است (75) در بهشتهاى عدن كه از زير اشجار آنها چشمهها و نهرها جريان دارد و در آن جاويدانند و اين پاداش كسى است كه تزكيه نفس نموده (76) و همانا كه ما بموسى وحى نموديم كه شبانه بندهگانم را از مصر بيرون ببر و راهى خشك از ميان دريا بر آنها پديد آيد و نه از تعقيب كردن فرعون خوف داشته باش و نه انديشه غرق شدن بنما (77) وقتى فرعون با لشكريانش او را تعقيب نمودند چنان موج دريا آنان را گرفت كه غرق گرديدند (78) و فرعون تابعين خود را گمراه نمود (كه منجر بهلاكت گرديدند) و هدايت نيافتند (79) اى بنى اسرائيل ما شما را از دشمن خودتان نجات داديم و به پيمبرتان انزال تورات را در طرف راست كوه طور وعده داديم و براى شما ترنجبين و مرغ بريان كرده نازل گردانيديم (80) و گفتيم از اين رزق پاكيزه كه روزى شما كرديم بخوريد و سركشى ننمائيد كه مورد غضب و خشم من واقع گرديد و كسى كه غضب من بر وى فرود آيد هلاك خواهد گرديد (81) و همانا من آمرزنده كسى ميباشم كه توبه كرد و عمل صالح نمود پس از آن راه هدايت يافت (82) اى موسى چه چيز تو را بشتاب انداخت كه از قومت جلو افتادى (83) موسى گفت اكنون قوم من در اثر من هستند و ميرسند پروردگار من عجله نمودم تا اينكه تو خشنود گردى (84) خدا فرمود ما پس از تو قوم تو را آزمايش كرديم و سامرى آنان را گمراه گردانيد (85) موسى برگشت در حالى كه متأسّف و غضبناك بود و گفت اى قوم آيا خداوند بشما وعده نيكو نداد آيا وعده خدا طولانى شد يا مايل شديد كه مستوجب قهر و غضب الهى واقع گرديد و وعدهاى كه با من بثابت بودن ايمان نموديد خلف وعده نموديد (86) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 192 توضيح آيات إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (انّه) ضمير شأن (مجرما) حال است از فاعل (يات) فاء (فانّ) جواب (من) شرطيه است. كسى كه بيايد روز حساب پروردگارش را در حالى كه گناهكار باشد جزاء و پاداش چنين كسى جهنم است كه در آن عذاب جهنم نه ميميرد كه از غم برهد و نابود گردد و نه حيات دارد بحيات پاكيزه گوارا كه از حياتش برخوردار باشد و لذّت ببرد، و در حديث است كه مراد از مجرم كافر است نه عاصى و آيه بعد مؤيّد معنى حديث است. وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى درجه در لغت بمعنى منزلتى است كه در آن صعود باشد، اين آيه در مقابل آيات بالا در مقام بيان حال مؤمنين و كسانى كه عمل نيكو نمودهاند برآمده كه براى آنها درجات عالى و مقامات بلندى تهيه شده و از نعمتها و آنچه از كرامتها بآنان افاضه شده هميشه محفوظند و زندهاى ميباشند كه مرگ پيرامون آنها نميگردد و از حيات طيّب پاكيزه خود خوشحال و مسرورند. بعضى از مفسرين اين دو آيه اخير را با آيات بالا جمع نموده و خلاصه كلام او را در اينجا ترجمه مينمايم: چنين گفته كه در اين آيه جمع كرده بين ايمان و عمل صالح همان طور كه در آيه سابق وصف كرده جرمى را كه از كفر و معصيت حاصل ميگردد بعذاب جهنم و آيات بالا نظر دارد بوعيد و وعده فرعون آنجا كه سحره را تهديد نمود بقطع يد و صلب و ادّعاء نمود كه آن شديدترين عذاب كننده و باقىترين آنها است اين آيه اخير در مقابل آن گفته گنهكار نزد پروردگار در جهنم است كه در آنجا نه ميميرد و نه زنده است، و نيز چون خداى تعالى حكاية نموده از فرعون و سحره مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 193 در سوره اعراف آيه 110 كه ساحرها بفرعون گفتند إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ آيا اگر ما غالب گرديم براى ما مزدى و اجرى هست فرعون گفت آرى شما از جمله مقربين ميگرديد، مقابل آن در آيه اخير فرموده: وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى و مقابل وعده فرعون كه در صورت غلبه شما از نزديكان و مقرّبان من ميگرديد فرموده جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى چنين بهشتى اجر و پاداش كسى است كه تزكيه نفس و عمل صالح نموده باشد. (تفسير الميزان) وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (اسراء) سير دادن در شب است و مقصود از (بعبادى) بنى اسرائيلند، (فَاضْرِبْ لَهُمْ) بقولى زدن بعصا است چنانچه در جاى ديگر گفته شده (اليبس) مكانى است كه در آن آب بوده و رفته است. قال الراغب (و اليبس المكان يكون فيه ماء فيذهب، قال تعالى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً پس از آنكه معجزات نهگانه موسى در دل سنگين فرعون و تابعين آن تأثير ننمود بلكه چنانچه گفتهاند بيش از پيش ببنى اسرائيل اذيت مينمود بموسى خطاب شد كه بنى اسرائيل را در شب از مصر بيرون ببر، عصاى خود را بزن بدريا تا اينكه راه خشكى براى شما باز شود و نترس از اينكه فرعون شما را بيايد درك و درك هر دو بمعنى ادراكند، و گويند وقتى موسى بنى اسرائيل را از مصر بيرون برد بنى اسرائيل هفتاد هزار بودند. فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ پس از آنكه بفرمان خداى تعالى بنى اسرائيل از مصر بيرون رفتند فرعون با لشكريانش از پى بنى اسرائيل درآمدند پس دريا آنان را گرفت. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 194 (ما غشيهم) ابهام است و اشاره به اينكه چنان موجى آنها را گرفت كه بوصف نميآيد مثل قوله تعالى فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى. مفسرين گفتهاند وقتى بنى اسرائيل لب دريا رسيدند از جلو خود آب ديدند و از عقب فرعون را با سپاه ترسيدند و بموسى گفتند إِنَّا لَمُدْرَكُونَ، قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ سوره شعراء آيه 61 تا 64 و تفسير آن در سوره مزبور گذشت بآن جا مراجعه نمائيد، وقتى چنين ديدند گفتند چه كنيم يا بايد بدريا غرق گرديم يا بدست دشمن افتيم خطاب رسيد اى موسى (ع) عصاى خود را بدريا بزن و از غرق شدن نترس وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى فرعون قوم خود را گمراه گردانيد و آنان را بطريق نجات هدايت ننمود اين آيه مقابل حرف فرعون است كه گفت وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ. در معنى آيه گفتهاند كه فرعون گروه خود را در دريا گم كرد و خودش نيز در دريا گم شد و راه بيرون آمدن نيافت و همه غرق شدند و هلاك گرديدند. چون فرعون ديد زمين دريا خشك شده و آب مثل ديوار مشبك گرديده و 12 راه پيدا شده و اصحاب موسى ميروند فهميد كه معجزه موسى است خودش ايستاد و لشگرش را جلو فرستاد چون تمام اصحاب موسى از راه ميان دريا بيرون رفتند و تمام لشگريان فرعون وارد راه دريا شدند آن ديوارهاى مشبك آبى سر بهم آورد و همه آنها غرق گرديدند، جبرئيل بصورت بشرى سوار ماديانى مقابل فرعون آمد و ماديان را در دريا راند اسب فرعون هم دنبال ماديان رفت هر قدر فرعون خواست جلو او را بگيرد و نگذارد برود نتوانست و چون اسب مقدارى در آب شناورى ميكند او را در وسط دريا برد، در آنجا جبرئيل نوشتهاى را كه بخط و مهر فرعون بود كه جزاى عبد عاصى اين است كه در دريا لجن بدهنش بزنند مقابل صورت او گرفت و گفت بحكم خودت با تو عمل ميشود و از خداى تعالى خطاب رسيد فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ و اين مطالبى كه بيان شد خلاصه بعض مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 195 روايات است. يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى خطاب ببنى اسرائيل نموده كه اى اولادان اسرائيل آنها ذرّيه يعقوب نبىّ بودند كه لقب او اسرائيل بود و مقصود بنى اسرائيل زمان فرعون بودند و چون گذشته و آينده در علم حضورى حق تعالى يكسان است اين است كه گويا خطاب فعلا بآنها شده، و ميشود خطاب بيهوديهاى زمان نبى خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد كه آنها ذريّه سابقين ميباشند و نجات آنها و بقائشان سبب بعديها گرديده و بقرينه متصله وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وجه اول متعيّن است. خلاصه در اين آيات ببنى اسرائيل نعمتهاى خود را تذكر ميدهد: اول- اى بنى اسرائيل شما را از دشمنتان فرعون نجات داديم و او را در رود نيل هلاك گردانيديم. دوم- به پيغمبر شما در طرف راست كوه طور وعده مناجات داديم و كتاب تورات را نازل گردانيديم. سوم- وقتى شما در تيه بوديد براى شما (منّ و سلوى) ترنجبين و مرغ بريان