مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 300 سورة الذاريات ستّون آية و هى مكيّة [سوره الذاريات (51): آيات 1 تا 23] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً (1) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (2) فَالْجارِياتِ يُسْراً (3) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (4) إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5) وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ (6) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (7) إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ (9) قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ (11) يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ (12) يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (15) آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ (16) كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (18) وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19) وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21) وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (22) فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (23) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 301 ترجمه سوره و الذاريات در مكه فرود آمده و شصت آيه و سيصد و شصت كلمه و هزار و دويست و هشتاد و هفت حرف است بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص قسم ببادهاى پراكنده كننده (خاك و غيره) (2) و قسم به بردارنده بار گران (3) و قسم بابرها (يا بكشتيها) كه روندگان باشند بآسانى (4) و قسم به تقسيم كنندگان كار (5) (ملائكه موكل بر باد و باران و غيره) كه غير از اين نيست كه آنچه (بتوسط انبياء بشما) وعده داده شده هر آينه صدق و درست و حقيقت است (6) و محققا دين (جزاء اعمال) واقع خواهد بود (7) و سوگند بآسمان كه صاحب راهها است يا داراى ستارگان است (8) كه محققا شما در باره پيغمبر و قرآن در گفتارهاى مختلف ميباشيد (9) برگرديده شود از ايمان هر كس برگرديده شد كشته باد (لعنت باد) بر دروغگويان (11) آن كسانى كه در ضلالت (فرو رفته و بيخبرانند) (12) ميپرسند كى قيامت واقع خواهد گرديد (13) قيامت روزى است كه در آتش در افتند (14) (بآنها گفته ميشود) ابتلاء و سوختن خود را بچشيد و اين آن قيامتى است كه بآن عجله مينموديد (15) بدرستى كه پرهيزكاران در بهشتهايى ميباشند كه در آنها چشمههايى جريان دارد (16) آنان گرفتهاند آنچه را كه پروردگارشان بآنها عطا نموده زيرا آنها كسانى ميباشند كه قبلا (در حيات دنيا نيكوكار بودند (17) كمى از شب را ميخوابيدند (18) و در سحرها از خدا طلب آمرزش مينمودند (19) در مالهاى خود براى سؤال كنندگان و محرومين حقى در نظر ميگرفتند (20) در زمين براى يقين كنندهگان (21) نشانههايى خواهد بود و نيز نشانه و آياتى است در نفسهاى شما آيا شما نمينگريد (22) و روزى شما و آنچه بشما وعده داده شده در آسمان است (23) قسم به پروردگار آسمان و زمين بدرستى و حقيقت آنچه گفته شد مانند سخنان راست شما حق و درست است (24) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 302 توضيح آيات خداى متعال در اين چهار آيه اول سوره بچهار امر بزرگ عالم خلقت سوگند ياد نموده كه آنچه را پيمبران ما بشما وعده دادهاند راجع بمقامات و نعمتهايى كه در آخرت براى نيكوكاران مهيا نمودهايم عين حقيقت و واقع است، و نيز دين يعنى دار جزاء كه در آخرت در ديوان عدل الهى هر كسى بايستى بجزاى اعمال و كيفر افعال خود برسد محقق و واقع خواهد بود. سخنان مفسرين در توجيه چهار آيه اول سوره 1- وَ الذَّارِياتِ سوگند ببادهايى كه پراكنده كننده ابرها يا پراكنده كننده خاكهايند يا سوگند بفرشتگان كه ابرها را پراكنده ميكنند يا سوگند بزنهايى كه بكثرت حمل پراكنده كننده بشرند. 2- فَالْحامِلاتِ وِقْراً و سوگند به ابرهايى كه حامل بار سنگين بارانند، يا بملائكهاى كه موظف بر روان كردن ابرهاى سنگينند يا بزنهايى كه حامل بار گران اولادند. 3- فَالْجارِياتِ يُسْراً سوگند بكشتيهايى كه در روى دريا بآسانى جريان دارند يا بستارگان سيّاره و خورشيد و ماه كه هر يك در مدار خود در جريانند يا ببادهايى كه از جاى خود بحركت ميآيند. 4- فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً پس اينان قسمت كنندهگان امورند يا فرشتگانى كه عمّال امور خلقند و موظف بر باران و قسمت كننده روزى خلائقند زيرا كه هر نوعى از ملائكه موظف بر انجام عملى خواهند بود تا آنكه عالم خلقت منظم و مرتب گردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 303 و از مجاهد نقل ميكنند كه گفته مقصود از مقسمات چهار فرشته مقرّبند كه متولّى بر انجام كار بنى آدمند، جبرئيل بغلظت، ميكائيل برحمت، عزرائيل بقبض روح، اسرافيل بنفخ صور يا آنكه مقسمات بادهايى ميباشند كه ابرها را در اقطار عالم قسمت ميكنند. صاحب كشاف و طبرسى از ابن عباس و مجاهد از ابن عباس الكوا چنين نقل ميكنند كه گفته در حالى كه حضرت امير عليه السّلام در منبر موعظه ميفرمود گفتم يا امير المؤمنين از چند چيز از تو سؤال ميكنم بمن خبر بده كه مقصود: (الذَّارِياتِ ذَرْواً) چيست فرمود باد است گفتم (فَالْحامِلاتِ وِقْراً) چيست فرمود ابر است گفتم (فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً) چيست فرمود ملائكه و در بسيارى از تفاسير اين حديث نقل شده. و اين حديث تأييد مينمايد همان قول اول را كه مقصود از ذاريات باد، و از حاملات ابر، و از جاريات كشتىها، و از مقسمات ملائكه مدبرين مىباشند. از بعض مفسرين نقل شده كه در تمام قسمها (ربّ) مأخوذ است زيرا كه جائز نيست قسم مگر بخدا و مؤيد آن روايتى است كه از صادق آل محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نقل ميكنند كه فرمود براى احدى جايز نيست قسم ياد كند مگر بخدا و خدا بهر چه از مخلوقاتش بخواهد قسم ياد ميكند و باين اشياء قسم خورده براى آنكه منافع اينها زياد است و نيز بآن اثبات ميگردد وجود و وحدانيت حق تعالى. آرى چون اين چهار چيز از اصول و اركان عالم طبيعيات بشمار ميروند كه اگر يكى از آنها مختل گردد و هر يك از حدّ خود بطورى كه نظام عالم منوط بآن است بكم و زياد شدن تجاوز نمايد امور بنى آدم بلكه هر جنبندهاى فاسد خواهد گرديد إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ اين دو جمله جواب قسم است يعنى قسم باين كثرات امور طبيعى و پراكندهگى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 304 آنها كه آنچه پيمبران بشماها وعده دادهاند از ثواب و عقاب و بهشت و جهنم صدق و درست و بر حق و حقيقت ميباشد. چون بايستى قسم با آنچه براى اثبات آن قسم ياد ميكنند وفق دهد در اينجا گويا اينكه ذات متعال باين كثرات امور طبيعى از باد و باران و ابر و غير اينها قسم ياد نموده اشاره باين باشد كه با اينكه اشياء طبيعى با هم ضد و متناقض و پراكندهاند بقدرت و حكمت ازلى آنها را با هم جمع نموده و ضديت را از بين آنها برداشته و يك عالم مجلل و مرتبى را تشكيل ميدهند همين طور آنچه را كه پيمبران بشما وعده دادهاند كه تمام اشخاص از افراد انسان و افراد جن كه در دنيا از هم متفرق و هر يك در زمانى و مكانى از هم جدا ميباشند در روز موعود در صعيد واحد با هم جمع ميگردند و در روز رستاخيز اين متفرقات در زمان با هم مجتمعاتند و نيز اعمال متفرق و متشتتى كه در حيات دنيا از آنان ناشى گرديده آن نيز در صحيفه اعمال كه (لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصيها) تماما نزد آنها حاضر خواهد گرديد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد. خلاصه متفرقات در اين نشئه دنيا در عالم آخرت مجتمعاتند و اين متفرقات و متكثرات عالم طبيعى دنيوى مقدّمه پيدايش عالم اخروى بلكه آخرت ناشى از همين عالم متفرقات و غايت و فايده آن است. (و اللَّه عالم باسرار كلامه) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (حبك) در لغت بمعنى طريق آمده در مفردات چنين گفته: (قال تعالى وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ هى ذات الطرائق) يعنى آسمان صاحب راهها است. سخنان مفسرين در توجيه آيه 1- سوگند بآسمانها كه در آن راههاى نيكو است و راههاى آن مثال طرقى ماند كه بر روى ريگ يا آب صاف كشيده شده و مانند حلقههاى زره كه بهم پيوسته گرديده. