چند اعتراض عامیانه و پاسخ آن |
|
|
|
چند اعتراض عامیانه و پاسخ آن بعضی از بی خردان از روی نفهمی اعتراضاتی بر مقدرات الهی و نظام خلقت می کنند و کلماتی بزبان جاری می نمایند که بوی کفر می دهد زیرا که بازگشت آن بانکار عدالت حق تعالی می گردد و آن بسیار است که بعضی از آن را در اینجا با جواب آن تذکر می دهم. 1- مقتضای کرم و رافت خداوندی این است که همه را خوب و عاقل و دانشمند خلقت نماید چرا مردم را به تفاوت آفرید بعضی عاقل و خردممند بعضی سفیه و نفهم بعضی خوشبخت و خوش اقبال بعضی بدبخت و بی شانس بعضی غنی و ثروتمند بعضی فقیر و بینوا. 2- شیطان را چرا آفرید و او را بر ما مسلط نمود می دانست که شیطان بنی آدم را اغواء می نماید ، اگر شیطان نبود که ما را فریب دهد بهتر می توانستیم باوامر حق تعالی عمل نمائیم و خدای مهربان بمقتضای کرم و لطف خود بایست اسباب هدایت ماها را فراهم نماید نه اسباب ضلالت و گمراهی ما را. 3- خداوند در ازل می دانست ما گنه کار می گردیم و علم او خلاف ندارد پس ماها بعلم سابق حق تعالی گنه کار می شویم تقصیر ما چیست. 4- اگر در چیزی مصلحت است البته موجود می گردد و اگر مصلحت در آن نیست هرگز موجودنمی شود ، پس بنابراین دعا و تضرع و طلب حاجت نمودن ما چه تاثیری دارد. 5- اگر هیچ امری بدون اراده و اختیار حق تعالی تخقق نپذیرد ایمان و کفر هر دو بخواست و اراده او انجام می گردد ، تقصیر عبد چیست، نه مومن استحقاق ثواب دارد و نه کافر مستحق عذاب. 6- اگر خداوند هر کاری را از روی حکمت و مصلحت می کند چه مصلحتی در وجود کافر است که او را خلق فرموده و در قیامت وی را بعذاب ابدی گرفتار می نماید و این عین ظلم است نسبت باو نه کرم ، و غیر اینها از اعتراضات احمقانه ای است که بعضی می نمایند. پاسخ اعتراضات نخستین بایستی بدانیم که عدل بمعنی درست کاری و تعدیل و توازن در امور است ، عادل کسی را گوئیم که هر چیزی را در مرتبه خود و بحد خود قرار دهد و توازن و تعادل در امور را مراعات نماید. عیب کار این جاست که ماها امور عالم را یک چشمه می نگریم ، یعنی چشم خود بینی و خود خواهی، قصور فهم ما اجازه نمی دهد ، که از مقاصد شخصی خود صرف نظر نمائیم ، و نظر خود را وسیع گردانیم و نظام عالم را تحت تدبر و تفکر قرار دهیم، تا آن که بفهمیم و ایمان داشته باشیم که امور کلیه عالم روی میزان اعتدال و قاعده مضبوطی استوار گردیده. چشم خود را بمال و بیدار شو و مجموعه عالم را تحت تدبر قرار بده تا بفهمی که مساوات میان افراد بشر محال و مخالفت نظام خلقت است ، اگر سر سوزنی بر غیر اینکه هست واقع می شد آن وقت جنبده ای در عالم بقاء و ثبات پیدا نمی نمود. در عالم خوب و بد ، زشت و زیبا مثل دو کفه ترازو بایستی مقابل هم باشند ، اگر در عالم خوب نبود بد ابداً وجود پیدا نمی نمود و اگر بد نبود خوبی نمایش نداشت ، اگر شور نمک و تلخی تریاک نبود کجا شیرینی شکر ظاهر می شد. این است که در مثل گویند ( با هر موسی ای فرعونی هست) نیک و بد ، زشت و زیبا مثل دو نقطه پرگار بدور هم می چرخند، هر جا حسن و صفاتی است در مقابلش زشتی و پلیدی است ، اگر شب نبود روز معنی نداشت ،اگر روز نبود شبی در کار نبود. پس از این بیانات جواب اول اعتراض بخوبی داده می شود که مقتضای نظام این عالم منوط باین است که مردم در خلقت متفاوت باشند، این است که هر کس مایل بشغلی و عملی گشته و در انجام آن می شتابد. اگر همه مردم دانشمند و بزرگ منش بودند، البته همگی مایل می گردیدند بانجام امور بزرگ، مثل سیاست، وزارت ،ایالت ، تجارت ، آن وقت امور دیگر اجتماعی بزمین می ماند. و نیز اگر همه ثروت مند و مال دار یا همه فقیر و بینوا بودند امور عالم مختل می