کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المجادلة: آيات 1تا22 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 171
سورة المجادلة

مدنية و هى اثنتان و عشرون آية

 [سوره المجادلة (58): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (1) الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2) وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (3) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (4)

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (5) يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (6) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (7) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 172

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

محققا خدا شنيد سخن آن زن را كه در باره شوهرش با تو مجادله مينمود و شكوه او را بخدا ميبرد و خدا گفتگوى شما را ميشنود بدرستى كه خدا شنوا و بينا است،

و اين مردم بعادت زمان جاهليّت سخنان ركيك و باطل ميگويند، و آن كسانى كه از شما اظهار ميكنند (كه زنهاى خود را بمنزله مادر و محارم گفتند) آنها مادرهاى آنها نيستند مادرهايشان آنهايند كه آنان را زائيده‏اند و هر آينه آنها ميگويند گفتار ناپسند و كلام دروغ و خداوند عفو كننده و آمرزنده است،

و آن كسانى كه ظهار ميكنند پس از آن از گفته خود برگشتند پيش از جماع و مقاربت با زنهاى خود بايستى بنده‏اى آزاد كنند و باين عمل موعظه ميشوند و خدا بآنچه ميكنند آگاهست،

و هر كس بنده نيابد كه آزاد كند بايستى پيش از آنكه با هم تماس كنند دو ماه پى در پى روزه بگيرد و اگر بر آن نيز توانايى ندارد شصت مسكين طعام دهد و اين تكليف براى اين است كه بخدا و پيمبرش ايمان آريد اين حدود الهى است و براى كافرين عذاب دردناك مهيّا است،

بدرستى كسانى كه در حدود الهى با خدا و رسول او مخالفت ميكنند نگونسار و خوار گردند همان طورى كه كسانى كه پيش از آنها بودند نگونسار و خوار گرديده شدند، و ما فرود آورديم آيات روشن خود را و براى كافرين عذاب خوار كننده مهيا است‏

در روزى كه تمام آنها را خداوند مبعوث ميگرداند پس آنان را خبردار ميگردانند بآنچه كرده‏اند و آنچه را كه فراموش نموده‏اند خدا تمام آنها را
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 173

 ضبط نموده و بر هر چيزى شاهد و گواهست‏

آيا نديدى و ندانستى كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است خداوند بر آن عالم و دانا است هيچ نجوى و رازى نيست كه بين سه نفر باشد مگر آنكه خدا چهارمى آنها است و نه آنكه پنج نفر باشند مگر آنكه خدا ششمى آنها است و نه كمتر از آن و نه بيشتر مگر آنكه خدا با آنها است هر كجا كه بوده باشند پس از آن در قيامت آنان را خبردار ميگردانند بآنچه كرده‏اند زيرا كه محققا خدا بهر چيزى عالم و دانا است،

آيا نديدى آن كسانى را كه نهى شدند از نجوى نمودن پس از آن برگشتند و مخالفت نمودند آنچه را نهى شدند و نجوى كردند بگناه و مخالفت با رسول (و اى پيمبر) وقتى اين مخالفين نزد تو آيند (از روى نفاق) تحيّت ميگويند بتو بآنچه را كه خدا تحيّت قرار نداده و در دل خود گويند اگر اين رسول خدا بود چرا خدا ما را عذاب نميكند بآنچه (از روى سخريّه و استهزاء مى‏گوييم) عذاب دوزخ آنان را كافى است كه در آينده در آن و بد بازگشتى است جهنم براى آنان.

 (توضيح آيات)

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ راجع بشأن نزول آيه مفسرين چنين گفته‏اند روزى خوله دختر ثعلبه و بقول ديگر خوله دختر خويلد كه از انصار و قوم خزرج بود و آن زنى بود زيبا و خوش اندام شوهرش اوس بن صامت نام داشت و برادر عباده بود روزى خوله در سجود نماز بود شوهرش بر وى نگاه ميكرد شهوت بر وى غالب گرديد پس از نماز خواست با وى خلوت كند خوله بعذرى ممانعت نمود شوهرش چون قدرى عقلش سبك بود در غضب شد و گفت (انت علىّ كظهر امّى) يعنى تو بر من چون پشت مادر منى و اين جمله را (ظهار) گويند كه اگر مردى بهمسر خود اين جمله را بگويد بر وى حرام ميشود تا وقتى كه كفّاره بدهد و در زمان جاهليت اين جمله بمنزله طلاق بوده بعد از آن اوس پشيمان گشت و بخوله گفت گمان ميكنم تو بر من حرام شدى خوله گفت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 174

 از رسول خدا استفسار نما كه حكمش چيست گفت من شرم ميكنم كه از رسول اللَّه چنين سؤالى بكنم خوله آمد نزد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در حالى كه عايشه سر حضرت را ميشست گفت يا رسول اللَّه اوس وقتى با من ازدواج نمود جوان و داراى مال بسيار و عشيره بسيار بودم و حالا كه مال من را تمام نموده و فرزندان بسيار از من آورده و صبح جوانى من بشب پيرى تبديل گرديده و كسان من از من متنفّر گرديده‏اند مرا مثل مادر خود گردانيده و من نميدانم با فرزندانم چه چاره كنم اگر باو گذارم ضايع گردند و اگر نزد خودم نگاه دارم از گرسنگى تلف ميگردند و حالا از (ظهار) پشيمان گرديده آيا در اين موضوع هيچ تدبيرى هست فرمود گمان ميبرم تو بر وى حرام گرديده‏اى گفت يا رسول اللَّه لفظ طلاق واقع نشده، فرمود گمان نميبرم مگر آنكه تو بر او حرام گرديده‏اى خوله نظر ببچه‏هاى كوچك خود و انسى كه در اثر سالها متمادى با اوس داشت بسيار غمگين و مضطرب گرديد و ثانيا كلام خود را تكرار نمود و همان جواب شنيد چون مأيوس گرديد رو بآسمان كرد و گفت (اشكو الى اللَّه فاقتى و حاجتى و شدة حالى فانزل على لسان نبيّك ما فيه خلاصى و راحتى) «1» و باز گفت يا رسول اللَّه در كار من فكرى كن عايشه گفت ساكت شو كه بر پيغمبر وحى نازل شده و علامت وحى اين بود كه موقع وحى حالت خواب بحضرتش روى ميداد پس از آنكه عايشه نصف سر حضرت را شسته بود حضرت بحال آمد و بخوله امر فرمود كه شوهرت را حاضر گردان.

پس از آن اين چهار آيه قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ تا عذاب اليم را بر وى تلاوت فرمود يعنى محققا خدا شنيد سخن آن زن را كه در باره شوهرش با تو گفتگو مينمود و راجع باو با خدا شكايت ميكرد وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما و خدا گفتگو و سؤال و جواب شما را ميشنود إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ زيرا كه خدا شنوا و بينا است.

__________________________________________________

 (1) خدايا شكايت ميكنم بسوى تو از فقر و شدت بد حالى خود را پس فرود آر بر زبان نبى خودت آنچه را كه خلاص من و راحتى من در آن است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 175

در لغت فرق است بين شكوى و شكايت، شكوى اظهار نمودن امر مكروهى است كه بانسان برخورد مينمايد مثل مرض يا غير آن و شكايت اظهار صدمه‏اى است كه از غير بوى اصابت مينمايد (مجمع البيان) و نيز گويند (قد) در قَدْ سَمِعَ اللَّهُ بمعنى توقع است يعنى هم رسول اللَّه و هم خوله هر دو منتظر بودند كه آن مجادله را خدا بشنود و در آن باب حكمى نمايد و اينكه در جمله اول سَمِعَ اللَّهُ بصيغه ماضى آمده و در جمله بعد وَ اللَّهُ يَسْمَعُ بصيغه مضارع آورده كه خدا ميشنود (تحاور كما) مشعر بر اين است شما كه منتظر بوديد خدا بشنود خدا ميشنود گفتگوى شما را إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ زيرا كه خدا شنوا و بينا است و تمام شنيدنيها و تمام ديدنيها نزد او حاضر و علم او بتمام اشياء احاطه دارد چنين نقل ميكنند وقتى عايشه اين آيات را شنيد گفت (تبارك الذى وسع سمعه الاصوات كلها) بزرگوار است خدايى كه هيچ صدايى بر وى پوشيده نيست در كنج خانه زنى با رسول اللَّه گفتگو ميكند بطورى كه ما بعضى از آن را نشنيديم و بر خدا هيچ از آن پوشيده نمانده.