كرده فرود آورديم. كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ الخ (قلنا) در تقدير است يعنى ببنى اسرائيل گفتيم بخوريد از طعامهاى طيّب پاكيزه و طغيان و سركشى نكنيد كه نعمتها را در غير مورد مصرف نمائيد يا عوض شكر گذارى ولىّ نعمت كفران ورزيد يا خلاف امر بنمائيد يا بزيردستان تعدى كنيد كه اگر چنين كرديد در مورد غضب من واقع خواهيد گرديد (فقد هوى) هلاك گرديد و در هاويه جهنم افتيد و از اوج سعادت بحضيض شقاوت ابدى و عقوبت دائمى فرود آييد، و در سوره بقره راجع باين آيات بيانى شده بآن جا مراجعه نمائيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 196 وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى پس از تهديد بنى اسرائيل كه در مورد طغيان و ناسپاسى از نعمتهايى كه بآنان داده در مورد غضب واقع ميكردند بتوبه كنندگان و مؤمنين آنهايى كه عمل نيكو نمودهاند دو وعده بزرگ ميدهد: يكى بصيغه مبالغه (لغفّار) كه تأكيد در آمرزش گناهانشان است، و ديگر هدايت شدن بطريق رستگارى و نزديكى آنها بجوار قرب احدى. بروايت طبرسى از ابو جعفر امام محمد باقر عليه السّلام است كه (ثمّ اهتدى) يعنى (الى ولايتنا اهل البيت) و قسم بخدا اگر مردى تمام عمر بين ركن و مقام خدا را عبادت كند پس از آن بميرد و بولايت ما نيامده باشد خدا او را برو در آتش مىاندازد، و اين روايت را ابو القاسم حسكانى بسند خود و عيّاشى در تفسيرش بچند طريق نقل كردهاند. (پايان) وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى، قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى مفسرين در تفسير اين آيه گفتهاند كه بنى اسرائيل پس از هلاك شدن فرعون از موسى خواهش نمودند كه براى ما قوانين شريعت و طريق عبادت بياور، موسى عليه السّلام با خدا مناجات نمود و درخواست قوانين نمود باو خطاب رسيد كه با جماعتى از بزرگان بنى اسرائيل برو بكوه طور تا اينكه كتابى كه جامع احكام و قوانين باشد بر تو بفرستم موسى هارون را بجاى خود گذاشت و با هفتاد نفر از خوبان قوم خود رو بكوه طور رفتند و در حين رفتن به بازماندهگان وعده داد كه چهل روز ديگر ميآيم و كتابى كه جامع قوانين باشد ميآورم، وقتى نزديك كوه رسيدند موسى قوم خود را گذاشت و باشتياق استماع كلام الهى زودتر بالاى كوه رفت اين بود كه بوى خطاب رسيد كه چه چيز تو را بر آن داشت كه قوم را گذاشتى و بعجله آمدى. اين سؤال (وَ ما أَعْجَلَكَ) استفهام انكارى است، شايد اشاره باين باشد كه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 197 اين عمل سزاوار تو نبود زيرا كه توهين بآنها است و اغفال آنان را ايجاب مينمايد موسى (ع) شايد در مقام عذرخواهى گفته باشد اى پروردگار من اشتياق باستماع كلام تو مرا بر آن داشت كه عجله و شتاب كنم بسوى تو و براى فرمان و رضايت تو بود كه زودتر آمدم و آنان در عقب من ميآيند. قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ فتنه بمعنى اختبار و امتحان است، بموسى (ع) خطاب ميرسد كه پس از آمدن تو ما بنى اسرائيل را در مورد آزمايش قرار داديم و (سامرى) آنها را گمراه گردانيد. خداى تعالى اختبار را نسبت بخودش داده و گمراه گرديدن قوم را نسبت بسامرى، اشاره به اينكه گمراه گردانيدن راجع بنقائص ممكنات است زيرا شر است و شرّ از ساحت قدس الهى كه خير محض است صادر نخواهد گرديد هر جا شرّى يافت شود از جهات عدمى ممكنات بروز و ظهور مينمايد، آرى حكيم مطلق از روى صلاحانديشى و حكمت عامّى كه در سراسر ممكنات جارى است بافراد بشر مهلت داده تا وقت معيّنى كه در نظام عالم مقرر گرديده از آنان انتقام بكشد مفسرين گفتهاند قوم موسى (ع) ششصد هزار مرد بودند كه همه بگوساله سجده نمودند مگر دوازده هزار نفرشان كه سجده ننمودند. گويند سامرى از بنى اسرائيل بود وقتى كه فرعون پسرهاى آنها را ميكشت مادرش وى را در كنار رود نيل در جزيرهاى انداخت بجبرئيل امر شد او را پرورش دهد جبرئيل متكفّل او گرديد اين بود كه او جبرئيل را ميشناخت روز غرق شدن فرعون چون از موسى شنيده بود كه اثر خاك زير سم اسب جبرئيل چنين است كه بهر جا بزنند صدايى از آن بيرون ميآيد آن وقتى كه جبرئيل براى غرق گردانيدن فرعون آمد و بر ماديانى سوار بود سامرى از زير سم ماديان او خاك برداشته و محفوظ گردانيده بود وقتى موسى بكوه طور رفت طلا آلات فرعونيان را جمعآورى نمود و بصورت گوسالهاى ساخت و آن خاك را در شكم آن نهاد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 198 گوساله بصدا آمد باغواى سامرى كه اين خداى موسى است آن ششصد هزار نفر مگر دوازده هزار نفر آنها بگوساله سجده نمودند. فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً (الى قوله تعالى) فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي موسى (ع) از ميعادگاه پروردگار برگشت در حالى كه غضبناك و متأسّف بود و بجماعت اسرائيليان اعتراض نمود و گفت اى قوم آيا پروردگار شما بشما وعده نيكو نداد يعنى فرستادن كتاب تورات را كه دستور العمل شما و براى نجات از عذاب و سبب فيروزى شما باشد آيا گمراه گرديدن شما براى اين بود كه مدتى كه بشما وعده داده شده بود طولانى گرديد در صورتى كه با اشراف و بزرگان رفتم و بهمان وعده باز آمدم، يا ميخواستيد مشمول غضب خدا گرديد و عذاب بر شما فرود آيد و از وعدهاى كه كرده بوديد كه در ايمان ثابت قدم باشيد تخلّف نموديد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 199 [سوره طه (20): آيات 87 تا 99] قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (91) قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96) قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 200 (ترجمه) (پس از آنكه موسى (ع) بقوم خود سرزنش نمود كه چرا وعده من را تخلّف نموديد و گوسالهپرست گرديديد آنهايى كه گوسالهپرست نشده بودند در پاسخ گفتند) ما باختيار خود خلاف وعده تو را ننموديم لكن اسباب تجمل و بارهايى از آرايش جماعت (فرعونيان) بر ما تحميل گرديد آن را در (آتش انداختيم و سامرى هم آنچه با او بود افكند (87) و سامرى از آن زيورها گوسالهاى ساخت كه صدايى و نالهاى داشت (و سامرى و پيروانش) گفتند كه خداى شما و خداى موسى همين گوساله است (و موسى يا سامرى) فراموش كردند (اله را) (88) آيا (گوسالهپرستان) نديدند كه باز نميگرداند گوساله بسوى آنها قولى را يعنى جواب نميدهد و نميتواند بآنها ضرر يا نفعى برساند (89) و همانا هارون قبلا بآنها گفته بود اى قوم شما مفتون گرديديد و پروردگار شما خداى رحمان است پس تابع من گرديد و امر مرا اطاعت نمائيد (90) آن جماعت گفتند ما در پرستش گوساله ثابت ميمانيم تا وقتى كه موسى بسوى ما برگردد (91) موسى گفت اى هارون چه چيز منع كرد تو را كه وقتى ديدى قوم گمراه شدند در پى من نيامدى (92) آيا امر مرا مخالفت نمودى (93) هارون گفت اى پسر مادر من سر و ريش مرا نگير ترسيدم بگويى بين بنى اسرائيل تفرقه انداختى و وقعى بقول من نگذارى (94) موسى (با خشم و غضب) بسامرى گفت چيست اين كار بزرگ كه تو كردى (95) سامرى گفت بينا شدم بچيزى كه ديگران بينا نشدند و مشتى (از خاك) زير پاى جبرئيل را گرفتم سپس آن را (در شكم گوساله) انداختم و اين چنين نفس من براى من آراسته گردانيد (96) موسى گفت اى سامرى از نزد ما بيرون رو (و تو در دنيا بمرضى مبتلا خواهى شد) كه مىگويى كسى با من تماس نكند و اينكه براى تو (در قيامت وعدهگاهى است از عذاب) كه تخلّف نخواهد نمود و نظر كن و ببين اين خدايى كه هميشه در خدمتش ايستادهاى چگونه وى را ميسوزانيم و خاكسترش را در آب ميپاشيم (97) فقط اله شما آن خدايى است كه جز او الهى نيست و علم او بهمه اشياء احاطه دارد (98)