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 305 2- مقصود از حبك راه سير ستارگان است. (منهج الصادقين) 3- از امير المؤمنين عليه السّلام از معنى (حبك) سؤال شد فرمود الحسن و الزينة على بن ابراهيم از پدر خود چنين روايت كرده كه حسين بن خالد گفت از على بن موسى الرضا عليهما السلام پرسيدم معنى (الحبك) در قوله تعالى (وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ چيست) فرمود: (محبوكة الى الارض) يعنى بر زمين محكم و استوار گرديده و انگشتان خود را مثل شبكه درهم داخل گردانيد كه نشان دهد آسمان و زمين اين طورى داخل درهم است حسين بن خالد گويد گفتم يا بن رسول اللَّه (ص) چگونه چنين است در صورتى كه حقّ سبحانه فرموده (رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ) گفت حق تعالى فرموده (بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) يعنى ستونها هست لكن ديده نميشود گويد گفتم فداى تو شوم اين مطلب را توضيح فرما حضرت دست چپ خود را پهن نمود و دست راست خود را مانند قبّه بر بالاى آن نهاد و فرمود دست چپ مانند زمين دنيا است و دست راست مانند قبّه بالاى آن است و همين طور است زمين دوم بر بالاى آسمان دنيا و آسمان دوم بر بالاى آن و زمين سوم بر بالاى آسمان و آسمان سوم بر بالاى آن و بهمين ترتيب هر آسمان و زمينى تا آسمان هفتم و عرش الهى بالاى آسمان هفتم است و همين است معنى قوله تعالى (خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ) تا آخر حديث و نيز از امام جعفر صادق (ع) نقل شده كه فرموده (ان اللَّه عز و جل اثنى عشر الف عالم كل عالم منهم اكبر من سبع سماوات و سبع ارضين ما يرى عالم منهم ان للَّه عز و جل عالما غيرهم) يعنى از براى حق تعالى دوازده هزار عالم است كه هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمين است هيچ عالمى از آن عوالم تصور نميكند خداى تعالى را عالمى سواى آنها بوده باشد) از اين دو خبر و غير آن از اخبار بسيار كه از معصومين نقل شده دو مطلب ميتوان استخراج نمود يكى بزرگى قدرت و عظمت فياض مطلق و عدم محدوديت عوالم بهمين عالمى كه ما مينگريم زيرا كه در اين دو حديث فرموده هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمين است. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 306 (دوم) از حديث اول ميتوان استفاده نمود كه آسمانها مثل حلقههاى زنجير با اينكه بهم پيوستگى دارند از هم بازند و آن طورى نيست كه علماى هيئت قديم اظهار ميكردند و طبقات آسمان را تشبيه مينمودند به پردههاى پياز كه بهم چسبيده و محدّب هر يك متصل بمعقّر ديگرى است و روى اين اصل غلط منكر معراج جسمانى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بودند نظر به اينكه (خرق و التيام) در افلاك ممكن نيست و چنين گمان ميكردند كه چون طبقات آسمانها چسبيده بهم است از عروج پيغمبر بآسمان لازم آيد آسمانها از يكديگر جدا گردد و چنين امرى را محال ميدانستند. و نيز از بصائر الدرجات از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل شده كه فرموده: (ان من وراء شمسكم هذا اربعين عين شمس فيها خلق كثير و ان من وراء عين قمركم هذه اربعين قمرا فيها خلق كثير لا يدرون ان اللَّه تعالى خلق آدم (ع) ام لم يخلقه) يعنى پس از خورشيد شما چهل چشمه خورشيد است كه در آنها مخلوق بسيار ميباشند و ندانند كه خداى تعالى آدم را آفريده يا نه و از اين روايت نيز كثرت و عدم محدوديت عالم را بآنچه علماى هيئت قديم محدود مينمودند معلوم ميگردد و همانطورى كه كشفيات جديد ارائه ميدهد آسمانها و زمين و كرات و ستارگان از هم باز و چسبيده بهم نيستند آيات قرآنى و احاديث و آنچه اولياء الهى از راه سرّ و باطن و وحى دانستهاند بعضى از آنها مطابق ميگردد با آنچه كه علماء جديد بعد از زحمات بسيار بتوسط تجربه و تجزيه و وسائل بسيار اندكى از آن را از طريق آلات جسمانى فهميدهاند و در آن عمل ميكنند. (إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ) سوگند بآسمان كه صاحب راهها است كه شما كفّار در گفتار مختلفيد در باره پيغمبر و در باره قرآن و سخنانى گوئيد كه ضد هم و نقيض يكديگر است پيمبر را گاهى كاهن، گاهى شاعر، گاهى مجنون مىگوييد قرآن را گاهى سحر، گاهى شعر و كهانت، گاهى رجز، گاهى اساطير اولين __________________________________________________ حديث دوم از كتاب خصال نقل شده. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 307 مىناميد شايد اشاره باين باشد كه همين طورى كه آسمان طرق و راههاى مختلف دارد كه شايد بعضى راه شياطين و بعضى راه عروج و صعود ملائكه باشد شما نيز در سخنهايتان راههايى را مىجوئيد براى اينكه طريق عذرى براى تكذيب كردن خودتان بيابيد. يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ (افك) در لغت بمعنى گرديدن چيزى است از آن وجهى كه بايستى بر آن وجه بوده باشد قوله تعالى (قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ) چگونه اينها از حق بسوى باطل برگشتند. و شايد آيه اشاره به اين باشد كه كافرين باين سخنان مختلفشان از حقّ برگشتند و از اينكه بگفتار محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و قرآن ايمان آورند منصرف گرديدند (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ) (قتل) در صورت ظاهر خبر است لكن در معنى لعن و نفرين است و (خراص) مأخوذ از خرص است و بمعنى گمان بردن بر چيزى و گفتن بدون دليل است كشته و مرده باشند دروغ گويندهگان كه چنين نسبتهاى ناروايى بقران و بمحمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميدهند خراصون كسانى ميباشند كه در جهل و بىخبرى فرو رفته و آنان غافلان و بىخبران خواهند بود. يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ مرجع ضمير جمع در (يسئلون) همان كسانى ميباشند كه در آيات بالا اوصاف آنها را فرموده كه آنهايى كه در جهل و نادانى فرو رفتهاند و سخنان مختلف در باره رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و قرآن ميگويند و از طريق حق برگشتهاند از روى استهزاء و سخريّه از پيمبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم يا از مؤمنين سؤال ميكنند كه آن دين و روز جزائى كه قسم بر وقوع آن ياد نموده و گفتيد (إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ) كى خواهد بود. (يومهم) پاسخ سؤال آنان و خبر مبتداء محذوف است يعنى روز جزاء مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 308 همان روزى است كه شما در آتش سوخته و معذّب خواهيد گرديد و مالك جهنم بآنها ميگويد بچشيد الم و درد سوختن و عذاب خود را اين همان روزى است كه نه بشهادت عقلتان و نه بقول انبياء و سفراء الهى باور نكرديد و سخنان مختلف در باره آنها ميگفتند و از روى تكذيب و استبعاد عجله ميكرديد و ميگفتيد قيامت كى خواهد بود الان بچشيد و صحت آن را دريابيد. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ خداوند متعال بعد از بيان حال كسانى كه در جهل و نادانى فرو رفتهاند و چگونگى سوء عاقبت آنها در مقام بيان حال نيكوكاران بر آمده و فيوضات و نعمتهايى كه نصيب آنها ميشود گوشزد مينمايد چنانچه عادت قرآن بر اين جارى گرديده كه هر جا راجع بكفّار و اشقياء و سوء عاقبت و نكال آنان سخن گويد پس از آن راجع بمؤمنين و متقين نيز سخن بميان ميآورد و بر عكس نيز چنين است اگر اول از نيكوكاران سخن گويد پس از آن از كيفر و جزاء اشقياء بيان مينمايد زيرا نظر به اينكه چون رسول خود را ستوده و وى را به (بشيرا و نذيرا) معرفى نموده بايستى چنين باشد و نيز چون انسان كامل بايد خدا را بتمام اسماء الحسنى بشناسد و بداند كه او در موقع رحمت كثير الاحسان است و در موقع غضب شديد الانتقام خواهد بود و هميشه بين خوف و رجاء باشد كه نه بزهد و تقوى و عبادت مغرور گردد و نه آنكه بمعصيت از رحمت خدا مأيوس شود. اين است كه پس از بيان حال كفار در مقام حال پرهيزكاران و نعمتهايى كه براى آنها مهيا نموده برآمده و مقابل عذاب كفار كه در آتش سوزانند متّقين و كسانى كه از مخالفت اوامر و نواهى حق تعالى خوددارى نمودند آنان در بوستانهاى با چشمههاى جارى متنعم خواهند بود. (جنات) چون جمع جنت است شايد اشاره باين باشد كه نه فقط آنها داراى يك نوع از بهشت باشند بلكه براى آنان بهشتها و نهرهايى است از جسمانى و روحانى كه محدود بحدى نيست و از تمام انواع و اقسام نعمتها چه روحانى و چه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 