و چون خوله در مقام گفتگوى با رسول اللَّه و اثبات حق خود تمسك نمود بمقدمات مسلّمه مشهوره كه در عرف مدّعى در مقام حق خود تمسك بآن مينمايند و آنها باعتبار قوانين شرعيه حجت نيستند كه بتوان حكم شرعى را بآن اثبات نمود اين است كه آن را مجادله ناميده در قوله تعالى آيه الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها (منهج الصادقين) الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ آن مردهايى كه از شما مؤمنين (ظهار) ميكنند و بزنهاى خود ميگويند كه (پشت تو مثل پشت مادر من است) كه اين جمله در زمان پيش از اسلام بمنزله طلاق بوده ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُور

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 176

 (زور) مصدر و بمعنى ميل بباطل و منحرف گرديدن از حق است قوله تعالى تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ يعنى مايل گرديدند از آن جهتى كه بودند و بمحض اينكه گفته شود كه تو بمنزله مادر منى اين سخن لغوى و دروغى است زن شخص مادر او نميشود مادر آن زنى است كه او را زائيده و هر گاه پشيمان گرديده از اين سخن لغو خدا عفو ميكند و ميآمرزد.

وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا آن كسانى كه بعد از اين سخن پشيمان ميشوند و برميگردند بايستى بنده‏اى آزاد نمايند.

در اينكه مقصود از يَعُودُونَ چيست تكرار همان سخن است چنانچه رأى بعض مفسرين است- يا آنكه يَعُودُونَ يعنى برگردد از آنچه بر خود از مقاربت زوجه حرام نموده يا اين كه رجوع كند بهمان عقد اوليه خود و غير از اين آراء ديگرى از مفسرين نقل شده لكن معنى دوم كه برگردد از آنچه بر خود حرام نموده اولى و مناسب‏تر بنظر ميآيد.

خلاصه معنى آيه چنين است كسى كه چنين لفظى را بهمسر خود بگويد يعنى بوى بگويد (انت علىّ كظهر امّى) (تو بر من مثل پشت مادر منى) و بعد از گفته خود پشيمان گردد مجازات اولين او اين است كه نزديكى بآن زن بر وى حرام ميگردد تا وقتى كه كفاره بدهد و كفاره او چنانچه در آيه بعد فرموده فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ در مرتبه اول اين است كه بنده‏اى كه در قيد رقّيّت و بندگى است آزاد نمايد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا پيش از آنكه با يكديگر تماس گيرند ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ و اين حكم براى اندرز و تنبيه شما است كه چنين سخن ركيكى بهمسر خود نگوئيد و خدا بتمام اعمال و گفتار و كردار شما عالم و بينا است مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 177

 فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا و كسى كه نيابد بنده‏اى يا از جهت عدم استطاعت بر قيمت آن كه برده‏اى بخرد و آزاد كند يا نبودن برده مثل اين زمان ما كه اصلا غلام و كنيزى يافت نميگردد پس بايستى پيش از تماس گرفتن و مقاربت نمودن دو ماه پى در پى روزه بگيرد.

مشهور بين فقهاء ما اين است كه مقصود از مُتَتابِعَيْنِ در آيه پى در پى دو ماه قمرى است يا شصت روز روزه داشتن و اگر يك ماه و يك روز روزه بدارد و بعد از آن بدون عذر افطار نمايد بعدا تتمه دو ماه را روزه بدارد استيناف بر وى نيست يعنى لازم نيست عمل را از سر بگيرد لكن گناه كرده و مقاربت نمودن با زنش بر وى حرام است تا وقتى كه دو ماه را تمام روزه بگيرد.

فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً كسى كه از جهت پيرى يا ضعف مزاج يا غير آن قدرت بر روزه نداشته باشد چنين كسى بايستى شصت مسكين را طعام دهد از قوت غالب همان شهرى كه در وى است از نان و گندم و برنج اگر قادر باشد نصف صاع و اگر قادر نباشد يعنى استطاعت ندارد بهر يك يك مدّ از طعام بدهد.

ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ ذلِكَ اشاره باين احكام و اوامرى است كه راجع (بظهار) مقرّر فرموده كه اين تكاليف براى اين است كه ايمان آوريد بخدا و رسولش و پيرامون چنين الفاظ و گفتار خرافاتى نگرديد و اين حدود قانونى است كه خداى تعالى تعيين فرموده و كسانى كه بپوشانند حكم خدا را و بآن عمل نكنند بر آنان است عذاب دردناك.

و شايد لام در لِتُؤْمِنُوا كه علّت حكم را ميرساند اشاره باين باشد كه وضع اين قوانين براى اين است كه ايمان شما در اثر پيروى قوانين الهى محكم گردد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 178

نكته قابل توجه‏

اوامرى كه از طرف شارع رسيده البته مصالحى در آن مندرج است اما آيا مصلحت در خود امر است يا در مأمور به بعضى از دانشمندان چنين معتقدند كه مصلحت در امر است و لو آنكه مأمور به خالى از مصلحت باشد يعنى شارع امر ميكند و نهى مينمايد براى آنكه انسان عمل كند و اطاعت نمايد تا آنكه بمقام عبوديت و بندگى نائل گردد و لو آنكه فرضا هيچ مصلحتى در اوامر او غير از پديد شدن حالت اطاعت و فرمان بردارى منظور نباشد، زيرا پديد شدن حالت بندگى و متحقق گرديدن بآن از بالاترين مصالح بشمار ميرود پس بنا بر اين ممكن است شارع بچيزى امر نمايد و از چيز نهى كند براى آنكه معلوم گردد حالت اطاعت و فرمان برى در بنده هست يا نه مثل كسى كه بخواهد غلام خود يا اولاد خود را امتحان نمايد كه فرمان بردار هست يا نه اين است كه بعضى گفته‏اند كسى كه بشوق بهشت يا خوف از جهنّم اتيان بواجبات يا خوددارى از محرمات نمايد اعمال او بدرجه قبول نميرسد زيرا كه بايستى منظور عامل فقط اطاعت امر مولى باشد.

پس از اينجا معلوم ميشود كه مصلحت در اوامر و اتيان بعبادات در امر متحقق ميگردد و لو آنكه متعلق امر يعنى مأمور به فى حد نفسه خالى از مصلحت باشد چنانچه در اول سوره (تبارك) فرموده خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وقتى موت و حيات بشر براى امتحان باشد و اوامر و نواهى كه بر او مقرّر فرموده بطريق اولى بايد براى امتحان باشد.

و بعضى بر آنند كه مصلحت در مأمور به است يعنى آنچه را شارع بمكلّفين امر نموده و آنچه را نهى فرموده ممكن نيست فى حد ذاته و فى نفسه خالى از مصلحت باشد و لو آنكه در بعضى موارد حكمت منطوى در آن نمايان نباشد مثل اكثر اعمال حج چنانچه معلوم نيست حكمت در رمى حجر و سعى در صفا و مروه و امثال آن چيست لكن حتما در آن اسرار و رموزى مندرج است كه از عقل كوچك بشر خارج است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 179

 و حق در مقام اين است كه گفته شود در قوانين و احكام و اوامر و نواهى كه از قبل شارع تعيين گرديده در هر يك دو مصلحت مراعات گرديده يكى در امر و ديگرى در مأمور به.