اين چنين ما اخبار گذشتگان ديگر را نيز بر تو حكايت ميكنيم و ما از جانب خود ذكر (يعنى قرآن را) بتو عطاء نموديم (99)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 201 توضيح آيات قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ (بملكنا) سه طور قرائت شده: جماعتى از قراء (ابن كثير و ابو عمرو و ابن عامر (بملكنا) بكسر ميم خواندهاند و نافع و عاصم بفتح ميم قرائت نمودهاند و كسايى بضم ميم خوانده. (ابو الفتوح رازى) در جواب اعتراض موسى كه بقومش گفت چرا عهد مرا شكستيد و گوساله پرست گرديديد آنها كه گوساله نپرستيده بودند در مقام عذرخواهى برآمدند كه ما باختيار خود چنين عملى ننموديم بلكه بار گرانى از زينت فرعونيان حمل بر ما شده بود و ما آن را انداختيم در آتش كه آب شود سامرى هم آنچه با او بود انداخت در آتش. گويند هارون ببنى اسرائيل حكم كرده بود كه آنچه از زر و زيور از قبطيان عاريه گرفتهايد بدريا بريزيد آنها ريختند سامرى نيز از روى مكر آنچه از زر و طلا آلات داشت بدريا انداخت سپس تمام آنها را بيرون آورد و چون زرگرى ميدانست در مدّت سه روز گوسالهاى از طلا و جواهرات ساخت و خاكى كه از زير قدم اسب جبرئيل برداشته بود در شكم او ريخت آن گوساله كه از طلا ساخته بود فورا بصدا آمد و چون موسى (ع) اول بقوم سى روز وعده داده بود كه از كوه طور برگردد پس از آنكه بفرمان حق تعالى ده روز اضافه كرد قوم گفتند موسى نيامد سامرى آنان را اغواء نمود كه اين صداى خدا است كه از گوساله ميشنويد. از مجاهد نقل ميكنند كه گفته سامرى آن گوساله را طورى ساخته و در آن صنعتى نموده بود كه از زير او باد در شكمش ميرفت و از مخرق گلوى وى بادى كه در شكمش ميرفت صدا ميكرد مثل گاو و چون نى و مزمار از گلوى وى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 202 بيرون ميآمد و وقتى ميخواست صدا كند آن را در محل وزيدن باد ميگذارد، وقتى گوساله را در محل وزيدن باد قرار داد و مردم را جمع نمود و گفت بيائيد ببينيد از طلا آلات چه ساختهام وقتى مردم جمع شدند و باد آمد و در شكم او افتاد و از حلقوم آن بيرون آمد مثل صداى گاو و چون مردمان آن زمان چنانچه گويند گوسالهپرست بودهاند وقتى صدايى از گوساله شنيدند بسجده افتادند آن وقت سامرى گفت هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ اين خداى شما و خداى موسى است موسى فراموش نموده كه خدا اينجا است و بطلب او بكوه طور رفته و ظاهرا اين قول دوم كه عمل سامرى بصنعت بوده ظاهرتر مينمايد اگر چه توجيه اول بقرينه آيه بعد بواقع نزديكتر است. أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً در مقام اعتراض بآنها است و گويا فرموده چگونه آن جماعت فريب سامرى را خوردند و با آن همه معجزاتى كه از موسى (ع) مشاهده نمودند و با اينكه ميدانستند كه گوساله عمل سامرى است كه براى اغواء آنان بكار برده از يك صدايى مفتون گرديده و بگوساله سجده نمودند آيا نديدند كه گوساله جمادى است و قدرت بر تكلّم ندارد و سخن آنها را جواب نميدهد و نه تواند بآنان نفعى رساند و نه ضررى را دفع گرداند. وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي الخ پس از آن آنچه هارون بآنها نصيحت نمود كه شما مفتون گرديدهايد و در مورد آزمايش واقع شدهايد پروردگار شما آن كسى است كه متّصف برحمانيت است تابع من گرديد و امر مرا اطاعت نمائيد و پيروى سامرى نكنيد سخن هارون در آنان تأثير ننمود و گفتند ما نزد گوساله عكوف مينمائيم تا وقتى كه موسى از ميقاتگاه باز آيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 203 قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا، أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (الى قوله تعالى)وْلِي موسى (ع) وقتى از كوه طور برگشت در حالى كه در شدّت غضب بود الواح تورات را كه در دست داشت بينداخت و رو بهارون نمود و بوى خطاب سخطآميز نمود و گفت اى هارون چه چيز مانع تو گرديد كه وقتى آنها را گمراه ديدى متابعت نمايى مرا و در غضب آيى و با آنان بجنگى و حمايت دين نمايى و يا آنكه از پى من آيى و مرا خبردار نمايى (الّا تتّبعن) لام زائده است براى تأكيد آمده مثل (الّا تسجد) در جاى ديگر آيا ميخواستى مخالفت امر مرا نمايى و گويا از شدّت غضب ريش برادرش هارون را گرفته و بسوى خود ميكشد هارون براى نشانيدن غضب برادر و رقّت قلب او گفت اى پسر مادر من سر و ريش مرا مگير ترسيدم از پى تو بيايم بگويى بنى اسرائيل را متفرّق گردانيدى و بوصيّت من عمل ننمودى و من آنچه بايست در هدايت آنان كوشش بنمايم نمودم سخن من بآنها تأثيرى ننمود. قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ، قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي موسى (ع) پس از عتاب ببرادرش هارون رو بسامرى كرد و با خشم و غضب بوى گفت مطلب تو چه بود كه چنين كردى و بنى اسرائيل را گوسالهپرست گردانيدى سامرى در پاسخ گفت بچيزى بينا شدم كه ديگران بآن بينا نشدند و از اثر رسول قبضهاى گرفتم و در گوساله انداختم و اين طور نفس من مرا فريب داد چنانچه در بالا گفته شد آنچه مشهور و معروف بين مفسرين است و بعضى از روايات هم دلالت دارد اين است كه سامرى از خاك زير قدم ماديان جبرئيل كه براى غرق گردانيدن فرعون بصورت بشر درآمده بود گرفته و از آن خاك در شكم گوساله ريخته و گوساله بصدا آمده و سامرى مردم را فريب داده كه اين خداى موسى است و مردم گوساله را گرفته و بوى سجده نمودند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 204 و از ابى مسلم چنين نقل كردهاند كه گفته در قرآن تصريح باين توجيه كه اكثر مفسرين كردهاند نشده و بوجه ديگر شايد مقصود از رسول موسى باشد و اثر او سنّت و رسم او يعنى آنچه بآن امر نموده و مندرج در دين گردانيده مثل اينكه گفته ميشود (فلان يقفو اثر فلان و يقتصّ اثره اذا كان يمتثل رسمه). و بنا بر اين توجيه وقتى موسى (ع) بسامرى رو كرد و بوى ملامت نمود و از او سؤال كرد كه چه تو را بر اين عمل وادار نمود كه مردم را بگوساله پرستى گمراه گردانيدى سامرى در پاسخ گفت من يك اندازهاى از دين تو گرفتم و آن را انداختم و بآن متمسّك نگرديدم، و اينكه از لفظ موسى تعبير بغائب نموده و گفته (گرفتم قبضهاى از اثر رسول) اين نظير قول كسى است كه در مقابل اميرى بوى خطاب ميكند و ميگويد (ما قول الامير فى كذا) قول امير در فلان مطلب چگونه است، و اطلاق رسول بر موسى (ع) با اينكه كافر بوده نوعى از تهكّم است و اين نظير قوله تعالى است در حكاية از كفار (يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ). (پايان) و بنا اين توجيه عمل سامرى كه گوساله را بصدا آورده صناعت او بوده نه اينكه چنانچه گفتهاند در اثر خاك قدم ماديان جبرئيل بوده، و توجيهات ديگر نيز از مفسرين نقل شده لكن چون نصّ معتبرى كه بشود بر آن اعتماد نمود بر اعتبار هيچ يك از آنها نيست زيرا كه بعض اخبارى كه در اين موضوع رسيده ظاهرا از احاديث صحيح و معتبر نيست اين است كه سكوت در آن و محوّل كردن علم آن را براسخين فى العلم اولى بنظر ميآيد. قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ مفسرين گفتهاند و از حضرت صادق عليه السّلام نيز روايت شده و در مجمع البيان مسطور است كه موسى اراده كرد وى را اعدام نمايد وحى باو رسيد كه او را مكش زيرا كه او متصف بصفت سخاوت است يعنى نفعش بمردم ميرسد، و از اينجا ظاهر ميگردد سرّ قوله تعالى وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ يعنى كسى كه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 205 نفعش بمردم ميرسد در زمين مكث مينمايد. اين بود كه موسى (ع) پس از گفت و شنود با سامرى بوى گفت برو كه تو مادامى كه زندهاى مبتلا ميگردى بمرضى كه مىگويى كسى نزديك من نيايد و با من تماس نگيرد و موعد عذاب تو در قيامت است هرگز تخلّفپذير نخواهد بود، گويند سامرى را تب مسرى گرفت كه هر كس بوى نزديك ميگرديد مبتلا بتب ميشد اين بود كه مردم از وى گريختند و احدى نزد او نميرفت و بر اين مرض باقى ماند تا وقتى كه هلاك گرديد. وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً پس از آن موسى (ع) بطور تهكّم و سرزنش بسامرى خطاب مينمايد كه حال نظر كن و ببين كه خدايى كه بر آن عكوف داشتى و هميشه در خدمتش قيام مينمودى چگونه وى را ميسوزانم و خاكسترش را بدريا ميريزم. اشاره به اينكه اگر اين گوساله چنانچه تو بمردم وانمود كردى خدا بود يا لا اقلّ مقامى نزد خدا داشت البته از خود دفاع مينمود. إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً همانا حقيقة همين است و جز اين نيست كه اله و مبدء آفرينش شما آن خدايى است كه منفرد به الهيّت و حقيقت است و اله و خالقى جز او نيست و علم او وسيع است كه بهمه چيزها احاطه نموده لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مثل