309 جسمانى متنعم و شادمانند و نيز (عيون) كه آن نيز جمع عين بمعنى چشمه است انواع و اقسامى دارد از همه آنها محفوظ و متنعم ميباشند. بعد در مقام بيان بعضى از صفات متّقين برآمده و چند صفت آنان را بيان فرموده (آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ) اول آنچه را كه پروردگارشان از روى رحمت و كرم بآنان عطا نموده ميگيرند. ماء موصوله در (ما آتاهم) عموم دارد شامل عطاء بسيار و بىاندازه ميگردد و نيز شايد اشاره بمقام بلند آنها باشد كه قرب و منزلت آنها بحق تعالى بدرجهاى است كه بدون واسطه غير از پروردگارشان عطا و بخشش ميگيرند و نظر باهميّت انفاق در سوره توبه آيه 105 فرموده (أَنَّ اللَّهَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ) كه گويا دست فقير را بجاى دست خود بشمار آورده. و در اينجا اشاره بمقام متقيان دارد كه آنان داراى مقامى گرديدهاند كه عطا و بخشش را از دست حق تعالى ميگيرند يعنى روح قدسيّه آنها از مبدء خود گيرنده عطاى بسيار خواهد بود. إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ اشاره به اينكه چون اشخاص با ايمان و تقوى قبلا در دنيا نيكوكار و پرهيزكار بودند اين است كه چنين مقام و رتبهاى پيدا نمودهاند كه بدون واسطه از پروردگارشان فيض بگيرند. قبل ذلك چنانچه مفسرين گفتهاند شايد ايام حيات دنيا باشد و شايد اشاره باين باشد كه نتيجه نيكوكارى آنها اين است كه روح پاكشان گيرنده عطاى پروردگار آنان مىشود حتّى در ايّام حياتشان در معرض نفحات الهى واقعند. كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (دوم) از اوصاف متقيان و پرهيزكاران اين است كه كمى از شب را ميخوابيدند راغب گفته (الهجوع النوم ليلا) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 310 در اينكه كلمه (ما) در (ما يهجعون) موصوله است يا مصدريه، يا نافيه بين مفسرين گفتارى است (ما) موصوله يا مصدريّه هر كدام باشد براى تأكيد و كم خوابيدن در شب است و مبالغه در آن بسيار است: اول لفظ (هجوع) دلالت بر تأكيد دارد- دوم (قليلا) كه با آنكه (هجوع) دلالت بر تأكيد دارد (قليلا) را بآن اضافه نموده- سوم (وَ مِنَ اللَّيْلِ) كه وقت استراحت و آرامش است- چهارم (ما) موصوله باشد يا مصدريّه دلالت بر تأكيد جمله (يهجعون) دارد. ابن عباس گفته كم شبى است كه اهل تقوى در اول يا وسط يا آخر شب بنماز نافله مشغول نباشد، و اين روايت از امام محمد باقر عليه السّلام نيز نقل شده. (منهج الصادقين) (درد پشتم داد حقّ تا من ز خواب بر جهم در نيم شب با سوز و تاب) دردها بخشيد حقّ از لطف خويش تا نخسبم جمله شب چون گاو و ميش (مثنوى) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ديگر از اوصاف مردمان با تقوى اين است كه آنان در سحرها از خداوند طلب آمرزش ميكنند. از اين آيه معلوم ميشود كه استغفار يعنى طلب آمرزش از خدا نمودن در موقع سحر خصوصيّت زائدى دارد با اينكه شخص مهذب بيشتر از شب را بعبادت و قيام و ذكر و آنچه نزد شارع مطلوب است ميگذراند با اينحال موقع سحر را اختصاص ميدهد باستغفار و طلب عفو از خداى منان. و شايد چنانچه بعضى گفتهاند ارشاد باين است كه بعد از عبادت شب مداومت باستغفار نمايند كه مبادا بصورت عبادت مغرور گردند و گمان كنند كه بمقام قرب رسيدهاند و (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) را فراموش نمايند. وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ديگر از اوصاف پرهيزكاران اين است كه در مالهاى خود اندازهاى براى فقراء مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 311 تعيين مينمايند كه در واقع فقراء را در مال خود شريك ميگردانند. سائل آن فقير را گويند كه فقر خود را اظهار ميدارد و از اغنياء طلب حقّ مينمايد، و محروم آن آدم آبرومندى است كه عفت نفس او مانع ميشود كه فقر خود را اظهار نمايد و كسى را از حال خود مطلع گرداند. وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ (موقنين) كسانى خواهند بود كه در معارف از طريق براهين عقلى و نقلى بمرتبه (علم اليقين) رسيدهاند و براى ازدياد يقين و معرفت در زمين نظر ميكنند تا آنكه آيات و نشانههاى صفات جلال و جمال يزدانى و آثار الهى را بنگرند و هميشه مراقبند كه در همه چيز اثر رحمت بينند تا آنكه بكثرت نظر و استبصار بجايى رسند كه اشياء را نمايند صفات خدا مشاهده نمايند و از علم بعين رسند آن وقت بچشم دل بينند آنچه را كه منسوب بحضرت امير است كه فرموده: (و فى كل شيئى له آية تدلّ على انّه واحد) «1» و فيض منبسط و رحمت واسعه الهى را در همه موجودات معاينه نمايند. وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ خطاب بتمام افراد بشر است و همزه (أ فلا) همزه استفهامى است و در مقام سرزنش بانسان است كه با آنكه در خود شما آيات و نشانههاى قدرت الهى هويدا است بلكه هر چه در عالم كبير و مجموعه جهان پهناور موجود است نمونهاى از آن در وجود انسانى مندرج گرديده زيرا كه در ميان موجودات فقط وجود انسان است كه مجموعه عالم وجود گشته و گنجينه اسرار الهى و نماينده صفات ربوبى گرديده گاهى بنيروى شاهباز قدسى روح ملكوتى در فضاء غير متناهى عالم امكانى پرواز مينمايد و گاهى مجذوب طبيعت گرديده در قعر گودال ماديات و طبيعيات فرو ميرود __________________________________________________ 1- يعنى در هر چيزى آيت و نشانهايست براى اينكه خدا يكى است كه وحدت هر يك از موجودات دلالت دارد بر وحدت اله او مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 312 با اين نمايندهگى چگونه چشم دل خود را كور گردانيدهئيد و نگاه نميكنيد تا آنكه خداى خود را بشناسيد. آرى شناختن مبدء و معاد موقوف بر شناختن نفس است نخستين بايستى خود را و وجود خويش را آن طورى كه (آيت) وجود حق تعالى ميباشيم بشناسيم تا آنكه پى بمبدء و معاد خود ببريم چنانچه در حديث مشهور كه منسوب بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است فرموده (من عرف نفسه فقد عرف ربّه) يعنى كسى كه نفس و حقيقت خود را شناخت محققا خدا را شناخته. معلوم است مقصود از شناختن نفس فقط بشناختن هيكل جسمانى و قواى طبيعى و اصل و نسب نيست بلكه كسى كه خود را بطور مخلوقيت و مربوبيت شناخت و خود را آيت وجود حق تعالى و مظهر صفات الهى دانست بقدر دلالت وجود خودش و معلوماتش خداى خود را خواهد شناخت. منسوب بمولاى عارفين على عليه السّلام است كه فرموده: (أ تزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر) آيا تو چنين گمان ميكنى كه يك جثه كوچكى ميباشى در صورتى كه عالم بزرگى در تو پيچيده شده. (نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل آنچه در سرّ سويداى بنى آدم از او است) (سعدى) خلاصه آيه ارشاد باين است كه آنچه در زمين از جمادات و نباتات و حيوانات ملاحظه مينمائيد تماما آيات و نشانههاى وجود و قدرت و علم ايزد متعال است و بايستى اشخاص با ايمان و يقين بنظر تدبّر آنها را بنگرند و اكتفاء بصورت ظاهر اشياء ننمايند بلكه در عمق اشياء فرو روند و اسرارى كه در كمون موجودات از نظر مخفى است كشف نمايند تا معرفت آنها كاملتر گردد و بر يقين آنان افزوده شود. و چون نزديكترين اشياء بانسان نفس خود او است بايستى مراتب سير مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 313 خود را از اول خلقتش تا آخر مرتبه كمالش را در نظر گيرد تا آنكه بشناسايى خود مجموعه عالم خلقت را بنگرد زيرا كه جهانى در وى پنهان است آن وقت بمبدء و معاد خود پى خواهد برد. وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ رزق شما و آنچه بشما وعده داده شده در آسمان است كه بواسطه باران و برف و نور خورشيد كه باينها نباتات از زمين روئيده مىشود و شما تغذيه مينمائيد و نيز آنچه بشما وعده داده شده از كرامات منشأ آن از آسمان فرود آمده. و شايد مقصود از (السماء) در آيه طرف علوى يعنى عالم قضاء و لوح محفوظ باشد و رزق شامل گردد آنچه را كه براى انسان در ابتداء خلقت تعيين گرديده از نعمتهاى جسمانى و روحانى و نيز آنچه را كه بتوسط انبياء و سفراء الهى از نعمتهاى بهشتى و مقامات اخروى كه براى پرهيزكاران وعده داده شده و اگر چه آن معنى اول كه مقصود از رزق همان چيزهايى باشد كه انسان بآن تغذيه ميكند يا صرف لوازمات طبيعى مينمايد بنظر بدوى متبادر بذهن ميگردد لكن بقرينه عطف (وَ ما تُوعَدُونَ) و نيز آيه بعد. فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ معنى اعم را ميرساند زيرا كه مرجع ضمير (انّه) ظاهرا همان آيات بالا است كه سوگند به پروردگار و مربى و ناظم و مدبّر آسمان و زمين كه اين هايى كه گفته شد از اوصاف متقين و درجات آنها و آنچه براى شما روزى مقرر نموده و آنچه بشما وعده داده شده از نعمتهاى اخروى چه روحانى آن و چه جسمانى آن هر آينه تماما حق و صدق است و در يقين مانند گفتار خودتان است كه يقين بسخنهاى خود داريد. و اگر مقصود از رزق همان روزى باشد كه بتوسط باران و برف و آفتاب براى انسان مهيّا ميگردد آن مطلبى است واضح قسم باين غليظى براى اثبات آن در كلام فصيح بى محل و بى موقع خواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 314 [سوره الذاريات (51): آيات 24 تا 45] هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (24) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (25) فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (27) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (28) فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (29) قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (33) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35) فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (37) وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38) فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ (40) وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (41) ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (42) وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (43) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (44) فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ (45) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 315 ترجمه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا تو ميدانى حكايت مهمانهاى گرامى ابراهم (ع) را (25) كه وقتى بر ابراهيم وارد گرديدند سلام گفتند ابراهيم (نيز در جواب) گفت سلام (بر شما) و گروهى بودند (كه ابراهيم آنها را نميشناخت) (26) پس ابراهيم نزد اهل خانه خود رفت و گوسالهاى (بريان كرده نزد آنها حاضر نمود) (27) وقتى نزد آنها گذاشت ابراهيم (ع) گفت چرا نميخوريد (28) آن وقت ابراهيم از آنها ترسيد گفتند نترس (ما رسولان پروردگاريم) و بشارت دادند او را به پسر دانا (29) (و چون ساره زن ابراهيم (ع) شنيد) بنا كرد بفرياد زدن و بصورت خود زد و گفت من پير زن نازاييده ميباشم (30) فرشتگان گفتند چنين گفته پروردگار تو و او خداى حكيم و دانا است (31) ابراهيم «ع» گفت اى فرشتگان كار شما چيست (32) گفتند ما فرستاده شدهايم بسوى گروه خطاء كاران (33) تا آنكه بر آنان سنگى از گل بزنيم (34) و آن سنگ نشان دار است (35) و از بين آنها مؤمنين را بيرون ميآوريم (36) و در آنها غير از يك خانهاى از مسلمانان نمىيابيم و واميگذاريم آن را كه آيت و نشانه باشد براى كسانى كه از عذاب دردناك ميترسند و در «حكايت» موسى وقتى او را فرستاديم بسوى فرعون با معجزههاى روشن ظاهر (38) پس فرعون بغرور و كبر اعراض نمود و گفت موسى ساحر يا ديوانه است (39) پس او را و لشگرهايش را گرفتيم و انداختيم آنها را در دريا در حالى كه خود را ملامت مينمود (40) و در حكايت گروه عاد وقتى براى هلاكت آنان بادى فرستاديم كه در آن باران نبود و آبستن كننده درختها هم نبود يعنى بىخير محض بود (41) و آن باد فروگذار ننمود كسى را مگر آنكه بهر كه ميوزيد وى را پوسيده ميگردانيد (43) و راجع بحكايت ثمود وقتى بآنان گفته شد از زندگانى متمتع گرديد تا وقت معين (44) پس آنها از امر پروردگارشان غلو و سركشى نمودند پس آنها را صاعقه گرفت (يعنى صيحه آسمانى) و آنها مينگريستند پس قدرت نداشتند از جاى خود حركت نمايند و بايستند (45) و نبودند يارى كرده شدگان (46) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 316 توضيح آيات هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (هل) استفهامى طلب فهم كردن است و كاف در (اتيك) خطاب است يعنى اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا تو خبردار شدهاى از حكايت مهمانهاى ابراهيم (ع) كه آنها نزد خدا گرامى بودند اين آيه نظير قوله تعالى است كه راجع بملائكه فرموده: (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ) و شايد (مكرمين) راجع بحضرت ابراهيم باشد يعنى ابراهيم ملائكه را گرامى داشت كه برخواست و نزد آنها طعام آورد. و اين طور بيان ارائه ميدهد كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم قبلا از اين حكايت خبردار نبود و بتوسط وحى خبردار گرديد. إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ مهمانها چنانچه آيه بعد خبر ميدهد ملائكه بودند كه براى دو امر بزرگ از جانب خدا فرود آمده يكى بابراهيم «ع» بشارت دهند كه خدا ميخواهد بتو پسرى عنايت فرمايد و ديگر مأمور بودند براى عذاب قوم لوط «ع» فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ وقتى ملائكه فرود آمدند بابراهيم (ع) سلام كردند و مقصود از سلام ملائكه شايد فقط تحيت و طلب رحمت براى ابراهيم (ع) بود و شايد نظر به اينكه چون براى عذاب قوم لوط مأمور گرديده بودند خواسته باشند بابراهيم بفهمانند كه تو و تابعين تو از اين عذاب بسلامت و ايمن خواهيد بود. و پس از آنكه ملائكه بر ابراهيم سلام گفتند ابراهيم مطابق سلام آنان گفت سلام بر شما باد لكن بنظر ابراهيم اشخاص ناشناس نمودار شدند ابراهيم بگمان اينكه آنها بشرند و چون سجيّه ابراهيم (ع) مهمان نوازى بود. فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ رفت نزد ساره و گوساله چاقى بريان كرده نزد آنان حاضر نمود و در اينكه ملائكه چند نفر بودند بين مفسرين گفتارى است: مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 317 1- آنان دوازده نفر بودند. (ابن عباس و مقاتل) 2- جبرئيل و با او هفت ملك بودند (محمد بن كعب) 3- آنها سه نفر بودند جبرئيل و ميكائيل و يك ملك ديگر (مجمع البيان) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ چون ابراهيم (ع) گوساله بريان كرده را نزد ملائكه آورد ديد آن جماعت كه بنظر انسان ميآمدند غذا نميخورند آن وقت ابراهيم از روى تعجب گفت چرا غذا نميخوريد وقتى ديد آنها مردمان ناشناسند و غذا هم نميخورند از آنان ترسيد و متوحش گرديد كه مبادا اين جماعت دشمنان او باشند و قصد سويى نسبت بوى دارند اين بود كه ملائكه باو گفتند نترس ما آمدهايم تو را بشارت دهيم نه آنكه بتو ضرر رسانيم. قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ ملائكه خود را بابراهيم معرفى نمودند و گفتند ما بشر نيستيم كه محتاج بغذا باشيم ما ملائكه ميباشيم و از طرف خدا آمدهايم كه تو را بشارت دهيم بپسرى كه بسيار عالم و دانا خواهد بود شايد مقصود از آن پسر دانا اسماعيل بوده و ممكن است اسحق باشد كه از ساره متولد گرديده و آيه بعد مشعر بر اين است كه مقصود از آن پسر اسحق (ع) پسر ساره باشد. فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ ساره زن ابراهيم (ع) وقتى چنين بشارتى را شنيد رو بخانه خود نمود در حالى كه فرياد مىكرد (صرة) مصدر و مأخوذ از صرير و در لغت بمعنى صوت شديد است و مىگفت (اوه) يا مىگفت (واويلا) و انگشتان خود را بصورتش مىزد و مىگفت چگونه من فرزند مىآورم در صورتى كه پيره زن نازا مىباشم. مفسرين گويند ساره در آن وقت نود و پنج سال داشت و ابراهيم يكصد و نود سال از عمر شريفش گذشته بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 318 قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ «سؤال». (اولا) چنانچه حكماء گفتهاند و در محل خود مبرهن گرديده پيمبران با آن قوّت قوّه نظريّهشان و تجرد روحشان با مجرّدات ارتباط كامل دارند و گويند در موقع وحى نخستين ملك در مرتبه عقل كاملشان فرود ميآيد سپس در مرتبه نفس شريفشان نمودار ميگردد و از آنجا باز تنزل نموده و در مرتبه خيالشان مىآيد و صورت ميگيرد اين است كه در حال وحى ملك را بچشم مىبينند و صداى ملك را بگوش ميشنوند و ملك وحى را ميشناسند و او را از شياطين تميز ميدهند پس چطور در آن وقت ابراهيم پيغمبر اولو العزم ملائكه را نشناخت و براى آنها غذا حاضر نمود. و نيز در حكايت موسى عليه السّلام وقتى عصى بدست خود حضرتش اژدها گرديد از آن ترسيد تا آنكه باو خطاب ميرسد (يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ) سوره نمل آيه (11) (و ثانيا) چرا حضرت ابراهيم از آنها ترسيد غذا نخوردن آنان سبب ترس نميشود، و باضافه پيمبر با آن قوت قلبش كه مرتبط بعالم علوى است نبايد از چند نفر آدم ناشناس با آنكه باو سلام كردند بترسد. «پاسخ سؤال دوم» پيمبران از حيث جنبه بشريت مثل باقى افراد بشر بودند خداى سبحان در سوره (كهف) آيه (110) خطاب به پيغمبرش فرموده (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ) بگو من از حيث صفات بشريت مثل شما ميباشم من از راه وحى شناختهام كه خداى شما يكى است. اين آيه و امثال آن شاهد بر اين است كه ترس حضرت ابراهيم (ع) از اشخاص ناشناس ناشى از آن جنبه بشريتش بوده كه گمان كرد قصد سويى نسبت باو دارند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 319 و چنين است ترس حضرت موسى (ع) از اژدها زيرا اژدها شدن عصاء كار خدايى بوده نه كار موسى (ع) پاسخ سؤال اول ممكن است در حل اين اشكال گفته شود چون انبياء بشر بودند از حيث بشريتشان براى آنان حالات مختلف رخ مينوده گاهى از ظاهر پى بباطن ميبردند و گاهى از باطن بظاهر پديدار ميگرديدند زيرا كه ظاهر و باطن آن بزرگواران در گرفته بنور توحيده گرديده. و شايد در اينجا حكمت الهى چنين اقتضاء نموده بود كه حضرت ابراهيم اول ملك را از راه چشم ظاهر بصورت انسانى به بيند و سپس از راه باطن پى بحقيقت ملك ببرد و او را بشناسد. عرفاء راجع بسائرين الى اللَّه و لو آنكه در مرتبه نبى و پيمبر نباشند چنين گويند ممكن است انسان پس از سعى و كوشش بسيار و مجاهده بيشمار بجايى رسد كه وحدت و صفات حق تعالى و فيض منبسط رحمانى را در كثرات موجودات مشاهده نمايد و آن را وحدت در كثرت گويند و گاهى بعكس كثرت موجودات را در وحدت بيند و وحدت در كثرت و كثرت در وحدت بين آنان دائر است با اينكه ذات حق جلّ و علا منزه و مبرا از دخول در چيزى و خروج از چيزى است يعنى نه داخل در چيزى و نه خارج از چيزى است بلكه علم او محيط بر هر چيزى است و همه قائم باو ميباشند. و غرض آنها از (وحدت در كثرت و كثرت در وحدت) اين خواهد بود كه قلبى كه مملو از نور توحيد گرديده و باصطلاح آنان فناء فى التوحيد پيدا نموده يك وقت اول نظر بخلق ميكند و صفات حقانى را از طريق آثار بچشم حقيقت مشاهده مينمايد و گاهى نظر خود را معطوف ميگرداند بوحدت اله عالم آن وقت خوديت و منيت خود و موجودات همه را آثار حق مىبيند و در اينحال براى چيزى وجود مستقل قائل نميگردد بلكه هر چه بيند از حق و از شئونات و افعال او بيند وقتى براى غير نبى ممكن باشد بچنين مقامى برسد كه خوديت خود را نبيند بلكه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 320 هر چه بيند از حق تعالى و قائم باو بيند چه گمان ميكنى در باره انبياء و اوصياء كه چنان از خوديت خود چشم پوشيده و ظاهر و باطن آنها در گرفته بنور توحيد گرديده و موجودات عالم ملك و ملكوت هر يك را بنور الهى كه در قلب مباركشان طلوع نموده در جاى خود مشاهده مينمايند اينست كه تميز ميدهند بين جن و ملك و غيره چنانچه از سيد عرفاء امير المؤمنين على عليه السّلام چنين نقل ميكنند كه فرموده: (ما رايت شيئا الا و رايت اللَّه قبله او بعده او معه) باختلاف نسخ خلاصه شايد انبياء در رؤيت ملك چنين بودند كه گاهى از ظاهر ملك را كه بصورت انسانى نمودار گرديده ميديدند و پس از آن رجوع بباطن خود نموده و بمقام تجردش پى برده و او را ميشناختند و گاهى از اول از راه باطن و آن ارتباطى كه بعالم روحانيين و مجردات داشتند تنزلات ملك را ميدانستند و ملائكه وحى را ميشناختند و ملك را بصورت انسانى مشاهده مينمودند و صداى ملك را بگوش سر مىشنيدند و او را در بهترين صورت بچشم سر ميديدند. قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ ملائكه در جواب زن ابراهيم كه بسيار متوحش و متعجب بود كه چگونه من پيره زن نازا ممكن است اولاد پيدا نمايم گفتند چنين گفته پروردگار تو و او است حكيم و درست كار و بمصالح و مفاسد هر چيزى عالم و دانا خواهد بود. شايد مقصود ملائكه اين بوده كه ما بامر پروردگار مأمور گرديدهايم كه چنين بشارتى بتو بدهيم از پيش خود نميگوئيم يا خواستند بزن ابراهيم بفهمانند كه خدا خواسته قدرت خود را بجهانيان بنماياند كه بهر چه اراده نمايد تحقق پذيرد و در مقابل قدرت ازلى او محالى تصور ندارد اين بود كه ملائكه گفتند إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (انّه) ضمير شأن است و مرجعش ربك ميباشد و ضمير (انه) تأكيد آن است و اشاره بحقيقت واحدة بسيطه است (حكيم و عليم) دو صفت از اوصاف جمال حق تعالى است اشاره به اينكه ذات حق سبحانه آنچه اراده نمايد از روى حكمت و علم بصلاح و مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 321 داخل در نظام عالم تحقق پذيرد عبث و بيهوده كارى از ساحت قدس او بيرون است و آنچه را كه بنظر محال عادى مينمايد اگر جزء نظام عالم باشد انجام خواهد گرفت. قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ حضرت ابراهيم (ع) پس از آنكه بنور قلبش ملائكه را شناخت و فهميد براى امر مهمى فرود آمدهاند در مقام پرسش برآمد كه اى فرستادگان كار مهم شما چيست؟ قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ چون مقام ابراهيم بلندتر از مقام لوط پيمبر (ع) بود اين بود كه وقتى خداى تعالى ميخواست قوم لوط كه در (مؤتفكه) منزل داشتند و مخالفت لوط را كردند و مشغول بآن عمل شنيع گرديدند و مستحق عذاب شدند عذاب بر آنان نازل گرداند اول بابراهيم (ع) خبر ميدهد كه ميخواهم چنين كنم اين بود كه ملائكه در جواب حضرت ابراهيم گفتند ما از جانب خدا مأمور گرديدهايم كه آنها را سنگ باران كنيم و آن سنگهايى بود كه از گل خشك خلقت شده بود. مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آن سنگهايى است نشانهدار كه نزد پروردگار تو تعيين گرديده براى مردمانى كه روزگار خود را در لهو و لعب و كفر و معصيت مىگذرانند. شايد اشاره باين باشد كه جزاى هر عملى خوب يا بد مناسب عمل و موافق آن داده ميشود (جَزاءً وِفاقاً) و چون عمل اهل (مؤتفكه) از پستترين اعمال زشت و بر خلاف قانون طبيعت و روش انسانى بلكه حيوانى بشمار ميرفت اين بود كه بايستى مجازات آنان نيز به پستترين اشياء گردد و بگل خشك سنگ- باران گردند. و شايد همين باشد سرّ آنكه در فقه اسلامى حدّ عمل لواط را يكى سنگسار مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 322 كردن تعيين گرديده كه لواط كننده بسختترين عذاب در دنيا معذب گردد تا آنكه ديگران متنبه گردند و مرتكب چنين عمل شنيع نشوند. فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ شايد براى اينكه ابراهيم براى لوط (ع) كه پسر برادر او بود و نيز براى كسان او ناراحت نگردد كه مبادا بر آنان لطمهاى وارد گردد ملائكه گفتند ما از بين جماعت كفار كسانى را كه از مؤمنين بودند بيرون كرديم و تمام اهالى شهر (مؤتفكه) كافر بودند و همه مشمول عذاب گرديدند مگر يك خانه از مسلمانان كه آن خراب نگرديد و اهل آن سالم ماندند و آن خانه لوط و دو دختر او بود گويند در مدت بيست و يك سال كه لوط (ع) تبليغ رسالت نموده بود فقط يك نفر باو ايمان آورد اين بود كه همگى آنان مستحق عذاب گرديدند زيرا كه معلوم ميشود اصلا اهل آن شهر لايق هدايت نبودند اگر عدهاى از آنان ايمان داشتند شايد براى حفظ آنها باقى در امان ميماندند. وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ يعنى خرابى شهر (مؤتفكه) را باقى گذاشتيم تا آنكه آيت و نشانه باشد براى كسانى كه از عذاب دردناك ميترسند. اشاره به اينكه پيمبران كسانى را توانند ارشاد نمايند كه حالت ايمان و تصديق در آنها باشد يعنى بخدا ايمان داشته باشند و معتقد باشند كه خداوند در موقع رحمت كثير الاحسان و در موقع غضب شديد الانتقام است چنين كسانى وقتى آثار عذابى كه بر گذشتگان وارد گرديده ديدند بر ايمانشان افزوده ميگردد و خوف و هيبت الهى بر قلبشان مستولى خواهد گرديد لكن اشخاص سست عقيده مثل اكثر مسلمان نماهاى امروزه كه هر آفت و بلائى بر آنها فرود آيد حمل بر امور طبيعى مينمايند و ابدا خود را مقصر نمىدانند قابل هدايت نخواهند بود مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 323 وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ- فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ، فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ اين آيه عطف بآيه بالا است پس از حكايت ابراهيم (ع) و عذاب قوم لوط براى زيادتى تهديد و تنبه ديگران شروع مينمايد بحكايت موسى و فرعون كه ما وقتى موسى را با آن معجزات از عصا و يد بيضاء و باقى معجزات كه آنها آيات الهى و حجتى بود ظاهر و هويدا فرعون اعراض نمود (بركنه) يعنى بسبب قوت خود يا بواسطه سلطنتش و پيروانش از معجزات حضرت موسى رو گردانيد و بىاعتنايى نمود زيرا كه خود را خدا ميخواند و مردم را بعبوديت خود وادار مينمود در صورتى كه بدلالت آيات شايد حقانيت دعوت موسى براى وى هويدا بود لكن حبّ رياست و بسيارى خدم و حشم وى را مغرور نموده و نميگذاشت تصديق نمايد و ايمان آرد اين بود كه نسبت ساحرى و ديوانگى بآن حضرت ميداد و براى اينكه مردم را گمراه نمايد ميگفت اين شخص يا ساحر است كه عصا را بصورت اژدها بشما نشان ميدهد يا ديوانه خواهد بود كه ميگويد خداى ناديده را بپرستيد. وقتى فرعون ضديت و لجاجت را از حد گذرانيد و نه خودش ايمان مىآورد و نه ميگذاشت كسانش ايمان آورند و باضافه بخود حضرت موسى و مؤمنين بسيار آزار مينمود اين بود كه بعد از اتمام حجت خدا خودش و لشگريانش را بعذاب گرفت و برود نيل غرق گرديدَ هُوَ مُلِيمٌ) در حالى كه فرعون خود را ملامت مينمود چنانچه خداوند در سوره يونس آيه (91) از حال او خبر داده. (حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ) و جبرئيل در جواب او گفت (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ) «1» __________________________________________________ 1- فرعون در موقع غرق و ادراك هلاكت گفت ايمان آوردم كه نيست الهى مگر آن كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند و بوى گفته شد حال كه در شرف هلاكت ميباشى و قبلا ايمان نياوردى و از فساد كنندهگان در زمين بودى ديگر ايمان تو نتيجه ندارد و تو را از غرق نجات نخواهد داد مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 324 آرى وقتى براى انسان كافر يا فاسق عذاب معاينه گرديد و نيز موقع مرگ وقتى آثار برزخى و نتيجه اعمال بد ظهور و بروز نمود ديگر توبه فائده ندارد زيرا ديگر آنچه از استعداد قبول توبه و بازگشت از مخالفت بموافقت در او بالقوه موجود بوده بانتهاء رسيده و ديگر موقع عمل گذشته و درآمد جزا پديدار گرديده باصطلاح علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ- ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (وَ فِي عادٍ عطف بآيه بالا وَ فِي مُوسى است) و اشاره بعذاب گروه عاد است كه با اينكه در آيات ديگر راجع بجماعت عاد خبر داد كه چه مردمان قوى هيكل و درشت و پر قوه بودند وقتى در مورد عذاب الهى واقع گرديدند و از جانب حق تعالى بر آنان عذاب فرود آمد قوت و قدرت آنها جلوگير عذاب نگرديد و آن عذاب باد عقيم بود يعنى بادى نبود كه نفع رساند و درختها را آبستن نمايد يا باران بياورد بلكه براى گروه عاد در آن عذاب بود و آن باد چنان وزيدن گرفت كه آنان را از زمين بلند ميكرد و بزمين ميزد و آن باد بكسى از آن گروه نميرسيد مگر آنكه وى را مثل استخوان پوسيده ريز ريز ميگردانيد. وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ- فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ پس از بيان حكايت گروه عاد كه در اثر مخالفت گرفتار عذاب شدند و بباد سراسر هلاك گرديدند باز براى تنبه مخالفين اشاره بعذاب قوم ثمود مينمايد كه پس از كشتن ناقه صالح (ع) سه روز بآنان مهلت داده شد كه شايد تدارك ما فات نمايند و آنها سركشى نمودند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ) و بهمان اعمال بد خود قيام نمودند (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ) اين بود كه بعد از سه روز بر آنان عذاب هلاك كننده فرود آمد و آنان را هلاك گردانيد و گويند آن صيحه جبرئيل بود كه از هيبت آن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 325 بيهوش گرديدند و هلاك شدند (وَ هُمْ يَنْظُرُونَ) در حالى عذاب بر آنان نازل گرديد كه آثار عذاب را معاينه مينمودند. و گويند عمالقه كه گروهى از آنان بودند در آن سه روز از شهر بيرون رفته بودند و در حين وقوع صاعقه مينگريستند و بيهوش شدن اهل شهر را ميديدند لكن از آيه بعد (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ) معلوم ميشود قوم ثمود بصيحه آسمانى يك دفعه نمردند بلكه اول بيهوش شدند و قدرت حركت نداشتند بالاخره منجر بهلاكت آنها گرديد. [سوره الذاريات (51): آيات 46 تا 60] وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (46) وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48) وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (49) فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (50) وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (51) كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52) أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (54) وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (55)
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56) ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (57) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (58) فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ (59) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (60)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 326 ترجمه پيش (از قوم عاد) ملت نوح حقيقة آنان جماعتى از فاسقين بودند (47) و ما آسمان را بقدرت خود بنا نهاديم و بدرستى ما براى توسعه دادن (توانا) ميباشيم و زمين را گسترانيديم و خوب گهوارهاى بنا نهاديم (49) و از هر چيزى (از نر و ماده) جفت قرار داديم شايد شما متذكر گرديد (50) پس اى مردم بسوى خدا فرار كنيد حقيقة من از جانب خدا (رسول) بيم دهنده ظاهرى خواهم بود (51) و با خدا خداى ديگر قرار ندهيد بحقيقت و درستى كه من براى شما از جانب خدا تهديد كننده هويدايى ميباشيم (52) همين طور براى پيشينيان پيمبرى نيامد مگر آنكه گفتند او ساحر يا ديوانه است (53) آيا چنين كلامى را يكديگر توصيه نمودند بلكه آنان گروهى بودند طاغى و سركش (54) پس اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو از چنين جماعتى رو بگردان كه تو ملامت زده نميباشى (55) و اهل ايمان را متذكر گردان زيرا كه تذكر بمؤمنين نفع مىبخشد (نه بكافرين) (56) نيافريدم جن و انس را مگر براى اينكه مرا عبادت نمايند (56) ما از آنها روزى نميخواهيم و اراده و خواهش طعام از آنان ننمودهايم (58) حقيقة روزى دهنده خدا است و او صاحب قوت و تواناى و متين و قوى خواهد بود (59) پس بدرستى كه براى كسانى كه ستم نمودند بهرهاى است از عذاب مثل بهرهاى كه براى همراهان آنان مهيّا گرديده پس آنان نبايد در عذاب عجله نمايند (60) واى بر كسانى كه كافر شدند از روزى كه بآنها وعده داده شده (يعنى روز قيامت) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 327 توضيح آيات وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (واو) در و قوم نوح جمله را عطف بآيه بالا داده يعنى قوم نوح را پيش از قوم عاد و ثمود هلاك گردانيديم زيرا كه آنان گروه ستمكاران بودند و تماما فاسق و گنهكار و خارج از بندگى و اطاعت حق تعالى گرديده و تمرد پيمبران را مينمودند اين بود كه پس از اتمام حجت بكيفر اعمالشان مبتلا گرديدند و بعذاب سخت گرفتار شدند. در اين آيات پنج نفر از پيمبران و اهل ملت زمان آنها و عذاب و سخطى كه در اثر مخالفت و تمرد بر آنان وارد گرديده اشاره نموده و اين تذكر دو فائده در بر خواهد داشت يكى انذار و تهديد ديگران كه بدانند هر گاه مخالفت و فسق و تعدى را از حد بگذرانند آنان نيز مثل امم سابقه مشمول عذاب و سخط الهى خواهند گرديد و نمونه عذاب آخرتى را نيز در دنيا مشاهده مينمايند. و ديگر براى تسلى دل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه اگر مردم نسبت سحر و ديوانگى و نسبتهاى نارواى ديگر بتو ميدهند دلتنگ مباش بدانكه در هر زمانى مردم چنين بودند و در هر وقتى اهل حق بسيار كم يابند و همين طورى كه آن بزرگواران بر جفاى كفار صبر مينمودند و در تبليغ رسالت ثابت و متين و استوار بودند تو نيز چنين باش و در اين خصوص نيز آيات ديگرى وارد گرديده در سوره احقاب آيه 34 خطاب به پيغمبرش نموده (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ) «1» معلوم