اگر فرضا انسان برأى خود بآن اعمالى كه متعلق امر واقع گرديده عمل نمايد و از آنچه متعلق نهى گرديده اجتناب نمايد و لو آن كه مقصودش اطاعت امر مولى نباشد بآن فائده‏اى كه آن عمل در بر دارد خواهد رسيد مثل انفاق بفقرا و برّ و نيكى كردن بخلق خدا و غير اينها كه هر كار خيرى آثار مخصوصى دارد كه بر آن مترتب ميگردد و نيز ظلم و تعدى و اخذ عدوانى نيز چنين است لكن كسى كه در عمل خير مقصودش امر مولى باشد در اينجا دو فائده عايد وى ميگردد يكى همان فوائد دنيوى كه در عمل مأخوذ بوده نصيبش ميگردد و ديگر بفيوضات اخروى نيز نائل ميگردد و بمقام عبوديت كه از بالاترين فيوضات بشمار ميرود خواهد رسيد و ممكن است يك وجه از كفلين كه در سوره حديد فرموده يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ «1» همين باشد.

كه مقصود از آيه چنين باشد شمايى كه بظاهر ايمان آورده‏ايد اگر از روى حقيقت و واقعيّت داراى ايمان و تقواى گرديد و اعمال شما از روى ايمان و اطاعت پروردگار انجام گيرد خداوند دو قسط از رحمت بشما كرامت فرمايد يعنى از اعمالتان دو فائده نصيب شما ميگردد، يكى از آن فايده‏اى كه در خود آن عمل مندرج است كه بدون قصد اطاعت مولى نيز مترتب بر عمل نيك ميگردد، و ديگر آن فايده‏اى كه از قبل اطاعت مولى مترتب بر عسل ميگردد و اينكه فائده بعضى از اعمال مخصوصا واجبات را بيان نكرده‏اند دليل نميشود كه عمل فى حدّ ذاته خالى از فائده باشد چه فائده‏اى بالاتر از آن ميشود كه آدمى مقام بندگى و عبوديّت را پيدا نمايد، و شايد غرض از عدم ذكر حكمت بعضى از واجبات اين بوده كه فقط اعمال براى فرمان‏

__________________________________________________

 (1) خطاب متوجه بمؤمنين است اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد تقوى پيشه خود نمائيد و ايمان واقعى برسول آريد تا آنكه دو كفل كه شايد مقصود دو قسمت از رحمت باشد نصيب شما گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 180

بردارى انجام گيرد نه براى فايده‏اى كه مترتب بر آن ميگردد.

چگونه ممكن است شارع مقدس بدون مرجّح ترجيح دهد عملى را بر عمل ديگر يا تخصيص دهد فعلى را بر فعل ديگر در صورتى كه ترجيح بلا مرجح و تخصيص بلا مخصّص قبيح بلكه محال است.

از اينجا معلوم ميشود كه آدم عاصى كه ترك اوامر نمايد در صورتى كه امر مولى بوى رسيده يا در مورد نهى واقع گرديده و عصيان نموده مخالفت نمايد چنين كسى در دو مورد دو مفسده و دو ضرر واقع گرديده، يكى از فوائد مندرجه در اوامر خود را محروم گردانيده، و ديگر بترك اوامر و مخالفت امر مولى خود را مستحق عذاب و از مرتبه عبوديّت و بنده‏گى بى‏نصيب گردانيده و از مقام بلندى كه براى مطيعين مهيّا گرديده پرتاب نموده و از اجتناب ننمودن از محرمات و نواهى شرعيه خود را داخل در اشقياء و مطرودين از رحمت خداى متعال گردانيده.

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ يوم متعلق بعامل مقدّر (اذكر) يعنى اى محمد ياد كن روزى را كه خدا مبعوث ميگرداند تمام آنها را يعنى تمام افراد بشر را بيرون آرد و سير ميدهد آنها را بسوى قيامت.

در مفردات راغب چنين گويد قوله تعالى يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً بعث دو قسم است يكى (بعث بشرى) مثل بعث البعير و بعث الانسان فى حاجته، و ديگر بعث الهى، و بعث الهى دو قسم است يكى ايجاد اشياء از اعيان و اجناس و انواع از نيستى بهستى و اين مختص است بذات بارى عزّ و جلّ و كسى قدرت بر چنين عملى ندارد، دوم زنده كردن مردگان و اين قسم را اختصاص داده ببعض اولياء خود مثل حضرت عيسى عليه السّلام و امثال او- و قوله تعالى يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً يعنى (يخرجهم و يسيّرهم الى القيامة) (پايان)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 181
ايزد متعال در اين مبارك آيه خبر ميدهد بدو چيز، يكى آنكه تمام مردم در قيامت مبعوث ميگردند و در ارض قيامت حاضر ميشوند و از لفظ جميعا كه براى تأكيد آورده ارائه ميدهد كه نفرى از افراد بشر باقى نميماند مگر آنكه در آن روز حاضر ميگردد و ديگر هر كسى آنچه كرده از گفتار و كردار و اعمال نيك يا شرّ تماما نزد وى حاضر ميگردد پس از آنكه فراموش نموده بطورى كه صفحه اعمال خود را بعيان مشاهده مينمايد و گويد ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً.

 (شهيد) مثل قوله تعالى شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ از ماده شهود و بمعنى مشاهده است خداوند شهيد است كه بعلم حضورى ازلى خود ذات سرمدى بى زوال خود را مشاهده مينمايد بذات خود و نيز از جهت مبدئيّت و الهيّت خود احاطه علميه دارد بتمام موجودات و تمام موجودات ازلا و ابدا قبل از پيدايش آنان و بعد از فناء و اضمحلال آنها در علم حضورى او موجودند زيرا كه علم او سبحانه بآنها از قبل صفت الهيّت و خالقيت خود او است نه از قبل وجود آنها زيرا كه علم او فعلى است نه انفعالى كه مؤخّر از وجود معلوم باشد و بعبارت ديگر تمامى موجودات از مجردات و ماديات از جواهر و اعراض در علم حضورى او هميشه قبل از پيدايش آنها و بعد از فناء آنها و در حال وجود آنها نزد او حاضر و هويدايند زيرا كه نسبت علم او بموجودات هميشه يكسان است اگر چه هر يك از موجودات محدود بحدّ معين و زمان معيّن ميباشند لكن علم او بآنها و حضور آنها نزد او گذشته و حال و آينده ندارد زيرا كه علم حضورى او همه اشياء را فرا گرفته و هيچ چيز از احاطه علميه او بيرون نيست و بر هر چيزى گواهست.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 182

 مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا

 (النّجوة و النجاة) در لغت مكان بلند مرتفعى را گويند كه از جهت ارتفاعش منفصل از اطرافش باشد و چون راز گفتن دو نفر يا سه نفر يا بيشتر با هم از فهم اطرافيانشان بالاتر است شايد باين مناسبت راز گفتن آهسته را نجوى گفته است.

قوله تعالى خطاب برسول اكرم خود نموده أَ لَمْ تَرَ آيا تو نديدى مقصود از ديدن ديدن بچشم دل است كه تو بچشم دل كه بمراتب بسيار بيناتر و در يقين استوار تر از چشم سر است مى‏بينى و ميدانى كه چگونه علم خدا احاطه دارد بآنچه در آسمانها است از اجرام مثل كرات و اوضاع افلاك و موجودات در آنها و موجودات علوى از انواع و اقسام ملائكه علويّين و مدبرين و غير آنها را و نيز ميداند آنچه در زمين است از انواع و اقسام جمادات از درياها و اقيانوسها و كوه‏ها و معدنها و انواع و اقسام نباتات و حيوانات و غير آنها كه شماره و عدد آنها را نميداند كسى مگر ذات پروردگار كه علم او احاطه دارد بهمه چيز و چيزى از احاطه علميه او بيرون نيست.

پس چون علم او احاطه دارد بهمه موجودات و آنچه در عالم واقع ميگردد از احاطه علميه او خارج نيست پس وقتى كه سه نفر با هم نجوى كردند خدا چهارمى آنها است و اگر پنج نفر شدند خدا ششمى آنها است و همچنين كمتر مثل دو نفر يا زيادتر از پنج نفر هر گاه با يكديگر بتنهايى راز گفتند خدا با آنها است هر جا كه باشند و شايد نكته اينكه ثلاثة و خمسه را تخصيص بذكر داده براى اين باشد كه در شأن نزول آيه گفته‏اند سه نفر و پنج نفر از منافقين نجوى كردند براى آنكه مؤمنين را محزون گردانند.