همين حكايت موسى و فرعون و سامرى كه بر تو نقل نموديم خبرهاى پيشينيان و گذشتگان را بر تو نقل و حكايت ميكنيم تا اينكه بآن حكايات متذكر گردى چنانچه قبلا بتو (ذكر) يعنى قرآن را عطاء كرده بوديم، اشاره به اينكه داستان پيشينيان را بر تو حكايت ميكنيم كه هم علم تو باحوال گذشتگان زياد گردد و هم معجزه تو باشد زيرا كه همه ميدانند كه تو امّى و بىسوادى نه درس خواندهاى و نه كتابى ديدهاى و اين اخبارها همه وحى است و از طرف حق تعالى بر تو نزول نموده تا اينكه حجت بر خلق تمام گردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 206 [سوره طه (20): آيات 100 تا 114] مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101) يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106) لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 207 (ترجمه) هر كس از ذكر (قرآن) اعراض نمود روز قيامت بار سنگينى بدوش ميگيرد (100) در حالى كه جاويدانند در آن و بد بارى است براى آنان كه روز رستاخيز بايد حمل نمايند (101) روزى كه در صور نفخهاى دميده ميشود گنهكاران را محشور ميگردانيم در حالى كه كبود چشمانند (102) آنها بين خودشان آهسته گويند ما در دنيا يا در قبر يا بين دو نفخه نمانديم مگر ده روز (103) ما عالمتريم بآنچه گنهكاران ميگويند زيرا كه بهتر آنها در مسلك گويد بلكه شما لبث ننموديد مگر روزى (104) اى محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) از تو از كوهها سؤال ميكنند بگو پروردگار من آنها را پراكنده كند (105) و جاى آنها را واگذار ساده و هموار (106) كه در آن نه پستى بينى و نه بلندى (107) در آن روز داعى (حقّ) را پيروى كنند در آن روز كسى نتواند كه پيروى نكند داعى حق را و نزد خداى رحمان صداها خاشع و خاموش گردد و نميشنوى مگر صداى آهسته (108) در آن روز شفاعت هيچكس پذيرفته نخواهد شد مگر كسى را كه خداى رحمان اذن بدهد و قولش پسند او باشد (109) ميداند آنچه بين دستهاى آنها و آنچه پشت سر آنها است و كسى احاطه بذات خدا نميتواند كرد از روى علم (110) و همه موجودات در پيشگاه خداى زنده و پاينده و ذليل و خاضعند و همانا نااميد گرديد هر كسى كه بار ظلم و ستم بدوش گرفت (111) و كسى كه اعمال صالح نمايد در حالى كه مؤمن باشد از هيچ ستم و آسيبى بيمناك نخواهد بود (112) و اين چنين ما فرود آورديم قرآن را عربى و مكرّر گردانيديم در آن وعيد (و تهديد بعذاب) را كه شايد مردم پرهيزكار گردند يا باندرز تو متذكر گردند (113) برتر است خداى از صفات مخلوق و پادشاه و نافذ الامر و ثابت در ذات و صفات است و اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بخواندن قرآن عجله نكن پيش از آنكه وحى قرآن تماما بتو برسد و بگو پروردگار من علم من را زياد گردان (114) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 208 توضيح آيات مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً ظاهرا مرجع ضمير (عنه) (ذكرا) در آيه بالا است و مقصود از ذكر شايد قرآن باشد يا نبوّت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم، و شايد مرجع آيه جلوتر اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مراد باشد زيرا كه در آيات ديگر اطلاق ذكر بر اينها شده، قوله تعالى مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى سوره الانبياء آيه 123 و 124. خلاصه بازگشت تمام معنى باين ميشود كه هر كس اعراض نمايد از ذكر خدا و قرآن و شريعت او و مطيع امر و قانون الهى نگردد در روز قيامت بار سنگينى بر او بار ميگردد. و گويند در آيه كلامى در تقدير است يعنى (عقوبة الوزر و جزائه) و آن يا از قبيل تسميه مسبب است باسم سبب يعنى اعراض كننده در آخرت حامل عقوبت گناه و بردارنده پاداش كردار خود ميگردد. خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا (خالدين) حال است براى فاعل (اعرض) يعنى اعراض كنندگان از ذكر در حالى ميباشند كه مخلد در جهنم و در آن جاويدانند و هرگز از آن خلاصى نيابند، و جمع (خالدين) يا مفرد بودن ضمير اعرض از قرآن يا آيات الهى كه ذى الحال است باعتبار معنى است. يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ) بدل از (يَوْمَ الْقِيامَةِ) در آيه بالا است، از جمله صفات مشركين كه در اينجا تذكر ميدهد اين است كه وقتى در صور نفخهاى دميده شد گنهكاران محشور ميگردند در حالى كه چشمهاى آنان كبود است، و اينكه آنان را باين صفت معرفى مينمايد شايد براى اين باشد كه بدترين چشمها مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 209 نزد عرب چشم كبود است و غالبا روميها كه با عربها دشمن بودند چشمهايشان كبود بوده. و از فرّاء نقل شده كه مقصود از (زرقا) يعنى عمى چشمهاى آنها كور است. يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً، نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً در آن روز وقتى كفار اوضاع جهنم را مينگرند از هيبت و وحشت قدرت بر تكلّم ندارند اين است كه آهسته و مخفيانه با يكديگر گويند شما در دنيا يا در قبر و عالم برزخ يا بين دو نفختين مكث ننموديد مگر ده روز و دانشمندترين آنان گويند مكث ننموديد مگر يك روز. معلوم است عمر محدود دنيا نسبت بعالم آخرت غير محدود اندكتر از اندك مينمايد بلكه اصلا نميتوان امر محدود متناهى را با غير محدود غير متناهى مقايسه نمود، شايد همين باشد سرّ اينكه حق تعالى علم بمكث آنها را بخودش نسبت ميدهد كه خدا عالمتر است بآنچه آنان ميگويند و گمان ميكنند در دنيا ده روز مكث نمودهاند و داناترين و صادقترين آنها ميگويد نه شما يك روز زيادتر مكث ننموديد، و اين آيه نظير آنجاست كه فرموده قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ معلوم ميشود شدّت عذاب آنها را از مدّت مكثشان غافل ميگرداند، و شايد مقصود آنها عذر گناهانشان باشد كه ما بقدرى در دنيا نمانديم كه بتوانيم عمل نيك نمائيم. وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً خطاب برسولش نموده كه محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم از تو از كوهها سؤال ميشود، در شأن نزول آيه گويند مردى از اهل ثقيف از حضرت سؤال از كوهها نمود، شايد ميخواسته بفهمد كه موقع قيام قيامت كوهها و زمين چگونه ميشوند اين آيه رسيد كه در پاسخ بگو خدا آن را خورد كند چون رمل و آن را ميگرداند (هَباءً مُنْبَثًّا) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 210 فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً، لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً پس واميگذارد آن را زمينى ساده صاف و هموار بطورى كه در آن نه پستى ديده شود و نه بلندى. از اين آيه ميتوان استفاده نمود كه همين زمين دنيا است كه پس از زلزال شديد و پراكنده شدن اجزاء آن صاف و هموار و ملساء ميگردد بطورى كه آماده ميگردد براى اجتماع جميع افراد بشر، و شايد اشاره بهمين باشد قوله تعالى يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ سوره ابراهيم (ع) آيه 49. از اين آيات و امثال آن معلوم ميشود كه همين عالم دنيا است كه تبديل ميگردد بعالم آخرت همين طورى كه بدن دنيوى انسان تبديل ميگردد ببدن اخروى بطورى كه لايق بقاء باشد، عالم دنيا نيز وقتى عمرش بپايان رسيد از صورت كنونى بدوى تحوّل مينمايد بصورت حقيقى اخروى و آنچه در آن بالقوّه موجود بوده بفعليت ميرسد زيرا كه در محلّ خودش مبرهن گرديده كه هيچ موجودى معدوم صرف نميگردد، و همين طورى كه انسان وقتى مرد و اجزاء وجودش مندكّ گرديد روحانيت و جوهر و لبّ حقيقتش حتّى جوهريت بدنش كه در احاديث بطينت كه شايد مقصود ماده اثيريه باشد فانى نميگردد و نزد مصوّر الصّور محفوظ است تا وقتى كه عالم قيامت برپا گردد آن وقت هر فرعى باصل خود برميگردد، همانا ماه و خورشيد با هم جمع ميگردند، روح ببدن عود مينمايد، اضداد با هم مجتمع ميگردند و چون زمين نيز يكى از موجودات بشمار ميرود ممكن نيست پس از منحل گرديدن بكلّى معدوم گردد بلكه بدلالت همين آيه كه فرموده (قاعاً صَفْصَفاً زمين پس از مندك گرديدن صاف و هموار ميگردد. و نيز در سوره زلزال كه در وصف زمين است يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها و از آيات ديگر چنين معلوم ميشود كه همين زمين معهود ما است كه در آن وقت صاحب حيات و سخنگو ميگردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 211 و شايد سرّ اينكه موجودات اخروى صاحب حيات ميگردند چنانچه يكى از نامهاى قيامت را «حيوان» ناميده وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ و نيز سرّ اينكه اجزاء آدمى بسخن ميآيند و بر عليه او شهادت ميدهند اين باشد كه چنانچه ثابت گرديده هر موجودى و لو بصورت جمادى باشد نيروى حياتى در آن موجود است كه جامع مشتقّات و حافظ صورت جمعيّه وى است و در هر مرتبهاى طورى تظاهر مينمايد، در جلد چهارم اين تفسير در سوره زلزال در توضيح آيه وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها تا اندازهاى بحث نموديم رجوع بآن جا شود يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً تنوين (يومئذ) عوض مضاف اليه است و اضافه بوقت نسف است يعنى روزى كه زمين پراكنده ميگردد مردم پيروى ميكنند داعى حق را. بروايتى چون موقع حشر ميرسد حق تعالى باسرافيل امر مينمايد كه بر صخره بيت المقدس برآيد و بآواز بلند مردم را بخواند و هر كس از هر جايى كه باشد رو بآن صدا آرد و آن داعى حق را همه افراد بشر متابعت نمايند و احدى نتواند سرپيچى كند و بجانب خواننده نيايد بلكه همه اجابت كنند و بشتاب بميعادگاه حاضر گردند و در آن وقت صداها از عظمت و بزرگى و مهابت خداى رحمن در گلوها حبس گردد و از آنان صدايى شنيده نشود مگر سخن آهسته. يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا در همان روز قيامت شفاعت كسى نفع نمىبخشد مگر شفاعت كسى را كه خداوند دستور باو بدهد و سخن او را در شفاعت بپسندد، و آنها كسانى ميباشند كه مقام و منزلتى نزد حق تعالى دارند از انبياء و اولياء و شهداء و مؤمنين با تقوى. بقولى ميشود مقصود مشفوع له باشد يعنى كسى را توانند شافعين شفاعت كنند كه مأذون باشد در مورد شفاعت واقع گردد و خدا بخواهد او را شفاعت كنند بنا بر معنى اول (من موصوله) مرفوع المحل است و بدل از شفاعت بتقدير حذف مضاف يعنى شفاعت كسى نفع نمىبخشد مگر كسى را كه خدا بآن اذن بدهد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 212 و بمعنى دوم منصوب المحل است بمفعوليت يعنى كسى را كه براى او اذن بدهد و راضى باشد شفاعت بشود. يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً خدا ميداند آنچه بين دستهاى مردم از امور دنيا و عمل آنان است و آنچه پشت سر آنها است از امور اخروى، يا آنچه جلو آنها و حاضر نزد آنها است و آنچه پشت سر آنها است از امور آينده كه از آن اطلاعى ندارند. و شايد مقصود چنين باشد كه ميداند خدا آنچه را كه در حال حاضر عمل ميكنند و آنچه را كه قبلا عمل نمودهاند كه تماما در علم ازلى او محفوظ است لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ و كسى را نه بذات و صفات حقّانى الهى احاطهاى است و نه بمقدورات و معلومات ازلى سرمدى او راهى است در كافى احمد بن ادريس از محمد عبد الجبار از صفوان بن يحيى گفت أبو قرة محدّث از من سؤال نمود كه من او را داخل كنم نزد ابى الحسن الرضا عليه السّلام پس از آنكه از حضرت طلب اذن كردم و اذن دخول داد و أبو قرة از حلال و حرام و احكام سؤال نمود تا اينكه سؤالش بتوحيد رسيد و گفت همانا ما روايت كردهايم كه خداى تعالى رؤيت و كلام را بين دو نبى تقسيم نموده، كلام را قسمت موسى كرده و رؤيت را بمحمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم داده، ابو الحسن عليه السّلام فرموده آيا كى است كه ثقلين از جن و انس را تبليغ نموده و گفته لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ آيا رساننده اين آيات، محمد (ص) نبود، أبو قرة گفت آرى، حضرت فرمود چگونه مردى بسوى تمام خلق ميآيد و خبر ميدهد كه من از جانب خدا مبعوث شدهام و او مردم را بامر خدا بسوى خدا ميخواند و ميگويد (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ- وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ) پس از آن ميگويد من خدا را بچشم ديدهام و احاطه علمى باو پيدا نمودهام در حالى كه خود او در صورت بشر است، امّا شما تصحيح ميكنيد آنچه را زنديقها خواستند حضرت را رمى كنند به اينكه از نزد خدا چيزى ميآورد پس از آن بوجه ديگر مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 213 خلاف آن را ميگويد. پس از آن ابو قرة گفته خداى تعالى ميگويد وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى ابو الحسن عليه السّلام فرمود بعد از اين چيزى است كه دلالت دارد بر آنچه ديده آنجا كه گفته ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى يعنى قلب محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دروغ نگفت آنچه را كه دو چشمش ديده پس از آن خبر ميدهد بآنچه ديده و گفت لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى پس آيات خدا غير از خدا است (و قد قال اللَّه وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً) وقتى چشم او را ديد باو احاطه علمى نموده و معرفت واقع شده. پس از آن أبو قره گفته پس ما بايد روايات را تكذيب كنيم، ابو الحسن عليه السّلام فرمود وقتى روايات مخالف قرآن است بايد آن را تكذيب نمود در حالى كه اجماع مسلمين بر اين است كه (انه لا يحاط به علما- و لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ- و لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ). وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (العنوة) بمعنى ذلّت است، اشاره به اينكه در قيامت كه سلطنت و قهاريت حق تعالى ظهور و بروز تام و تمام پيدا مينمايد چنانچه گفتهاند در وصف آن روز است قوله تعالى لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ سوره مؤمن آيه 6، در آن روز ذليل و خاضع ميشود كسى كه بار ظلم و تعدّى را بنفس خود و بر ديگران بار نموده چنين كسى بخود ستم كرده كه بكفران نعمتهاى خداى تعالى و هدايت نيافتن بتعليم احكام الهى خود را در چاه مذلت سرنگون نموده چنين كسى در آن روز خود را از رحمتهاى غير متناهى كه نصيب مؤمنين با تقوى گرديده محروم ساخته. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً در مقابل مجرمين و كيفيت ورود آنان در محشر و ذلت و خوارى و نااميدى آنها، بيان حال كسانى را مينمايد كه در دنيا عمل نيكو كردند در حالى كه با ايمان بودند، اشاره به اينكه عمل صالح وقتى در آخرت جزاء دارد كه عامل آن مؤمن باشد پس اگر كافر عمل صالحى نمود جزاء او در همين دنيا داده ميشود مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 214 و در آخرت اجرى ندارد. بنا بر اين هر قدر عمل نيكو بنمايد كسى كه بدون ايمان است در عالم آخرت عملش ذرّهاى نتيجهبخش نخواهد بود ولى نتيجه دنيوى دارد، و هر قدر ايمان كاملتر و شديدتر باشد بر قيمت عمل و حسن آن افزوده خواهد گرديد و چنين كسى كه اعمال خوب او با ايمان بخدا و اصول ديانت انجام گرفته در آن روز ديگر نه خوف و ترسى او را فرا ميگيرد و نه ثواب و پاداش عمل آن نقصانپذير است بلكه صحيح است در باره او گفته شود فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا يعنى هم چنانى كه خبردار كرديم تو را باخبار قيامت فرو فرستاديم قرآن را بعربى الفاظ عربى از جهاتى بر الفاظ ديگر مزيّت دارد: يكى زبان حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و قوم او بوده از اهل مكه و ساير اعراب، و نيز قوانين آن روى اصل منظمى قرار گرفته بطورى كه مطالب بزرگى در كلمات كوچك آن جاى ميگيرد و تلفظ بآن را آسان مينمايد و خصوصيات و امتيازات ديگرى در الفاظ عربى است كه در باقى لغات نميباشد. وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً در اينجا سه امتياز راجع بقرآن تذكر ميدهد: اول قرآن را بزبان عربى فرود آورديم، دوم- آياتى در آن مندرج نموديم كه مشتمل باشد بر وعيد و تهديد كسانى كه از احكام قرآن اعراض ميكنند يا تكذيب مينمايند و چنين كرديم شايد پرهيزگار گردند. سوم- در قرآن بآيات وعيد و عذاب آنان را ترسانيديم شايد بخود بيايند و متذكر گردند و پند گيرند و در اثر آن علومى بر آنها پديد گردد و بترسند از اينكه نازل شود بر آنها عذاب