گردید. پس مربی عالم و ناظم امور بنی آدم بایستی هر کسی را بطرزی خاص و شکلی مخصوص خلقت فرماید ، و از روی حکمت وی را مایل گرداند بکاری که در خور طبیعت وی است تا آنکه امور عالم مرتب گردد. ( هر کسی را بهر کاری ساختند مهر آن را در دلش انداختند) خلاصه نظام کلیه عالم روی همین پایه قرار گرفته که مردم در شکل و اندام، در اخلاق و ملکات، در سعادت و شقاوت، در بخت و اقبال ، در عمل و کردار ، در سلیقه و میل ، در ثروت و فقر ، در خوشی و نا خوشی ، در صحت ومرض ، در همه چیز مختلف باشند اگر غیر از این بود عالم روی میزان تعادل و قانون منظم استوار نمی کردید. از اینجا معلوم می شود حکمت در امهال شیطان و تسلط وی بر بنی آدم که آن نیز موافق مشیت علم ازلی الهی وجود او لازم بود ، اگر شیطان نبود امور تمدن بشر مرتب نمی گشت و عالم طبیعت تعمیر نمی شد ، نفس سرکش انسانی بکمک شیطان و وسوسه وی غفلت از مرگ می نماید و مشغول تعمیر دنیا می شود و دنیا را آباد می گرداند. و بایست دانست که شیطان مسلط بر انسان نیست و سلطنتی بر بشر ندارد ، چنان چه در قرآن مجید اشاره دارد از قول خود شیطان که در قیامت بپیروان خود می گوید: ( ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم) من بر شما سلطنتی نداشتم همین قدر شما را دعوت بر خلاف کردم شما اجابت نمودید پس بایست خود را ملامت کنید نه مرا. پاسخ اعتراض سوم آری البته خداوند در ازل می دانست که ماها گنه کار می گردیم و مستحق عذاب می شویم، لکن علم او سبب گناه ما نمی شود ، زیرا چنان چه در محل خود مبرهن گردیده علم تابع معلوم است نه سبب وجود معلوم ، یعنی امری که واقع است علم بآن تعلق می گیرد این که خداوند در علم سابقش گذشته که فلانی کافر یا فاسق می گردد دانستن او سبب کفر یا فسق وی نمی شود ، او خود باراده و اختیار خودش کفر وفسق را اختیار می نماید ، لکن البته خداوند می داند که این طور می شود. پاسخ اعتراض چهارم جای شبهه و تردید نیست که آنچه در وی مصلحت و حکمت است واقع می گردد و آن چه مصلحت در آن نیست هرگز ایجاد نمی گردد ، و این که ماها مامور می باشیم بدعاء و تضرع و طلب در وی اسراری است که چون در این جا بنا بر اختصار است بناچار از بیان آن خودداری می نمائیم ، همین قدر گوئیم شاید یکی از اسراری که ماها مامور بدعا شده ایم این باشد که چون هیچ امری بدون حکمت و مصلحت ایجاد نمی گردد ، و بعضی امور بضمیمه دعاء و طلب مصلحت دار می گردد، وقتی دست نیازمندی بدرخانه بی نیاز خداوندی دراز نمودیم و از او طلب نمودیم مستحق عطا می گردیم آن وقت اگر مصلحت بر خلاف خواهش ما نباشد بمقتضای کرم خداوندیش عنایت می فرماید، لکن اگر بهیچ وجه مصلحت در مامول ما نباشد عطا نمی فرماید ، و این نیز عین لطف و کرم اوست که ماها را بدعاء فرموده برای این که باین سبب راهی بحضرت حق پیدا نمائیم و با او آشنا گردیم این است که مامور بدعاء گشته ایم و دعاء یکی از عبادت بشمار می رود بلکه اس اساس عبادت است. پاسخ اعتراض پنجم این مطلب راجع بمسئله جبر و تفویض است و اینجا جای بیان آن نیست ، همین قدر بایست بدانی که آن چه در عالم واقع می گردد ، اگر چه بخواست خداوند انجام می گیرد لکن افعالی که از انسان باراده و اختیار خودش سر می زند چون مشیت الله بر این قرار گرفته که بشر مختار باشد در افعال خود اینجا اراده حق تعالی تابع تصمیم عبد می گردد ، وقتی انسان مصمم شد برای انجام دادن کاری ، آن وقت باراده و خواست حق تعالی آن عمل صورت خارجی می گیرد. اگر اراده و اختیار عبد در عملش مدخلیت نداشت ، عقاب و ثواب معنی نداشت بلکه وعد و وعید نیز بی محل بود ، چگونه تصور می شود که خدای عادل مهربان بنده ضعیف خود را وادار نماید بعمل زشتی و بپا داشت آن وی را مجازات نماید ، علاوه بر این که این ظلم است ، اصلاً این عمل عقلائی نیست ، هیچ سفیهی چنین نمی کند چه جای خدای مهربان، از معصوم سئوال می شود آیا مردم مجبورند در اعمال خود که هر چه بکنند باراداۀ حق تعالی واقع می گردد که ارادۀ عبد مدخلیت در وقوع فعل ندارد ، یا هر چه بکنند باراده خود می کنند که اراده حق تعالی در این جا مدخلیت ندارد ، حضرتش در پاسخ فرمود این دو قسم هیچ کدام درست نیست.( لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین) چیزی است بین این دو. و نیز هر کس رجوع بوجدان خود نماید می فهمد در اعمال و افعال خود بهیچ وجه مجبور نیست بقول مولوی: این که گوئی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم پاسخ اعتراض ششم در حکمت وجود کافر دو جهت تصور می شود، یکی نظام عالم که چون قانون طبیعت بحسب حکمت و علم ازلی الهی اقتضاء نموده که بیشتری از افراد بشر کافر و مشرک و فاسق باشند ، اگر آنها خلقت نمی گشتند ، و فقط مردمان صالح شایسته بوجود می آمدند ، عالم طبیعیات و مادیات هرگز مرتب و منظم نمی گردید ، بلکه اصلاً انسان کاملی نیز بوجود نمی آمد زیرا تمام موجودات عالم مثل حلقه های زنجیر بهم پیوستگی دارند ، پس از اینجا می توان فهمید که هر چه در عالم خلقت گردیده مقدمه و پیش رو انسان کامل است و غرض از خلقت عالم پیدایش وی است چنان چه در حدیث قدسی خطاب برسول اکرم صلی الله علیه و آله است: ( لولاک لما خلقت الافلاک) اگر تو نبودی آسمان و زمین را خلقت نکرده بودم . حکمت دیگر در خلقت کفار استعداد و امکان ذاتی آنها فیض است، اگر فیض وجود حق آنها را نمی گرفت منع فیض می شد ، و منع فیض از قبل فیاض مطلق محال است. و چون حکمت الهی اقتضاء بشر در اعمال و حرکات خود مختار باشد بشر را بحال خود واگذاشته، یعنی وی را مجبور در اعمال و افعالش از خوب یا بد ننموده لکن اسباب هدایت او را با حسن وجه فراهم نموده ( انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً) پس از آن که حق تعالی راه نمائی و اسباب هدایت بشر را فراهم آورد کسی که براه کج برود تقصیر از خود اوست خداوند حجت را بر خلق تمام کرده، و رحمت رحمانی او تمام موجودات را فرا گرفته و هر کسی را بقدر فهمش و عقلش تکلیف فرموه، و مجازات اخروی نیز بقدر فهم بشر است ، کسی که قصور فهم دارد بطوری که نمی تواند حق و باطل را امتیاز دهد معلوم نیست همچه کسی در قیامت مخلد در جهنم باشد ، آری البته کسی که بتواند تمیز بین حق و باطل دهد و از روی عناد و کبر یا عصبیت زیر بار حق نرود مقصر و مستوجب عذاب است. خلاصه عدل یکی از صفات (ثبوتیه) و اوصاف جمالیه حق تعالی است و بدو دلیل خدا را عادل می دانیم یکی آن که ظلم و ستم نمودن نقص است و ناشی از نقطه ضعف و از صفات قبیحه ممکنات بشمار می رود و حق تعالی منزه و مبراء از تمام نقائص امکانی است. و دیگر آن که چنان چه مشاهده معلوم می شود منشأ ظلم دو چیز است یکی جهل و نادانی و دیگر احتیاج و عجز و هیچ کدام در حق تعالی روا نیست کسی که خدا را عالم و بی نیاز دانست چگونه نسبت ظلم باو می دهد. در قرآن کریم فرموده: « ان الله لا یظلم مثقال ذره» و امثال این آیات بسیار است که خداوند را از صفت ظلم تنزیه نموده است. بعضی بزبان می گویند خدا عادل است لکن وقتی چیزی مصادف با میل آنها نشد اگر بزبان اظهار نکنند بدل اعتراض با خدا دارند و گمان می کنند خدا بآنها ظلم نموده و این ناشی از سستی ایمانست و یکی از علامت ایمان کامل این است که مومن در همه حال راضی و خشنود است و می داند که هر چه برای او تقدیر شده عین صلاح و حکمت است ظلم و ستمی نسبت بوی نشده است.
|