ممكن است در اينجا سؤالى پيش بيايد و گفته شود در سوره مائده آيه 77 فرموده لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ «1» و در اينجا ميفرمايد ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ آنجا حكم ميكند بكفر آن‏

__________________________________________________

 (1) هر آينه محققا كافر گرديدند آنهايى كه گفتند خدا سومى سه تا است و حال اينكه نيست الهى مگر اله واحد يكتا.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 183

كسى كه بگويد خدا سومى سه تا است و در اينجا فرموده هر گاه سه نفر باشند خدا چهارمى آنها است چه فرق است بين اين دو نحو كلام در پاسخ گوئيم چون نصارى اقانيم ثلاثة ميگفتند خدا و عيسى و مريم و خدا را يك فرد از اين سه و مقابل هم ميدانستند اين بود كه حكم بكفر آنها شد (ثالث ثلاثة) يعنى يكى از سه تا كه اين طور نسبت دادن البته كفر است وجود ممكنات در عرض وجود حق تعالى بشمار نميآيند بلكه وجود تمام موجودات در طول وجود او واقعند.

و قوله تعالى هُوَ مَعَهُمْ يعنى قوام هستى موجودات بسته باراده و قدرت و مشيّت او تعالى است كه همه از آثار فيض و جلوه‏اى از جلوات آثار ربوبيت بشمار ميرود و هيچ موجودى از حيطه وجود و علم او خارج نيست و همه مسخر امر او و تحت اراده او ميباشند كه على الدوام فيض وجود از طرف فيّاض مطلق بآنها ميرسد اگر آنى فيض قطع گردد تمام موجودات برميگردند بنيستى اولى خود هُوَ مَعَهُمْ در افاضه وجود بآنها، و توهم نشود كه لازمه معيّت حق تعالى بموجودات اين است كه ذات متعال ممزوج گردد بقاذورات و اشياء پست پليد و در آنان حلول يا اتحاد پيدا نمايد تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا.

بلكه بايد دانست كه معيّت حق تعالى بموجودات از قبيل معيّت جسم بجسم نيست مثل اينكه جسمى ملاصق گردد بجسم ديگر و نيز مثل معيت عرض بموضوع مثل سفيدى و سياهى و الوان ديگر نسبت بمحل نيست و نيز مثل صفت بموصوف نيست، زيرا كه ارتباط بين واجب و ممكن چنين نيست كه او جلّ و علا محل باشد براى ممكنات يا ممكنات محل او باشند بلكه فقط ذات ممكن محل نفوذ فيض او و ظهور رحمت واسعه او ميباشد كه بوجود و صفات و كمالاتى كه از مبدء زائد بآنها افاضه شده ارائه ميدهند يعنى هر ممكنى بقدر دلالت وجودى كه بوى افاضه شده نشان ميدهد صفات و كمالات مبدء وجود را.

و بعضى از دانشمندان براى تقريب بذهن نسبت اشياء را بحق تعالى تشبيه نموده‏اند بسايه نسبت بصاحب سايه قوله تعالى أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 184

 و نيز نسبت حق تعالى را بموجودات تشبيه نموده‏اند بروح نسبت ببدن كه همان طورى كه وجود و قوام سايه بصاحب سايه است، و نيز قوام و هستى و حيات بدن قائم بروح است، قوام موجودات بستگى دارد بوجود و اراده حق عز و جلّ، لكن مثال از وجهى مقرب است و از وجوهى مبعّد، و همان طورى كه مثل براى ذات اقدس الهى نيست مثال مطابق هم تصوّر ندارد.

إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ نيز مؤيّد همين معنى است كه قوام موجودات بسته بعلم و اراده او است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ در شأن نزول آيه از ابن عباس چنين نقل ميكنند كه عادت يهوديان و منافقين اين بوده كه وقتى مؤمنين بامر رسول اللَّه بجهاد ميرفتند و خبر آنها دير ميآمد بعضى از منافقين سر راه مؤمنين يا نزديك بآنان مى‏نشستند و آهسته با هم حرف ميزدند و بگوشه چشم بآنها نگاه ميكردند براى آن كه آنها گمان كنند كه لشكر اسلام شكست خورده و غمگين گردند وقتى اين خبر بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد حضرت از اين عمل نهى فرمود و دو سه روزى دست از اين عمل برداشتند بعد بهمان منوال نجوى ميكردند (منهج الصادقين) وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ گويند يهوديان وقتى مى‏آمدند نزد پيمبر اكرم بجاى (السّلام عليك) ميگفتند (السام عليك) و اين لفظ بزبان آنها فحش بود زيرا كه سامّ بمعنى مرگ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 185

 است يعنى مرگ بر تو باد و حضرت در جواب آنها ميفرمود عليك يعنى همين سخن كه گفتى بر تو باد و آنها گمان ميكردند كه حضرت معنى و مقصود كلام آنها را نميفهمد اين بود كه در دل خود مى‏گفتند اگر اين شخص پيمبر است چرا در اثر اين سخن ركيك خدا بر ما عذاب فرود نميآورد اين آيه بعد جواب آنها است.

حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ جهنم براى آنها كافى است و جهنم بد بازگشتى است زيرا عذابهاى دنيا هر قدر هم شديد باشد با اندك از عذاب آخرت مقابلى نخواهد نمود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 186

 [سوره المجادلة (58): آيات 9 تا 17]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (9) إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12) أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (13)

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (14) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (15) اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (16) لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (17)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 187

 (ترجمه)

اى كسانى كه ايمان آورديد هر گاه با هم بنجوى سخن گوئيد هرگز بطريق راز و بنجوى بگناه و دشمنى و مخالفت با رسول سخن نگوئيد و نجواى و راز هاى شما با يكديگر بر طريق برّ و نيكويى و تقوى باشد و خود را نگاه داريد از مخالفت خدايى كه بسوى او محشور ميگرديد،

اين است و جز اين نيست كه نجوى و راز گفتن (بسخن بد) از شيطان است تا اينكه محزون و غمگين گرداند كسانى را كه ايمان آورده‏اند (و نجواى شيطانى) بمؤمنين ضرر نميزند مگر باذن و خواست خدا و بايستى مؤمنين هميشه بخدا توكّل بنمايند،

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه در مجالس بشما گفته شود بديگران جاى دهيد جا باز كنيد تا در عوض خدا جاى شما و منزلت شما را توسعه دهد و وقتى بشما گفته شود از مجلس برخيزيد (حكم خدا را اطاعت كنيد) و برخيزيد خدا بلند ميكند مقام كسانى كه از شما مؤمنين واقعا ايمان آورده‏ايد و براى كسانى كه بآنها علم عنايت شده درجاتى است، و خدا بآنچه ميكنيد آگاهست،

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه خواسته باشيد با رسول اللَّه (ص) سخن سرّى بگوئيد پيش از عمل بايستى مبلغى صدقه دهيد و اين عمل براى شما خير است و شما را تزكيه و طاهر ميگرداند پس اگر چيزى نيافتيد كه صدقه بدهيد خداوند آمرزنده و مهربان است،

آيا ترسيديد قبل از سخن سرّى و نجواى با رسول صدقه بدهيد پس حال كه چنين نكرديد و خداوند شما را بخشيد پس بپاى داريد نماز را و زكاة مال خود را بدهيد و اطاعت كنيد خدا و رسولش را و خدا بآنچه عمل ميكنيد آگاهست،

 (اى رسول) آيا نديدى كسانى را كه دوستى ميكنند با طائفه‏اى كه مشمول غضب الهى ميباشند در صورتى كه نه آنها از شمايند و نه شما از آنان ميباشيد، و بدروغ قسم ياد ميكنند (كه ما اهل ايمانيم) در صورتى كه خود آنان ميدانند كه دروغ ميگويند،

خداوند براى آنها آماده نموده عذاب سخت و محققا آنها آنچه ميكنند بد عملى است،

سوگندهاى خود را براى حفظ خود سپر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 188

 قرار داده‏اند و راه حق را بستند پس براى آنان است عذاب خوار كننده،

هرگز نه مال و نه اولاد آنها، آنها را از خدا بى‏نياز نميگرداند چنين جماعتى در آتشند و در آن جاويدانند.