مثل اينكه در اثر نافرمانى بر امم گذشته نازل گرديد. فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ بزرگ و بزرگوار است خدايى كه پادشاه و مالك حقّ است و سلطنت و پادشاهى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 215 مخصوص باو است و برتر است صفات او از صفات مخلوق. اى رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پيش از آنكه وحى بتوسط رسول وحى تمام شود عجله نكن در فرا گرفتن آن. گويند وقتى جبرئيل امين براى حضرتش وحى ميرسانيد براى اينكه مبادا بعضى از آن را فراموش نمايد با جبرئيل ميخواند اين است كه باو خطاب ميرسد در فرا گرفتن آن عجله مكن، و بقولى مقصود اين است كه پيش از تمام شدن وحى بر اصحاب خود آيات را مخوان تا وقتى كه وحى تمام گردد و يا اينكه سؤال نكن انزال قرآن را پيش از آنكه بتو بفرستيم. وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً و بخوان پروردگار خود را و از او طلب نما و بگو پروردگار من علم مرا زياد گردان، آرى خداوند بانسان قوّهاى كرامت نموده كه هر قدر در علم و دانش و كمال و فضيلت بالا رود باز قابل زيادتى است و حدّ يقف ندارد اينست كه با اينكه آن شخص اوّل عالم امكان بود كه جامع تمام فضائل و كمالات بوده باز بوى خطاب ميرسد كه از پروردگار خود طلب زيادتى علم نما و همين است معنى قوله تعالى وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 216 [سوره طه (20): آيات 115 تا 127] وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125) قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126) وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى (127) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 217 (ترجمه) همانا بآدم امر نموديم كه نزديك شجره منهيه نرود او فراموش كرد و نيافتيم او را كه عزم مخالفت داشته باشد (115) اى محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ياد كن) وقتى را كه بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند مگر ابليس كه امتناع كرد (116) پس گفتيم اى آدم اين شيطان دشمن تو و زن تو است مبادا شما را از بهشت بيرون كند پس تو در رنج و تعب امر معاش بيفتى (117) و بدرستى تو در بهشت نه هرگز گرسنه ميگردى و نه برهنه ميشوى (118) و نه در آنجا هرگز تشنه ميشوى و نه از تابش آفتاب گرما مىبينى (119) پس شيطان آدم را بوسوسه انداخت و گفت اى آدم ميخواهى كه بتو نشان دهم درخت ابديت و ملكى كه جاويدان باشد (120) همانا آدم و حوّاء (فريب شيطان را خوردند) و از آن درخت تناول نمودند پس (برهنه شدند) عورت آنها ظاهر گرديد و خواستند بساترى از برگ بهشت خود را بپوشانند و آدم نافرمانى پروردگارش را نمود و از ثواب يا از ماندن در بهشت نااميد گرديد (121) پس از آن پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را قبول نمود و هدايتش گردانيد (122) خطاب شد بآدم و حوّا كه (از محل رفعت خود) فرود آئيد و بعضى از اولاد شما بر بعضى دشمنيد و اگر از جانب من بر شما راهنمايى بيايد كسى كه تابع هدايت من گرديد هيچ وقت نه گمراه ميشود و نه شقى ميگردد (123) و كسى كه از ياد من اعراض نمايد زندگانيش تنگ ميگردد و روز قيامت كور محشور ميشود (124) و ميگويد پروردگار من چرا مرا كور محشور گردانيدى در حالى كه من قبلا بينا بودم (125) حق تعالى باو گويد همين طورى كه براى تو آيات ما آمد و تو آنها را نديده گرفتى ما نيز امروز تو را نديده گرفتيم (126) و چنين پاداش ميدهيم كسى را كه اسراف كند (در طغيان) و بآيات پروردگارش ايمان نياورد و هر آينه عذاب آخرت شديدتر و باقىتر است (127). مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 218 توضيح آيات وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (عهد) در اينجا بمعنى امر است، پس از حكايت موسى (ع) و فرعون و بيان بعض آياتى كه دلالت دارد بر سوء حال كفار و معاندين دين در عالم قيامت حكايت آدم و شيطان را تذكر ميدهد و اينكه آدم (ع) با اينكه با او عهد كرده بوديم يعنى قبلا همان اول ورود او در بهشت باو امر نموديم كه از آن درخت معهود نخورد عهد ما را فراموش نمود و نيافتيم او را كه بر آن عهد ثابت باشد يا نيافتيم او را كه عمدا مخالفت امر نموده باشد و از آن درخت تناول نمود. وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى پس از خلقت آدم عليه السّلام از طرف حق تعالى بملائكه خطاب ميرسد كه به آدم سجده كنيد تمام ملائكه بآدم سجده نمودند مگر ابليس كه از سجده اباء نمود، و چنانچه در جاى ديگر حكايت شده سجده ننمود و گفت من بهتر از آدم هستم زيرا كه آدم را از گل آفريدى و مرا از آتش و نزد رأى پليد خود چنين گمان ميكرد كه چون آتش أفضل از خاك است من افضل و ارجمندتر از آدم هستم ديگر آن ملعون نميدانست كه خداوند چه گوهر گرانبهايى در حقيقت آدم عليه السّلام گذارده فقط جسم آدم را ميديد نه روح و درون او را. فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى حق تعالى بآدم تذكر ميدهد كه اى آدم اين شيطان دشمن تو و دشمن زن تو است خيلى مواظب حال خود باشيد كه مبادا فريب شيطان را بخوريد و بوسوسه شما را اغواء بنمايد و از بهشت بيرونتان بكند و تو بسختى و تعب بيفتى براى امر معيشت خودت و عيالت. إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى، وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى حق تعالى بآدم (ع) تذكر ميدهد كه فعلا تو در مكانى ميباشى كه هيچوقت مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 219 نه گرسنه ميشوى و نه برهنه ميگردى و نه تشنه ميشوى و نه از تابش آفتاب سختى ميبرى زيرا كه بقدرى نعمتهاى بهشتى فراوان است كه آنچه خواسته باشيد و محتاج بآن گرديد بدون زحمت و مشقّت كسب و عمل در دسترس تو گذارده شده و ظاهرا اين دو آيه بيان (تشقى) در آيه بالا است كه اگر فريب شيطان را بخورى تو را از اين دار كرامت ميراند و بايستى در زمين براى كسب معاش چه زحماتى متحمل گردى. فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى شيطان بوسوسه آدم را اغواء نمود و باو گفت اى آدم آيا ميخواهى تو را دلالت كنم بر درختى كه اگر از آن تناول نمايى هميشه در بهشت جاويدان باشى و داراى ملك و سلطنتى گردى كه زوالپذير نخواهد بود. آرى القائات شيطانى چنين است كه هر چيزى را بر خلاف آنچه هست نشان ميدهد چون خودش شالوده باطل و فساد است و با آن دشمنى و ضدّيتى كه با آدم داشته زيرا كه در اثر مخالفت امر الهى كه امر شد بآدم سجده كند و نكرد از آن مقامى كه داشت رانده شد اين بود كه جدّيت مينمود كه آدم را نيز مثل خود فاسد گرداند و از مقامى كه داشت تنزّل بدهد و كوشش نمود و قسم خورد كه من خيرخواه شما هستم تا اينكه آن ملعون نسبت بآدم و حوّاء مراد خود را در مرتبه عمل اجراء گردانيد، و چنين است عمل شيطان كه تمام همّش اينست كه اولاد آن آدم را نيز اغواء بنمايد، بايستى ماها از شرّ آن لعين بخدا پناه ببريم و مواظب حال خود باشيم كه فريب شياطين جنّى و انسى را نخوريم چنانى كه خدا دستور داده كه يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ. و در اينكه خود را چگونه و بچه تمهيدى بآدم رسانيد در آن چند قول است: بعضى گفتهاند بتوسط مار، ديگرى گفته بتوسط طاووس خود را بدر بهشت رسانيد و حوّاء را ديد و اول حوّاء را فريب داد و خود را خيرخواه آنها معرفى نمود و بآدم گفت ميخواهى تو را راهنمايى نمايم بدرختى كه اگر از آن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 220 بخوريد هميشه در بهشت ميمانيد آدم گفت آن چه درختى است شيطان همان درختى كه از اكل آن نهى شده بود بآدم نشان داد، آدم گفت نهى شدهايم كه از آن درخت بخوريم و ما خلاف نهى نميكنيم، و چنانچه در جاى ديگر بيان شده وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ سوره اعراف آيه 20) شيطان بخدا قسم ياد مينمايد كه من ناصح و خيرخواه شما هستم و اين درختى است كه هر كس از آن بخورد هميشه در بهشت مخلّد خواهد ماند. فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى شيطان كار خود را كرد و آدم و حوّاء را بقسم خوردن بخدا كه هرگز گمان نميكردند كسى جرأت داشته باشد بدروغ بخدا قسم ياد كند فريب داد و آنان از آن شجره منهيّه قدرى خوردند بمجرد خوردن لباس بهشتى و آن تاج مجللى كه بر سر داشتند از بدن آنها ريخته شد و برهنه گرديدند آن وقت، براى اينكه عورتشان نمايان گرديد از برگهاى بهشت عورتشان را پوشانيدند و باين عمل يعنى مخالفت امر و لو اينكه نهى آدم از اكل آن درخت نهى تنزيهى بوده نه تحريمى، امر پروردگار خود را مخالفت كرد و آدم نااميد شد از ثواب يا از ماندن در بهشت زيرا چنين عمل و لو اينكه ترك اولى باشد براى پيمبرى كه اين اندازه در باره او تفضل شده و در منزل رفيع وى را جاى داده و او را مسجود ملائكه گردانيده سزاوار نبود با اينكه قبلا دشمنى شيطان را بوى تذكر داده بود مخالفت امر پروردگارش را نمايد. ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى، قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى پس از توبه و انابه و تضرّع آدم پروردگارش او را برگزيد براى پيغمبرى و توبه او را قبول نمود، پس از آن خطاب رسيد كه از بهشت هبوط كنيد (جميعا) با اينكه آدم و حوّاء دو نفر بودند، و همچنين از ضمائر بعد (بعضكم، يأتينكم) كه اشاره بجماعت دارد، معلوم ميشود كه مقصود آدم و حوّاء و شيطان ميباشد، مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 221 و شايد ضمائر جمع اشاره بآدم و حوّاء و اولادان آنها باشد چنانچه از سياق كلام چنين متبادر ميگردد، و (به فاء تفريع) تذكر ميدهد كه شما پس از هبوطتان بعضى دشمن بعضى ديگر ميگرديد و شما با اينكه از طرف حق تعالى كه اسباب هدايت را براى شما آماده نموده هدايت ميگرديد و براه حق و حقيقت رهسپار ميشويد آن وقت هرگز نه گمراه ميگرديد و نه بمشقّت و رنج ميافتيد. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً آيه اشاره بشق دوم دارد كه آن كسى كه بهدايت الهى هدايت نگرديد و تابع سفراء و برگزيدگان الهى نشد و از آنها و ذكر خدا كه ظاهرا (قرآن) يا تمام كتابهاى آسمانى مراد باشد اعراض نمود چنين كسى زندگانى دنياى وى ضيق و تنگ ميگردد اگر چه بظاهر متموّل و ثروتمند و نيرومند باشد و خوش بنظر آيد لكن چون فرح و انبساط روحى كه در اثر ايمان و صفات شايسته و محبت نسبت بمقام الوهيت در قلب و روح وى جايگزين نگرديده و قلب و دل وى تاريك گرديده از ناله مخفيانه آن لطيفه روحانى كه در باطن او پنهان است و در اثر رنجش طبيعت بفغان آمده و طالب مقام خود ميباشد آزار مىبيند و لو اينكه پرده سياه كفر و دنياطلبى روى آن را گرفته و نميگذارد بفهمد كه گرفتهگى او در اثر چيست، اين است كه بكج روى چيز غير مطلوب را آرزو ميكند و گمان ميكند كه اگر بآن دست يافت از شكنجه روح اسير طبيعت راحت ميگردد اين است كه دنبال آن ميرود و هر قدر زيادتر در طلب آن كوشش و پافشارى نمايد از مطلوب حقيقى دورتر ميگردد و پرده اوهام و خيالات چنان او را در بند بسته كه رهايى از آن مشكل بلكه محال عادى بنظر ميآيد، و قوله تعالى در باره چنين مردمانى است وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ سوره يس آيه 8، و اين آيه در باره آنان صادق ميآيد اين است كه گاهى مال مىطلبد و نمىيابد و اگر يافت عطش او را فرو نمينشاند، جاه مىطلبد از آن خورسند نميگردد و هر قدر در مطلوبات طبيعى بيشتر پافشارى كند مىبيند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 222 آرزوى او تمام نشده گشادهاى دارد كه باو نميرسد. وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى، قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً و چون آدمى كه از ذكر حق تعالى اعراض نمود چشم دلش كور ميشود و زندگانى دنيا بر او ضيق ميگردد در قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد چشم دل و سرش هر دو كور گرديده و در محشر كور وارد ميشود آن وقت در مقام اعتراض برميآيد كه اى پروردگار من براى چه مرا كور محشور نمودى من كه در دنيا بينا بودم. قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى جواب ميرسد چون آيات ما از كتابهاى آسمانى و ارسال پيمبران آمد تو را و آن را فراموش نمودى و نديده انگاشتى همين طور ما امروز كه روز مجازات است (جَزاءً وِفاقاً) چون جزاء بايستى مطابق عمل انجام گيرد ما نيز امروز با تو معامله فراموشى نموديم و تو را كور محشور گردانيديم. وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى ظاهرا واو در (و كذلك) استيناف است و اسراف تجاوز نمودن از حدّ اعتدال است و آيه اطلاق دارد و شامل ميگردد هر كسى را كه از حدّ خود تجاوز نمايد و بالاترين و جامعترين چيزى كه اسراف بر آن صادق ميآيد اسراف در كفر و تجاوز نمودن از حدّ خود و ايمان نياوردن بآيات تكوينى و تشريعى پروردگار است كه چنين كسى هم معيشت و زندگانى دنياى وى سخت و ناگوار ميگردد و و هم بكورى قيامت مبتلا خواهد گرديد و البته عذاب آخرت از كورى و جهنم و آن مجازاتهاى سخت كه بزبان پيمبرانش خبر داده هم سختتر و ناگوارتر و هم باقىتر است زيرا كه دنيا دار فناء و آخرت دار بقاء است. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 223 [سوره طه (20): آيات 128 تا 135] أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى (128) وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (129) فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130) وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى (131) وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى (132) وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى (133) وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (134) قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى (135) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 224 ترجمه آيات آيا راه ننمود (كفار قريش) را حال گذشتگان از كفارى كه پيش از اينها بودند در زمانهاى گذشته كه در اثر نافرمانى چه بسيار از آنان را هلاك گردانيديم و اين كفار در سفر از منازل آن هلاك شدگان عبور ميكنند همانا در هلاكت آنها نشانههايى است براى عبرت گرفتن يا دليلهايى است بر عذاب اهل انكار براى صاحبان عقل (كه تدبر نمايند) (128) اگر پيش نگرفته بود سخن و تقديرى از پروردگار تو در عذاب كافرين در وقت معين هر آينه عذاب ملازم آنها بود تا نابود شوند (129) اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بر آنچه كافرين گويند بردبارى نما و ستايش و تسبيح كن پروردگار خود را پيش از طلوع شمس و قبل از غروب آن و در ساعات شب و اطراف روز شايد خشنود گردى (130) و چشمهاى خود را مينداز بآنچه از متاع دنيا باصنافى از كفار دادهايم كه آنها را بهرهمند گردانيم (چنين كرديم) براى اينكه آنها را بيازمائيم و روزى پروردگار تو بهتر و باقىتر است (131) و اهل خود را امر نما بنماز و بر اين امر مداومت نما ما از تو براى مخلوق و خودت رزقى مطالبه نميكنيم ما تو را روزى ميدهيم و عاقبت خوب مخصوص بپرهيزكاران است (132) كفار گفتند چرا از پروردگار او نشانهاى بر ما نميآيد آيا بر آنها نيامد خبر آنچه را كه در صحف پيشينيان است (از عذاب تكذيب كنندگان) (133) و هر گاه ما پيش از بعثت تو آنها را بشكنجهاى هلاك ميگردانيديم همانا ميگفتند پروردگار ما چرا بر ما رسولى نفرستادى كه ما تابع آيات تو كرديم پيش از آنكه رسوا شويم و خار گرديم (134) (اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بگو) ما و شما همه منتظريم و انتظار ببريد بزودى ميفهميد كه ياران راه راست كيانند و چه كس هدايت يافته آيا هدايت يافتهگان مائيم يا شما (135) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 225 توضيح آيات أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ شايد مقصود از (أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ) كه جمله استفهاميه است در مقام اعتراض بكفار قريش و اهل مكّه باشد كه شمايى كه براى تجارتتان باطراف گذر ميكنيد آيا برايتان ظاهر نشده كه چه بسيار از قرنهاى گذشته مثل قوم عاد بطرف يمن و مساكن ثمود و اصحاب ايكة بشام و قوم لوط بفلسطين كه ظاهرا اثر خرابى منزلهاى آنها تا آن وقت باقى مانده بوده كه چگونه در اثر مخالفتشان آنان را هلاك گردانيديم إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى همانا در باقى ماندن آثار عذاب آنها آيات و نشانههائيست براى كسانى كه صاحب عقل و تدبّرند كه كنجكاوى ميكنند كه بچه علّت و سببى اين طور منزلها خراب شده و اهل آن هلاك گرديدهاند و از آن پند گيرند و خود را از مخالفت سفراء حق تعالى باز ميدارند. وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى گفتهاند (لزام) يا مصدر لازم است كه موصوف بواقع گرديده و يا فعال بمعنى مفعل يعنى ملزم كه گويا آلت لزوم است و براى شدت لزوم لازم بآن مسمّى شده يعنى اگر نبود آن كلمهاى كه در ابتداء عالم از طرف پروردگار تو سبقت گرفته كه عذاب منكرين و كافرين را عقب بيندازد تا موقع معيّن مثل عذاب قوم عاد و ثمود، عذاب ملازم اينها بود لكن حكمت و نظام جامعه چنين اقتضاء نموده كه آنان را مهلت بدهند و در مورد آزمايش قرار گيرند تا وقت نام برده شده. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ پس از بيان اينكه تقدير بر اين جارى گرديده كه مجازات كفار و فسّاق را عقب بيندازيم فرموده اى رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) تو بايستى بر جفاى معاندين مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 226 و سخنان سخيف آنها از سحر و كذب و باقى نسبتهاى نارواى آنان صبر كنى و تسبيح و تمجيد نمايى بحمد و ستايش پروردگار خودت. (بِحَمْدِ رَبِّكَ) در محلّ نصب و بمعنى حال است يعنى تكليف تو اين است كه صبر كنى در حالى كه حمد كننده پروردگار خود باشى كه تو را موفق گردانيده بر تسبيح نمودن و حمد پروردگار خودت. مفسرين گفتهاند مقصود از تسبيح نماز است چنانچه در ظاهر هم همين طور مينمايد كه مقصود از قبل از طلوع شمس نماز صبح (وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ) نماز مغرب و عشاء (وَ أَطْرافَ النَّهارِ) نماز ظهر (وَ قَبْلَ غُرُوبِها) نماز عصر است. (وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ) يعنى ساعات آن، و بروايت ابن عباس مقصود كل نماز شب است، و بقولى (قَبْلَ غُرُوبِها) نماز عصر است (وَ أَطْرافَ النَّهارِ) نماز ظهر زيرا كه وقت آن زوال است و آن طرف نصف اول و نصف ثانى از روز است، و بقولى مقصود از (آناءِ اللَّيْلِ) نماز عشاء (وَ أَطْرافَ النَّهارِ) نماز فجر و مغرب است و تكرار فجر و مغرب اشاره باهميت آن و اختصاص آن است مثل قوله تعالى حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى و كسى كه حمل كرده بر مطلق تسبيح على الظاهر مقصود مداومت بر تسبيح و تحميد است در تمام اوقات. لَعَلَّكَ تَرْضى تو را اعانت نموديم و موفّقت گردانيديم بر تسبيح و تمجيد پروردگارت كه شايد رضا گردى بدرجات بلند و شفاعت امّت. (طبرسى) وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى (ازواجا) اصنافا و اشكالا، (ازواجا) مفعول اول است براى (لا تمدّن) و (به) بجاى مفعول دوم آن است مثل اينكه گفته ميشود (متعت فلانا بكذا). در تفسير كاشفى از ابو رافع نقل ميكند كه مهمانى در منزل پيمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم آمد و در خانه چيزى كه براى مهمان آورند حاضر نبود مرا نزد يهودى فرستاد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 227 و فرمود باو بگو محمد رسول اللَّه (ص) ميگويد مهمانى بمنزل ما آمده و چيزى كه لايق مهمان باشد نيست اين مقدار آرد بما فروش و معامله كن تا اول ماه رجب كه وجه آن را بفرستم، ابو رافع گفته چون اين پيغام بيهودى رسانيدم جواب داد معامله نميكنم و نميفرستم مگر اينكه چيزى گرو بدهى من برگشتم و بحضرت پيغام يهودى را دادم فرمود (و اللَّه انّى امين فى السماء و امين فى الارض) اگر با من معامله كرده بود حق وى را اداء ميكردم و زره خود را بمن داد نزد يهودى گرو گذاشتم آن وقت اين آيه فرود آمد وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الخ. اگر چه آيه خطاب بپيمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است لكن شايد مراد امّت باشند زيرا كه شأن آن بزرگوار اجلّ از اين است كه نظر بمتاع دنيا و زرد و سرخ عالم طبيعت داشته باشد تا اينكه نهى بشود. (مدّ العين) كنايه از تعلّق و نظر داشتن بزينت دنيا است كه برسولش خطاب مينمايد كه چشمهاى خود را مينداز و نظر نكن بآنچه باهل دنيا از مال و منال عطاء كرديم (لنفتنهم) اشاره به اينكه بكفار زينت دنيا عطاء نموديم كه آنان را در آن آزمايش نمائيم و حال اينكه رزق پروردگار و آنچه بتو كرامت مينمايد بهتر و باقىتر است، بهتر است زيرا كه آن رزق روحانى و نعمت حقيقى است و نعمتهاى دنيا در واقع دفع الم است. و باقىتر است چنانچه معلوم است نعمتهاى دنيا در معرض فناء و زود گذر است و نعمتهاى اخروى باقى است و فناءپذير نخواهد بود. وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى آيه مربوط بآيه بالا است و در بيان مقصود از (اهلك) دو قول از مفسرين نقل شده: اول- مقصود از (اهلك) اهل بيت خود حضرت است، از ابى سعيد خدرى است وقتى اين آيه نازل شد كه اهل خود را وادار بنماز يا مطلق ذكر و توجه بخدا گردان حضرت موقع نماز بدر خانه فاطمه سلام اللَّه عليها ميآمد و بصداى بلند ميفرمود مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 228 (الصلاة رحمكم اللَّه، انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس الخ) و بقول ديگر مقصود از اهل تابعين اويند كه آنها را امر بنماز كن، و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود كه اى محمد (ص) اهل ايمان را امر بنماز كن و بر آن مداومت نما وظيفه تو همين ارشاد نمودن است ما از تو روزى نمىطلبيم. شايد اشاره باين باشد كه تو بوظيفه خود عمل نما تو مسئول روزى آنها نيستى ما خود تو را و آنها را روزى ميدهيم و حسن عاقبت و رستگارى و سعادتمندى در تقوى است. وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى از جمله ايرادات مشركين اين بود كه ميگفتند پيمبران معجزه داشتند از قبيل معجزات حضرت موسى و عيسى و غير آنها عليهم السّلام چرا محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين قبيل معجزاتى براى ما نميآورد. (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- آيه در پاسخ آنها است كه آيا معجزهاى نيامد شما را كه اصل معجزه و حقيقت و اجلّ از همه معجزات باشد يعنى قرآن زيرا كه بشهادت قرآن صحت باقى كتب سماوى ثابت ميگردد و تمام آنها محتاج بقرآنند زيرا كه قرآن معجزه است و باقى صحيفهها معجزه نيستند (بيّنة) فاعل (تأت) ميباشد و (هم) مفعول آن زيرا بيان آنچه در صحف پيشينيان است و آياتى كه در آنها است از حكايات و بيان قوم آنها و عذابى كه بر آنها وارد گرديده در قرآن آمده و آن دليل و برهان است كه قرآن اعظم معجزاتست. (طبرسى) 2- آيا نيامد آنها را داستان كسانى كه طلب معجزه از پيغمبرشان نمودند و چون با معجزه ايمان نياوردند عذاب آنان را فرا گرفت. 3- آيا از اهل كتاب نشنيدند اوصاف نبى خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم را كه در كتابهاى آسمانى مثل تورات و انجيل ثبت گرديده. وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا الخ آيه از حال و مقال كفار خبر ميدهد كه اگر ما ميخواستيم آنان را قبل مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج8، ص: 229 از ارسال محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم هلاك گردانيم آنها اعتراض ميكردند در قيامت و ميگفتند اى پروردگار ما اگر بر ما رسول فرستاده بودى ما متابعت ميكرديم پيش از اينكه ما را گرفتار عذاب گردانى و ما را ذليل و رسوا كنى، اشاره به اينكه براى اتمام حجت و رفع عذر آنها بود كه محمد (ص) را فرستاديم و گر نه ميدانستيم كه با ارسال رسول و انزال قرآن آنها ايمان نخواهند آورد. قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم باين كفار و معاندين بگو ما و شما هر يك منتظريم، شما منتظريد كه ما و اهل اسلام دچار آفت و بليات شويم و شما مظفر و كامياب گرديد و بآرزوى خود كه منحل گرديدن اسلام است برسيد، و ما نيز انتظار ميبريم عقوبت شما و هلاكت شما را و بزودى خواهيد دانست كه كدام يك از ما و شما در طريق حق و حقيقت رهسپار گرديده و هدايت يافتهايم و كدام از اهل ضلالت و گمراهى هستيم و در چاه ضلالت واقع گرديدهايم
|