ميشود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از دست كفار مخصوصا قريش خيلى اذيت كشيده و نيز براى ايمان نياوردن آنان بسيار نگران بوده كه مأمور بصبر ميگردد. وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ- وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ __________________________________________________ 1- اى محمد (بر جفاى كفار) صبر كن همانطورى كه پيمبران اولو العزم صبر نمودند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 328 ذات متعال پس از حكايت انبياء و قوم و ملت آنها در مقام بيان قدرت و خلاقيت و احسان خود برآمده كه خلق را متذكر گرداند كه نظر كنيد و به بينيد كه ما چگونه آسمانها را بقدرت خود بدون آنكه مسبوق بمدت و عدت باشد از حال نيستى بهستى و از عدم ذاتى بوجود آورديم و آنان را بنا نموديم و برافراشته و وسيع گردانيديم. كسى وسعت آسمانها و عدد افلاك و كرات و كهكشانها را بجز آفريننده و مربى و مدبر آنها ندانسته و هر قدر علماى اهل هيئت حتى متبحرين و متخصصين در اين فن همت بر اين گماشته كه عدد ستارگان و كرات را بدانند اندكى از بسيار آن را نيز نفهميدهاند شايد عدد آنها غير متناهى باشد. و علم انسان اگر چه محدود بحدى نيست هر قدر وسيع گردد باز قابل زيادتى است لكن چون فيض الهى غير متناهى است علم بشر هر قدر بالا گيرد در مقابل قدرت الهى متناهى ميگردد. وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ باز در مقام امتنان بر بنى آدم و علم و قدرت خود اظهار مىنمايد كه زمين را گسترانيديم و فرش زير پاى شما و مقام آرامگاه شما گردانيديم. (مهد) در لغت بمعنى گهوارهاى است كه براى اطفال تهيه مينمايند چنانچه در سوره مريم آيه 30 وقتى مريم براى رفع تهمت مأمور گرديد كه باشاره بگويد از بچه سؤال كنيد گفتند (كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا) معقول نيست از بچهاى كه در گهواره است سؤال نمائيم. در اينجا ذات متعال زمين را تشبيه بگهواره نموده كه همين طورى كه گهواره براى آرامش طفل حركت و رفت و آمد ميكند زمين هم همين طور در حركت دائمى خواهد بود. چون اهل هيئت قديم متفق بر اين بودند كه زمين ساكن در هر شبانه روزى خورشيد يك دور در اطراف زمين ميچرخد اين بود كه اين آيه را طور ديگر معنى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 329 ميكردند لكن نزد علماء جديد محقق و ثابت گرديده كه هر شبانه روزى زمين يك دفعه بدور خود ميچرخد و اين آيه (فَنِعْمَ الْماهِدُونَ) كشفيات امروزه را تأييد ميگرداند و يكى از معجزات قرآن بشمار ميرود. از اين آيه راجع بخلقت زمين دو مطلب بسيار دقيق توان استخراج نمود جمله اول (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها) زمين را تشبيه بفرش مينمايد كه براى سكونت و قرارگاه تهيه مينمايند. و جمله دوم (فَنِعْمَ الْماهِدُونَ) اشاره به اينكه اين زمين كه فرش شما است و بطور استراحت در آن زندگانى مينمائيد مثل گهوارهاى ماند كه براى اطفال تهيه مينمايند على الدوام در حركت و رفت و آمد خواهد بود. حسن كلام در اينجا است كه با اينكه هميشه در حركت ميباشد تشبيه بفرشى نموده كه براى سكونت و استراحت زير پا پهن مىنمايند و هيچ حركتى از آن نمودار نيست اين است كه ذات متعال در اينجا خود را ستوده و در حسن خلقت فرموده مربى و خالق موجودات در نظام عالم چه خوب ترتيب داده. وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ و از هر صنف از اصناف موجودات دو فرد آفريده شده كه هر يك جفت ديگرى است (كل شيئى) عموم دارد و شامل تمام اقسام و انواع موجودات ميگردد و مقصود از زوجين فقط نر و ماده از افراد بشر و حيوانات و انواع و اقسام آنان نيست چنانچه شايد بعضى چنين گمان كرده باشند بلكه شامل تمام ذرههاى موجودات امكانى ميگردد حتى مواد اصليه و عناصر كه مواد موجوداتند چنانچه در محل خود مبرهن گرديده و معلوم گشته همان ماده اوليه كه (مادة المواد) و عنصر اول نامند از دو اصل تركيب شده و آن را بنامهاى مختلف معرفى نمودهاند گاهى آن را (الكتريسته) مثبت و منفى گويند، و باعتبار ديگر (نيرو و ماده) يا انرژى و ماده نامند. خلاصه آيه بما ارائه ميدهد كه تمام موجودات امكانى مركب و از دو چيز تحقق پيدا نمودهاند فرديت و وحدت و بساطت منحصر بذات ذو الجلال خداوندى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 330 خواهد بود كه نه جفت دارد و نه اجزاء و نه از چيزى تركيب گرديده شده او است (موجود بذاته و لذاته و فى ذاته) «1» (وحده لا اله الا هو). اشاره به اينكه موجودات چون تركيب شده از اجزاء ميباشند و هر مركبى تركيب كننده لازم دارد و نيز زوجين هر يك محتاج بديگرى است اين است كه موجودات امكانى محتاج بواجب الوجودند كه ساحت قدس او مبرا از تركيب و جفت و شريك و نظير خواهد بود نه در مرتبه ذات محتاج بغير است و نه در مرتبه افعال محتاج بمعين و كمك كننده ميباشد. لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ شما افراد بشر اگر در مواد موجودات نظر كنيد و سبب احتياج آنها را بفهميد و بدانيد كه چون مركب از دو چيزند و هر جزئى محتاج بديگرى است و مستقل بذات نيستند بلكه همه (فقير الى اللَّه) ميباشند (و غنى بالذات) منحصر بحق تعالى است آن وقت شايد بمقام وحدت الهى پى ببريد و بفهميد كه وحدتى كه منسوب باله عالم است از قبيل (وحدات) ديگر مثل وحدت جنسى يا نوعى يا عددى و غير آن نخواهد بود بلكه آن وحدت حقه حقيقيه الهيه ميباشد. فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ و از كفر خود بگريزيد و بتوحيد خدا رجوع نمائيد، يا بگريزيد از عذاب خدا بثواب او يا بگريزيد از معصيت خدا بطاعت او. و از امام جعفر صادق عليه السّلام چنين نقل ميكنند كه فرموده مقصود اين است كه حج كنيد بقصد نزديكى بحق تعالى. __________________________________________________ 1- موجود بذاته بموجودى است مستقل بوجود و از چيز ديگرى بوجود نيامده موجود لذاته موجودى است كه وجودش براى خود او است نه براى غير يعنى بستگى بغير ندارد موجود فى ذاته موجودى است كه در ذات خود وجود داشته نه در غير مثل اعراض و چنين موجودى را واجب الوجود ناميم و منحصر بوجود مبدء عالم خواهد بود و او ما فوق هر چيزى است كه بتوان تصور نمود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 331 يا آنكه فرار كنيد از آنچه شما را از طاعت باز دارد و بالكليه وجود خود متوجه بطاعت و عبادت حق سبحانه گرديد. و از ابن عباس است كه گفته: (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ) يعنى از وى دورى گريزيد. و محققين گفتهاند بگريزيد بوى از ما سواى وى (منهج) آيه متفرع بآيه بالا است پس از آنكه ذات متعال از طريق زوجيت و مركب بودن ممكنات اثبات مينمايد وحدت حقه حقيقيه و بساطت ذاتيه خود را از راه لطف و عنايتى كه نسبت بافراد بشر دارد گوش زد آنان مينمايد كه اگر خواهيد از عالم كثرت بعالم وحدت رو كنيد نخستين بايستى از تعلقات كونين دنيا و آخرت از راه شوق و محبت بعالم ربوبيت رو نمائيد و از (ما سوى) مجرد گرديد و از آنچه غير او است بگريزيد بسوى او يعنى از عالم كثرت و از جنگ و جنجال عالم طبيعت قدمى بالا گذاريد تا آنكه بعالم وحدت و حقيقت آشنا گرديد. و در مواردى از قرآن مجيد برسول خود دستور ميدهد كه بگو من از طرف پروردگار فرستاده شدهام كه شما را تهديد كنم و بترسانم از متابعت نمودن هواى نفسانى و از فريب شياطين جنى و انسى كه اطراف قلب شما را گرفتهاند و شما را در كثرات عالم طبع واقع گردانيدهاند برهانم و چگونگى و كيفيت فرار از چنگال عفريت نفسانى را بشما بياموزانم كه فريب نخوريد و در اين مسافرت پر خطر راه را از چاه تميز دهيد تا وقتى كه در منزل امن و امان بياسائيد و از خطر نجات يابيد. خلاصه چنانچه بعض عرفاء گفتهاند (ففروا الى اللَّه از ما سوى اللَّه) فرار كنيد بسوى او و از معصيت فرار كنيد بطاعت، و از جهل بعلم، و از عذاب برحمت، و از سخط برضوان. وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ جمله (وَ لا تَجْعَلُوا) عطف بآيه بالا است يعنى با خداى يكتا خدايان ديگر مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 332 قرار ندهيد بحقيقت من رسول پروردگارم كه براى شما فرستاده شدهام كه بترسانم شما را از او و طريق بندگى را براى شما ظاهر گردانم. آيه در مقام طريق فرار بسوى حق تعالى و طريق چگونگى از كثرات موجودات رو بوحدت كردن را