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ حضرت عزّت خطاب بمؤمنين و كسانى كه بقلب و زبان ايمان آورده‏اند نموده كه اى كسانى كه بحقيقت ايمان آورده‏ايد وقتى با يكديگر آهسته راز گفتيد كلماتى نگوئيد كه باعث گناه و دشمنى و ضديّت و مخالفت امر پيمبر گردد، چنانچه عادت يهوديان چنين بوده، بلكه با هم راز گوئيد و يكديگر را توصيه نمائيد باعمال نيكو و تقوى از محارم اللَّه و آنچه خدا حرام نموده.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ تكرار كلمه تقوى براى اهميّت آن است و چون تقوى در لغت بمعنى نگاه دارى از امر موذى است شايد در اينجا مقصود چنين باشد كه اى مؤمنين در همه حال در گفتار و كردار و در تمام اعمالتان امر خدا و رضاى او را مراعات نمائيد تا آن كه خود را در وقايه يعنى در حفظ او نگاه داشته باشيد و در هيچ حالى مبدء خود را فراموش ننمائيد آن خدايى كه بسوى او در قيامت محشور ميشويد.

إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا نجوى بمعنى سر گوشى حرف زدن است و گاهى انسان با انسان ديگر نجوى ميكند در اينجا بمؤمنين امر فرموده هر گاه نجوى كرديد يكديگر را امر نمائيد به برّ و تقوى و در حديث از حضرت رسول نقل ميكنند كه فرموده اگر سه نفر باشيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 189

 دو نفرتان با هم نجوى نكنيد كه اين عمل توهين بسومى است.

و قسم ديگر از نجوى نجواى شيطانى است كه چيزى در خواب يا در بيدارى بانسان القاء ميكند كه وى را محزون نمايد و اين عمل شيطان است زيرا كه وقتى شيطان با كوشش زيادى كه در اغواى مؤمنين ميكند شخص مؤمن با تقواى را نتوانست از طريق حق منحرف گرداند و حواس او را بخود جذب نمايد در خواب يا در بيدارى چيزهايى بقلب وى القاء مينمايد مخصوصا در خواب كه عقل آدمى موقّتا قوا را رها مينمايد و براى استراحت بدن حواس را بخود واميگذارد آن وقت شيطان بيشتر تسلّط پيدا ميكند و بطور نجوى چيزهايى باو القاء مينمايد و در نظر او ميآورد تا آنكه او را باين وسيله بخود مشغول نموده و از توجّه بحق تعالى باز دارد.

اين است كه خداى متعال برسول خود در سوره (مؤمنون) آيه 99 امر فرموده وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ «1» و در سوره اعراف آيه 20 در باره مؤمنين است إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «2».

شايد مقصود چنين باشد كه اشخاص با تقواى وقتى شياطين بر آنان هجوم آوردند آنها بينا و عارفند و از وسوسه شياطين پناه بخدا ميبرند و بياد خدا شياطين را از خود رفع مينمايند.

آرى شياطين هميشه همّت خود را مصروف ميگردانند و در كمين گاه مؤمنين كاملين نشسته كه وقتى را بدست آورده و آنان را اغواء نمايند انسان كامل بايستى هميشه مراقب حال خود باشد وقتى رسول اللَّه با آن وقت عقل كه در حديث فرموده (شيطان من مطيع و منقاد من شده) در آيه اول مأمور گردد از شر آن لعين بخدا پناه‏

__________________________________________________

 (1) و بگو پروردگار من پناه ميبرم بتو از وسوسه‏هاى شياطين و پناه ميبرم بتو اى پروردگار من از آنكه نزد من حاضر گردند. [.....]

 (2) محققا كسانى كه متقى و پرهيزكارند وقتى بآنها تماس گرفتند جماعتى از شياطين متذكر ميشوند و آنها را بينا ميگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 190

ببرد چه گمان ميبرى بغير او، در صورتى كه شيطان قسم ياد نموده بعزّت حق تعالى كه تمام افراد بشر را گمراه نمايد مگر مخلصين و آنها كسانى ميباشند كه دل و قلب آنها از غير خدا خالى است، با آنكه چنانچه در حديث دارد مخلصين نيز در خطر عظيم ميباشند.

وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ در مفردات راغب گفته توكيل اين است كه اعتماد كنى بر غير خود و او را در امور خود نائب و بجاى خود قرار دهى پايان در قرآن مجيد در موارد بسيارى امر بمؤمنين فرموده كه بر خدا توكل نمائيد مثل قوله تعالى و على اللَّه فليتوكل المؤمنون وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا و غير ذلك از آيات بسيار و بكسانى كه اتكاء و اعتماد بخدا نموده‏اند وعده فرموده وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ يعنى كسى كه اعتماد او بخدا باشد و اتّكاء و پناه‏گاه او در تمام امور او خدا باشد خدا براى او كافى است كه مهمات امور وى را اصلاح نمايد.

و چون بدون اراده حق تعالى ممكن نيست در عالم خير و شرّى پديد گردد آيه اشاره باين دارد كه كسى كه از شرّ شيطان و از هر شيئى موذى بخدا پناه برد و باتّكاء و اعتماد بر او خود را در پناه‏گاه او قرار داد از هر شرّ و آفتى در پناه او محفوظ ماند.

و بايد دانست كه معنى توكل نه اين است كه انسان باسم توكل تنبلى را شعار خود نموده و دست از عمل و كار بردارد و گوشه‏اى بنشيند و بگويد بر خدا توكل نموده‏ام اين فكر يكى از اشتباهات بزرگى است كه آدمى را مغرور نموده.

معنى توكل اين است كه انسان دنبال كسب و عمل و كار برود لكن ايمان داشته باشد كه اين اعمالى كه موظفيم انجام بدهيم فقط معدّات و شرايطى بيش نيستند مؤثر خدا است و بس، مثلا وقتى مريض ميشويم رجوع بطبيب و پزشك بكنيم لكن بدانيم و ايمان داشته باشيم كه شفا دهنده خدا است چنانچه يكى از اسماء الحسنى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 191

 (الشافى) است و چنين است تمام امور كه مؤثر او است و بس، لكن حكمت نظام عالم بر اين جارى گرديده كه براى هر چيزى اسباب و معداتى قرار داده و هر موجودى را موظّف بكارى نموده و محبت آن كار را در دل وى نهاده.

         هر كسى را بهر كارى ساختند             مهر آن را در دلش انداختند

 و بسيار تجربه شده كه گاهى ميشود دو نفر مريض نوع مرضشان يكى نوع دواء يكى پزشك يكى لكن دواء در يكى تأثير نموده و بهبودى حاصل گرديده و در ديگرى تأثير ننموده معلوم ميشود در آن يكى مصلحت در شفاء بوده خداوند او را شفاء داده، و در ديگرى چنين مصلحت نبوده دواء در وى اثر نبخشيده.

خلاصه معنى حقيقى توكل همان عقد قلب و دل بستگى بخدا است و آن در اثر معرفت و شناسايى پديد ميگردد كسى كه قيوميت و احاطه رحمت او را در باطن خود مشاهده نموده البته بتمام قوى و مشاعر رو باو آورد تمام اتكاء و اميدوارى او باو است و آنى از او غفلت ندارد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا فسح يفسح فسحا بمعنى توسعه دادن است خطاب بمؤمنين نموده كه اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد وقتى بشما گفته شد در مجلس جا باز كنيد براى ديگران كه بنشينند شما جاى باز كنيد و اگر شما در مجلسى كه جا تنگ است جا باز كنيد كه ديگرى بنشيند خدا بشما توسعه ميدهد.

بعضى مجالس را حمل نموده‏اند بر مراكز غزوات يعنى ميدان جنگ و نيز يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ را حمل نموده بر گشاده‏گى قبر يا بهشت لكن (مجالس) عام است و شامل ميگردد هر مجلس تنگى را كه اجتماع در آن واجب يا مستحبّ يا مباح باشد نه مجلس معصيت كه جاى دادن در آن اعانت بر گناهست و نيز توسعه دادن
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 192

 خدا كه از كلمه يَفْسَحِ اللَّهُ استفاده ميشود آن نيز اطلاق دارد شامل ميگردد گشادگى قلب و گشادگى روزى و گشادگى در قبر و گشادگى در صحراى محشر و غير آن را.

وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا وقتى بشما گفته شود برخيزيد برخيزيد از بعض مفسرين است كه معنى آيه چنين است كه وقتى گفتند برخيزيد براى نماز جماعت يا براى جهاد يا باقى اعمال خير برخيزيد.

يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ درجات مفعول (يرفع) و آيه مشعر بر اين است كه خدا بلند ميكند درجات كسانى را كه ايمان آورده‏اند و براى كسانى كه بآنها علم عطاء شده درجاتى است فوق ايمان آنها.

سخنان مفسرين در توجيه آيه‏

 (1) مؤمنى كه باو علم عطاء گرديده بدرجاتى خداوند مقام وى را بلند گردانيده. (ابن عباس) (2) تا اينكه خدا بلند كند درجه كسانى را كه از شما ايمان آورده‏اند بسبب اطاعت نمودن امر رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم.

 (3) كسانى كه بآنها علم عطاء شده بفضل علم آنها و سبقت آنها در اسلام براى آنها است درجاتى در بهشت يا درجه‏اى دارند در مجلس رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زيرا كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم علماى مؤمنين را در مجلس خود مقدم بر غير علماء قرار ميداد براى آنكه فضل و مقام علم معلوم گردد (مجمع البيان) راجع بعلم و علوّ مقام علماء از آيات قرآنى و احاديث نبوى و غير آن فضيلت بيشمار رسيده، در فضيلت علم همين بس كه در سوره زمر آيه 12 بطور تعجب فرموده قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ و همين آيه و غير آن از آيات بسيارى است كه دلالت صريح دارد بر علوّ مقام علما.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 193

 و نيز احاديث در فضيلت علم بقدرى زياد است كه نتوان احصاء و شماره نمود، در حديث از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه فرموده‏

 (العلماء ورثة الانبياء)

و در جاى ديگر

 (مداد العلماء افضل من دماء الشهداء)

در حديث ديگر (فضيلت عالم بر عابد مثل فضيلت من است بر پست‏ترين كسى از امّت من) و غير اينها كه در كتب اخبار بيان شده.

خلاصه تمام عقلاى عالم معترفند كه ترقى و تكامل بشر منوط بهمين صفت ارجمند علم است، آرى علم نورى است كه از مصدر جلال احدى صادر گرديده و اشراقى از آن بر قلب مؤمن پاك طينت پرتو افكنده و اطراف قلب را روش گردانيده و از شبكه حواسّ از باطن بظاهر ظهور مينمايد.

سؤال، آيا مقصود از علمى كه اين قدر تعريف و تمجيد از آن شده چه علمى است در پاسخ گوئيم اگر چه علم بهر چيزى نزد عقلاء بهتر از جهل بآن است، زيرا كه شرافت انسان بدانايى است، لكن چنانچه معلوم است شرافت هر علمى بسته بشرافت معلوم آن است، هر قدر معلوم و شريف‏تر و پرفائده‏تر باشد علم باو شريف‏تر است.

و براى وضوح مقدمة گوئيم معلوم و محقّق است كه انسان داراى دو جنبه و دو جهت است يعنى حقيقت انسانى او از دو چيز مقابل تشكيل شده، يكى جنبه روحانى، و ديگر جنبه طبيعى پس انسان داراى روحى و عقلى و بدنى و طبيعتى است و هر يك از اين دو جنبه را كمال و نقصى است علوم روحانى و الهى مكمّل روح بشر است، و علوم طبيعى و مادى مكمّل جنبه طبيعى وى است، و نزد عاقل پوشيده نيست كه اصل و حقيقت انسانى آن جنبه روحانى او است پس از اينجا معلوم ميشود هر علمى كه روحانيّت انسان را تكميل نمايد شريف‏تر است و نظر بهمان كمال جنبه روحانى دارد آن حديث مشهور كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم علم نافع را در سه چيز محصور فرموده‏

 (آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة)

 (آية محكمة) تفسير شده بعلم توحيد و آنچه در آن منطوى است از                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 194

 معرفت مبدء و معاد و باقى معارف (فريضة عادلة) تفسير شده بعلم اخلاق و تميز بين صفات حسنه و نكوهيده (سنّة قائمة) تفسير شده بعلم احكام و شناختن حلال و حرام و طريق عبادات و بعضى دانشمندان (فريضة عادلة) را تفسير نموده‏اند بعلم احكام و (سنة قائمة) را بعلم اخلاق لكن نظر بقيد عادلة كه صفت فريضة واقع گرديده اين توجيهى كه كرديم اولى بنظر مى‏آيد.

و چون باعتبارى جنبه روحانى با جنبه طبيعى مقابل هم و ضدّ يكديگرند اين است كه چنانچه ميبينيم اكثر افرادى كه آن جهت طبيعى در آنان غالب گرديده و مايل بعلوم طبيعى ميباشند هر قدر بعلوم طبيعى نزديك‏تر گردند از علوم روحانى و الهى دورتر ميشوند و اين نه براى اين است كه علوم طبيعى و الهى را نشود با هم جمع نمود، بلكه براى اين است كه چون تمام همّشان در تحصيل علوم طبيعى است و هدف آنها فقط شناختن آثار و خواص اشياء است و چشم از مسبب الاسباب برداشته و بآثار دوخته و امور طبيعى را مؤثر در آثار ميدانند اين است كه غالبا چنين اشخاصى از حق منحرف ميگردند و بجاى آنكه خدا را مؤثر در آثار بدانند كوركورانه آثار را مستند بطبيعت ميدانند و اگر از آنان پرسش شود طبيعت چيست عاجز از جواب ميمانند و چون پيشوايان بشر و عقلاى عالم اعتنايى بعالم طبيعت و دنياى فانى نداشته‏اند مگر بقدرى كه مسافر عالم حقيقت از آن توشه‏اى براى عالم آخرت بردارد و از اين جاده پر خطر دنيا بسلامت بمنزلگاه قرب الهى برسد اين است كه آنچه بر كمالات روحى آدمى بيفزايد و او را از قيد طبيعت برهاند در نظر آن بزرگواران شريف‏تر است.

لكن كسانى كه دنبال علوم طبيعى ميروند اگر هدف آنها و نقطه نظر اصلى آنها اولا شناختن مبدء و ثانيا شناختن حقيقت و آثار و خواص موجودات باشد چنين اشخاصى حقيقت علم را دريافته‏اند. و قوله تعالى سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ بدرستى كه در باره آنان درست آيد، زيرا كسى كه در موجودات نظر كند كه خواصّ و آثار مكنونه در طبيعت را مشاهده نمايد و از اين راه علم و قدرت و                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 195

 حكمت آفريننده او را بنگرد و نيز از علم و عمل خود آسايش خلق را در نظر آرد، البته چنين كسى فائده علم را دريافته، و او مصداق كسانى ميگردد كه در شأن آنها فرموده وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً.