اينطور بيان مينمايد كه نخستين طريق آن اين است كه با خداى واحد و احد خدايانى براى خود قرار ندهيد و يك دله و يك جهته رو باو آريد سپس بدانيد و ايمان آريد برسالت من يعنى نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و بدانيد كه من فرستاده اويم در سوره يوسف آيه 39 حكاية از يوسف صديق (ع) كه به رفقاى زندانى خود چنين گويد: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» «1» كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ چنين بودند مردمانى كه در آيات قبل ذكر شد كه هر رسول و پيمبرى كه براى هدايت اهل زمان خود ميآمد ميگفتند آن ساحر است يا ديوانه. از اينجا معلوم ميشود كه در هر زمانى و در هر قريهاى از جانب خدا رسولان و سفراى الهى براى هدايت خلق ميآمدند زيرا كه بايستى حجت خدا بر خلق تمام گردد و عدد انبياء چنانى كه در احاديث وارد شده يكصد و بيست و چهار هزار نفر بودند و همين نسبتى كه به پيغمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميدادند بتمام پيمبران نيز ميدادند كه آنها را ساحر و مجنون ميناميدند. أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ آيا پيشينيان مردمان بعد از خود را چنين توصيه نموده بودند كه همه در اين نسبتهاى ناروا از سحر و جنون كه به پيمبران نسبت ميدادند همگى يك قول و يك كلام گرديده وقتى مردم چنينند اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو از آنان رو بگردان و اعراض نما (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ) تو در اين اعراض بعد از انجام وظيفه و تبليغ رسالت __________________________________________________ 1- آيا خدايان و مربيان متفرق بهترند يا خداى واحد قهار (بزرگ كه غالب و قاهر و مستولى و محيط بر هر چيزى است). مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 333 نزد حضرت حق تعالى ملامت زده نيستى و مسئول نخواهى بود. وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ از كفار كه از روى لجاجت و كبر چنين نسبتهايى ميدهند اعراض نما لكن اهل ايمان را متذكر گردان زيرا كه تذكر و اندرز براى آنها نافع است و بر ايمان آنان افزوده خواهد گرديد. از كتاب فصول چنين نقل ميكنند كه در شرح اين آيه گفته سخن اندرز آور بايستى مشتمل بر ده چيز باشد تا شنوندگان از آن منتفع گردند. (اول) مردم را متذكر گرداند به نعمتهاى خدا تا آنكه بشكر گزارى آن اقدام نمايند. (دوم) صبر در بلاء و مصيبات و ثواب آن را بگويد تا مردم در بلا شكيبايى نمايند. (سوم) عقوبات و عذاب بر گناهان را بيان كند تا از آن منزجر گردند و توبه كنند. (چهارم) كيد و خدعه شيطانى را اظهار نمايد تا از آن احتراز نمايند (پنجم) آنها را به بىوفايى و بىاعتبارى دنيا متذكر گرداند تا دل بدنيا نبندند. (ششم) مرگ را بياد آنها آرد تا خود را مستعد رفتن نمايند. (هفتم) وقايع روز قيامت را تكرار نمايد تا براى آن روز كارى بكنند (هشتم) بيان جهنم و دركات آن را بنمايد تا از آن ترسناك گردند. (نهم) درجات بهشت و مقامات آن را بشمارد و اقسام نعمتهاى آن را بيان نمايد تا راغب گردند (دهم) بناى كلام را بر خوف و رجاء نهد يعنى گاهى از عظمت و كبريايى و هيبت حق تعالى سخن گويد تا بترسند، و گاهى از رحمت و مغفرت و مهربانى حضرت عزت سخن بميان آرد تا اميدوار گردند و هر موعظه كه مشتمل بر چنين سخنانست مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 334 سبب نفع مؤمنين خواهد گرديد. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ خلق نكردم نه جن و نه انسان را مگر براى اينكه مرا عبادت و پرستش نمايند. هر گاه اين آيه را با آن آيه كه فرموده (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ) جمع نمائيم چنين ميشود كه نيافريديم آنان را مگر براى آنكه امر كنم آنها را كه خدا را عبادت كنند. (لام ليعبدون) لام تعليلى است و براى بيان غايت و فائده مطلب مىآورند و معنى آيه چنين ميشود كه غايت و فايده خلقت جنيان و افراد بشر عبادت كردن من است. از اينجا معلوم ميشود كه فعل خدا معلل باغراض است چنانچه اهل حق گويند بخلاف عقيده اشاعره از جماعت سنىها كه گويند افعال اللَّه معلل باغراض نيست، و اين سخن بسيار سخيف و بىاساس است زيرا كه لازمه كلام آنان چنين ميشود كه خداى حكيم بىهوده كارى نموده و بدون غرض و فائده عالم را از نيستى بهستى آورده. آرى البته خداوند بذات خود مستغنى و بىنياز از خلق خواهد بود و خلقت او براى استكمال خود نيست لكن نظر بآن حديث معروف كه فرموده (كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف) چنين استفاده ميشود كه علت خلقت عالم براى اين است كه شناخته شود و اين نفعى است كه عايد مخلوقات ميگردد نه اين است كه عايد ذات غنى بالذات گردد بلكه عايد خود خلق خواهد گرديد و نيز توان گفت فياضيت مثل باقى صفات ذاتى حق تعالى است و فياضيت او مقتضى فيض رساندن بمادون خود خواهد بود اين است كه مجاهد و بعض ديگر (ليعبدون) را به (ليعرفون) تأويل نمودهاند يعنى جن و انس را نيافريديم مگر براى اينكه مرا بشناسند و حديث قدسى (كنت كنزا مخفيا) شاهد بر اين تأويل است معلوم مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 335 و مسلم است كه عبادت بدون معرفت نتيجه بخش نيست بلكه اصلا عديم المعرفة عبادت از وى ناشى نخواهد گرديد كسى كه معبود را نشناسد چگونه وى را عبادت تواند نمود. آرى غرض اصلى از خلقت جن و انس معرفت و شناسايى ذات احديت است بتمام اوصاف جلال و جمال جن و انس را آفريده تا آنكه او را بشناسند و عبادت آنها ناشى گردد از معرفت بجميع اسماء الحسنى. اعتراض اگر خلقت جن و انس براى معرفت و عبادت باشد با اينكه بالعيان مىبينيم اكثر افراد بشر منكر الوهيتند كه اصلا شايد بخالق مدبر حكيم قائل نيستند چه جاى آنكه عبادت نمايند، و نيز بسيار از كسانى كه معترف باله و صفات الوهيت ميباشند در مقام عبادت و بندگى استقامت ندارند، پس اگر غرض از خلقت جنّ و انس عبادت و معرفت باشد چنانچه ظاهر آيه چنين مينمايد نقض غرض لازم ميآيد يعنى آنچه مقصود حق تعالى از خلقت آنها بوده انجام نگرفته. پاسخ آرى اگر غرض از عبادت و معرفت جن و انس نفعى بود كه عايد ذات ذو الجلال ميگشت نقض غرض ميشد لكن نفع معرفت و عبادت آنها عايد خودشان خواهد گرديد و شايد آيه در مقام اين است كه ميخواهد بگويد من بيهوده جن و انس را خلق نكردم بلكه غرض من از خلقت آنان چنين بوده كه آنان از روى اختيار عبادت نمايند تا منتفع گردند و فضل و احسان من بر خلق تمام شود و آيات بعد شاهد بر اين است كه فقط آفرينش من از روى فضل و احسان است نه نفعى كه عايد خودم گردد و لام (ليعبدون) شايد اشاره بحكمت آفرينش خلق است نظير قوله تعالى در سوره ابراهيم (ع) آيه اول (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) كه حكمت انزال كتاب (قرآن) براى اين است كه مردم را از ظلمت كفر بنور ايمان رهبرى نمايد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 336 ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ شايد آيه براى جلوگيرى از اين است كه گمان نشود كه خداى تعالى محتاج بعبادت و عمل آنان ميباشد كه از عبادت آنها استكمال يابد نه رزقى از مخلوقات ميخواهد و نه طعامى از آنان ميطلبد بلكه او است آفريننده بىنياز و همه نيازمند باو و از او دوام هستى و روزى ميطلبند زيرا كه او است رزاق مطلق و همه موجودات از خوان نعمت او متنعم و كامياب گرديده و امرار حيات مينمايند و شديد القوة و قادر مطلق و غالب و قاهر بر تمام موجودات است و عظمت و كبريايى او است كه همه محتاج باو و او مستكمل بذات بيزوال خود خواهد بود نه در اصل وجود محتاج بكسى و نه در استكمال نيازمند بغير است. فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (ذنوب) در لغت بمعنى دلو بزرگ است كه با آن تقسيم آب مينمايند مثل اينكه گويند (و لهم ذنوب و لنا ذنوب و لكم ذنوب) و در اينجا استعارتا تشبيه نموده عمل كفار را بدلو آب و اشاره به اينكه همين- طورى كه براى پيشينيان مثل قوم عاد و ثمود عذاب فرود آمد براى اينان نيز قسمتى وافر از عذاب مهيا گرديده (فَلا يَسْتَعْجِلُونِ) جواب كفار است كه از روى سخريه ميگفتند اين وعده عذاب كى خواهد رسيد كه در پاسخ آنان بايد گفته شود موقع عذاب شما هم خواهد رسيد نبايد عجله كنيد- و واى براى آنهايى كه كافر شدند و در آن روز قيامت كه وعدهگاه آنها است كه بچه شدت و عذابى گرفتار خواهند گرديد
|