لكن چون اكثر مردمان زمان ما چنين سعه نفسى ندارند كه بتوانند جمع كنند بين علوم طبيعى و علوم الهى اين است كه مى‏بينيم بيشتر كسانى كه مشغول علوم طبيعى گرديده‏اند بعلوم الهى بى‏اعتنا ميگردند مگر بندرت كسى پيدا شود كه لطف الهى شامل حال او گرديده و در عين حالى كه مشغول بعلوم طبيعى ميباشد هدف او و نظر او بمبدء آفرينش باشد چنين كسانى حقيقت توحيد را در ميبابند و توان گفت اينان انسان كاملند و اين همه تعريف و تمجيدى كه در باره تحصيل علم شده در باره چنين اشخاصى صادق آيد آيا نميبينى چه قدر آيات قرآنى بشر را ترغيب و تحريص مينمايد بفكر و تأمّل در موجودات حتّى شايد يك حكمت در اينكه هر يك از انواع موجودات از شمس و قمر و كواكب و انواع و اقسام ملائكه و موجودات ارضى از انسان و حيوان و نبات حتى بكوه و بلد و غير اين‏ها را مورد سوگند قرار داده همين باشد كه انسان را متوجه نمايد كه در اينها نظر كند و آثار و خواص مكنونه در موجودات را بدست آرد و بكار بندد و از آن چنانچه گفته شد دو فايده عايدشان گردد يكى عظمت خالق و قدرت و حكمت و آفريننده آن را بچشم دل ببيند و اين فضيلت كسى را ميسّر ميگردد كه بموجودات نظر مرآتى نمايد و كمالات خالق را در آن بنگرد مثل كسى كه نظر ميكند در نقشه‏اى يا عمارتى براى آنكه هنر و كمال نقاش و معمار را ببيند.

و ديگر فايده‏اى كه عايد وى ميگردد اين است كه وقتى آثار و خواص موجودات را فهميد ميفهمد كه اگر بشكل مخصوصى آنها را با هم تركيب كند آثار ديگرى پيدا مينمايد و اختراعات دست بشرى اولاد از همين راه پديد گرديده و از اين فائده شايانى نصيب عامل و نوع بشرى ميگردد.

خلاصه عملى كه كمال روحانى مى‏آورد و سبب قرب ميگردد نه علمى است كه

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 196
در مدارس قديم يا جديد تحصيل ميشود، زيرا كه آنها گر چه فضيلتند لكن فى الحقيقه صنعتى بيش نيستند.

         علم رسمى سر بسر قيل است و قال             نى از او كيفيتى حاصل نه حال‏

 (شيخ بهايى) بلكه عالم حقيقى شناسايى موجودات است بآنطورى كه آيت و نماينده حق تعالى و صفات كماليه او است و چون طبيعت افراد بشر مختلف است و هر كسى باعتبار طبيعت و ميل نفسانى خود مايل ميگردد بتحصيل علمى كه مناسب سليقه وى است اين است كه علم نافع را محمول بر همان مينمايد و چنين پنداشته كه آن بهترين اقسام علوم است.

         آرى آرى هر كسى را بيشه‏ايست             هر دلى اندر خور انديشه‏ايست‏

         شغل پالان گر بود پالان گرى             كى تواند دوخت ديبا و زرى‏

 (مثنوى) در كتاب (سير و سلوك) راجع بعلم اندازه‏اى بحث نموده‏ايم رجوع بآن جا شود.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خطاب متوجه بمؤمنين است كه هر گاه خواستيد با رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نجوى كنيد پيش از نجوى و سخن خود بايستى صدقه دهيد و اين حكم را براى احترام رسول و اهميت حضور او در ضمن مراعات فقرا تأسيس نموده.

شيخ صدوق (ره) در كتاب خصال بسند صحيح متّصل از مكحون چنين روايت ميكند كه حضرت امير عليه السّلام فرموده اصحاب پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميدانند كه مردى بين صحابه نبود كه فضيلت و شرافتى دارا باشد مگر آنكه من با وى در آن فضيلت شريك ميباشم و باضافه براى من هفتاد فضيلت است كه احدى در آنها با من شركت ندارد بعد از آن كه راوى سؤال ميكند آن فضائل چيست و حضرتش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 197

 يك يك آن فضائل را بيان ميفرمايد تا آنكه ميفرمايد فضيلت بيست و چهارم آن كه چون فرود آمد آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً قسم بخدا احدى از اصحاب عمل باين آيه ننموده نه پيش از من و نه بعد از من لكن من دينارى داشتم بده درهم فروختم و پيش از آنكه ميخواستم با پيغمبر سر گوشى حرف بزنم درهمى صدقه ميدادم پس از آن در باره من اين آيه أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ فرود آمد.

خطاب بمؤمنين است كه آيا شما ميترسيد اگر صدقه دهيد فقير شويد و چون صدقه نداديد خدا گناه شما را بخشيد نماز و زكاة را بپا داريد و امر خدا و رسول را اطاعت نمائيد و خدا بر ظاهر و باطن شما آگاهست.

خلاصه ميفرمايد غير از من كسى باين حكم عمل ننموده و شيعه و سنّى اين مطلب را متّفقا نقل نموده‏اند. و در كتاب (مخزن اللئالى) كه راجع بفضائل حضرت امير عليه السّلام است آن هفتاد فضيلت مشروحا ثبت گرديده رجوع بآن جا شود.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (الم) تقرير است آيا تو نميبينى يعنى ميبينى كسانى كه اظهار محبّت و دوستى ميكنند با طائفه و قومى كه مورد غضب الهى واقعند در صورتى كه نه آنها از شمايند و نه شما از آنهائيد.

شايد آيه اشاره بمنافقين باشد كه آنها كه بظاهر ايمان آورده‏اند و با طايفه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 198

 يهود كه آنان در مورد غضب الهى واقعند دوستى ميكنند و آن منافقين نه از شما مؤمنين ميباشند و نه از آن يهوديان (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ) و آنها بدروغ قسم ياد ميكنند كه ما ايمان آورده‏ايم در صورتى كه خودشان ميدانند دروغ ميگويند و ايمان نياورده‏اند.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ براى چنين اشخاص عذاب بسيار سخت آماده شده يعنى در قيامت زيرا قسم خود را سپر خود قرار ميدادند و نيز آنان از راه دروغ و نفاق ميخواستند مردم را فريب دهند كه بظاهر با مسلمانها بودند و چنين وانمود ميكردند كه ما از شمائيم و در باطن با كفار بودند و اسرار مسلمانها را بآنها ميرساندند اين است كه در اين سه آيه براى تأكيد عذاب آنان آيه اول فرموده لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً آيه دوم فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ و آيه سوم أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ و اين طور تهديد در آيات براى اين است كه ضرر چنين مردمانى چه در زمان رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و چه بعد حتى در اين زمان ما خيلى زياد است حتى توان گفت كه چنين اشخاص منافقى كه بصورت مسلمانها در مى‏آيند ضررشان بر دين زيادتر از ضرر يزيد و ابن زياد و شمر ميباشد لعنة اللَّه عليهم اجمعين.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 199

 [سوره المجادلة (58): آيات 18 تا 22]

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ (18) اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (19) إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ (20) كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (21) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

 (ترجمه)

روزى كه خداوند تمام (منافقين را) مبعوث ميگرداند پس براى خداوند بدروغ سوگند ياد ميكنند همين طورى كه بدروغ براى شما سوگند ياد ميكنند و گمان ميكنند كه فائده‏اى از سوگند خود ميبرند، آگاه باشيد محققا آنها دروغ ميگويند،

شيطان بر دل آنان سخت احاطه نموده پس ياد خدا را فراموش نموده‏اند آنها حزب شيطانند آگاه باشيد كه حزب شيطان، آنان زيان كارانند

بدرستى كه آنهايى كه مخالفت و دشمنى ميكنند با خدا و رسول خدا، آنان خوارترين مردمند،

خداوند نوشته و ثبت نموده (در لوح محفوظ) كه البته من و رسولانم بر مردم غالب شويم، زيرا كه خداوند تواناى غالب است‏

 (اى رسول) هرگز نخواهى يافت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 200

 كسانى را كه ايمان بخدا و روز قيامت دارند دوستدار كسى باشند كه دشمنى ميكند با خدا و رسولش هر چند آنان پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا اهل عشيره ايشان باشند زيرا كه در قلوب مؤمنين ايمان نوشته شده و بروح قدسى آنان مؤيّد گرديده‏اند و در قيامت داخل ميگردند ببهشتى كه نهرهاى مصفّا زير درختانش جاريست و در بهشت جاويدانند خدا از آنها راضى است و آنها نيز از خدا راضى ميباشند اين جماعت مؤمنين حزب خدايند آگاه باشيد كه محققا حزب خدا رستگارانند

 (توضيح آيات)

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ در مقام بيان حال منافقين برآمده كه روزى كه خداوند تمام آنان را مبعوث ميگرداند يعنى روز قيامت و در مورد سؤال واقع ميگردند آنها همين طورى كه در دنيا بدروغ براى شما قسم ياد مينمودند كه ما با شما مسلمانها ميباشيم در آنجا هم نيز بحسب عادت ديرينه‏شان با آنكه قيامت روزى است كه حقايق ظاهر ميگردد با اين حال خبث سريره آنها بطورى است كه در آنجا هم نيز مى‏خواهند باطن خودشان را مخفى گردانند و گفتار دروغ خود را سرپوش اعمال ركيك خود گردانند و سرّ اين مطلب شايد اين باشد كه چنانچه در احاديث بسيار دارد كه انسان مبعوث ميگردد بهمان طور و حالى كه از دنيا بيرون رفته، و چون منافقين صفت نفاق و ملكه دروغ گويى در نفس و باطن آنها تمركز نموده اين است كه در قيامت هم بهمان حال مبعوث ميگردند و حتى در مقابل پروردگار ربّ العالمين هم نيز دست از دروغ گويى نتوانند بردارند و گمان ميكنند همان طورى كه تظاهر آنها باسلام در دنيا جان و مال آنان را محفوظ مينمود، از روى بيخردى و نفهمى.

شايد گمان برند در قيامت هم نيز آنها را از عذاب باز ميدارد و نظير اين آيه قوله تعالى است وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ شايد مقصود چنين باشد كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 201
چنان صفات رذيله نكوهيده در اعماق دل كفار و منافقين رسوخ نموده كه اگر فرضا آنها را بدنيا برگردانند باز بر همان اعمال و افعال ناپسند خود ادامه ميدهند مؤمنين بايستى آگاه باشند و فريب مردمان منافق دروغگو را نخورند كه در ظاهر با مسلمانها ميباشند و در باطن با كفار.

در تفسير (مجمع البيان) از حسن بصرى نقل ميكند كه چنين گفته در قيامت چند موقف يعنى چند محل دارد، در جايى قبح كذب بديهى و ظاهر ميگردد، و در آنجا ديگر منافقين نتوانند دروغ بگويند و در جاى ديگر مثل آدم بيهوش ميگردند و مثل بچه‏هاى سخن راست و دروغ با هم گويند، و در آن حال نفهمى گمان ميكنند كه اثرى بر آن دروغ آنها مترتب ميگردد (پايان) اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مرجع ضمير عَلَيْهِمُ منافقينند كه بر آنان چنان شيطان غالب گرديده كه خدا را فراموش نموده و تابع نفس و شياطين گرديده‏اند آگاه باشيد كه جنود و سپاهيان شيطان آنها خسران برده‏اند يعنى سرمايه عمر عزيز خود را هدر كرده‏اند و ضايع گردانيده‏اند.

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ، كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ در آيه جمله لَأَغْلِبَنَّ را بلام كه براى تأكيد مضمون جمله آرند و بنون تأكيد ثقيله كه آن را نيز براى تأكيد آرند مؤكد فرموده كه خدا نوشته و ثبت فرموده كه من و پيمبرانم هر آينه غالب و قاهر ميگرديم بر كسانى كه شقاق و ضدّيت ميكنند با خدا و رسول او زيرا كه خدا قوى و غالب بر هر چيزى است هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ كفار و منافقين چون ميديدند عدّه مؤمنين نسبت بكفار اندك مينمايد چنين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 202

 گمان ميبردند كه كفار بالاخره غالب ميگردند و مؤمنين را از پا در مى‏آورند اين بود كه منافقين از روى فريب شيطانى ميخواستند بمكر و تدليس در ظاهر خود را جزو مؤمنين بشمار آرند كه اگر فتح و ظفر با مؤمنين شد آنها نيز خود را از آنها محسوب دارند و اگر غلبه با كفار گرديد با آنان باشند ديگر ندانسته بودند كه اگر چه در هر دوره و زمانى مؤمنين و موحدين نسبت بكفار از حيث كميّت و عدد كمتر مينمايند لكن همان عدد اندك از حيث كيفيّت و شدت وجود و قاهريّت غالب بر كفارند زيرا كه مؤمنين و موحدين چون روح و قلبشان مرتبط بمقام الوهيّت گرديده و خداوند تعالى غالب و قاهر و فوق هر چيزى است اين است كه فرموده وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ سوره منافقين آيه 9، هميشه مؤمنين و لو آنكه بنظر بيخردان اندك نمايند لكن در واقع غلبه و عزّت و شوكت براى آنان است چنانچه فرموده كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ سوره (بقره) آيه 250.

لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ لا تَجِدُ كسانى كه بخدا و بقيامت ايمان دارند نمييابى تو اى محمد چنين باشند يعنى چنين نيستند كه دوستى و مودّت نمايند با كسانى كه مخالفت و ضدّيت مينمايند با خدا و رسول خدا اگر چه نزديكان آنها پدرانشان يا اولادشان يا برادران و عشيره آنان باشند.

اشاره به اينكه آن علقه محبت بخدا و دل بستگى بمقام الوهيت كه منبعث از ايمان ميگردد مانع از اين است كه مؤمن پرهيزكار اظهار دوستى و محبت كند با كسانى كه مخالفت ميكنند با خدا و رسول خدا، چگونه ممكن است جمع شود بين دوستى با كسى و دوستى با دشمن او، هرگز ممكن نيست.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 203

 و چنانچه تاريخ نشان ميدهد مؤمنين صدر اسلام و كسانى كه با رسول اللَّه از مكه بمدينه مهاجرت نمودند در راه اسلام از همه چيز خود گذشتند حتّى در جهاد با اولاد و برادران خود در مقام مبارزه بر ميآمدند و هر گاه با آنان مقابلى مينمودند آنها را از پا در مى‏آوردند چنين است ايمان هر گاه در روح و قلب انسان نفوذ نمايد.

أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ أُولئِكَ اشاره بچنين اشخاصى است كه محبت خدا و رسول خدا مانع از اين گرديده كه دوستى و محبّت بنمايند با كسانى كه مخالفت خدا و رسول او مينمايند و آنها كسانى ميباشند كه ايمان در قلب و دل آنان ثابت و متمركز گرديده، و در اعماق قلب آنها نفوذ نموده.

و چنانچه آيه نشان ميدهد چنين اشخاصى داراى چهار مزيّت و چهار فضيلت گرديده‏اند.

اول خدا آنها را مؤيّد و منصور گردانيده بر وحى از خود اضافه روح بخود اضافه تشريفيه است و شايد مقصود از بِرُوحٍ مِنْهُ جبرئيل امين است كه مؤمنين را تأييد مينمايد يا مقصود از روح همان نور ايمان است كه تقويت دهنده قلوب مؤمنين است و قوله تعالى وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا كه روح در اين جا تفسير بجبرئيل شده و شايد مرجع ضمير مِنْهُ اللَّه، باشد مثل آن كه در سوره بقره بعد از بيان خلقت آدم عليه السّلام در مقام شرافت انسان فرموده نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي و نيز حضرت عيسى را روح اللَّه ناميده و اين طور بيان اشاره بقرب مؤمنين و درجات بلند آنها است كه شدت قرب مؤمنين را بحق تعالى استعارة تشبيه نموده بقرب روح بجسد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 204

 دوم براى آنان بهشتهاى مصفّايى آماده نموده با نهرها و چشمه‏هايى كه هميشه از زير تختها و آرام‏گاه آنان آب جريان دارد و بالاتر از آن خلود آنها است در بهشت.

سوم كه از بالاترين تمام نعمتها بشمار مى‏آيد رضايت و خشنودى خدا است از آنها و رضايت آنها از خدا.

چهارم مؤمنين را حزب خود و جنود و لشكريان خود ناميده و حزب خدا را از رستگاران و سعادتمندان معرفى فرموده.